درسهایی از اسارت خاندان امام حسین(ع)
تاریخ پخش: 02/10/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون بحث را بینندهها پای تلویزیون بعد از عاشورا میبینند، ایامی که خانوادهی امام حسین دورهی اسارت را طی میکند، من از ماجرای اسارت 15 درس اینجا یادداشت کردم که بگویم. اگر کسی آشپز خوبی باشد، از لیموترش هم لیمونات درست میکند. دور نمیاندازد بگوید: ترش است. آشپز خوب کسی است که از هر شرایطی بتواند... امروزیها میگویند: تهدیدها را به فرصت تبدیل کند. و هنرمند این کار زینب کبری بود. الله اکبر! که چقدر این زینب قهرمان است. حالا بحث امروز ما این است که درسهایی که از اسرای کربلا گرفته میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم. درسهایی از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) موضوع: درسهایی از اسارت خاندان امام حسین(ع).
نحوهی اسیر گرفتن خیلی سخت بود. یک قصه بگویم.
1- سفارش پیامبر اسلام: دل اسیر را نسوزانید
در یکی از جنگها مسلمانها پیروز شدند. مرد فاسدی را کشتند. این مرد یک خانمی داشت. مرد که کشته شد، این خانمش را اسیر گرفتند. او را نزد پیغمبر بردند که یا رسول الله! مردش کشته شد خانم هم اسیر است. منتهی آن کسی که میخواست این خانم را بیاورد، صاف او را نزد پیغمبر نبرد. مسیر این خانم را کج کرد. از یک راهی او را برد که بدن برادر یا شوهرش را ببیند جیغ بزند. یعنی دل این زن را بسوزاند. وقتی آمد به پیغمبر گفت: مردش را کشتیم و زنش را اسیر کردیم. این خانم را اسیر کردیم. ضمناً یک شیرین کاری کردم، چه کردی؟ راهش را گرداندم، بدن را دید جیغ زد. پیغمبر عصبانی شد! فرمود: ما جنگ میکنیم اما چرا دل زن اسیر را سوزاندی؟ ببینید زینب کبری را از یک مسیری آوردند که بدن قطعه قطعه امام حسین را ببیند و بسوزد. پیغمبر فرمود: دل زن کافر را نسوزانید. و اینها دل نوهی خودش را سوزاندند. خدایا آن به آن بر عذابشان، بر عذاب کسانی که اهل بیت را سوزاندند، بیافزا.
و اما درسهای اسارت:
2- جایگاه نماز در قیام عاشورا
1- درس اول حتی از مستحبات صرف نظر نکرد. که در جلسهی قبل هم گفتم. این خیلی مهم است. خوب امام حسین قربانت بروم. تو در مقابل تیر هستی. دیگر حالا نمیخواهد اذان بگویی. نه! میگویند: علی اکبر اذان گفت. یعنی اذان هم گفته شد. اقامه هم گفته شد. جماعت، اول وقت، یعنی نه امام حسین از نمازش نگذشت. از مستحبات هم نگذشت. شما این را حساب کنید، یک کسی اینقدر عاشق خداست که همه چیز را برای خدا میدهد، از آن طرف هم مثلاً خانم، دختر میگوید: من لاک زدم نمیتوانم وضو بگیرم. حالا فعلاً نماز نمیخوانم. بعداً که لاکهایم پاک شد نماز میخوانم. یک امشب شب عروسی است، حالا باشد بعد قضایش را میخوانم. یا الآن دارد اتوبوس میرود. بگذار برود زودتر به مقصد برسیم. بعد نمازمان را قضا میخوانیم. یعنی از اتوبوس پیاده نمیشود. وقت نماز هم هست، کنار مسجد هم هست، یعنی ده دقیقه حاضر نیست، با خدا حرف بزند. البته خدا هم انتقام میگیرد. در قرآن یکی از اسم های خدا «ذُو انْتِقامٍ» (آلعمران/4) است. انتقام میگیرد. یعنی در صف جماعت نمیآید، بعد میرود در صف تخم مرغ میایستد. نمازش را میخواند. به جای اینکه دو تا دعا کند، حدیث داریم بعد از نماز واجب، دعا مستجاب است. این به هوای اینکه وقتش تلف نشود میدود. پشت چراغ قرمز می ایستد. اینطور نیست که اینهایی که میدوند به دنیا برسند. خیلیها میدوند یکجای دیگر گیر میکنند. منتهی نمیداند که از کجا سیلی میخورد. نمی دانیم از کجا سیلی میخورد.
حفظ فقه؛ الله اکبر! وقتی به اهل بیت صدقه دادند، فرمود: «إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَیْنَا حَرَام» (بحارالانوار/ج45/ص114) صدقه بر ما حرام است. ما سادات هستیم. صدقه بر سادات حرام است.
3- صلابت و قاطعیت در برابر دشمن
مسألهی دیگر، گریه همراه با قدرت است. زینب کبری گریه کرد، امام حسین گریه کرد. اما گریه ضعف نبود. به دلیل اینکه به یزید گفت: «انی لاستصغرک» خیلی تو را کوچک می دانم. یعنی خیلی آدم پستی هستی. اینطور نبود که آی ننه غریبم! آی ننه اسیرم! رحمم کنید! آی وای! بیداد! بیداد! نه، اشک میریخت اما... یک لنگه کفش آن خبرنگار در صورت بوش زد. همهی دنیا او را تحسین کردند. جانم به این جگر! لنگه کفشش را پرت کرد به صورت رییس جمهور آمریکا.
زینب کبری چند ساعت به صورت یزید لنگه کفش پرت کرد. سخنرانی نبود، نارنجک بود. این کلمهی «انی لاستصغرک» را یکبار دیگر معنا کنم. «انی» به درستی که من زینب، «لاستصغر»، صغیر، صغیر یعنی کوچک. من خیلی تو را کوچک میدانم. تو آدم نیستی که با تو حرف بزنم. خیلی پست هستی. میخواست دل زینب را بسوزاند گفت: وضع چطور است؟ گفت: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا» (بحارالانوار/ج45/ص115) هرچه از خداست زیباست. فکر نکن اگر ما را کشتی، کشتنها برای ما تلخ نیست. افتخار میکنیم به این شهادتها.
من یکوقت یک مثلی زدم. این «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا» را توضیح دادم. اجازه بدهید این مثل را یکبار دیگر بزنم. ببینید بچه سر سفره فلفل را دور میاندازد، ترشی را دور میاندازد، اما حلوا را دوست دارد. اما مادر بچه وقتی سفره میچیند، به سفره که نگاه میکند، از سفره لذت میبرد. چه فنجان حلوا، چه فنجان ترشی. یعنی برای مادر بچه حلوا و ترشی زیباست. اما بچه حلوا را دوست دارد، ترشی را لب میزند، گریه میکند، دور میاندازد. بچهها حلوا را دوست دارند، از فلفل و ترشی فرار میکنند. مادر بچه همه را یکجا میبیند. ما که میبینی از خوشیها خوشمان میآید، از تلخیها جیغ میزنیم، «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا،وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیرُْ مَنُوعًا» (معارج/20 و21) قرآن میگوید: افرادی هستند شر که به آنها برسد، «جَزُوعا»، «جَزَع» جیغ میزند. خیر که به او رسید، بخل میکند. به دیگران نمیدهد. این ما هستیم. اولیای خدا هرچه میبینند زیبایی میبینند.
علامهی امینی صاحب الغدیر بیمار بود. از عراق به تهران، بیمارستان آمده بود. رفتم دستش را بوسیدم. جوان بودم. گفتم: شما که یار باوفای امیرالمؤمنین هستید! شما چرا باید در بیمارستان باشید؟ گفت: علی علی آقا آقا آقا...! اصلاً دیدم عاشق است. به هر حال تلخیها هم نزد اولیای خدا شیرین است. خدای هستی لیموترش را هم شیرین آفریده است. یعنی به همان مقداری که لیموی شیرین نزد خدا ارزش دارد، لیمو ترش هم نزد خدا همانطور ارزش دارد.
4- غمخواری و دلسوزی برای دیگران
غرق در غم است. ولی باز هم دیگران را از غم نجات میدهد. یکی از مشکلات ما این است که وقتی به یک کسی مراجعه میکنیم، برو بابا خودم هم قرض دارم، چک من دارد برمیگردد. برو بابا، همین که خودمان گرفتاریم، هرکه به ما مراجعه کند، برو دنبال کارت. من خودم هم گرفتار هستم. اما اسرای کربلا به ما گفتند: ضمن اینکه غرق در غم هستید، دیگران را از غم نجات بدهید. چطور؟ زینب کبری خودش داغ دیده است. نزد امام سجاد آمد و گفت: ای امام زینالعابدین! غصه نخور. «وَ یَنْصِبُونَ لِهَذَا الْطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِیکَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ(ع) لَا یَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا یَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى کُرُورِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ» (بحارالانوار/ج28/ص55) ای امام سجاد! غصه نخور اینها را شهید کردند. در این سرزمین پرچمی بالا خواهد رفت، که تا آخر تاریخ محو شدنی نیست. غصه نخور. یعنی خود زینب کبری، «اُم المصائب» نمایشگاه همهی غصهها در عین حال دیگران را از غصه در میآورد. گاهی آدم خودش هم مقروض است، باید سعی کند قرض دیگران را کمک کند بدهد. نگوید: آقا خودم هم مقروض هستم. اینها را بنویسم. درسهایی را که از کربلا می شود گرفت:
1- حتی از مستحبات نگذشتند. امام حسین نمازش را با جماعت، اول وقت، با اذان، با اقامه. زینب کبری نماز شبش را...
2- حتی در حال رنج، دیگران را از رنج... یعنی دلداری میدادند.
3- حتی در حال اشک، محکم سخن گفتند. گریه میکرد. مظلوم بود، گریه میکرد منتهی مظلوم با صلابت.
اسرا نشان دادند، زن میتواند مدیریت بحران داشته باشد. مدیریت بحران! هر زنی ضعیف نیست. هر مردی هم قوی نیست. یک زن توانست دورهی اسارت را... ببینید امام حسین از صبح تا ظهر بود. زینب کبری چندین ماه و چندین سال بود. یعنی زن میتواند یک مدیریت بحران داشته باشد. یعنی در سختترین شرایط میتواند مدیریت کند.
بصیرتدهی، افشاگری، سرکوبی ظالم، سخنرانیهایی که زینب کبری در کوفه و شام کرد، ظالمکوبی، مظلوم یابی، افشاگری، کارهای مهمی بود. خیلی کارهای مهمی بود.
5- افشاگری امام سجاد(ع) در مسجد شام
در مسجد شام وقتی امام سجاد روی منبر آبروی یزید را برد، یزید دید الآن مسجد منفجر میشود، ممکن است بریزند سر یزید و در همان محراب او را بکشند. به مؤذن گفت: اذان بگو. تا مؤذن اذان گفت، امام سجاد تهدید را تبدیل به فرصت کرد. گفت: مؤذن بایست. این الله اکبر است من هم شهادت میدهم. بعد گفت: «اشهد ان محمداً رسول الله» (صلوات حضار) این محمد جدّ من است یا جدّ تو؟! یعنی با هر اهرمی خواستند امام سجاد را ساکت کنند، نشد. اینها دینامیت بودند. قرآن میگوید: من دینامیت هستم. یعنی مواد منفجره هستم.
«لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَل» (حشر/21) اگر قرآن بر کوه نازل شود، کوه تکه تکه میشود یعنی چه؟ یعنی من دینامیت هستم. از عایشه میپرسند: پیغمبر چطور بود؟ میگوید: پیغمبر قرآن بود. مؤمن باید هرجا باشد پیدا باشد مؤمن است. نباید وا برود. ما سه رقم آدم داریم:
آدمهایی که در جامعه فاسد آب میشوند. یعنی مثل هوا شل هستند. مثل آب شل هستند. آب و هوا چون شل است، در هر ظرفی شکل همان ظرف درمیآید.
آدمهایی هستند در جامعه هضم نمیشوند. مثل اصحاب کهف، رفتند در غار زندگی کردند ولی نگذاشتند فکرشان از بین برود. آدمهایی هستند حتی جامعه را عوض میکنند. مثل ابراهیم. «فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ» (انبیاء/60) پس سه رقم جوان داریم. جوانی که در جامعه هضم میشود. جوانی که در جامعهی فاسد هضم نمیشود. کسانی که اصلاً جامعه را عوض میکنند. ما باید خودمان را نشان بدهیم. از کدام دسته هستیم.
خیلی از آداب و رسومها را باید عوض کنیم.
این یک مدیریتی است ببینید. خط اسلام این بود. پیغمبر دهم هجری از دنیا رفت. راه کج شد. تا شصتم هجری که یزید روی کار آمد. 50 سال انحراف. امام حسین میخواهد این انحراف را برگرداند در جادهی صحیح. میخواهد 50 سال انحراف را عوض کند. باید ببیند چطوری؟ این فرمول دارد. از نظر علمی، روانشناسیاش، جامعهشناسیاش، تبلیغاتش، مدیریتش فرمول دارد. کسی خواسته باشد یک رژیمی را عوض کند به همین خاطر امام حسین با خودش خبرنگار به کربلا برد. که این وقایع همه ثبت شود. یک خبرنگار مرد برد، امام زینالعابدین. یک خبرنگاز زن برد... هرچه ضبط صوت داشت برد. بچههای کوچولو ضبط صوت بودند. آمدند با چشمهایشان فیلمبرداری کردند، حرفها را شنیدند، هر بچهای هرجا میگفتند: تو هم کربلا بودی. میگفت: بله بودم. آنوقت تاریخ میگفت. آنروز که صدا و سیما نبود. قدم به قدم، بچه و بزرگ، زن و مرد از حماسهی کربلا استفاده کردند. تغییر یک رژیم بنی امیه و انحراف 50 ساله را دنبال کردن این مهم است.
6- اسارت، ادامه دهندهی راه شهادت
اسرا به ما گفتند، یکی از درسها این است که جنگ همیشه با شمشیر نیست. گاهی آدم با بیانش، گاهی با قلمش، گاهی با تدبیرش، گاهی با صبرش، گاهی با هجرتش، گاهی با تلاوت قرآن، امام حسین، سر امام حسین که روی نی قرآن میخواند میدانی چقدر چیزها را خنثی میکرد. اِ... به ما گفتند: که اینها مسلمان نیستند. به ما گفتند: اینها نمیدانم از دین برگشتند. این دارد قرآن میخواند. وقتی به زینب کبری صدقه میدهند، میگوید: صدقه بر من حرام است. یعنی چه؟ یعنی ما نسل پیغمبر هستیم. به شما چه گفتند؟ گفتند: ما چه کسی هستیم؟ یعنی هر کلمهاش یک برنامه را خنثی میکرد. اصلاً همهی کارهایشان نارنجک بود. قرآن خواندن امام حسین افشاگری بود. صدقه را برمیگرداند میگفت: من سید هستم. سید هستی؟ حتی در خرابهی شام که اینها را جا دادند، مردم تماشا میآمدند، اینها برای تماشاچیها سخنرانی میکردند. یعنی همان تهدیدها را تبدیل به فرصت میکردند.
اینها را در خانهی یزید بردند. زینب کبری نزد خانم یزید رفت. طوری حرف زد که خانم یزید منقلب شد. امام سجاد سمت مردها بود. با پسر یزید طوری حرف زد که یک روز یزید خانه آمد دید زنش به او فحش میدهد. بچهاش هم به او فحش میدهد. یعنی انقلاب از داخل خانهی یزید شروع شد. این را میگویند... حزباللهی این است. در هر شرایطی از سخت ترین شرایط به نفع اسلام استفاده کرد. ما گاهی وقتها یک متلکی میشنویم، والله فایده ندارد. ما رفتیم اقدام کردیم یک متلک شنیدیم. من دیگر حالش را ندارم. ما گفتیم گوش ندادند. خیلی از ما مثل مقّوا هستیم. با دو تا قطره باران شل میشویم. اینها چُدن بودند. البته به اینها توهین نباشد. من نمیدانم مقاومت را چه بگویم. خیلی از ما یکبار حرف بزنیم، گوش ندهند، بچهمان را رها میکنیم. میگوییم: آقا این بچهی شما دارد نااهل میشود. میگوید: والله من به او گفتم گوش نداد. دیگر من او را رها کردم.
7- پایداری در دعوت به حق و امر به معروف
قرآن میگوید: اگر به بچهات حرف زدی گوش نداد باید ولش کنی؟ «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِر» (طه/132) یعنی با بچهات حرف میزنی باید مقاومت کنی. نباید بگویی: گفتم گوش نداد، دیگر ولش کردم. به دخترم گفتم: با این حجاب بیرون نرو. گوش نداد. من هم او را رها کردم. اِ... گفتم: با فلانی رابطه نداشته باش، دیدم گوش نمیدهد، او را رها کردم. همین! شما یک شیشهی آب لیمو را اگر دیدی درش باز نمیشود دور میاندازی؟ آنقدر دست به دست میگردانی تا بالاخره یکی در این را باز کند. ممکن است گوش به حرف شما ندهد. گوش به حرف دبیرش بدهد. گوش به حرف استاد دانشگاهش بدهد. گوش به حرف یکی دیگر بدهد. برو بگو: آقاجان من یک دختر دارم. حرف من در او اثر نمیکند. منتهی این دختر من چون به شما علاقه دارد، به یک استاد دانشگاهی به یک دبیر دانشمندی، دلسوزی، به عمویی، دایی، ممکن است حرف شما اثر نکند.
امام (ره) در امر به معروف و نهی از منکر میفرماید که: اگر دیدی حرفت اثر نمیکند ولی به دیگری بگویی، حرف او اثر میکند، واجب است به دیگری بگویی که او... مثل اینکه لب چاه بروی. بگویی: والله دست من به آب نمیرسد. آب ته چاه است. خوب حالا که دستم به آب نمیرسد. نمیخواهد وضو نمیگیرم. الله اکبر! یک تیّمم. بابا دستت به آب نمیرسد طناب هم نبود. سطل هم نبود. یعنی روی کرهی زمین هیچکس نبود که حرف این در بچهی شما اثر بگذارد؟ کتکش زدم اثر نکرد. خوب محبت چه؟ ممکن است با کتک بدتر شود. با محبت در راه بیاید. ممکن است یک نفری بگویی اثر نکند. اصلاً ممکن است در شهر اثر نکند.
ما یک جمعی بودند. حالا اسم نبرم چه کسانی بودند و کجا بودند. به ما گفتند: اینها گوش به حرف نمیدهند. ما می رویم موعظهشان هم میکنیم... گفتم: آقاجان حاضری برای هدایت اینها خرج کنی؟ گفت: بله! گفتم: یک پرواز بگیر، همهی اینها را مشهد در یک هتل مهمان کن. بنده هم با اینها میروم، این دو سه روزه که با اینها هستم با اینها کار میکنم. این یک راهش است. بنشیند او را نصیحت کنم ممکن است گوش ندهد. چون او خودش را دانشمند میدانست. یعنی جمعی از فرهیختگان بودند. اینطور نبود که حالا تسلیم هم نمیشدند. گاهی وقتها افرادی با مهمانی، با زبان دیگری، با مقاله، با خواهش.
عرض کردم اگر تبر شکن، اگر تبر دار، چوب شکن، تبر را زد دید چوب نمیشکند، تبرش را دور میاندازد. هرگز! چوب را دور میاندازد؟ هرگز! آنقدر میزند تا بشکند. نباید بگوید: دوبار تبر زدم نشکست. اصلاً مؤمن نشکن است. عربها به زمین سفت میگویند: «ارض عزاز» این ارض عزیز است. یعنی هرچه بیل میزنی فرو نمیرود. هرچه کلنگ میزنی فرو نمیرود. مؤمن عزیز است. دستی که چرب است آب میریزی چربی دست را پس میزند. میگویند: دست عزیز است. یعنی آب را پس میزند.
اینها امام حسین را کشتند بلکه اینها شکست بخورند. اما اینها به قدری از درون قوی بودند، که تمام تهدیدها کشتنها، اسارتها را هی پس زدند بعد رابطه اینها با خدا... خیلی عجیب است.
8- شکر خدا در همه حال و به بهترین شکل
یکی از این بچههای اسیر، از او پرسیدند وضع چطور است؟ گفت: الحمدلله... ما میگوییم: الحمدلله! حالتان چطور است؟ الحمدلله! حالتان چطور است؟ الحمدلله! این بچهی داغ دیدهی کربلا دیدهی اسیر، شکنجه شده گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى» (بحارالانوار/ج45/ص110) «رمل» یعنی شن. به عدد دانههای شن خدا را شکر. نه صد هزار مرتبه شکر. پیرمردها و پدربزرگهای ما میگویند: ای خدا صد هزار بار شکر. فکر میکند خیلی شکر کرد. صد هزار تا یعنی یک مشت ریگ! خدایا صد هزار تومان یعنی لاستیک یک موتور. خدایا به اندازهی لاستیک یک موتور شکر. به اندازهی یک مشت شن شکر. آخر شکر بزرگهای ما چقدر کم است. آنوقت این بچهی کوچولو میگوید: خدا را شکر به عدد دانههای شن. شما شکر میکنید نگویید صد هزار بار! صد هزار بار زشت است. اینطوری شکر کنید. به عدد هر سلول، به عدد هر اتم، به عدد هر برگ درخت، دانهی شن، قطرهی باران، قطرهی برف، هر نفس، هر مو، خدایا به عدد آنچه بر آن علم داری شکر! نه صد هزار مرتبه شکر. زشت است. یک کسی آمد گفت: صد هزار مرتبه شکر، ما هم میگوییم: صد هزار مرتبه شکر. یک اصطلاحاتی را آوردند، و این اصطلاحات همینطور نزد ما مانده است. متأسفانه در حوزهی علمیه هم همینطور است. در حوزهی علمیه قم یک کسی آمد گفت: «ضَربَ زیدٌ عمرواً» گفت: زید عمرو را زد. حالا بیخود کرد این را گفت. حالا شما بگو: «رحم الله عبداً»
اسارت به ما میگوید که: حتی در سختترین حالات در کام ظالم زهر بریز. با اینکه یزید ظالم است، زینب مظلوم، گفت: «یابن الطلقا» ای کسی که پدرت اسیر پدرم بوده، آزاد شده است. میدانی چه کردید؟ «أَ تَدْرُونَ أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَیْتُم» میدانید چه جگرگوشهای را دریدید؟ «وَ أَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُم» میدانید چه پیمانی را قیچی کردید؟ «وَ أَیَّ کَرِیمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُم» (بحارالانوار/ج45/ص162) میدانید چه کرامتهایی را، چه قداستهایی را شکستید؟ آنوقت از نظر ادبیات، شما عرب نیستید. ریتم عبارت را ببینید. «أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَیْتُم»، «أَیَّ عَهْدٍ نَکَثْتُم» «وَ أَیَّ کَرِیمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُم»، «وَ أَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُم»، «فَرَیْتُم»، «نَکَثْتُم»، «أَبْرَزْتُم»، «سَفَکْتُم»، ریتم دارد. آخر یک زن اسیر با کلماتش... مثل یک آدم شاعر که شعرهایش قافیه دارد. یعنی سخنرانی با قافیه و محتوا نارنجک.
خدایا به آبروی محمد و آل محمد، ایمان کامل، از این ایمانهای کامل، از این صلابتها، از این شجاعتها، از این عزتها، از این نشکنها به همه ی ما مرحمت بفرما. خوب چون ایام اسارت است، باز هم از آقای صالحی استفاده میکنیم.
مداحی توسط آقای صالحی...
اللهم صل علی محمد و آل محمد
خدایا از ایمان حسین، از معرفتش، از اشکش، از علمش، از اخلاصش، از تربیت بچهاش، از سوزش، از شورش، از زیارتش، از معرفتش، از شفاعتش همهی ما را برخوردار بفرما. ظهور فرزندش حضرت مهدی را نزدیک و ما را نسبت به امام زمان وفادار، یار مخلص وفادار قرار بده. باران رحمتت را بر ما نازل و مشکلات را حل بفرما.... باران رحمتت را بر ما نازل بفرما. توطئهها علیه اسلام و مسلمین خنثی و توطئهگران نااهل را نابود بفرما. هرچه به عمر ما اضافه میکنی به ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا. زیارت با معرفت در محیط امن عراق، زیارت با معرفت و شفاعت در قیامت نصیب ما بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- حضرت زینب(س) در برابر تحقیر یزید چه گفت؟
1) من تو را آدم پستی میبینم
2) من در کربلا جز زیبایی ندیدم
3) هر دو مورد
2- آیه 20 سورهی معارج کدام ویژگی ناپسند انسانها را بیان میکند؟
1) جزع و فزع در سختیها
2) فرار از مشکلات
3) ناسپاسی در هنگام رفاه
3- چه کسی در مسجد شام، جنایات یزید را افشاء کرد؟
1) امام سجاد(ع)
2) حضرت زینب(س)
3) هر دو بزرگوار
4- آیه 132 سوره طه، بر چه امری تأکید میورزد؟
1) نهی از منکر اعضای خانواده
2) دعوت اعضای خانواده به نماز
3) طرد افراد بینماز از خانواده
5- با سخنان امام سجاد و حضرت زینب، چه کسانی علیه یزید به پا خواستند؟
1) همسر یزید
2) فرزند یزید
3) همسر و فرزند یزید
کربلا، صحنه گذشت و فداکاری
تاریخ پخش: 25/09/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیک و رحمة الله و برکاته»
به عنوان درسهایی از قرآن، در شام غریبان چه بگوییم. عاشورا چه گذشت و شام غریبان چه گذشت و چه درسهایی به ما میدهد؟
من در قرآن 29 رقم گذشت پیدا کردم. 29 رقم گذشت، البته شاید بیشتر باشد، حالا اینهایی که به عقل بنده رسیده است و میتوانم بگویم که تقریباً در کربلا تمام این 29 رقم گذشت و باقی آنهایی که به عقل من نیامده است، واقع شد. یعنی نمایشگاه گذشت. گذشت از جان، گذشت از جوان، گذشت از همسر، گذشت از شکم، گذشت از رفاه، گذشت از خواب، همهی گذشتها یکجا در یک روز واقع شد. بحث امشب، ضمن اینکه یک روضهی قرآنی است، یک مقایسه هم بکنیم ما در عمرمان از چه گذشت کردیم؟ البته داشتیم و داریم آدمهایی که واقعاً گذشت دارند.
در جبهه بمباران میشد، یکی از دوستان میگفت، گفتم که ممکن است ما امشب شهید شویم. هرکس وصیت دارد وصیت کند. میگفت: همه وصیت کردند. جوانها نشستند وصیتنامه نوشتند. یک پیرمردی همینطور نشست نگاه کرد و بعد آمد تنگ گوش من گفت: من سواد ندارم که وصیت نامه بنویسم. به روحانی گفت. به روحانی که همیشه در سنگر بود گفت: شما برای من بنویس. یک قلم و کاغذ دست گرفت. خوب... «بسم الله الرحمن الرحیم»، شهادت میدهم خدا یکتاست. پیغمبر، اهل بیت، قرآن، کعبه، دین، گفت: حالا وصیت تو چیست؟ گفت نمیدانم من وصیت نامه بلد نیستم. تو آخوندی! چه باید نوشت؟ گفت: مال چقدر داری؟ گفت: هیچی! هیچی ندارم. گفتم: اولاد... گفت: یک اولاد داشتم آن هم در جبهه شهید شده و از مال دنیا هم هیچی ندارم. گفتم: اصلاً تو وصیت نامه نداری. داشتیم آدمهایی را که یک پسر داشتند، دادند. دو تا داشتند، دادند. سه تا داشتند، دادند.
من پریشب دزفول بودم. میگفت: در یک خانه بیست و یک شهید، یکجا. بحث امشب بحث گذشت است و در کربلا همهی گذشتها یکجا جمع شد.
بسم الله الرحمن الرحیم. درسهایی از قرآن و اهل بیت را هم اضافه کنید که حقش همین است. موضوع: گذشت. از چه؟ از جان...
1- گذشت از جان، در راه حفظ دین
امیرالمؤمنین جای پیغمبر خوابید. آیه نازل شد. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ» (بقره/207) بعضی از مردم خودشان را پیشمرگ پیغمبر میکنند. از جان گذشت. میدانید خدا چه کرد؟ خدا به فرشتهها گفت: کدامیک از شما حاضر هستید جانتان را فدای دیگر فرشتهها کنید؟ ببینید علیبن ابی طالب، امیرالمؤمنین(ع) جانش را فدا کرد. گذشت از جان! این هم نه گذشت طبیعی، هم از سر گذشت، هم از قلب گذشت، چون در قلبش زدند. گذشت از جان...
اصلاً امام حسین فقه را زیر و رو کرد. لب زدن به خاک حرام است. کسی خاک بخورد ولو یک ذره، اما به ما گفتند: بچه که به دنیا میآید، لبش را به خاک کربلا بمالید. سفارش شده آن خاکی که پیشانیتان را برای عبادت خدا میگذارید، خاک کربلا باشد. مسافر نمازش دو رکعتی است، اما میگویند: در حرم امام حسین نمازت چهار رکعتی است. یعنی آنجا خانهی خودت است.
2- حرم امام حسین(علیهالسلام)، خانهی همه زائران
امام حسین کاری کرد که خانهی او خانهی همهی ما شد. همینطور که هرکسی در خانهی خودش چهار رکعتی میخواند میتواند. خانهی الوهیت مسجدالحرام، خانهی نبوت مسجد النبی، خانهی ولایت مسجد کوفه، خانهی شهادت. ما پنج تا خانه داریم. یکبار دیگر میگویم. خانهی ولادت یعنی خانهای که در آن متولد شدیم، به دنیا آمدیم. خانهی ولادت، خانه الوهیت، خانهی نبوت، خانه ولایت، خانهی شهادت. شما پنج جا میتوانی نماز چهار رکعتی بخوانی. این چه بود که همهی غریبهها را خودی کرد؟ آدم در محل غریب نمازش شکسته است ولی امام حسین میگوید اینجا غریب نیستی، اینجا خانهی خودت است.
گذشت از مال؛ میدانید امام حسین چه کرد؟ وقتی کربلا آمد زمینهای کربلا را خرید. گفت: نمیخواهم خون من در زمین مردم ریخته شود. نمیخواهم زوارهایی که زیارت من میآیند، پایشان را در زمین مردم بگذارند. حق مردم است. این خودش یک درس است که عزادارهای امام حسین باید حق مردم را نادیده نگیرند. حق زن، حق شوهر، حق همسایه، باید من تبریک بگویم و تشکر کنم. من کسی نیستم ولی حالا به عنوان یک طلبه تشکر کنم از آنهایی که ظهر عاشورا وسط خیابان نماز خواندند. با هیچ قدرتی نمیشد وسط خیابان نیویورک و واشنگتن، وسط خیابان نماز خواند. اما امام حسین نیویورک و واشنگتن را هم سوراخ کرد. تمام مراسمهایی که در کشورهای غربی میگیرند، چه اروپا، چه آمریکا، چه جای دیگر، صد تا، دویست تا، من بودم. من محرم، شبهای قدر در مراسم کشورهای غربی بودم. با افطاری صد و پنجاه تا، دویست تا، سیصد تا جمع میکنند. امام حسین در دانمارکی که کاریکاتور پیغمبر را کشیدند، وسط خیابان چهل هزار نفر را جمع کرد. هیچ قدرتی نمیتواند وسط خیابان دانمارک چهل هزار تا آدم جمع کند.
3- نقش تاسوعا و عاشورا در پیروزی انقلاب اسلامی
امام بنیانگذار جمهوری اسلامی، انقلابش را روی دوش امام حسین گذاشت و جلو رفت. اگر خود امام میخواست انقلاب را دوش بگیرد نمیشد. از عاشوراها و تاسوعاها و اربعینهاست. هرچه امام صادق روایاتش پخش شد، در روضهها پخش شد. یعنی مذهب جعفری را امام حسین دارد میبرد. «کلهم سفن النجاة» همهی اینها کشتی نجات هستند، ولی کشتی امام حسین تندتر میرود. «کلهم باب الله» همهی ائمهی ما درگاه لطف خدا هستند. ولی درگاه امام حسین بزرگتر است و «باب الحسین اوسع»
گذشت از خواب؛ دیشب امام حسین نخوابید. فرمود: میخواهم تا صبح نماز بخوانم. من نماز را دوست دارم. من نماز را دوست دارم. دیشب تا صبح احیا داشت.
4- نماز شب حضرت زینب(سلاماللهعلیها) در شام عاشورا
من معمولاً مستحبات را به بچههایم اصرار نمیکنم که انجام دهید. ولی غروب عاشورا به عنوانی که پدر اگر به بچهاش سفارش کرد یک کاری را بکن، واجب میشود، سفارش میکنم شام غریبان نماز شب را بخوانید. شبهای دیگر هم نمیخوانید، نماز شب مستحب است ولی شام غریبان بخوانید چون زینب کبری شام غریبان هم نماز شبش را خواند، منتهی آمد بلند شود، افتاد. زانویش طاقت نداشت. یعنی او این رقمی نماز شب میخواند، لا اقل دخترهای ما در سال یک شب به این بیبی تکیه کنند. گذشت از خواب...
قرآن ستایش میکند. «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع» (سجده/16) افرادی هستند خودش را از رختخواب میکند، برای مناجات. بعد میگوید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْس» (سجده/17) کسی نمیداند چه اجری برایش گذاشتیم. بعضی از آیات قرآن میگوید: «ضِعف» یعنی دو برابر. بعضی آیات میگوید: «اَضعاف» چند برابر. بعضی آیات می گوید: «فَلَهُ عَشْر» ده برابر، بعضی آیات میگوید: هفتصد برابر، اما راجع به کسی که خودش را از خواب بکند، میگوید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْس» آیهی قرآن است که میخوانم. هیچکس نمیتواند بفهمد پاداش این کسی که خودش را از رختخواب برای مناجات کند، هیچکس نمیتواند حسابش را بکند. هیچکس حسابش را ندارد، از بس مهم است. گذشت از خواب...
بعد جالب این است که امام حسین شب عاشورا هم نماز شب میخواند، هم شمشیر تیز میکند. یعنی چه؟ یعنی نماز شما را از دشمن غافل نکند. سرگرم نشوید در مسجدها مشغول نماز شوید، بعد ببینید شرفتان رفت، عزتتان رفت، حکومتتان رفت.
5- اقامه نماز، حتی در میدان جنگ و جهاد
آیهی 102 سورهی نساء میگوید: در مقابل دشمن اگر وقت نماز شد، همه نماز را به جماعت اقتدا نکنید. صد تا اقتداء کنید و صد تا سر پست باشید. آقا رکعت دوم «بحول الله» که گفت، آنهایی که رکعت اول بودند قصد فرادی کنند سریع بروند رکوع و سجود را انجام بدهند، چون نمازشان دو رکعتی بود. بروند اسلحه را از آنها بگیرند، آنهایی که سر پست هستند، بیایند به رکعت دوم برسند. بعد میگوید: نکند غافل شوید. «وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُون» (نساء/102) دشمن دوست دارد شما غافل شوید. امام حسین فرمود: یک دست به قرآن، یک دست به اسلحه. امام حسین بر لبش نماز بود، در دستش اسلحه. گذشت از خواب...
گذشت از جوان؛ خیلی علی اکبر شبیه پیغمبر بود. یعنی ابروهایش شبیه ابروهای پیغمبر بود. چشمهایش مثل چشمهای پیغمبر بود. پیشانیاش، صورتش، هروقت میخواستند یاد پیغمبر بکنند، به علی اکبر نگاه میکردند. این جوان را فرستاد. گذشت از جوان. گذشت از بچهی شیرخواره، گذشت از فامیل، هجده نفر از این هفتاد و دو نفر فامیل امام حسین بودند. گذشت از برادر، الله اکبر! روز عاشورا چه روزی بود! گذشت از مسکن، خیمههایش را هم آتش زدند. در تاریخ نداریم که مهمانی دوازده هزار نامهی دعوت برایش آمده باشد جز امام حسین. این همه نامهی دعوت و بیوفایی. «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَه» (بحارالانوار/ج69/ص198) قرآن میگوید: کسی اگر وعده بدهد، و خلاف وعده کند «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقا» (توبه/77) کم کم به نفاق کشیده میشود. امام حسین گذشت از جان، گذشت از برادر، گذشت از فرزند، گذشت از طفل، گذشت از خواب، گذشت از آب، تشنه بود. گذشت از فامیل، روز عاشورا چه شد؟ بیخود نیست گفتند: «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه» (بحارالانوار/ج45/ص218) هیچ روزی مثل روز تو نیست.
قبل از تولد امام حسین انبیاء وقتی تاریخ امام حسین را میشنیدند گریه میکردند.
6- بهرهگیری دشمن از عناوین دینی و ظواهر مذهبی
گذشت از آبرو؛ به امام حسین نسبت دادند که خروج کرده است. در فقه ما داریم اگر کسی بر امام زمانش خروج کند، باید خونش ریخته شود. گفتند: امام زمان یزیدبن معاویه، امیرالمؤمنین یزید است. و هرکس علیه یزید اقدامی کند، خروج کرده است. حالا که خروج کرده قتلش واجب است.
انسان چطور خط را گم میکند. عمرسعد وقتی میخواهد به لشگرش بگوید: سوار شوید حسین را بکشید. میگوید: «یَا خَیْلَ اللَّه» (بحارالانوار/ج44/ص391) ای لشگر خدا! الله اکبر! پست و پول چه میکند؟ به لشگر یزید میگوید: لشگر خدا! چه خبر است؟ میخواهد فرماندار ری شود. یعنی به خاطر پست آدم اینقدر جنایتکار باشد. حالا یک سؤال...این جنایتهایی که کوفیها کردند جرقه بود یا جریان است؟ فرق بین جرقه و جریان چیست؟ جرقه یعنی یک حادثه واقع شد و تمام شد. دیگر مشابه ندارد. جریان یعنی همیشه هست.
7- تکرار جریان کربلا در طول تاریخ
فکر نمیکنید در جمهوری اسلامی هم این حادثه رخ داد. آدم تعجب می کند، کسانی که یکوقتی مسئول مملکتی بودند، 180 درجه برگردند. آخوند و غیرآخوند! به امیرالمؤمنین گفتند: تو که راهت مستقیم است. چرا اینقدر میگویی: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» گفت: من خبر از آینده ندارم. ممکن است فردا برگردم. ما چه تضمینی داریم که ما مسلمان بمانیم؟ من قبلاً فکر میکردم یکبار حضرت امیر از پیغمبر پرسید: «أَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی» (بحارالانوار/ج34/ص338) بعد از کامپیوتر وارسی کردیم دیدیم سه بار، یعنی سه مرتبه تا آنجایی که ما بلدیم. شاید بیشتر باشد. در سه برهه از زمان حضرت علی از پیغمبر پرسید: من وقتی بمیرم، دین خواهم داشت یا بیدین خواهم بود. امیرالمؤمنین دلواپس دینش بود. ما که دیگر هیچی! انسان هیچ اطمینان ندارد. قصهی کوفه یک جرقه نیست یک جریان است. آدم هست انقلابی بوده و ضد انقلاب میشود. نماز خوان بوده و نماز را رها می کند.
دیشب یکجایی بودیم گفت: فلان جوان گفته: من قبلاً نماز میخواندم، به خاطر فلانی و فلانی دلسرد شدم. گفتم: به ما دستور دادند دینتان را از مردم نگیرید. بگذار یک مثال بزنم. اگر یک نانوایی خراب شد، نانش بهداشتی نبود، یک کلهپاچه، یک کبابی، یک رستورانی، اگر یکی از این مغازهها بهداشتی نبود، دولت آمد مهر و موم کرد، شما تا آخر عمرت دیگر نان و کلهپاچه و شیرینی و میوه نمیخری؟ میروی یک دکان دیگر. ما نباید یک طوری باشد که اگر یک نفر خراب شد، فردا قرائتی خراب شد، یکی دیگر... من مثل یک نانوایی هستم. نانوایی من را بستند، یک نانوایی دیگر. اگر یک داروخانه بسته بود، نمیگویی: حالا این داروخانه بسته بود، زن و بچهی من از بیدارویی بمیرند. یک داروفروشی دیگر... برو پیدا کن ببین کدام داروفروشی دیگر باز است. ما نباید اگر از یک پیش نمازی، از یک آخوندی، از یک کت و شلواری، از یک مذهبی، از یک مسئول مملکتی بدمان آمد دست از خدا برداریم. مسئولهای مملکتی کسی نیستند که ما دینمان را از آنها بگیریم. خودشان هم از ترس پشه در پشهبند میروند. دینمان را باید از خدا بگیریم. تا خدا هست، دین هست. دین یعنی راه خدا. دین یعنی راه. چون غیر خدا هم میگوید: «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» (کافرون/6) به کفار هم میگوید: شما دین دارید. «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» یعنی شما کفار هم دین دارید. دین یعنی کسی هر راهی را میرود. ما راهی را که انتخاب کردیم، به خاطر افراد نیست.
در خود کربلا میدانید نقش احزاب سیاسی چه بود؟ بد نیست یک چیزی را برایتان بگویم.
8- نقش احزاب سیاسی در ماجرای کربلا
مرحوم میرزا خلیل کمرهای از علمای بزرگ بود و مجتهد تاریخ هم بود. ملا بود و مجتهد تاریخ هم بود. ایشان یک کتابی دارد، یک وقتی من از آیتالله رضوانی پرسیدم ایشان که بوده کتابهایش را میخوانم خیلی پرمایه هست؟ گفت: امام به حاج احمد آقا گفت: اگر میخواهی ببینی ملا چه کسی است، کتابهای میرزا خلیل کمرهای را بخوان. این را آیتالله رضوانی میگفت. مرد مُلایی بود. ایشان یک تحقیقی کرده میگوید: جمع کثیری از اینهایی که کربلا آمدند، به خاطر مسائل سیاسی بود. یعنی پدران اینها استاندار و فرماندار بودند زمان حضرت علی، دسته گل آب دادند، حضرت علی عزلشان کرد. اینها ناراحت شدند که چرا از پست افتادند؟ گفتند: حالا که از پست افتادیم یک دفتر سیاسی ، یک حزب سیاسی راه میاندازیم، رژیم اهل بیت را واژگون میکنیم. یکبار دیگر بگویم. جمعی از کسانی که کوفه آمدند، کسانی بودند که پدرشان استاندار بوده است. به خاطر خرابکاری حضرت علی او را از استانداری برداشته است، ناراحت شده که چرا پست به من نرسید، دفتر سیاسی، حزب سیاسی، بسم الله کربلا بروید... ولذا وقتی هم کربلا آمدند، به امام حسین گفتند: «بغضا لابیک» حالا که پدرت پدر ما را برداشت، ما انتقام پدرمان را از تو ... مسألهی سیاسی هم در کربلا بود. یعنی چند چیز قاطی شد. اینطور نبود که همه بصیرت نداشتند. میفهمیدند. پست میخواستند.
همهی گذشتها در کربلا بود. چقدر قشنگ بود. ما باید از کربلا درس بگیریم. وقتی میگوییم: ابوالفضل آب را بالا آورد، یاد تشنگی بچهها افتاد آب را نخورد، یعنی چه؟ یعنی شما یاد فقرا بیافت، پولهایت را از بانک بیرون بکش. چهار تا جوان را داماد کن. چهار تا دختر را جهازیه بده. چهار تا وام بده. مگر تو سپرده در بانک نداری؟ این پول بانک برای شما آب کربلا است. میخواهی کام بگیری، میبینی فلانی وضعش خراب است. با یک مبلغ کم راه میافتد. ما دو لیتر گریه میکنیم، ولی کار یک مسلمان را هم راه نمیاندازیم. وقتی میگوییم: امام حسین زمین کربلا را خرید، که مال مردم تصرف نشود، ما هم باید این کار را بکنیم.
به هر حال اشک خیلی فایده دارد. امام حسین یک انرژی هستهای است. یک یاحسین بگو، هفتاد میلیون سیاهپوش در خیابان بریزند. تمام رییس جمهورها یک راهپیمایی 5 میلیونی نمیتوانند راه بیاندازند. در یک کشور هفتاد میلیون سیاهپوش. بدون اضافهکار، بدون مأموریت، روی عشق، امام حسین امتحانش را داد. حرفم را جمع کنم.
آیا ما از جان گذشتیم؟ یک متلکی به ما گفتند حاضر هستیم از این متلک بگذریم؟ حالا فحش داده حلالش کن. غیبت حلالش کن. حالا شریک هستید، او را ببخش. توهین کرده او را ببخش. ما از چه گذشتیم؟ امام حسین از همه چیز گذشت. ما لااقل از یک چیزی بگذریم. آقای صالحی ما را به فیض برسانید...
مداحی....
«اللهم صل علی محمد و آل محمد» یکبار دیگر سلام بکنیم. «السلام علیک یا اباعبدالله و رحمة الله و برکاته»
خدایا به آبروی امام حسین و اصحابش و مادرش و پدرش، و جدش و نسل معصومش هرچه خلاف کردهایم، ببخش. هرچه از عمر ما باقی مانده ما را در راه مستقیم قرار بده.در امتحانها ایمانی بده که سالم و رو سفید بیرون بیاییم. مردههای ما را بیامرز و مریضهای ما را شفا بده. مشکلات فرد و جامعه و دولت و ملت ما را حل بفرما. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضی بدار. هرکس در طول تاریخ برای امام حسین عزاداری کرده و مرده است با امام حسین محشورش کن. نسلشان را از بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده. شر دشمنان به خودشان برگردان. و آخرین دعا کسانی که حق اهل بیت را غصب کردند و انبیا و اولیا و اهل بیت را کشتند، آن به آن بر عذابشان بیافزا. «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 207 سورهی بقره در شأن چه کسی نازل شده است؟
1) پیامبر اسلام(ص)
2) امام علی(ع)
3) امام حسین(ع)
2- مسافر، در چه مکانهایی میتواند نمازش را کامل بخواند؟
1) مسجد الحرام، مسجد النبی
2) مسجد کوفه، حرم امام حسین
3) هر چهار مورد
3- قرآن در سوره سجده، پاداش چه عملی را خارج از محاسبه دانسته است؟
1) اقامه نماز جماعت
2) اقامه نماز شب
3) اقامه نماز جمعه
4- حضرت علی(ع) دربارهی پایان عمرش، چه دغدغهای داشت؟
1) سلامت دین
2) شهادت در مسجد
3) شهادت در جبهه
5- آیه 102 سورهی نساء، چه خطری را گوشزد میکند؟
1) سازش با دشمن
2) غفلت از دشمن
3) نفوذیهای دشمن
کربلا، صحنه گذشت و فداکاری
تاریخ پخش: 25/09/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیک و رحمة الله و برکاته»
به عنوان درسهایی از قرآن، در شام غریبان چه بگوییم. عاشورا چه گذشت و شام غریبان چه گذشت و چه درسهایی به ما میدهد؟
من در قرآن 29 رقم گذشت پیدا کردم. 29 رقم گذشت، البته شاید بیشتر باشد، حالا اینهایی که به عقل بنده رسیده است و میتوانم بگویم که تقریباً در کربلا تمام این 29 رقم گذشت و باقی آنهایی که به عقل من نیامده است، واقع شد. یعنی نمایشگاه گذشت. گذشت از جان، گذشت از جوان، گذشت از همسر، گذشت از شکم، گذشت از رفاه، گذشت از خواب، همهی گذشتها یکجا در یک روز واقع شد. بحث امشب، ضمن اینکه یک روضهی قرآنی است، یک مقایسه هم بکنیم ما در عمرمان از چه گذشت کردیم؟ البته داشتیم و داریم آدمهایی که واقعاً گذشت دارند.
در جبهه بمباران میشد، یکی از دوستان میگفت، گفتم که ممکن است ما امشب شهید شویم. هرکس وصیت دارد وصیت کند. میگفت: همه وصیت کردند. جوانها نشستند وصیتنامه نوشتند. یک پیرمردی همینطور نشست نگاه کرد و بعد آمد تنگ گوش من گفت: من سواد ندارم که وصیت نامه بنویسم. به روحانی گفت. به روحانی که همیشه در سنگر بود گفت: شما برای من بنویس. یک قلم و کاغذ دست گرفت. خوب... «بسم الله الرحمن الرحیم»، شهادت میدهم خدا یکتاست. پیغمبر، اهل بیت، قرآن، کعبه، دین، گفت: حالا وصیت تو چیست؟ گفت نمیدانم من وصیت نامه بلد نیستم. تو آخوندی! چه باید نوشت؟ گفت: مال چقدر داری؟ گفت: هیچی! هیچی ندارم. گفتم: اولاد... گفت: یک اولاد داشتم آن هم در جبهه شهید شده و از مال دنیا هم هیچی ندارم. گفتم: اصلاً تو وصیت نامه نداری. داشتیم آدمهایی را که یک پسر داشتند، دادند. دو تا داشتند، دادند. سه تا داشتند، دادند.
من پریشب دزفول بودم. میگفت: در یک خانه بیست و یک شهید، یکجا. بحث امشب بحث گذشت است و در کربلا همهی گذشتها یکجا جمع شد.
بسم الله الرحمن الرحیم. درسهایی از قرآن و اهل بیت را هم اضافه کنید که حقش همین است. موضوع: گذشت. از چه؟ از جان...
1- گذشت از جان، در راه حفظ دین
امیرالمؤمنین جای پیغمبر خوابید. آیه نازل شد. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ» (بقره/207) بعضی از مردم خودشان را پیشمرگ پیغمبر میکنند. از جان گذشت. میدانید خدا چه کرد؟ خدا به فرشتهها گفت: کدامیک از شما حاضر هستید جانتان را فدای دیگر فرشتهها کنید؟ ببینید علیبن ابی طالب، امیرالمؤمنین(ع) جانش را فدا کرد. گذشت از جان! این هم نه گذشت طبیعی، هم از سر گذشت، هم از قلب گذشت، چون در قلبش زدند. گذشت از جان...
اصلاً امام حسین فقه را زیر و رو کرد. لب زدن به خاک حرام است. کسی خاک بخورد ولو یک ذره، اما به ما گفتند: بچه که به دنیا میآید، لبش را به خاک کربلا بمالید. سفارش شده آن خاکی که پیشانیتان را برای عبادت خدا میگذارید، خاک کربلا باشد. مسافر نمازش دو رکعتی است، اما میگویند: در حرم امام حسین نمازت چهار رکعتی است. یعنی آنجا خانهی خودت است.
2- حرم امام حسین(علیهالسلام)، خانهی همه زائران
امام حسین کاری کرد که خانهی او خانهی همهی ما شد. همینطور که هرکسی در خانهی خودش چهار رکعتی میخواند میتواند. خانهی الوهیت مسجدالحرام، خانهی نبوت مسجد النبی، خانهی ولایت مسجد کوفه، خانهی شهادت. ما پنج تا خانه داریم. یکبار دیگر میگویم. خانهی ولادت یعنی خانهای که در آن متولد شدیم، به دنیا آمدیم. خانهی ولادت، خانه الوهیت، خانهی نبوت، خانه ولایت، خانهی شهادت. شما پنج جا میتوانی نماز چهار رکعتی بخوانی. این چه بود که همهی غریبهها را خودی کرد؟ آدم در محل غریب نمازش شکسته است ولی امام حسین میگوید اینجا غریب نیستی، اینجا خانهی خودت است.
گذشت از مال؛ میدانید امام حسین چه کرد؟ وقتی کربلا آمد زمینهای کربلا را خرید. گفت: نمیخواهم خون من در زمین مردم ریخته شود. نمیخواهم زوارهایی که زیارت من میآیند، پایشان را در زمین مردم بگذارند. حق مردم است. این خودش یک درس است که عزادارهای امام حسین باید حق مردم را نادیده نگیرند. حق زن، حق شوهر، حق همسایه، باید من تبریک بگویم و تشکر کنم. من کسی نیستم ولی حالا به عنوان یک طلبه تشکر کنم از آنهایی که ظهر عاشورا وسط خیابان نماز خواندند. با هیچ قدرتی نمیشد وسط خیابان نیویورک و واشنگتن، وسط خیابان نماز خواند. اما امام حسین نیویورک و واشنگتن را هم سوراخ کرد. تمام مراسمهایی که در کشورهای غربی میگیرند، چه اروپا، چه آمریکا، چه جای دیگر، صد تا، دویست تا، من بودم. من محرم، شبهای قدر در مراسم کشورهای غربی بودم. با افطاری صد و پنجاه تا، دویست تا، سیصد تا جمع میکنند. امام حسین در دانمارکی که کاریکاتور پیغمبر را کشیدند، وسط خیابان چهل هزار نفر را جمع کرد. هیچ قدرتی نمیتواند وسط خیابان دانمارک چهل هزار تا آدم جمع کند.
3- نقش تاسوعا و عاشورا در پیروزی انقلاب اسلامی
امام بنیانگذار جمهوری اسلامی، انقلابش را روی دوش امام حسین گذاشت و جلو رفت. اگر خود امام میخواست انقلاب را دوش بگیرد نمیشد. از عاشوراها و تاسوعاها و اربعینهاست. هرچه امام صادق روایاتش پخش شد، در روضهها پخش شد. یعنی مذهب جعفری را امام حسین دارد میبرد. «کلهم سفن النجاة» همهی اینها کشتی نجات هستند، ولی کشتی امام حسین تندتر میرود. «کلهم باب الله» همهی ائمهی ما درگاه لطف خدا هستند. ولی درگاه امام حسین بزرگتر است و «باب الحسین اوسع»
گذشت از خواب؛ دیشب امام حسین نخوابید. فرمود: میخواهم تا صبح نماز بخوانم. من نماز را دوست دارم. من نماز را دوست دارم. دیشب تا صبح احیا داشت.
4- نماز شب حضرت زینب(سلاماللهعلیها) در شام عاشورا
من معمولاً مستحبات را به بچههایم اصرار نمیکنم که انجام دهید. ولی غروب عاشورا به عنوانی که پدر اگر به بچهاش سفارش کرد یک کاری را بکن، واجب میشود، سفارش میکنم شام غریبان نماز شب را بخوانید. شبهای دیگر هم نمیخوانید، نماز شب مستحب است ولی شام غریبان بخوانید چون زینب کبری شام غریبان هم نماز شبش را خواند، منتهی آمد بلند شود، افتاد. زانویش طاقت نداشت. یعنی او این رقمی نماز شب میخواند، لا اقل دخترهای ما در سال یک شب به این بیبی تکیه کنند. گذشت از خواب...
قرآن ستایش میکند. «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع» (سجده/16) افرادی هستند خودش را از رختخواب میکند، برای مناجات. بعد میگوید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْس» (سجده/17) کسی نمیداند چه اجری برایش گذاشتیم. بعضی از آیات قرآن میگوید: «ضِعف» یعنی دو برابر. بعضی آیات میگوید: «اَضعاف» چند برابر. بعضی آیات می گوید: «فَلَهُ عَشْر» ده برابر، بعضی آیات میگوید: هفتصد برابر، اما راجع به کسی که خودش را از خواب بکند، میگوید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْس» آیهی قرآن است که میخوانم. هیچکس نمیتواند بفهمد پاداش این کسی که خودش را از رختخواب برای مناجات کند، هیچکس نمیتواند حسابش را بکند. هیچکس حسابش را ندارد، از بس مهم است. گذشت از خواب...
بعد جالب این است که امام حسین شب عاشورا هم نماز شب میخواند، هم شمشیر تیز میکند. یعنی چه؟ یعنی نماز شما را از دشمن غافل نکند. سرگرم نشوید در مسجدها مشغول نماز شوید، بعد ببینید شرفتان رفت، عزتتان رفت، حکومتتان رفت.
5- اقامه نماز، حتی در میدان جنگ و جهاد
آیهی 102 سورهی نساء میگوید: در مقابل دشمن اگر وقت نماز شد، همه نماز را به جماعت اقتدا نکنید. صد تا اقتداء کنید و صد تا سر پست باشید. آقا رکعت دوم «بحول الله» که گفت، آنهایی که رکعت اول بودند قصد فرادی کنند سریع بروند رکوع و سجود را انجام بدهند، چون نمازشان دو رکعتی بود. بروند اسلحه را از آنها بگیرند، آنهایی که سر پست هستند، بیایند به رکعت دوم برسند. بعد میگوید: نکند غافل شوید. «وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُون» (نساء/102) دشمن دوست دارد شما غافل شوید. امام حسین فرمود: یک دست به قرآن، یک دست به اسلحه. امام حسین بر لبش نماز بود، در دستش اسلحه. گذشت از خواب...
گذشت از جوان؛ خیلی علی اکبر شبیه پیغمبر بود. یعنی ابروهایش شبیه ابروهای پیغمبر بود. چشمهایش مثل چشمهای پیغمبر بود. پیشانیاش، صورتش، هروقت میخواستند یاد پیغمبر بکنند، به علی اکبر نگاه میکردند. این جوان را فرستاد. گذشت از جوان. گذشت از بچهی شیرخواره، گذشت از فامیل، هجده نفر از این هفتاد و دو نفر فامیل امام حسین بودند. گذشت از برادر، الله اکبر! روز عاشورا چه روزی بود! گذشت از مسکن، خیمههایش را هم آتش زدند. در تاریخ نداریم که مهمانی دوازده هزار نامهی دعوت برایش آمده باشد جز امام حسین. این همه نامهی دعوت و بیوفایی. «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَه» (بحارالانوار/ج69/ص198) قرآن میگوید: کسی اگر وعده بدهد، و خلاف وعده کند «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقا» (توبه/77) کم کم به نفاق کشیده میشود. امام حسین گذشت از جان، گذشت از برادر، گذشت از فرزند، گذشت از طفل، گذشت از خواب، گذشت از آب، تشنه بود. گذشت از فامیل، روز عاشورا چه شد؟ بیخود نیست گفتند: «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه» (بحارالانوار/ج45/ص218) هیچ روزی مثل روز تو نیست.
قبل از تولد امام حسین انبیاء وقتی تاریخ امام حسین را میشنیدند گریه میکردند.
6- بهرهگیری دشمن از عناوین دینی و ظواهر مذهبی
گذشت از آبرو؛ به امام حسین نسبت دادند که خروج کرده است. در فقه ما داریم اگر کسی بر امام زمانش خروج کند، باید خونش ریخته شود. گفتند: امام زمان یزیدبن معاویه، امیرالمؤمنین یزید است. و هرکس علیه یزید اقدامی کند، خروج کرده است. حالا که خروج کرده قتلش واجب است.
انسان چطور خط را گم میکند. عمرسعد وقتی میخواهد به لشگرش بگوید: سوار شوید حسین را بکشید. میگوید: «یَا خَیْلَ اللَّه» (بحارالانوار/ج44/ص391) ای لشگر خدا! الله اکبر! پست و پول چه میکند؟ به لشگر یزید میگوید: لشگر خدا! چه خبر است؟ میخواهد فرماندار ری شود. یعنی به خاطر پست آدم اینقدر جنایتکار باشد. حالا یک سؤال...این جنایتهایی که کوفیها کردند جرقه بود یا جریان است؟ فرق بین جرقه و جریان چیست؟ جرقه یعنی یک حادثه واقع شد و تمام شد. دیگر مشابه ندارد. جریان یعنی همیشه هست.
7- تکرار جریان کربلا در طول تاریخ
فکر نمیکنید در جمهوری اسلامی هم این حادثه رخ داد. آدم تعجب می کند، کسانی که یکوقتی مسئول مملکتی بودند، 180 درجه برگردند. آخوند و غیرآخوند! به امیرالمؤمنین گفتند: تو که راهت مستقیم است. چرا اینقدر میگویی: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» گفت: من خبر از آینده ندارم. ممکن است فردا برگردم. ما چه تضمینی داریم که ما مسلمان بمانیم؟ من قبلاً فکر میکردم یکبار حضرت امیر از پیغمبر پرسید: «أَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی» (بحارالانوار/ج34/ص338) بعد از کامپیوتر وارسی کردیم دیدیم سه بار، یعنی سه مرتبه تا آنجایی که ما بلدیم. شاید بیشتر باشد. در سه برهه از زمان حضرت علی از پیغمبر پرسید: من وقتی بمیرم، دین خواهم داشت یا بیدین خواهم بود. امیرالمؤمنین دلواپس دینش بود. ما که دیگر هیچی! انسان هیچ اطمینان ندارد. قصهی کوفه یک جرقه نیست یک جریان است. آدم هست انقلابی بوده و ضد انقلاب میشود. نماز خوان بوده و نماز را رها می کند.
دیشب یکجایی بودیم گفت: فلان جوان گفته: من قبلاً نماز میخواندم، به خاطر فلانی و فلانی دلسرد شدم. گفتم: به ما دستور دادند دینتان را از مردم نگیرید. بگذار یک مثال بزنم. اگر یک نانوایی خراب شد، نانش بهداشتی نبود، یک کلهپاچه، یک کبابی، یک رستورانی، اگر یکی از این مغازهها بهداشتی نبود، دولت آمد مهر و موم کرد، شما تا آخر عمرت دیگر نان و کلهپاچه و شیرینی و میوه نمیخری؟ میروی یک دکان دیگر. ما نباید یک طوری باشد که اگر یک نفر خراب شد، فردا قرائتی خراب شد، یکی دیگر... من مثل یک نانوایی هستم. نانوایی من را بستند، یک نانوایی دیگر. اگر یک داروخانه بسته بود، نمیگویی: حالا این داروخانه بسته بود، زن و بچهی من از بیدارویی بمیرند. یک داروفروشی دیگر... برو پیدا کن ببین کدام داروفروشی دیگر باز است. ما نباید اگر از یک پیش نمازی، از یک آخوندی، از یک کت و شلواری، از یک مذهبی، از یک مسئول مملکتی بدمان آمد دست از خدا برداریم. مسئولهای مملکتی کسی نیستند که ما دینمان را از آنها بگیریم. خودشان هم از ترس پشه در پشهبند میروند. دینمان را باید از خدا بگیریم. تا خدا هست، دین هست. دین یعنی راه خدا. دین یعنی راه. چون غیر خدا هم میگوید: «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» (کافرون/6) به کفار هم میگوید: شما دین دارید. «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» یعنی شما کفار هم دین دارید. دین یعنی کسی هر راهی را میرود. ما راهی را که انتخاب کردیم، به خاطر افراد نیست.
در خود کربلا میدانید نقش احزاب سیاسی چه بود؟ بد نیست یک چیزی را برایتان بگویم.
8- نقش احزاب سیاسی در ماجرای کربلا
مرحوم میرزا خلیل کمرهای از علمای بزرگ بود و مجتهد تاریخ هم بود. ملا بود و مجتهد تاریخ هم بود. ایشان یک کتابی دارد، یک وقتی من از آیتالله رضوانی پرسیدم ایشان که بوده کتابهایش را میخوانم خیلی پرمایه هست؟ گفت: امام به حاج احمد آقا گفت: اگر میخواهی ببینی ملا چه کسی است، کتابهای میرزا خلیل کمرهای را بخوان. این را آیتالله رضوانی میگفت. مرد مُلایی بود. ایشان یک تحقیقی کرده میگوید: جمع کثیری از اینهایی که کربلا آمدند، به خاطر مسائل سیاسی بود. یعنی پدران اینها استاندار و فرماندار بودند زمان حضرت علی، دسته گل آب دادند، حضرت علی عزلشان کرد. اینها ناراحت شدند که چرا از پست افتادند؟ گفتند: حالا که از پست افتادیم یک دفتر سیاسی ، یک حزب سیاسی راه میاندازیم، رژیم اهل بیت را واژگون میکنیم. یکبار دیگر بگویم. جمعی از کسانی که کوفه آمدند، کسانی بودند که پدرشان استاندار بوده است. به خاطر خرابکاری حضرت علی او را از استانداری برداشته است، ناراحت شده که چرا پست به من نرسید، دفتر سیاسی، حزب سیاسی، بسم الله کربلا بروید... ولذا وقتی هم کربلا آمدند، به امام حسین گفتند: «بغضا لابیک» حالا که پدرت پدر ما را برداشت، ما انتقام پدرمان را از تو ... مسألهی سیاسی هم در کربلا بود. یعنی چند چیز قاطی شد. اینطور نبود که همه بصیرت نداشتند. میفهمیدند. پست میخواستند.
همهی گذشتها در کربلا بود. چقدر قشنگ بود. ما باید از کربلا درس بگیریم. وقتی میگوییم: ابوالفضل آب را بالا آورد، یاد تشنگی بچهها افتاد آب را نخورد، یعنی چه؟ یعنی شما یاد فقرا بیافت، پولهایت را از بانک بیرون بکش. چهار تا جوان را داماد کن. چهار تا دختر را جهازیه بده. چهار تا وام بده. مگر تو سپرده در بانک نداری؟ این پول بانک برای شما آب کربلا است. میخواهی کام بگیری، میبینی فلانی وضعش خراب است. با یک مبلغ کم راه میافتد. ما دو لیتر گریه میکنیم، ولی کار یک مسلمان را هم راه نمیاندازیم. وقتی میگوییم: امام حسین زمین کربلا را خرید، که مال مردم تصرف نشود، ما هم باید این کار را بکنیم.
به هر حال اشک خیلی فایده دارد. امام حسین یک انرژی هستهای است. یک یاحسین بگو، هفتاد میلیون سیاهپوش در خیابان بریزند. تمام رییس جمهورها یک راهپیمایی 5 میلیونی نمیتوانند راه بیاندازند. در یک کشور هفتاد میلیون سیاهپوش. بدون اضافهکار، بدون مأموریت، روی عشق، امام حسین امتحانش را داد. حرفم را جمع کنم.
آیا ما از جان گذشتیم؟ یک متلکی به ما گفتند حاضر هستیم از این متلک بگذریم؟ حالا فحش داده حلالش کن. غیبت حلالش کن. حالا شریک هستید، او را ببخش. توهین کرده او را ببخش. ما از چه گذشتیم؟ امام حسین از همه چیز گذشت. ما لااقل از یک چیزی بگذریم. آقای صالحی ما را به فیض برسانید...
مداحی....
«اللهم صل علی محمد و آل محمد» یکبار دیگر سلام بکنیم. «السلام علیک یا اباعبدالله و رحمة الله و برکاته»
خدایا به آبروی امام حسین و اصحابش و مادرش و پدرش، و جدش و نسل معصومش هرچه خلاف کردهایم، ببخش. هرچه از عمر ما باقی مانده ما را در راه مستقیم قرار بده.در امتحانها ایمانی بده که سالم و رو سفید بیرون بیاییم. مردههای ما را بیامرز و مریضهای ما را شفا بده. مشکلات فرد و جامعه و دولت و ملت ما را حل بفرما. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضی بدار. هرکس در طول تاریخ برای امام حسین عزاداری کرده و مرده است با امام حسین محشورش کن. نسلشان را از بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده. شر دشمنان به خودشان برگردان. و آخرین دعا کسانی که حق اهل بیت را غصب کردند و انبیا و اولیا و اهل بیت را کشتند، آن به آن بر عذابشان بیافزا. «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 207 سورهی بقره در شأن چه کسی نازل شده است؟
1) پیامبر اسلام(ص)
2) امام علی(ع)
3) امام حسین(ع)
2- مسافر، در چه مکانهایی میتواند نمازش را کامل بخواند؟
1) مسجد الحرام، مسجد النبی
2) مسجد کوفه، حرم امام حسین
3) هر چهار مورد
3- قرآن در سوره سجده، پاداش چه عملی را خارج از محاسبه دانسته است؟
1) اقامه نماز جماعت
2) اقامه نماز شب
3) اقامه نماز جمعه
4- حضرت علی(ع) دربارهی پایان عمرش، چه دغدغهای داشت؟
1) سلامت دین
2) شهادت در مسجد
3) شهادت در جبهه
5- آیه 102 سورهی نساء، چه خطری را گوشزد میکند؟
1) سازش با دشمن
2) غفلت از دشمن
3) نفوذیهای دشمن
قیام امام حسین(علیهالسلام) برای امر به معروف
تاریخ پخش: 18/09/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون بحث اوایل محرم پخش میشود، یک سلامی به کربلا بدهیم. قرآن میگوید: شهید زنده است. به زنده که سلام میکنی، قرآن میگوید: جواب گرمتر تحویل میگیری. یعنی الان که شما سلام بر امام حسین میکنی، امام حسین به شما توجه میکند و گرمتر از سلام شما به شما جواب میدهد.
«السلام علیک یا أبا عبد الله و على الأرواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتک السلام على الحسین و علی علی بن الحسین و على اولاد الحسین و علی أصحاب الحسین و رحمة الله و برکاته»
در جلسهای که قبل از محرم حرف زدیم، مطالب را گفتیم، ولی هفتهی اول محرم هفتهی امر به معروف و نهی از منکر است. حالا چرا هفتهی امر به معروف و نهی از منکر؟ به خاطر اینکه به امام حسین گفتند: چرا کربلا میروی؟ گفت: «انی أُرید» من اراده کردم، تصمیم گرفتم. «إنی أرید أن آمر بالمعروف» (مجموعه ورام/ج2/ص11) من تصمیم گرفتم امر به معروف کنم. «و أنهى عن المنکر» میخواهم از منکر جلوگیری کنم. «عن المنکر». البته خود شناخت معروف و منکر هم مهم است.
1- شناخت منکرات بر اساس شرایط و موقعیتها
یک کسی به من رسید. گفت: آقای قرائتی تو را به خدا در تلویزیون بگو فلان منکر توسعه پیدا کرده است، نگویید. من هم به او گفتم: شما چند سال است قم هستید؟ گفت: مثلاً چند سال... گفتم: شما احتمال نمیدهید قم بودن شما منکر باشد؟ روحانی که در قم میایستد یا باید مدرس باشد، یا طلبه. یعنی یا درس بدهد، یا درس بخواند. وگرنه با داشتن دهها هزار مسجدی که روحانی ندارد. هزاران روستایی که روحانی ندارد، چرا شما در قم ایستادی؟ یا باید درس بدهی یا باید درس بخوانی، یا باید هجرت کنی. افرادی که هجرت نکنند، خود هجرت نکردن منکر است.
ماگاهی وقتها فکر میکنیم که اگر مثلاً 50 سال نجف بمانیم، 50 سال قم بمانیم آدم خوبی هستیم. البته افرادی هستند، واجب است نجف بمانند. قم بمانند. اینها رکن هستند، استوانه هستند. عمود، پایه هستند. اما یکسری آدمها هستند که نه رکن هستند، نه عمودند، نه مدرس هستند، نه محصل هستند.
منکر چیست؟ بعضیها فقط منکر را این فکل دخترها میدانند. فکل دخترها یکی از منکرات است. امیدوارم که خداوند به آبروی امام حسین به همهی آنها توفیق دهد در سایهی خون امام حسین آنها هم حجابشان را بهتر کنند. این حالا یک منکری است باید تذکر داد. دخترهای ماهم حالا انشاءالله گوش بدهند. اما منکر گرانفروشی چه؟ احتکار چه؟ خواباندن پول و وام ندادن چه؟ توهین به همسر چه؟ بد تربیت کردن اولاد چه؟ اینها منکر نیست؟ ما عزاداریهایمان خیلی وقتها منکر است. در جلسهی قبل گفتم، منتها خوب همهی مردم همیشه پای همهی جلسهها نیستند. در هر دورهای یک عده حرف به گوششان برسد. ممکن است یک عدهای آن شب جمعه پای حرفهای من بودند. عدهای این شب جمعه. تکرار میکنم.
2- برخی منکرات عزاداریها
در عزاداریهای ما منکر است. بیوقت طبل زدن، بلندگوی حسینیه و مسجد همسایهها را اذیت کردن. جلسهها را آنقدر طول بدهیم که نماز صبح از بین برود. در مجلسی که هوایش برای همه است، دو نفر بیایند، ده نفر بیایند، سیگار بکشند و تجاوز به حریم هوایی افراد دیگر بکنند. خوب این بنده خدا این طرف نشسته چه گناهی دارد که من هوای ایشان را دودی کردم؟ کسی که میخواهد سیگار بکشد، در تاکسی و در اتوبوس نباید سیگار بکشد، هوای اتوبوس برای همه است. اینها منکرات است. سر مردم را بند کردن به چیزهایی که نه واجب است، نه مستحب است. من یک اصلی را میگویم بلکه انشاءالله در روضههای ما یک تحولی پیدا شود. اصل هم از خودم نیست، از اسلام است. آنچه گفته میشود و آنچه شنیده میشود باید چهار شرط داشته باشد. وگرنه گوینده و شنونده قیامت باید جواب بدهند.
1- یا باید واجب باشد.
2- یا مستحب باشد.
3- یا نیاز فرد باشد.
4- یا نیاز جامعه باشد.
ما گاهی وقتها یک بحثهایی میکنیم که واجب نیست، مثلاً علی اکبر 18 سالش است. میگویند: آقا شنیدیم بعضی از مورخین گفتند: 24 سالش است. یا امام زمان زن و بچه هم دارد یا نه؟ من بدانم حضرت مهدی(ع) زن و بچه دارد واجب است؟ نه! مستحب است؟ از مستحبات این است که ما بدانیم حضرت مهدی(ع) زن و بچه دارد یا نه؟ مستحب است بدانیم؟ نه. الآن شما مشکلی با زن و بچهی امام زمان داری؟ مشکل شخصی داری؟ نه. الآن جامعهی ما مشکلش زن و بچهی امام زمان است؟ نه. پس ببینید نه واجب است بدانیم. نه مستحب است بدانیم. نه نیاز فرد است.
من ظهرها در دانشگاه تهران، نماز جماعت میخوانم. به دانشجوها گفتم: هرچه سؤال میکنید یا واجب، یا مستحب، یا نیاز فرد، یا نیاز جامعه. یک روز یک کسی گفت: آقای قرائتی نماز، در قطب شمالی چطور است؟ چون قطب شمالی شش ماه شب است، شش ماه روز. گفتم: ننهات رفته یا بابایت؟ گفت: هیچ کدام. گفتم: شما آنجا پرواز داری؟ گفت: نه! گفتم: هروقت خواستی بروی از فرودگاه زنگ بزن به تو میگویم. خوب چرا وقتت را صرف یک چیزی میکنی که نه واجب است، نه مستحب است، نه نیاز فرد است، نه نیاز جامعه. حضرت عباسی در مجالس ما حرفهایی زده میشود که...
من کسی را سراغ دارم وقتی روضه میخواند نوشته بود: «و جلس علی صدر الحسین» (بحارالانوار/ج45/ص56) یعنی شمر روی سینه امام حسین نشست. میگفت البته بعضیها «و جلس» نوشتهاند. بعضی از محققین گفتند: «فجلس» حالا یا «وجلس» یا «فجلس». چه فرقی میکند؟ گاهی وقتها اینها منکر است که آب و برق مصرف میشود، عمر مردم مصرف میشود، این مردم گوشت کیلویی چند هزار تومان خوردند در مسجد، در حسینیه آمدند. عمر اینها را... الآن بنده منبر آمدم، هزار نفر پای سخن من، هزار ساعت عمر اینها را من گرفتم. چه چیز در مقابل هزار ساعت دادم؟
350 تا «اعوذ» در کامپیوتر است. یعنی پناه میبرم از این خطر، یکی این است، «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع» (بحارالانوار/ج2/ص63) پناه میبرم از اطلاعات بیارزش. یعنی خیلی وقتها اطلاعات هست ولی ارزش ندارد. منکرات را دقت کنیم. شعر و شعور، حماسه و استدلال، عبادت و عزاداری باید با هم باشد. عبادت و عزاداری باید با هم باشد. یعنی آن مداح، آن واعظی که میخواند باید در نماز جماعت هم سر و کلهاش پیدا باشد. اگر واعظ منبر آمد ولی نمازش را ندیدید. البته ممکن است بسیاری از آنها پیش نماز هستند، ولی باید نماز هم احیا شود. عزاداری و عبادت، استدلال و اشک، اصلاً اشک باید براساس معرفت باشد. قرآن می گوید: «الدمع» دمع یعنی اشک. «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» (مائده/83) این آیهی قرآن است. یعنی اشک براساس شناخت. ما خیلی آدم داریم که اشک میریزد. چطور!!! چه طور اشک میریزد.
3- اشک بر اساس معرفت اهل بیت(علیهمالسلام)
قرآن میگوید: «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» اشک براساس معرفت. آدم داریم خیلی گریه میکند. وقتی اسم فاطمهی زهرا را میبرند، به صورتش میزند. میگویی: خوب این عشق است خوب است. اما بیا چرا گریه میکنی؟ میگوید: آخر میدانی؟ فدک را غصب کردند. میگویم: خودت سهم امام میدهی؟ میگوید: نه! میگویم: چه فرقی میکند. تو سهم امام زمان را نمیدهی، او هم سهم حضرت زهرا را نداد. با هم یکی هستید. یعنی او فدک را برد و خورد، شما هم سهم امام را بردی و خوردی. پس چرا شما برای او گریه میکنید، او هم باید برای تو گریه کند. «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا»
توجه به قبولی داشته باشید. چند تا گاو و چند تا دیگ و سر هیئت کجاست؟ آخر هیئت کجاست؟ یک چیزی برایتان بگویم. از برجستهترین پیغمبرهای ما حضرت ابراهیم است. چون موسی از نسل ابراهیم است. عیسی از نسل ابراهیم است. پیغمبر ما از نسل ابراهیم است. بسیاری از انبیاء از نسل ابراهیم هستند. یعنی ابوالانبیا است. پدر انبیاء است. روی کرهی زمین جایی مقدستر از مکه و مسجد الحرام نیست. خانهای مقدستر از کعبه نیست. مقدسی مثل ابراهیم بنا، مقدسی مثل اسماعیل کارگر، مکان مکه، مسجدالحرام، کار کعبه. حضرت ابراهیم وقتی کعبه را ساخت، گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/127) یعنی اگر تو قبول نکنی، حتی کعبه ساختن در بهترین مکانها هواست. مهم این است که قبول شود. گاهی یک کار کوچک قبول میشود، گاهی کارهای بزرگ قبول نمیشود.
4- قبولی عمل در نزد خداوند نه مردم
یک خانمی است در نیشابور گنبد و بارگاه دارد به نام شطیطه. چند فلس پول برای امام کاظم فرستاد گفت: این مثلاً انفاق، خمس، زکات، هرچه. آن آقایی که پولها را آورد پولهای سنگینی هم از تجار آورد. امام کاظم فرمود: من پول تجار را نمیخواهم. آن پولی که آن خانم داده است بده. گفت: آقا چیزی نیست. دو سه فلس است. گفت: من همان را میخواهم. آن دو سه فلس را گرفت. بعد امام کاظم یک پارچه داد. گفت: به این خانم سلام مرا برسان، بگو: این پارچه برای خود من است. 17 روز دیگر مثلاً از دنیا میروی. این را کفنت کن. من هم در تشییع جنازهات میآیم. ببین دو ریال پول را امام هفتم میپذیرد، و گونی اسکناس را نمیپذیرد. به ما چه، چه چیز قبول شد و چه چیز قبول نشد؟ گاهی وقتها یک بچه در جلسه میآید. خدا روضهی این بچه را قبول میکند، ولی پدر و مادر و پدربزرگش روضهشان قبول نمیشود. هیچ کس را در مجلس امام حسین تحقیر نکنیم.
در عزاداریها منکر چیست؟ چون هفتهی امر به معروف و نهی از منکر است. منکرات عزاداری: راهبندان، از گوشهای در کوچه و خیابان برویم که اگر کسی، بیماری، کار عجلهای، نمیدانم فرودگاهی، قطاری هست، به کارش برسد.
امام حسین فرمود: کربلا میروم. چرا؟ میخواهم امر به معروف کنم. مقابلهی با تحریف دین.
ببینید پیغمبر ما یک اسلامی آورد، حالا فرض میکنیم این ماشین است. پیغمبر ماشین اسلام را ساخت. راننده را هم در غدیر خم مشخص کرد راننده علیبن ابی طالب است. اینجا او را نشاند. آمدند علی را کنار گذاشتند، کس دیگری را گذاشتند. این ماشین اینجایش خورد، اینجایش خورد، اینجایش خورد، طوری شده بود، چون پیغمبر ما این خط مستقیم است، بعد از پیغمبر خط راه دیگر رفت، راه دیگر رفت، راه دیگر رفت. پیامبر دهم هجری از دنیا رفت و سال شصتم هجری یزید روی کار آمد که امام حسین قیام کرد. 50 سال این وسط ماند. 50 سال! در این 50 سال اکثر آنهایی که پیغمبر را دیده بودند مرده بودند. نسل نو هم چشمشان باز میشد به جمال یزید و حکومت بنی امیه. یعنی اصلاً دیگر چیزی «لَا یَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُه» (بحارالانوار/ج36/ص283) فقط از اسلام اسم آن مانده بود. در فیلم امام علی دیدید. آن مردک نماز صبح را سه رکعت خواند. آمدند جلو دهانش را بو کردند دیدند بوی شراب میدهد. یعنی پیش نماز شراب خورده بود. پیش نماز اُموی بود. گفت: امروز حالم خوب است. میخواهید بیشتر هم بخوانم، بخوانم. ببین اسلام کارش به کجا رسید که خلیفهی مسلمین یزید بود. یک سگی داشت با سگش عشق میورزید. با سگش عشق میورزید. علناً شراب میخورد. مقابله با تحریفات.
چرا کربلا میروی؟ میخواهم امر به معروف کنم. نهی از منکر چیست؟ تحریفها. حدیث داریم اگر یک منکری عملی میشود، عالم باید نعره بکشد وگرنه لعنت خدا بر این عالمی که ساکت است. حدیث است. یکبار دیگر میگویم. اگر در جامعه منکری، بدعتی واقع شد. بر علما لازم است که در مقابل آن بدعت فریاد بزنند و اگر فریاد نزنند لعنت خدا برآن دانشمندانی که منکر را میبینند و ساکت هستند. مقابله با تحریف، مبارزه با ستم.
5- کربلا، درس عزّت و شرف و مردانگی
عزت و شرف، کربلا به ما گفت: عزت و شرف. ترجیح مرگ سرخ بر زندگی ذلّت بار! پسر امام حسن مجتبی در کربلا سیزده سالش بود، قاسم، سیزده سالش بود. آخر بچهی سیزده ساله... شما چند سالت است؟ (یکی از حضار جواب میدهد) دوازده سال. بلند شوید اینجا بایستید. حضرت قاسم یک سال از این بزرگتر بود. عمویش به او گفت که: داریم میرویم شهید شویم. فرمود: اگر بناست ما زنده باشیم، حکومت دست بنی امیه باشد، مرگ از عسل شیرینتر است. خوب یک بچهی سیزده ساله، کدام دانشگاه اساتید پروفسورها جمع شوند، بگوییم: کدام دانشگاه فارغالتحصیلش سیزده ساله میگوید: اگر بناست حکومت دست نا اهل باشد، مرگ از عسل شیرینتر است. خیلی مهم است.
ما گاهی وقتها برای یک مشتری نماز را نمیخوانیم. میگوییم: مشتری آمده، حالا باشد نمازمان را بعد میخوانیم. یعنی مشتری از خدا شیرینتر است. گاهی وقتها یک شکلی را میبینیم نمیخواهیم نگاهش نکنیم، خوب بابا نگاهش نکن. خوب دست از این بکش. یک بچهی سیزده ساله میگوید: مرگ از عسل شیرینتر است. این تحلیل سیاسی است. یعنی اگر بناست رژیم و حکومت دست نا اهل باشد، من بمیرم بهتر است.
اصلاً کربلا دانشگاه است. من یکوقتی یادداشت کردم. کربلا بیست اصل را از بین برد. ما در ایران بیست اصل داریم. کربلا همه را قیچی کرد. نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید. ببینید اصلهایی که در فکر ما است. میگویند: با یک گل بهار نمیشود... امام حسین فرمود: غلط است. با یک گل بهار میشود. من یک تنه قیام کردم و رژیم را عوض کردم. چرا با یک گل بهار میشود. یک شعر دیگر در ایران است. میگویند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» امام حسین فرمود: این فکر هم غلط است. من همرنگ جماعت نمیشوم. بروید در خط سیاسی. میگویند: ما فلان کشور را محاصرهی اقتصادی میکنیم. امام حسین فرمود: من حسین هستم، آب هم برای علی اصغر ندارم، اما زیر بار نمیروم. یعنی من با محاصرهی اقتصادی نمیشکنم. محاصرهی نظامی، امام حسین فرمود: ما هفتاد و دو نفر هستم. بین سی هزار تا سرباز زیر بار زور نمیروم. اینها خیلی مهم است. خیلی مهم است.
6- سجده بر تربت امام حسین(علیهالسلام)
اینکه به ما گفتند: شما اگر میخواهی نماز بخوانی با مُهر کربلا نماز بخوان. سه چیز باعث میشود نماز قبول شود. 1- حضور قلب، اگر کسی سر نماز حواسش پرت است، نافله. اگر هم حواسش پرت است، هم حال نافله ندارد، حداقل مُهر کربلا. این مُهر کربلا یعنی چه؟ یعنی هفده رکعت نماز، هر رکعتی دو تا سجده، سی و چهار تا، سی و چهار بار بلندترین نقطهی بدن را روی خاکی بمال که زیر سم اسب رفت، زیر بار زور نرفت. محاصرهی اقتصادی او را از پا نیانداخت. محاصرهی نظامی او را از پا درنیاورد.
کربلا ثابت کرد زن چقدر زور دارد. اخیراً در دانشگاههای مدیریت یک بحثی دارند به نام مدیریت بحران. مدیریت بحران یعنی یک جایی اگر بحرانی پیش آمد مثل بم، زلزله شد عزیزانی از دست رفتند، آنجا استاندارش نمیداند چه کند. فرماندارش نمیداند چه کند. این مدیریت بحران است. زینب کبری فوق پروفسور مدیریت بحران است. عصر عاشورا این زن چگونه مدیریت کرد؟ چطور مدیریت کرد؟ غیر از برادرش امام حسین و ابالفضل دو تا از جوانهای خودش هم شهید شد. هجده تا از بنی هاشم که فامیل زینب هستند. آخر یک زن، دو تا از برادرهایش، دو تا پسرهایش، چهارتا، از هجده تا کم شوند، 14 تا. یعنی چهارده تا از بنی هاشم، دو تا برادر و دو تا پسر. هجده تا داغ ببیند، و حتی از نماز شبش هم نمیگذرد. بلند شد بخواند دیگر زانویش جان نداشت، نشسته خواند. خیلی مهم است. یک زن به یزید بیاید بگوید: «انی لاستصغرک» خیلی پستی!
ما حلقهی طلایمان گم شود قاطی میکنیم. یک چیزی در زندگیمان جا به جا شود، من نمیتوانم با این شوهر زندگی کنم. من نمیتوانم با این زن زندگی کنم. چیه؟ من گفتم: نمیدانم برویم خانهی عمه، او گفته: برویم خانهی خاله! من گفتم: نمیدانم چه، او گفت: چه. سر یک چیز جزئی زن و شوهر از هم جدا میشوند، متأسفانه، متأسفانه، متأسفانه، خیلی از آنها هم تحصیل کرده هستند. پس پیداست تحصیل آدم را آدم نمیکند. خیلی از تحصیل کردههای ما در زندگی کم میآورند. امام حسین فرمود: میخواهم بروم کربلا امر به معروف کنم. امر به معروف چیست؟ ثابت کنم. نهی از منکر چیست؟ میخواهم به دنیا بگویم، محاصرهی اقتصادی هم شدید، زیر بار نروید. محاصرهی نظامی هم شدید، زیر بار نروید. میخواهم ثابت کنم زن میتواند در سختترین شرایط مدیریت بحران را به عهده بگیرد. مدیریت بحران. این خیلی مهم است. معروفها چیست؟
7- کربلا درس پیروزی خون بر شمشیر
امام از کربلا یک جمله نقل کرد. فرمود: خون بر شمشیر پیروز است. خون بر شمشیر پیروز است. این یک فرهنگ است. این شعر نیست، فرهنگ است. خون بر شمشیر پیروز است.
فتوت و جوانمردی، قران یک قصه میگوید از سورهی یوسف که زلیخا عاشق یوسف شد، درها را بست. خودش را به یوسف عرضه کرد. «قالَتْ هَیْتَ لَکَ» (یوسف/23) گفت: آمادهام با من خلوت کنی. «قالَ مَعاذَ اللَّه» (یوسف/23) یوسف از شهوت گذشت. اباالفضل آب آورد تا لب دهانش نخورد. گفت: بچههای امام حسین تشنه هستند. حالا آب خوردن چند ثانیه طول میکشد. یک هُش، یک قورت، یک ثانیه... یوسف برای مدتی شهوت را ترک کرد و خدا از او تعریف میکند. اباالفضل چه؟
عمل به تکلیف؛ ما لازم نیست حتماً پیروز شویم. حضرت امام (ره) میفرمود: میگفت: تکلیف ما این است که جبهه برویم. به مملکت ما هجوم شده وظیفهی ما است جبهه برویم. پیروز شدیم، شدیم. نشدیم، نشدیم. در قرآن یک آیه داریم. این آیهها کنار هم چسبیده است. میگوید: «یَقْتُلُون» یعنی این دشمن را میکشد. پشت سرش گفته: «یُقْتُلُون» این دو تا کنار هم است، آیهی قرآن است. این او را میکشد یا او این را میکشد. یعنی یا دشمن را میکشد یا دشمن او را میکشد. اگر این دشمن را کشت، پیروزی اسلام است. اگر دشمن این را کشت، در راه خدا شهید شده است. «یَقْتُلُون»، «یُقْتُلُون» ما میخواهیم به وظیفهمان عمل کنیم. هرچه شد شد. امر به معروف تکلیف و وظیفه است.
آیا ما هم باید مثل امام حسین باشیم؟ بله، خود امام حسین چند تا مطالبه از ما دارد. مطالبات امام حسین:
8- شناخت حسین و یزید و زمان
1- «[إِنَ] النَّاسَ فِیَّ أُسْوَةٌ» (الکافی/ج7/ص266) یعنی من به شما الگو هستم. امام حسین نگفت: من زیر بار یزید نمیروم. فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه» (بحارالانوار/ج44/ص324) مثل حسین زیر بار مثل یزید نباید برود. یکوقت میگوید: من زیر بار او نمیروم. میگوییم: خوب این قصهی شخصی است. امام حسین خودش را گفته است. گفته: من زیر بار یزید نمیروم. قصهی شخصی است. نمیگوید: من زیر بار او نمیروم. میگوید: هرکس مثل من است، نباید زیر بار کسی برود که مثل یزید است. «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه» یعنی یک جریان است، یک امر شخصی نیست. حالا یک حسینی بود، زیر بار یزید نرفت. هرکس مثل حسین است، نباید زیر بار هرکس برود که او مثل یزید است. این خیلی مهم است.
رهبری چه کسی را قبول میکنیم؟ پای پرچم چه کسی سینه میزنیم؟ به چه دلیل خودت را به این آقا فروختی؟ به چه دلیل خودت را به این حزب فروختی؟ چقدر سوادشان بیش از تو است؟ چه کمالی دارند که تو نداری؟ چرا خودت را فدا میکنی؟ خودت را به چه کسی میفروشی؟ به چه چیزی میفروشی؟ بسوزد دنیا طلبی! عمرسعد امام حسین را میشناخت. به او گفتند: حکومت، پست به تو میدهیم. به خاطر حکومت ری که البته ری آن زمان فقط شاه عبدالعظیم نبوده است. یک مناطق بزرگی از ایران بوده است. حکومت ری به تو میدهیم. به خاطر حکومت حاضر شدند سر امام حسین را ببرند، برای حکومت. چه چیزی با چه چیزی معامله شد؟ در زمان ما هم هست. در زمان ما گاهی وقتها افرادی خودشان را میفروشند. میگوییم: آقا به چه دلیل خودت را به این میفروشی؟ من میخواهم امر به معروف کنم. معروف چیست و منکر چیست؟ منکر خودفروشی است. خودتان، مکتبتان، دینتان، غیرتتان را به چیزی نفروشید.
مسألهی حجاب و عفاف؛ میدانید آخرین کلام امام حسین چه بود؟ امام حسین در گودی قتلگاه افتاد. به خیمهها حمله کردند. ایشان دیگر طاقت اینکه بلند شود راه برود، روی اسب سوار شود را نداشت. ولی همینطور با چشمهایش دید، که دارند سراغ زن و بچه میروند، فرمود: اگر هم دین ندارید آزاده باشید. چه کار به زن و بچهی من دارید! یعنی آخرین کلام امام حسین غیرت بود. مردها نباید اجازه بدهند کسی خانمشان را ببیند.
در اصفهان آیتاللهی بود، حاج آقا مصطفی بهشتی، شوهر خواهر دکتر بهشتی. ایشان میخواست کربلا برود، لب مرز رئیس گمرک گفت که: زمان شاه، من میخواهم خانمت را ببینم با گذرنامه اش تطبیق کنم. ببینم این عکس همان است یا نه؟ نکند شما یک عکس بدهی و یک خانم دیگر را ببری؟ من میخواهم خانمت را ببینم و با عکسش تطبیق کنم. ایشان فرمود: خوب اگر بناست تطبیق کنی یک خانم بیاید خانم مرا ببیند. گفت: نه من خودم میخواهم خانمت را ببینم. گفت: من غیرتم اجازه نمیدهد تو... من نمیدانم چطور یک عده غیرتشان اجازه میدهد که اصلاً لذت میبرند که مردم با خانمشان گفتگو کنند، بگویند، بخندند، دست بدهند، نمیدانم... گفت: من غیرتم اجازه نمیدهد. گفت: نمیگذارم کربلا بروی. گفت: نمیروم. باقی زوارها خانمشان را نشان رئیس گمرک دادند، ایشان به همهی خانمها نگاه کرد و گفت: بروید. این آیتالله بهشتی سه روز لب مرز ماند. و آخرش هم او گفت: نمیگذارم. گفت: حالا که سه روز ماندیم دیگر کافی است. رویش را به مرز کرد و گفت: «السلام علیک یا ابا عبدالله» میخواستیم بیاییم معلوم شد باید گناه بکنیم. اگر در زیارت گناه است، من نمیآیم. برگشت خانهی شهید محراب آیت الله اشرفی کرمانشاه. گفت: نرفتی؟ گفت: نه! لب مرز یک چنین صحنهای پیش آمد نرفتم. برگشت اصفهان. اصفهانیها گفتند: چه زود برگشتی؟ گفت: لب مرز ک آدم چشم ناپاکی میخواست خانم مرا اصرار داشت ببیند. من غیرتم اجازه نداد. بالاخره من این را از آقازادهشان شنیدم. گفت: آقایانی که خانمشان را نشان دادند و کربلا رفتند، وقتی برگشتند منزل ما آمدند. گفتند: آیت الله بهشتی! میخواهیم یک کار بکنیم. گفت: چه؟ گفت: ما همه که کربلا رفتیم، ثواب کربلای رفته را همه به تو میدهیم، و تو ثواب کربلای نرفته را به ما بده.
ببینید در عزاداری نباید گناه باشد. جایی که خانمها هستند لخت نشوید. بله خانمها نبودند لخت شوید سینه بزنید. اما روبروی خانمها لخت شدن درست نیست. عزاداری خانمها اشکال ندارد، اما قاطی شدن آنها درست نیست. امام حسین شهید شد برای اینکه امر به معروف و نهی از منکر کند. گاهی در خود جلسات ما امر به معروف و نهی از منکر میشود. من این را به نظرم گفتم. حالا اگر هم گفتم، تکرارش اشکال ندارد. چون ایام محرم است.
یکجایی جمعیتی بود چند هزار نفری، سخنرانی میکردم. جمعیت انبوهی هم نشسته بودند. مسئولین لشگری و کشوری وارد شدند، رئیس هیئت آمد گفت: بچهها بلند شوید، بلند شوید، این بچهها را از پای منبر ما بلند کرد و مسئولین را نشاند. من روی منبر دیدم عجب! خوب امام حسین فرمود: کربلا میروم برای امر به معروف و نهی از منکر. این خودش یک منکر است. یک بچه را بلند کردی. چرا بچه را بلند کردی؟ منکر است. حرفم را قطع کردم.
گفتم: آقایان حرفم را قطع کنم. آقایان مسئولین از اینکه شما ایام محرم منبر آمدید، سخنرانی آمدید تشکر میکنم. من متشکرم! از کار شما تشکر میکنم. اما جای شما غصبی است. چون بچهها را با زور بلند کردند و شما را جای بچهها نشاندند. لطفاً بلند شوید. خوب شخصیتهایی بودند و هی به هم نگاه کردند. گفتم: دروغ که نمیگویم. واقعاً اگر یک بچه را بلند کنی آیتالله هم بنشیند، آیتالله گناه کرده است. رئیس جمهور نماز بخواند، نماز رئیس جمهور هم باطل است. دین شوخی ندارد. گفتم: لطفاً بلند شوید. بروید هرجا جایی هست بنشینید. به بچهها گفتم: بچهها پای منبر بیایید. بچهها از اطراف دویدند. یک مرتبه دیدم از پایین منبر چنین میکنند... (با بیان حرکت و خنده حضار) اینقدر از پایین منبر بوس پرت کردند. امام رضا فرمود: اگر دین درست معرفی شود، همه عاشق دین میشوند. آنجایی که مردم بدشان میآید، ببینید همهی مردم آب میخواهند. اگر دیدی کسی آب نمیخورد، معلوم میشود یک مگس در آب افتاده است. پشهای افتاده است. خاکی دارد. یا معلوم میشود آن آقایی که آب دستش است، ادم تمیزی نیست. اگر کسی که آب میآورد تمیز باشد، آب هم بهداشتی باشد، هر تشنهای آب میخورد.
امام حسین فرمود: من میخواهم امر به معروف کنم. معروف چیست؟ نماز. معروف چیست؟ عفاف، حجاب. منکر چیست؟ مردم آزاری. منکر چیست؟ کسی را از سر جایش بلند کنی. بلندگوهای ما. منکر چیست؟ جلسه را معطل کرده و چیزی یاد مردم نمیدهیم. منکر چیست؟ حسینیه درست می کنیم جمعیت را در حسینیه میکشیم و خانهی خدا را خلوت میکنیم. به هر حال قیام امام حسین برای امر به معروف و نهی از منکر بود. سعی کنیم هرکس هر کاری میکند، و ما هم نیاز به نصیحت داریم.
چند وقت پیش یک بچهی ابتدایی حالا کلاس سوم، چهارم، یک بچهی ابتدایی نامه نوشته بود. گفت: آقای قرائتی تو هم منکر انجام دادی. گفتم: چه کردم؟ گفت: یک گچ دستت بود کوچک، این گچ از دستت افتاد، باید خم شوی برداری و بنویسی. دوباره یک گچ نو برداشتی. این گچ اسراف شد. اگر اسراف حرام است، تو هم مرتکب حرام شدی. گفتم: راست میگویی. «استغفر الله ربی و اتوب الیه» درست است حق با شماست. همهی ما نیاز به تذکر داریم. کسی به کسی نگوید، استاد دانشگاه است یا آیت الله است یا نمیدانم امیر است، سرلشگر است، نمیدانم مادر بزرگ است، پدر بزرگ است. همهی ما نیاز به... و لذا قرآن میگوید: «تَواصَوْا بِالْحَق» (عصر/3) نمیگوید: «اوصوا بالحق» میگوید: «تَواصَوْا» یعنی من به تو بگویم، تو هم به من بگویی. سعی کنیم عزاداریهای ما عزاداریهای امام حسین پسند باشد. عقل در آن باشد. عاطفه در آن باشد. آموزش در آن باشد. قرآن در آن باشد. حدیث در آن باشد. تاریخ در آن باشد. اشک در آن باشد. اطعام در آن باشد. برادری در آن باشد. پُز مَن مَن در آن نباشد. اذیت در آن نباشد. امیدوارم خداوند به ما توفیق بده انگونه که حق عزاداری است انجام بدهیم.
خدایا زیارت با معرفت امام حسین را در دنیا و شفاعت او را در آخرت نصیب همهی ما بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- انگیزهی اصلی قیام امام حسین(علیهالسلام) چه بود؟
1) مبارزه با منکرات و بدعتهای یزید
2) به دست گرفتن حکومت
3) شهادت در راه خدا
2- قرآن در آیه 83 سورهی مائده چه اشک و گریهای را تحسین میکند؟
1) اشک بر اساس عواطف
2) اشک از روی معرفت
3) گریه از کیفر گناه
3- حضرت ابراهیم و اسماعیل پس از بنای کعبه، از خدا چه خواستند؟
1) مضاعف نمودن عمل
2) قبولی عمل
3) پاداش عمل
4- قیام امام حسین(علیهالسلام) در چه سالی بود؟
1) سال 60 هجری
2) سال 50 هجری
3) سال 40 هجری
5- یاد امام حسین(علیهالسلام)، در کجای نماز توصیه شده است؟
1) در قنوت نماز
2) در سلام نماز
3) در سجده بر تربت کربلا
قیام امام حسین(علیهالسلام) برای امر به معروف
تاریخ پخش: 18/09/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون بحث اوایل محرم پخش میشود، یک سلامی به کربلا بدهیم. قرآن میگوید: شهید زنده است. به زنده که سلام میکنی، قرآن میگوید: جواب گرمتر تحویل میگیری. یعنی الان که شما سلام بر امام حسین میکنی، امام حسین به شما توجه میکند و گرمتر از سلام شما به شما جواب میدهد.
«السلام علیک یا أبا عبد الله و على الأرواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتک السلام على الحسین و علی علی بن الحسین و على اولاد الحسین و علی أصحاب الحسین و رحمة الله و برکاته»
در جلسهای که قبل از محرم حرف زدیم، مطالب را گفتیم، ولی هفتهی اول محرم هفتهی امر به معروف و نهی از منکر است. حالا چرا هفتهی امر به معروف و نهی از منکر؟ به خاطر اینکه به امام حسین گفتند: چرا کربلا میروی؟ گفت: «انی أُرید» من اراده کردم، تصمیم گرفتم. «إنی أرید أن آمر بالمعروف» (مجموعه ورام/ج2/ص11) من تصمیم گرفتم امر به معروف کنم. «و أنهى عن المنکر» میخواهم از منکر جلوگیری کنم. «عن المنکر». البته خود شناخت معروف و منکر هم مهم است.
1- شناخت منکرات بر اساس شرایط و موقعیتها
یک کسی به من رسید. گفت: آقای قرائتی تو را به خدا در تلویزیون بگو فلان منکر توسعه پیدا کرده است، نگویید. من هم به او گفتم: شما چند سال است قم هستید؟ گفت: مثلاً چند سال... گفتم: شما احتمال نمیدهید قم بودن شما منکر باشد؟ روحانی که در قم میایستد یا باید مدرس باشد، یا طلبه. یعنی یا درس بدهد، یا درس بخواند. وگرنه با داشتن دهها هزار مسجدی که روحانی ندارد. هزاران روستایی که روحانی ندارد، چرا شما در قم ایستادی؟ یا باید درس بدهی یا باید درس بخوانی، یا باید هجرت کنی. افرادی که هجرت نکنند، خود هجرت نکردن منکر است.
ماگاهی وقتها فکر میکنیم که اگر مثلاً 50 سال نجف بمانیم، 50 سال قم بمانیم آدم خوبی هستیم. البته افرادی هستند، واجب است نجف بمانند. قم بمانند. اینها رکن هستند، استوانه هستند. عمود، پایه هستند. اما یکسری آدمها هستند که نه رکن هستند، نه عمودند، نه مدرس هستند، نه محصل هستند.
منکر چیست؟ بعضیها فقط منکر را این فکل دخترها میدانند. فکل دخترها یکی از منکرات است. امیدوارم که خداوند به آبروی امام حسین به همهی آنها توفیق دهد در سایهی خون امام حسین آنها هم حجابشان را بهتر کنند. این حالا یک منکری است باید تذکر داد. دخترهای ماهم حالا انشاءالله گوش بدهند. اما منکر گرانفروشی چه؟ احتکار چه؟ خواباندن پول و وام ندادن چه؟ توهین به همسر چه؟ بد تربیت کردن اولاد چه؟ اینها منکر نیست؟ ما عزاداریهایمان خیلی وقتها منکر است. در جلسهی قبل گفتم، منتها خوب همهی مردم همیشه پای همهی جلسهها نیستند. در هر دورهای یک عده حرف به گوششان برسد. ممکن است یک عدهای آن شب جمعه پای حرفهای من بودند. عدهای این شب جمعه. تکرار میکنم.
2- برخی منکرات عزاداریها
در عزاداریهای ما منکر است. بیوقت طبل زدن، بلندگوی حسینیه و مسجد همسایهها را اذیت کردن. جلسهها را آنقدر طول بدهیم که نماز صبح از بین برود. در مجلسی که هوایش برای همه است، دو نفر بیایند، ده نفر بیایند، سیگار بکشند و تجاوز به حریم هوایی افراد دیگر بکنند. خوب این بنده خدا این طرف نشسته چه گناهی دارد که من هوای ایشان را دودی کردم؟ کسی که میخواهد سیگار بکشد، در تاکسی و در اتوبوس نباید سیگار بکشد، هوای اتوبوس برای همه است. اینها منکرات است. سر مردم را بند کردن به چیزهایی که نه واجب است، نه مستحب است. من یک اصلی را میگویم بلکه انشاءالله در روضههای ما یک تحولی پیدا شود. اصل هم از خودم نیست، از اسلام است. آنچه گفته میشود و آنچه شنیده میشود باید چهار شرط داشته باشد. وگرنه گوینده و شنونده قیامت باید جواب بدهند.
1- یا باید واجب باشد.
2- یا مستحب باشد.
3- یا نیاز فرد باشد.
4- یا نیاز جامعه باشد.
ما گاهی وقتها یک بحثهایی میکنیم که واجب نیست، مثلاً علی اکبر 18 سالش است. میگویند: آقا شنیدیم بعضی از مورخین گفتند: 24 سالش است. یا امام زمان زن و بچه هم دارد یا نه؟ من بدانم حضرت مهدی(ع) زن و بچه دارد واجب است؟ نه! مستحب است؟ از مستحبات این است که ما بدانیم حضرت مهدی(ع) زن و بچه دارد یا نه؟ مستحب است بدانیم؟ نه. الآن شما مشکلی با زن و بچهی امام زمان داری؟ مشکل شخصی داری؟ نه. الآن جامعهی ما مشکلش زن و بچهی امام زمان است؟ نه. پس ببینید نه واجب است بدانیم. نه مستحب است بدانیم. نه نیاز فرد است.
من ظهرها در دانشگاه تهران، نماز جماعت میخوانم. به دانشجوها گفتم: هرچه سؤال میکنید یا واجب، یا مستحب، یا نیاز فرد، یا نیاز جامعه. یک روز یک کسی گفت: آقای قرائتی نماز، در قطب شمالی چطور است؟ چون قطب شمالی شش ماه شب است، شش ماه روز. گفتم: ننهات رفته یا بابایت؟ گفت: هیچ کدام. گفتم: شما آنجا پرواز داری؟ گفت: نه! گفتم: هروقت خواستی بروی از فرودگاه زنگ بزن به تو میگویم. خوب چرا وقتت را صرف یک چیزی میکنی که نه واجب است، نه مستحب است، نه نیاز فرد است، نه نیاز جامعه. حضرت عباسی در مجالس ما حرفهایی زده میشود که...
من کسی را سراغ دارم وقتی روضه میخواند نوشته بود: «و جلس علی صدر الحسین» (بحارالانوار/ج45/ص56) یعنی شمر روی سینه امام حسین نشست. میگفت البته بعضیها «و جلس» نوشتهاند. بعضی از محققین گفتند: «فجلس» حالا یا «وجلس» یا «فجلس». چه فرقی میکند؟ گاهی وقتها اینها منکر است که آب و برق مصرف میشود، عمر مردم مصرف میشود، این مردم گوشت کیلویی چند هزار تومان خوردند در مسجد، در حسینیه آمدند. عمر اینها را... الآن بنده منبر آمدم، هزار نفر پای سخن من، هزار ساعت عمر اینها را من گرفتم. چه چیز در مقابل هزار ساعت دادم؟
350 تا «اعوذ» در کامپیوتر است. یعنی پناه میبرم از این خطر، یکی این است، «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع» (بحارالانوار/ج2/ص63) پناه میبرم از اطلاعات بیارزش. یعنی خیلی وقتها اطلاعات هست ولی ارزش ندارد. منکرات را دقت کنیم. شعر و شعور، حماسه و استدلال، عبادت و عزاداری باید با هم باشد. عبادت و عزاداری باید با هم باشد. یعنی آن مداح، آن واعظی که میخواند باید در نماز جماعت هم سر و کلهاش پیدا باشد. اگر واعظ منبر آمد ولی نمازش را ندیدید. البته ممکن است بسیاری از آنها پیش نماز هستند، ولی باید نماز هم احیا شود. عزاداری و عبادت، استدلال و اشک، اصلاً اشک باید براساس معرفت باشد. قرآن می گوید: «الدمع» دمع یعنی اشک. «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» (مائده/83) این آیهی قرآن است. یعنی اشک براساس شناخت. ما خیلی آدم داریم که اشک میریزد. چطور!!! چه طور اشک میریزد.
3- اشک بر اساس معرفت اهل بیت(علیهمالسلام)
قرآن میگوید: «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» اشک براساس معرفت. آدم داریم خیلی گریه میکند. وقتی اسم فاطمهی زهرا را میبرند، به صورتش میزند. میگویی: خوب این عشق است خوب است. اما بیا چرا گریه میکنی؟ میگوید: آخر میدانی؟ فدک را غصب کردند. میگویم: خودت سهم امام میدهی؟ میگوید: نه! میگویم: چه فرقی میکند. تو سهم امام زمان را نمیدهی، او هم سهم حضرت زهرا را نداد. با هم یکی هستید. یعنی او فدک را برد و خورد، شما هم سهم امام را بردی و خوردی. پس چرا شما برای او گریه میکنید، او هم باید برای تو گریه کند. «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا»
توجه به قبولی داشته باشید. چند تا گاو و چند تا دیگ و سر هیئت کجاست؟ آخر هیئت کجاست؟ یک چیزی برایتان بگویم. از برجستهترین پیغمبرهای ما حضرت ابراهیم است. چون موسی از نسل ابراهیم است. عیسی از نسل ابراهیم است. پیغمبر ما از نسل ابراهیم است. بسیاری از انبیاء از نسل ابراهیم هستند. یعنی ابوالانبیا است. پدر انبیاء است. روی کرهی زمین جایی مقدستر از مکه و مسجد الحرام نیست. خانهای مقدستر از کعبه نیست. مقدسی مثل ابراهیم بنا، مقدسی مثل اسماعیل کارگر، مکان مکه، مسجدالحرام، کار کعبه. حضرت ابراهیم وقتی کعبه را ساخت، گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/127) یعنی اگر تو قبول نکنی، حتی کعبه ساختن در بهترین مکانها هواست. مهم این است که قبول شود. گاهی یک کار کوچک قبول میشود، گاهی کارهای بزرگ قبول نمیشود.
4- قبولی عمل در نزد خداوند نه مردم
یک خانمی است در نیشابور گنبد و بارگاه دارد به نام شطیطه. چند فلس پول برای امام کاظم فرستاد گفت: این مثلاً انفاق، خمس، زکات، هرچه. آن آقایی که پولها را آورد پولهای سنگینی هم از تجار آورد. امام کاظم فرمود: من پول تجار را نمیخواهم. آن پولی که آن خانم داده است بده. گفت: آقا چیزی نیست. دو سه فلس است. گفت: من همان را میخواهم. آن دو سه فلس را گرفت. بعد امام کاظم یک پارچه داد. گفت: به این خانم سلام مرا برسان، بگو: این پارچه برای خود من است. 17 روز دیگر مثلاً از دنیا میروی. این را کفنت کن. من هم در تشییع جنازهات میآیم. ببین دو ریال پول را امام هفتم میپذیرد، و گونی اسکناس را نمیپذیرد. به ما چه، چه چیز قبول شد و چه چیز قبول نشد؟ گاهی وقتها یک بچه در جلسه میآید. خدا روضهی این بچه را قبول میکند، ولی پدر و مادر و پدربزرگش روضهشان قبول نمیشود. هیچ کس را در مجلس امام حسین تحقیر نکنیم.
در عزاداریها منکر چیست؟ چون هفتهی امر به معروف و نهی از منکر است. منکرات عزاداری: راهبندان، از گوشهای در کوچه و خیابان برویم که اگر کسی، بیماری، کار عجلهای، نمیدانم فرودگاهی، قطاری هست، به کارش برسد.
امام حسین فرمود: کربلا میروم. چرا؟ میخواهم امر به معروف کنم. مقابلهی با تحریف دین.
ببینید پیغمبر ما یک اسلامی آورد، حالا فرض میکنیم این ماشین است. پیغمبر ماشین اسلام را ساخت. راننده را هم در غدیر خم مشخص کرد راننده علیبن ابی طالب است. اینجا او را نشاند. آمدند علی را کنار گذاشتند، کس دیگری را گذاشتند. این ماشین اینجایش خورد، اینجایش خورد، اینجایش خورد، طوری شده بود، چون پیغمبر ما این خط مستقیم است، بعد از پیغمبر خط راه دیگر رفت، راه دیگر رفت، راه دیگر رفت. پیامبر دهم هجری از دنیا رفت و سال شصتم هجری یزید روی کار آمد که امام حسین قیام کرد. 50 سال این وسط ماند. 50 سال! در این 50 سال اکثر آنهایی که پیغمبر را دیده بودند مرده بودند. نسل نو هم چشمشان باز میشد به جمال یزید و حکومت بنی امیه. یعنی اصلاً دیگر چیزی «لَا یَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُه» (بحارالانوار/ج36/ص283) فقط از اسلام اسم آن مانده بود. در فیلم امام علی دیدید. آن مردک نماز صبح را سه رکعت خواند. آمدند جلو دهانش را بو کردند دیدند بوی شراب میدهد. یعنی پیش نماز شراب خورده بود. پیش نماز اُموی بود. گفت: امروز حالم خوب است. میخواهید بیشتر هم بخوانم، بخوانم. ببین اسلام کارش به کجا رسید که خلیفهی مسلمین یزید بود. یک سگی داشت با سگش عشق میورزید. با سگش عشق میورزید. علناً شراب میخورد. مقابله با تحریفات.
چرا کربلا میروی؟ میخواهم امر به معروف کنم. نهی از منکر چیست؟ تحریفها. حدیث داریم اگر یک منکری عملی میشود، عالم باید نعره بکشد وگرنه لعنت خدا بر این عالمی که ساکت است. حدیث است. یکبار دیگر میگویم. اگر در جامعه منکری، بدعتی واقع شد. بر علما لازم است که در مقابل آن بدعت فریاد بزنند و اگر فریاد نزنند لعنت خدا برآن دانشمندانی که منکر را میبینند و ساکت هستند. مقابله با تحریف، مبارزه با ستم.
5- کربلا، درس عزّت و شرف و مردانگی
عزت و شرف، کربلا به ما گفت: عزت و شرف. ترجیح مرگ سرخ بر زندگی ذلّت بار! پسر امام حسن مجتبی در کربلا سیزده سالش بود، قاسم، سیزده سالش بود. آخر بچهی سیزده ساله... شما چند سالت است؟ (یکی از حضار جواب میدهد) دوازده سال. بلند شوید اینجا بایستید. حضرت قاسم یک سال از این بزرگتر بود. عمویش به او گفت که: داریم میرویم شهید شویم. فرمود: اگر بناست ما زنده باشیم، حکومت دست بنی امیه باشد، مرگ از عسل شیرینتر است. خوب یک بچهی سیزده ساله، کدام دانشگاه اساتید پروفسورها جمع شوند، بگوییم: کدام دانشگاه فارغالتحصیلش سیزده ساله میگوید: اگر بناست حکومت دست نا اهل باشد، مرگ از عسل شیرینتر است. خیلی مهم است.
ما گاهی وقتها برای یک مشتری نماز را نمیخوانیم. میگوییم: مشتری آمده، حالا باشد نمازمان را بعد میخوانیم. یعنی مشتری از خدا شیرینتر است. گاهی وقتها یک شکلی را میبینیم نمیخواهیم نگاهش نکنیم، خوب بابا نگاهش نکن. خوب دست از این بکش. یک بچهی سیزده ساله میگوید: مرگ از عسل شیرینتر است. این تحلیل سیاسی است. یعنی اگر بناست رژیم و حکومت دست نا اهل باشد، من بمیرم بهتر است.
اصلاً کربلا دانشگاه است. من یکوقتی یادداشت کردم. کربلا بیست اصل را از بین برد. ما در ایران بیست اصل داریم. کربلا همه را قیچی کرد. نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید. ببینید اصلهایی که در فکر ما است. میگویند: با یک گل بهار نمیشود... امام حسین فرمود: غلط است. با یک گل بهار میشود. من یک تنه قیام کردم و رژیم را عوض کردم. چرا با یک گل بهار میشود. یک شعر دیگر در ایران است. میگویند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» امام حسین فرمود: این فکر هم غلط است. من همرنگ جماعت نمیشوم. بروید در خط سیاسی. میگویند: ما فلان کشور را محاصرهی اقتصادی میکنیم. امام حسین فرمود: من حسین هستم، آب هم برای علی اصغر ندارم، اما زیر بار نمیروم. یعنی من با محاصرهی اقتصادی نمیشکنم. محاصرهی نظامی، امام حسین فرمود: ما هفتاد و دو نفر هستم. بین سی هزار تا سرباز زیر بار زور نمیروم. اینها خیلی مهم است. خیلی مهم است.
6- سجده بر تربت امام حسین(علیهالسلام)
اینکه به ما گفتند: شما اگر میخواهی نماز بخوانی با مُهر کربلا نماز بخوان. سه چیز باعث میشود نماز قبول شود. 1- حضور قلب، اگر کسی سر نماز حواسش پرت است، نافله. اگر هم حواسش پرت است، هم حال نافله ندارد، حداقل مُهر کربلا. این مُهر کربلا یعنی چه؟ یعنی هفده رکعت نماز، هر رکعتی دو تا سجده، سی و چهار تا، سی و چهار بار بلندترین نقطهی بدن را روی خاکی بمال که زیر سم اسب رفت، زیر بار زور نرفت. محاصرهی اقتصادی او را از پا نیانداخت. محاصرهی نظامی او را از پا درنیاورد.
کربلا ثابت کرد زن چقدر زور دارد. اخیراً در دانشگاههای مدیریت یک بحثی دارند به نام مدیریت بحران. مدیریت بحران یعنی یک جایی اگر بحرانی پیش آمد مثل بم، زلزله شد عزیزانی از دست رفتند، آنجا استاندارش نمیداند چه کند. فرماندارش نمیداند چه کند. این مدیریت بحران است. زینب کبری فوق پروفسور مدیریت بحران است. عصر عاشورا این زن چگونه مدیریت کرد؟ چطور مدیریت کرد؟ غیر از برادرش امام حسین و ابالفضل دو تا از جوانهای خودش هم شهید شد. هجده تا از بنی هاشم که فامیل زینب هستند. آخر یک زن، دو تا از برادرهایش، دو تا پسرهایش، چهارتا، از هجده تا کم شوند، 14 تا. یعنی چهارده تا از بنی هاشم، دو تا برادر و دو تا پسر. هجده تا داغ ببیند، و حتی از نماز شبش هم نمیگذرد. بلند شد بخواند دیگر زانویش جان نداشت، نشسته خواند. خیلی مهم است. یک زن به یزید بیاید بگوید: «انی لاستصغرک» خیلی پستی!
ما حلقهی طلایمان گم شود قاطی میکنیم. یک چیزی در زندگیمان جا به جا شود، من نمیتوانم با این شوهر زندگی کنم. من نمیتوانم با این زن زندگی کنم. چیه؟ من گفتم: نمیدانم برویم خانهی عمه، او گفته: برویم خانهی خاله! من گفتم: نمیدانم چه، او گفت: چه. سر یک چیز جزئی زن و شوهر از هم جدا میشوند، متأسفانه، متأسفانه، متأسفانه، خیلی از آنها هم تحصیل کرده هستند. پس پیداست تحصیل آدم را آدم نمیکند. خیلی از تحصیل کردههای ما در زندگی کم میآورند. امام حسین فرمود: میخواهم بروم کربلا امر به معروف کنم. امر به معروف چیست؟ ثابت کنم. نهی از منکر چیست؟ میخواهم به دنیا بگویم، محاصرهی اقتصادی هم شدید، زیر بار نروید. محاصرهی نظامی هم شدید، زیر بار نروید. میخواهم ثابت کنم زن میتواند در سختترین شرایط مدیریت بحران را به عهده بگیرد. مدیریت بحران. این خیلی مهم است. معروفها چیست؟
7- کربلا درس پیروزی خون بر شمشیر
امام از کربلا یک جمله نقل کرد. فرمود: خون بر شمشیر پیروز است. خون بر شمشیر پیروز است. این یک فرهنگ است. این شعر نیست، فرهنگ است. خون بر شمشیر پیروز است.
فتوت و جوانمردی، قران یک قصه میگوید از سورهی یوسف که زلیخا عاشق یوسف شد، درها را بست. خودش را به یوسف عرضه کرد. «قالَتْ هَیْتَ لَکَ» (یوسف/23) گفت: آمادهام با من خلوت کنی. «قالَ مَعاذَ اللَّه» (یوسف/23) یوسف از شهوت گذشت. اباالفضل آب آورد تا لب دهانش نخورد. گفت: بچههای امام حسین تشنه هستند. حالا آب خوردن چند ثانیه طول میکشد. یک هُش، یک قورت، یک ثانیه... یوسف برای مدتی شهوت را ترک کرد و خدا از او تعریف میکند. اباالفضل چه؟
عمل به تکلیف؛ ما لازم نیست حتماً پیروز شویم. حضرت امام (ره) میفرمود: میگفت: تکلیف ما این است که جبهه برویم. به مملکت ما هجوم شده وظیفهی ما است جبهه برویم. پیروز شدیم، شدیم. نشدیم، نشدیم. در قرآن یک آیه داریم. این آیهها کنار هم چسبیده است. میگوید: «یَقْتُلُون» یعنی این دشمن را میکشد. پشت سرش گفته: «یُقْتُلُون» این دو تا کنار هم است، آیهی قرآن است. این او را میکشد یا او این را میکشد. یعنی یا دشمن را میکشد یا دشمن او را میکشد. اگر این دشمن را کشت، پیروزی اسلام است. اگر دشمن این را کشت، در راه خدا شهید شده است. «یَقْتُلُون»، «یُقْتُلُون» ما میخواهیم به وظیفهمان عمل کنیم. هرچه شد شد. امر به معروف تکلیف و وظیفه است.
آیا ما هم باید مثل امام حسین باشیم؟ بله، خود امام حسین چند تا مطالبه از ما دارد. مطالبات امام حسین:
8- شناخت حسین و یزید و زمان
1- «[إِنَ] النَّاسَ فِیَّ أُسْوَةٌ» (الکافی/ج7/ص266) یعنی من به شما الگو هستم. امام حسین نگفت: من زیر بار یزید نمیروم. فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه» (بحارالانوار/ج44/ص324) مثل حسین زیر بار مثل یزید نباید برود. یکوقت میگوید: من زیر بار او نمیروم. میگوییم: خوب این قصهی شخصی است. امام حسین خودش را گفته است. گفته: من زیر بار یزید نمیروم. قصهی شخصی است. نمیگوید: من زیر بار او نمیروم. میگوید: هرکس مثل من است، نباید زیر بار کسی برود که مثل یزید است. «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه» یعنی یک جریان است، یک امر شخصی نیست. حالا یک حسینی بود، زیر بار یزید نرفت. هرکس مثل حسین است، نباید زیر بار هرکس برود که او مثل یزید است. این خیلی مهم است.
رهبری چه کسی را قبول میکنیم؟ پای پرچم چه کسی سینه میزنیم؟ به چه دلیل خودت را به این آقا فروختی؟ به چه دلیل خودت را به این حزب فروختی؟ چقدر سوادشان بیش از تو است؟ چه کمالی دارند که تو نداری؟ چرا خودت را فدا میکنی؟ خودت را به چه کسی میفروشی؟ به چه چیزی میفروشی؟ بسوزد دنیا طلبی! عمرسعد امام حسین را میشناخت. به او گفتند: حکومت، پست به تو میدهیم. به خاطر حکومت ری که البته ری آن زمان فقط شاه عبدالعظیم نبوده است. یک مناطق بزرگی از ایران بوده است. حکومت ری به تو میدهیم. به خاطر حکومت حاضر شدند سر امام حسین را ببرند، برای حکومت. چه چیزی با چه چیزی معامله شد؟ در زمان ما هم هست. در زمان ما گاهی وقتها افرادی خودشان را میفروشند. میگوییم: آقا به چه دلیل خودت را به این میفروشی؟ من میخواهم امر به معروف کنم. معروف چیست و منکر چیست؟ منکر خودفروشی است. خودتان، مکتبتان، دینتان، غیرتتان را به چیزی نفروشید.
مسألهی حجاب و عفاف؛ میدانید آخرین کلام امام حسین چه بود؟ امام حسین در گودی قتلگاه افتاد. به خیمهها حمله کردند. ایشان دیگر طاقت اینکه بلند شود راه برود، روی اسب سوار شود را نداشت. ولی همینطور با چشمهایش دید، که دارند سراغ زن و بچه میروند، فرمود: اگر هم دین ندارید آزاده باشید. چه کار به زن و بچهی من دارید! یعنی آخرین کلام امام حسین غیرت بود. مردها نباید اجازه بدهند کسی خانمشان را ببیند.
در اصفهان آیتاللهی بود، حاج آقا مصطفی بهشتی، شوهر خواهر دکتر بهشتی. ایشان میخواست کربلا برود، لب مرز رئیس گمرک گفت که: زمان شاه، من میخواهم خانمت را ببینم با گذرنامه اش تطبیق کنم. ببینم این عکس همان است یا نه؟ نکند شما یک عکس بدهی و یک خانم دیگر را ببری؟ من میخواهم خانمت را ببینم و با عکسش تطبیق کنم. ایشان فرمود: خوب اگر بناست تطبیق کنی یک خانم بیاید خانم مرا ببیند. گفت: نه من خودم میخواهم خانمت را ببینم. گفت: من غیرتم اجازه نمیدهد تو... من نمیدانم چطور یک عده غیرتشان اجازه میدهد که اصلاً لذت میبرند که مردم با خانمشان گفتگو کنند، بگویند، بخندند، دست بدهند، نمیدانم... گفت: من غیرتم اجازه نمیدهد. گفت: نمیگذارم کربلا بروی. گفت: نمیروم. باقی زوارها خانمشان را نشان رئیس گمرک دادند، ایشان به همهی خانمها نگاه کرد و گفت: بروید. این آیتالله بهشتی سه روز لب مرز ماند. و آخرش هم او گفت: نمیگذارم. گفت: حالا که سه روز ماندیم دیگر کافی است. رویش را به مرز کرد و گفت: «السلام علیک یا ابا عبدالله» میخواستیم بیاییم معلوم شد باید گناه بکنیم. اگر در زیارت گناه است، من نمیآیم. برگشت خانهی شهید محراب آیت الله اشرفی کرمانشاه. گفت: نرفتی؟ گفت: نه! لب مرز یک چنین صحنهای پیش آمد نرفتم. برگشت اصفهان. اصفهانیها گفتند: چه زود برگشتی؟ گفت: لب مرز ک آدم چشم ناپاکی میخواست خانم مرا اصرار داشت ببیند. من غیرتم اجازه نداد. بالاخره من این را از آقازادهشان شنیدم. گفت: آقایانی که خانمشان را نشان دادند و کربلا رفتند، وقتی برگشتند منزل ما آمدند. گفتند: آیت الله بهشتی! میخواهیم یک کار بکنیم. گفت: چه؟ گفت: ما همه که کربلا رفتیم، ثواب کربلای رفته را همه به تو میدهیم، و تو ثواب کربلای نرفته را به ما بده.
ببینید در عزاداری نباید گناه باشد. جایی که خانمها هستند لخت نشوید. بله خانمها نبودند لخت شوید سینه بزنید. اما روبروی خانمها لخت شدن درست نیست. عزاداری خانمها اشکال ندارد، اما قاطی شدن آنها درست نیست. امام حسین شهید شد برای اینکه امر به معروف و نهی از منکر کند. گاهی در خود جلسات ما امر به معروف و نهی از منکر میشود. من این را به نظرم گفتم. حالا اگر هم گفتم، تکرارش اشکال ندارد. چون ایام محرم است.
یکجایی جمعیتی بود چند هزار نفری، سخنرانی میکردم. جمعیت انبوهی هم نشسته بودند. مسئولین لشگری و کشوری وارد شدند، رئیس هیئت آمد گفت: بچهها بلند شوید، بلند شوید، این بچهها را از پای منبر ما بلند کرد و مسئولین را نشاند. من روی منبر دیدم عجب! خوب امام حسین فرمود: کربلا میروم برای امر به معروف و نهی از منکر. این خودش یک منکر است. یک بچه را بلند کردی. چرا بچه را بلند کردی؟ منکر است. حرفم را قطع کردم.
گفتم: آقایان حرفم را قطع کنم. آقایان مسئولین از اینکه شما ایام محرم منبر آمدید، سخنرانی آمدید تشکر میکنم. من متشکرم! از کار شما تشکر میکنم. اما جای شما غصبی است. چون بچهها را با زور بلند کردند و شما را جای بچهها نشاندند. لطفاً بلند شوید. خوب شخصیتهایی بودند و هی به هم نگاه کردند. گفتم: دروغ که نمیگویم. واقعاً اگر یک بچه را بلند کنی آیتالله هم بنشیند، آیتالله گناه کرده است. رئیس جمهور نماز بخواند، نماز رئیس جمهور هم باطل است. دین شوخی ندارد. گفتم: لطفاً بلند شوید. بروید هرجا جایی هست بنشینید. به بچهها گفتم: بچهها پای منبر بیایید. بچهها از اطراف دویدند. یک مرتبه دیدم از پایین منبر چنین میکنند... (با بیان حرکت و خنده حضار) اینقدر از پایین منبر بوس پرت کردند. امام رضا فرمود: اگر دین درست معرفی شود، همه عاشق دین میشوند. آنجایی که مردم بدشان میآید، ببینید همهی مردم آب میخواهند. اگر دیدی کسی آب نمیخورد، معلوم میشود یک مگس در آب افتاده است. پشهای افتاده است. خاکی دارد. یا معلوم میشود آن آقایی که آب دستش است، ادم تمیزی نیست. اگر کسی که آب میآورد تمیز باشد، آب هم بهداشتی باشد، هر تشنهای آب میخورد.
امام حسین فرمود: من میخواهم امر به معروف کنم. معروف چیست؟ نماز. معروف چیست؟ عفاف، حجاب. منکر چیست؟ مردم آزاری. منکر چیست؟ کسی را از سر جایش بلند کنی. بلندگوهای ما. منکر چیست؟ جلسه را معطل کرده و چیزی یاد مردم نمیدهیم. منکر چیست؟ حسینیه درست می کنیم جمعیت را در حسینیه میکشیم و خانهی خدا را خلوت میکنیم. به هر حال قیام امام حسین برای امر به معروف و نهی از منکر بود. سعی کنیم هرکس هر کاری میکند، و ما هم نیاز به نصیحت داریم.
چند وقت پیش یک بچهی ابتدایی حالا کلاس سوم، چهارم، یک بچهی ابتدایی نامه نوشته بود. گفت: آقای قرائتی تو هم منکر انجام دادی. گفتم: چه کردم؟ گفت: یک گچ دستت بود کوچک، این گچ از دستت افتاد، باید خم شوی برداری و بنویسی. دوباره یک گچ نو برداشتی. این گچ اسراف شد. اگر اسراف حرام است، تو هم مرتکب حرام شدی. گفتم: راست میگویی. «استغفر الله ربی و اتوب الیه» درست است حق با شماست. همهی ما نیاز به تذکر داریم. کسی به کسی نگوید، استاد دانشگاه است یا آیت الله است یا نمیدانم امیر است، سرلشگر است، نمیدانم مادر بزرگ است، پدر بزرگ است. همهی ما نیاز به... و لذا قرآن میگوید: «تَواصَوْا بِالْحَق» (عصر/3) نمیگوید: «اوصوا بالحق» میگوید: «تَواصَوْا» یعنی من به تو بگویم، تو هم به من بگویی. سعی کنیم عزاداریهای ما عزاداریهای امام حسین پسند باشد. عقل در آن باشد. عاطفه در آن باشد. آموزش در آن باشد. قرآن در آن باشد. حدیث در آن باشد. تاریخ در آن باشد. اشک در آن باشد. اطعام در آن باشد. برادری در آن باشد. پُز مَن مَن در آن نباشد. اذیت در آن نباشد. امیدوارم خداوند به ما توفیق بده انگونه که حق عزاداری است انجام بدهیم.
خدایا زیارت با معرفت امام حسین را در دنیا و شفاعت او را در آخرت نصیب همهی ما بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- انگیزهی اصلی قیام امام حسین(علیهالسلام) چه بود؟
1) مبارزه با منکرات و بدعتهای یزید
2) به دست گرفتن حکومت
3) شهادت در راه خدا
2- قرآن در آیه 83 سورهی مائده چه اشک و گریهای را تحسین میکند؟
1) اشک بر اساس عواطف
2) اشک از روی معرفت
3) گریه از کیفر گناه
3- حضرت ابراهیم و اسماعیل پس از بنای کعبه، از خدا چه خواستند؟
1) مضاعف نمودن عمل
2) قبولی عمل
3) پاداش عمل
4- قیام امام حسین(علیهالسلام) در چه سالی بود؟
1) سال 60 هجری
2) سال 50 هجری
3) سال 40 هجری
5- یاد امام حسین(علیهالسلام)، در کجای نماز توصیه شده است؟
1) در قنوت نماز
2) در سلام نماز
3) در سجده بر تربت کربلا
آداب عزاداری برای امام حسین(علیهالسلام)
تاریخ پخش: 11/09/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در محضر مبارک امت حزب الله هستیم و در آستانهی محرم 89. من بیست نکته برای محرم یادداشت کردم. تذکراتی است که اگر گوش داده شود مفید است. از خودم هم نیست. یا از قرآن است یا از روایات است یا از فتوای مراجع است.
یکی اینکه بانیان عزاداری اگر نذر روز خاص دارند، کاری نمیشود کرد. یعنی شکر روز تاسوعا را نمیشود عاشورا شربت داد. تاسوعا برای تاسوعا است، عاشورا برای عاشورا. اگر نذر کردید کاری نمیشود کرد. اما اگر نذر نکردید، همینطور میخواهید خرج بدهید این خرجها را تقسیم کنید. یک مدیریت بکنید. مسألهی مدیریت را قدیم فکر میکردیم برای استاندارها و فرماندارها است. اخیراً متوجه شدیم که حتی کوچکترین چیز مدیریت میخواهد.
مثلاً این خلبانها، هواپیماهای مسافربری دو تا خلبان دارد. شکمشان مدیریت دارد. یعنی اگر این کتلت میخورد و گوشت میخورد باید او نان و پنیر بخورد. چون اگر هردو کتلت بخورند، دو تا خلبان، یک وقت گوشت مسموم باشد، حال هردو خلبان به هم میخورد، هواپیما پایین میافتد. یعنی شکم هم مدیریت میخواهد.
چه غذایی، چه ساعتی، چه ... تمام بیماریها نمیگویم. بخشی از بیماریها به خاطر این است که ما در غذا خوردن مدیریت نداریم. عرض کنم به حضور جنابعالی که صبح بلند میشود میگوید: به نظرم سردیام کرده. چای دارچین میخورد. بعد میگوید: گرمم شد، خیار میخورد. دومرتبه میگوید: سردم شد، زنجبیل میخورد. باز میگوید: گرمم شد، کاهو میخورد. باز میگوید: گرمم شد هندوانه میخورد. هی سردش شد، گرمش شد، اگر هیچ چیزی نخورد، خوب میشود.
1- مدیریت در مراسم عزاداری
مسائل عزاداری هم مدیریت میخواهد. یک مرتبه همه میخواهند یک ساعت خاصی بیرون بروند. مگر امام حسین ساعت هشت است؟ چه فرقی میکند هشت در خیابان بروی، یا نه؟ نه بروی یا ده؟ نه پدران ما ساعت یازده بیرون میرفتند. آقا پدران شما اشتباه میکردند. بیوقت در خیابان طبل میزدند مردم اذیت میشدند.
امام صادق به یک نفر گفت: چرا خانهات اینطور است؟ خانهات خیلی تنگ است. تو که وضع مالیات خوب است، یک خانهی بزرگ تهیه کن. گفت: مرحوم پدرم و جدم در این خانه بودهاند. گفت: اگر پدر و جد تو کار خلاف کرد، تو هم باید کار خلاف بکنی؟ پدر و جدت نداشتند. تو که وضعت خوب است چرا؟
بنابراین در اینکه کی بازار برویم، کی در خیابان برویم. چه طبلی؟ مثلاً گاهی نگاه میکنی جمعیت خیلی نیست اما اینقدر طبل است که شهر را تکان میدهد. من نمیگویم طبل نباشد، میگویم باید تناسبی باشد. ساعت طبل زدن، تعداد طبل ها با مقدار جمعیت، همینطور چند تا طبل برمیدارند میزنند و نه شعری، نه مرثیهای، نه سخنرانیای، نه گریهای، نه آدمی، همینطور فقط هی طبل میزنند. اینها کارهایی است که امام حسین دوست ندارد. مردم آزاری است. من از بیان امام شنیدم فرمود: قرآن خواندن هم اگر مردم آزاری باشد، گناه است. قرآن خواندن تا چه برسد به طبل! نذرهای شما اگر نذرهای خاصی نیست، تقسیم کنید. حالا دههی دوم شما، روز بعد از عاشورا غذا بدهید. اینقدر غذا نفله میشود، چون همه نذر کردند روز عاشورا بدهند. شما مگر نمیخواهی به امام حسین هدیه کنی، بگو: حسین جان من سه روز بعد از شهادت پلو میدهم. آبگوشت میدهم. ثوابش برای تو. امام حسین هروقت به ایشان هدیه کنی میپذیرد. چه عاشورا، چه غیر عاشورا.
البته باید عاشورا حماسهاش سر جایش باشد. روز عاشورا فرق میکند. اما نه به مقداری که غذاها نفله شود. ما داشتیم بعضی از مراجع، آیتالله العظمی مکارم میفرمود: حاجیهایی که روز عید قربان مکه گوسفند میکشند، اگر گوشتش حرام میشود، به ایران تلفن کنند، کسی برایشان بکشد. البته حالا امسال گفتند، گوسفندها را پاکستان فرستادند. به هر حال اسراف حرام قطعی است. اگر کسی روز خاصی را نذر نکرده تقسیم کند. این یک مورد.
مجالس هم همینطور است. یکی دههی اول، یکی دههی دوم، یکی دههی سوم، به هر حال یک طوری نباشد یک شب همینطور قدم به قدم تکیه، بعد از یک هفته هیچی، مثل سیل یکبار میآید و میایستد. این باران نم نم اثرش بیشتر است.
2- زنده نگهداشتن فرهنگ اهل بیت(علیهمالسلام)
در مجالس چند تا اصل مراعات شود:
1- حدیث داریم مجالس عزاداری «أَحْیَا أَمْرَنَا» (بحارالانوار/ج1/ص200) یعنی امور ما اهل بیت باید زنده باشد. این آقا که بالای منبر رفت، این شعار را که خواند چه چیزی زنده شد؟ آیهای تفسیر شد؟ تاریخ کربلا مطرح شد؟ موعظهای شد؟ چه مطرح شد؟ این شاعر این شعری که خواند مردم چقدر رشد کردند؟ بعضی شعرها در شأن اهل بیت نیست. دورت بگردم. خوب مادر هم به بچهاش میگوید: دورت بگردم. چشمات کمونه، ابروت کمونه، قدت قشنگه، خوب مثلاً ابالفضل این است؟! شعری که خوانده میشود باید در آن رشد باشد. منبری باید حرفهایش رشد داشته باشد. «أَحْیَا أَمْرَنَا» یک وقت کسی نگوید قرائتی چه میگوید؟ بگذارید بنویسم. تذکراتی به عزاداری؛ موضوع ما عزاداری.
1- زنده شدن امور اهل بیت. باید کاری کنیم که اهل بیت زنده شوند. حرفشان، فکرشان، فرهنگشان.
2- معرفت و بصیرت. آدم در جلسه که میآید اگر با سیزده آمد، وقتی از حسینیه برمیگردد باید نمرهاش 14 باشد، پانزده باشد. یک قدم... بگوید: یک چیزی فهمیدیم که تا حالا نشنیده بودیم. نه عزاداری، مسجد. حدیث داریم هرکس مسجد میرود باید هشت تا چیز گیرش بیاید. یکی از این هشت تا این است. «وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفا» (بحارالانوار/ج75/ص108) «مستطرف» یعنی تازه، هرکس مسجد میرود باید حرف تازه یاد بگیرد، یعنی چه؟ یعنی باید پیشنماز هرروز مطالعه کند. شما اگر پای تلویزیون دیدی از من استفاده نمیکنی خاموش میکنی، یک کانال دیگر میروی. «وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفا» علم تازه، معرفت تازه. باید معرفت و بصیرت باشد.
3- باید عشق آفرین باشد. عشق آفرین، یعنی باید مطالبی که گفته میشود، عشق مردم را به امام حسین بیشتر کند.
4- تعلیم احکام؛ اینها باید یک تابلو شود در همه هیئتها بزنند. یعنی باید هر منبری یک فقه هم بگوید. چون خیلی وقتها کارهای ما اشکال دارد. بگذار من یک چیزی بگویم.
3- رعایت مسایل شرعی در عزاداری
امام حسین وقتی کربلا آمد، زمین کربلا را خرید. چرا؟ به خاطر مسألهی فقهی. فرمود: زمین مردم است. من در زمین مردم میخواهم شهید نشوم. خون من در زمین غصبی ریخته نشود. زوارها که زیارت من میآیند، پا در زمین مردم نگذارند. ببین امام حسین زمین کربلا را خرید که مسائل فقهی مراعات شود.
در کوفه و شام به زینب کبری صدقه دادند. فرمود: صدقه به سید حرام است. یعنی چه؟ یعنی در اوج کارها باید مواظب مسائل شرعی بود. صدقه حرام است. میشود به دیوار مسجد میخ کوبید؟ باسمه تعالی نه! حرام است. میخواهیم سیاه پوش کنیم، نکن. سیاه پوش مستحب است. خراب کردن دیوار مسجد حرام است.
خدا دکتر بهشتی را رحمت کند. من خدمت این شهید مظلوم بودم. از چند تا کشور آمده بودند با ایشان صحبت میکردند. همینطور این از او کشور، این از او کشور، از کشورهای مختلف صحبت میکردند، یک مرتبه گفت: آقایان الآن وقت نماز است. با اجازه! الله اکبر! نماز اول وقت.
با کفش در مسجد میآییم. میخواهیم سینه بزنیم. این کار را نکنید. من میخواهم گوسفند بکشم، شتر بکشم در خیابان. آقا شتر بکش. خدا اجرت بدهد. اما چرا وسط خیابان؟ این شتر رم میکند. گاو و گوساله رم میکند. خونش میریزد. اگر بارندگی شود، این آب با خون قاطی میشود. کفش مردم نجس میشود. در مسجد میروند، در حسینیه میروند، در خانههایشان میروند، آقا کشتن شتر کار خوبی است. اما وسط خیابان کار خوبی نیست. هرچیزی در جایی. شما اگر چای را در آفتابه بکنی، هیچکس نمیخورد. هم شربت خوب است، هم لیوان خوب است. یعنی باید کارهای ما در ظرف خودش باشد. شتر کشتن، گوسفند کشتن کار خوبی است. وسط راه کشتن کار خوبی نیست. یک جای دیگر بکشید وسط راه نباشد. تعلیم احکام.
5- پاسخ به شبهات، یک سری شبهه پیش میآید. شبهه میکنند و این شبههها را باید جواب داد. این شبهه را هم باید جواب داد.
4- جایگاه عزاداری در قرآن کریم
الآن این وهابیها راجع به عزاداری میگویند: عزاداری کجای قرآن نوشته است؟ این وهابیها باید قرآن را بلد باشند. مسلمان که هستند. قرآن در سورهی «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» (تکویر/1) آنگاه که خورشید نورش گرفته شد. «وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ» (تکویر/2) نور ستارهها گرفته شد. خورشید در هم پیچیده شد. چه شد، چه شد، چه شد، چه شد، چه شد، چه شد. در آن روز میپرسند این دختر زنده را چرا در گور کردی؟ مسلمانها که دختر در گور نمیکردند. مشرکین دختر زنده را در گور میکردند. دختر را ننگ میدانستند. قرآن برای دختر مشرک هم روضه خوانده است. گفته: «بِأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» (تکویر/9) به چه گناهی این را کشتید؟ ببینید دختر مسلمان نیست. پدرش مشرک است. دختر هم مشرک است. اما چون مظلوم است، خدا برای مظلوم آیه آورده است. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ، وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ، وَ إِذَا الجِْبَالُ سُیرَِّتْ، وَ إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ، وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ، وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ، وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» (تکویر/1تا7) با این ریتم خاص در همهی سورهها هم این ریتم هست. میگوید: این دختر چه گناهی کرده بود؟ چرا زنده کشتید؟
ما اگر کسی مظلوم بود باید کمکش کنیم. گول خوردههایی که گفتند: نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران! اینها با قرآن آشنا نبودند. غزه و لبنان که مسلمان هستند. ما میگوییم: حتی اگر آن طرف کرهی زمین به یک دختر کافری ظلم شد، ما باید از این طرف دنیا به نفع او شعار بدهیم. به چه دلیل؟ به دلیل «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» خداوند برای دخترانی که در جاهلیت زنده در گور میرفتند روضه خوانده است.
«قُتِلَ أَصحَْابُ الْأُخْدُودِ» (بروج/4) «اخدود» خَد یعنی گودی. یک گودی درست کردند، مؤمنین را در گودی ریختند و سوزاندند. و نشستند لب گودی و تماشا کردند. مؤمنین سوختند و اینها تماشا کردند. قرآن میگوید: مرگ بر شما که مؤمنین را زنده زنده سوزاندید.
5- سوگواری و عزاداری، نشانه عاطفه انسانی
در سورهی بروج خداوند برای مؤمنینی که به ناحق از بین رفتند خدا روضه خوانده است. این وهابیها به ما میگویند: چرا عزاداری میکنید؟ خودشان پدرشان که میمیرد میبرند زیر خاک میکنند. من نمیدانم مثلاً فرض کنید که شما چطور یک مرغ مرده را زیر خاک میکنید و هیچ گریه نمیکنید. این مادرش و پدرش مرده زیر خاک میکند، هیچی همینطور نگاه میکند. اصلاً گریه علامت این است که من عاطفه دارم. ببین ما دو تا چیز داریم، دو تا چراغ دارد. عقل و عاطفه! چراغ عقل بیان است.
تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشد
یعنی آدم حرف که میزند میفهمد که طرف چقدر عاقل است. بیان چراغ عقل است. اشک چراغ عاطفه است. ما نمیدانیم فلانی عاطفه دارد یا ندارد. اگر دیدیم گریه میکند، پیداست عاطفه دارد. اگر دیدیم همینطور نگاه میکند، مشکل عاطفه دارد. عاطفهاش مشکل دارد. گریه فطری است. گریه عقلی است. چقدر در قرآن آیه برای گریه داریم. چقدر روایات برای گریه داریم.
میگویند: چرا شما از دههی محرم عزاداری میکنید؟ فقط روز عاشورا! الله اکبر... بله آدم یک غریبه که مرد یک دقیقه به احترامش صبر میکند، اما اگر مادرش مرد، مغازه را میبندد. دو روز، سه روز مرخصی میگیرد. اگر خانمش، بچههایش، همسرش اگر همه با هم از دنیا رفتند، ممکن است ده روز، بیست روز دیگر سر کار نیاید. امام حسین و اهل بیتش بود. باید پاسخ به سؤالات گفته شود. یعنی باید عزاداری ما، در هر عزاداری یک شبههای جواب داده شود.
6- انتقال فرهنگ کربلا به نسل نو؛ عزاداران ما پست را به بچههایشان بدهند. مداح به بچهاش بگوید: تو بیا بخوان. رئیس هیئت به بچهاش بگوید: تو بیا رئیس هیئت شو. به چه دلیل این حرف را میزنیم؟ به دلیل حدیث. حدیث داریم وقتی میخواهی به فقیر پول بدهی، خودت نده. به بچهات بده بگو: تو به فقیر بده. یعنی چه؟ یعنی کمک به فقرا را به نسل بعد هم منتقل کن. میخواهی افطاری بدهی. بگو: آقاجان من امسال میخواهم به بیست نفر افطاری بدهم. تو دانشجو هستی. تو دبیرستانی هستی. تو راهنمایی هستی. من این چیزها را می خرم تو به همشاگردیهایت بگو بیایند. که این دختر شما، پسر شما سفره بیاندازد، افطاری دادن را یاد بگیرد. ما داشتیم بعضی از تجاری را که سهم امام که به آیتالله العظمی، مرجعش میداد بچههایش را میآورد، میگفت: بچهها ببینید، این آیتالله العظمی مرجع تقلید من است. من سهم امامم را دو دستی تقدیم میکنم. بعد از مرگ من شما باید سهم امامتان را به مرجعتان بدهید. یعنی این سهم امام دادن، خمس دادن، انفاق، افطاری، عزاداری، این فرهنگ را به یک نسل نو هم منتقل کنیم.
6- بهرهگیری از فرصتها و دوری از فرصت سوزی
7- از زمان بهتر استفاده کنیم. لفتش ندهیم. به نظر من بهترین عزاداری، عزاداری مقام معظم رهبری است. نماز جماعت، یک ربع تا بیست دقیقه. مداح یک ربع. سخنران نیم ساعت. دو مرتبه عزاداری و سینه زدن یک ربع، بیست دقیقه. بعد هم بیست دقیقه هم شام میدهند. یعنی همهی اینها یک ساعت و نیم که آدم آنجا آمد هم نماز جماعت میخواند. هم سینه زده است. هم مداحی گوش داده است. هم این واعظ یک چیزی گفته یاد گرفته است، هم شام خورده است. ما از غروب چراغ را روشن میکنیم تا یک بعد از نصف شب. محتوایش چیست؟ یک نوار کاست، یک روضهی پلاستیکی. روضهی پلاستیکی که ثواب ندارد. اگر شهرداری همهی کامپیوترها را طوری طراحی کند، که یک مرتبه ظهر که میشود همه آجرهای تهران اذان بگویند، ثواب ندارد. آنکه از حلقومت اذان میگویی ثواب دارد. اذان پلاستیکی ثواب ندارد. وگرنه ما سی، چهل هزار تا تاکسی داریم، ظهر همه رادیوشان را روشن کنند، شیشه تاکسی را هم پایین بکشند. بله تهران روی هوا میرود. موج خوبی هست. کار خوبی هم هست. اما ثواب برای این است که خود انسان الله اکبر بگوید. از زمان بهتر استفاده کنیم.
8- سهم قرآن در کنار اهل بیت فراموش نشود. از همهی منبریها بخواهید که آقا شما در این بیست دقیقه که منبر هستید، 5 دقیقهاش را یک آیهی قرآن برای ما تفسیر کن. 5 دقیقهاش را یک حدیث بگو. 5 دقیقهاش را تاریخ کربلا بگو. 5 دقیقهاش را هم روضه بخوان. شما اگر دکان سبزی فروشی رفتی، همهی پولت را ریحان گرفتی. همهی پولت را تره گرفتی. همهی پولت را ترب گرفتی. تنوع، ما همه چیزی نیاز داریم. آدم هرچه پول دارد لحاف کرسی بخرد. هرچه پول دارد مس بخرد. هرچه پول دارد طلا بخرد. خوب این مدیریت نیست. باید یک طوری باشد برنامهها جامع باشد، که انسان با کلام خدا آشنا شود. با کلام پیغمبر و اهل بیت آشنا شود. با تاریخ کربلا آشنا شود. اینها باید برنامهریزی شود. البته بعضی جاها هست، الحمدلله! خیلی جاها هستند که دقت میکنند. سهم قرآن فراموش نشود.
9- از متن، از متن مقتل خوانده شود. این دیگر برای روحانیون است. مقام معظم رهبری در ایام عاشورا یک روز نماز جمعه آمدند. مقتل را باز کردند از روی مقتل میخواندند و توضیح میدادند چه اشکالی دارد؟ حدیث هم از رویش بخوانید. خدا آیت الله العظمی گلپایگانی را رحمت کند. ایشان وقتی منبر میرفت، سالی چند منبر برای مردم میرفت. کتابش را میبرد باز میکرد، از رویش میخواند و تفسیر میکرد. آدم شعر را از رویش بخواند، چه اشکالی دارد؟ شعر و حدیث را از رو خواندن عیبی ندارد. حالا مثلاً من در تلویزیون کاغذ دستم است، به نظر شما من آدم معیوبی هستم؟ چه عیبی دارد از رویش بخواند؟ مقتل را از رویش بخوانیم که معتبر باشد، سند داشته باشد.
7- توجه به نماز اول وقت در مراسم عزاداری
از امام حسین(ع) به نفع نماز استفاده کنیم. این هم یک مسألهی مهمی است. و چند تا چیز برای شما بگویم. شاید نشنیده باشید. امام حسین(ع) از مکه که میخواست حرکت کند کوفه بیاید، به یک نفر گفت: تو رسماً مؤذن هستی! یعنی همان کاروان خودش و خواهرش را، یعنی کاروان امام حسین از مکه مؤذن داشتند. این یک مورد. 2- ابو ثمامه که ظهر عاشورا به امام حسین گفت: آقا ظهر شده! امام حسین دعایش کرد. 3- عصر تاسوعا که به خیمهها حمله کردند، امام حسین فرمود: جنگ را فردا بیاندازید. امشب شب عاشورا است. من نماز را دوست دارم. «أنی أحب الصلاة» (لهوف/ص89) من نماز را دوست دارم. ظهر عاشورا میگویند: علی اکبر اذان گفت. امام حسین نمازش شکسته بود. چون دوم محرم رسید، دهم شهید شد. دوم تا دهم هشت روز است، مسافر هشت روزه نمازش شکسته است. نماز شکسته دو تا حمد دارد. دو هفت تا چهارده تا. دو تا هم قل هو الله بگوییم، دو تا پنج تا ده تا، با چهارده تا بیست و چهار تا. دو تا رکوع بیست و شش تا، چهار تا سجده سی تا. تشهد و سلام. سی و پنج تا، چهل تا کلمه است. در این سی و پنج، شش تا کلمه سی تا تیر به امام حسین رها کردند. یعنی هر یک کلمه «مالِکِ یَوْمِ الدِّین» یک تیر. «إِیَّاکَ نَعْبُد» یک تیر. این یعنی چه؟ آنوقت میشود عزادار امام حسین نسبت به نماز، عاشق نباشد؟ مسأله نماز فراموش نشود. هم ظهر عاشورا، هم شب عاشورا، در عزاداریها. اول نماز، اول نماز، اول نماز، اول نماز، اول نماز!
برای مبارزه با طاغوت و ظلم و استکبار استفاده شود. به مردم بگوییم، اصلاً این که شما میگویید زیر بار نمیرویم، مذاکره نمیکنیم، با آنها... این یعنی مبارزه با طاغوت پرچمدارش امام حسین است. یعنی زیر سم اسب می روم، اما زیر بار زور نمیروم. بدن من تکه تکه شود، قبول است. اما اجازه نمیدهم. مادر من فاطمه است. کسی که از فاطمه شیر خورده و در دامن فاطمه رشد کرده بله قربان به یزید بگوید؟ قرآن میگوید: میدانید شما چه کسی هستید؟ شما فرزند حضرت ابراهیم هستید. «مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ» (حج/78) آیهی قرآن است. «أَنَا وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» (بحارالانوار/ج36/ص8) پیغمبر فرمود: من پدر شما هستم. دخترهای ما باید بدانند مادرشان فاطمهی زهرا است. پسرهای ما باید بدانند پدرشان علیبن ابی طالب است. اینکه میگویم قرآن خواندم. اینکه خواندم آیهی قرآن است. «مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ» میگوید: پدر شما ابراهیم است. «أَنَا وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» یعنی من و علیبن ابی طالب پدر شما هستیم. ما یک پدر معنوی داریم. بنابراین باید احساس غرور کنیم و هرگز زیر بار نرویم.
یک چیزی بگویم. اگر شما میخواهی وضو بگیری. یک کسی آب به شما میدهد. یک شیشه آب به شما میدهد میگوید: بیا وضو بگیر. اگر میدانی منت در آن است، اسلام میگوید: تیمم کن نماز بخوان. آبی که در آن ناز است، با آن وضو نگیر. یعنی چه؟ یعنی تو باید عزیز باشی. کسی حق ندارد سرکوفت بزند. من جهازیه تو را دادم! من پولت دادم درس خواندی. مَن مَن مَن مَن مَن! اگر کسی منت بگذارد... حتی قرآن داریم: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» (بقره/264) اگر کمک به کسی کردید، به زبان نیاور. به زبان بیاوری ثوابش پرید. حتی زن به شوهر بگوید: من لباسهایت را شستم. من برایت غذا درست کردم. هیچی اجرش از بین رفت. مرد بگوید که: من برایت طلا خریدم. من تو را مشهد، عمره، کربلا بردم. چرا من میگویی؟ رزقش بوده است. بنابراین سعی کنید من نگویید. من خرج میدهم. این هیئت رئیسش من هستم! من که آمد خدا پاک میشود. من که آمد خدا پاک میشود. خدا شریک قبول نمیکند. شریک قبول نمیکند. محلهی ما همینطور هستند. تعصبی میشوند روی محله ما! هیئت ما، محلهی ما، علامات ما، نمی دانم چه چیز ما، اینها را نگویید.
از امام حسین برای وحدت استفاده کنید. الله اکبر چه قدرتی است! چه قدرتی است! هیچ قدرتی در کشور ما مثل امام حسین همهی گروهها را یکجا جمع نمیکند. در حزبها تکه تکه میشوند. در انتخابات رئیس جمهوری، مجلس، شورای شهر تکه تکه میشوند. در سلیقهها تکه تکه میشوند. در شغلها تکه تکه میشوند. در سلیقهها... همه جا مردم... تنها جایی که... حتی در نماز مردم تکه تکه میشوند. یک عده این مسجد میروند، یک عده این مسجد میروند. تنها جایی که همه پیراهن سیاه میپوشند و همه یک کلام میگویند: یا حسین! امام حسین توانست یک وحدتی به وجود بیاورد، از این وحدت استفاده کنیم.
8- ساخت حسینیه در کنار مسجد
حسینیه نسازید مگر کنار مسجد. امام حسین بندهی خدا بود. عبد خدا بود. پیغمبر «و اشهد ان محمداً عبده و رسوله» (صلوات حضار) امام حسین بندهی خدا بود. به خاطر اطاعت از خدا رفت شهید شد.
دیشب یک مهمان داشتیم، میگفت: در فلان روستا حسینیه ساخته بالای دو میلیارد تومان. حضرت عباسی امام حسین راضی است؟ ما حسینیههایمان در سال چند شب باز است؟ کدام عاقل برای یک گونی آرد یک نانوایی درست میکند؟ کدام عاقل برای ده کیلو آرد یک نانوایی باز میکند؟ چرا ما به اسم دین برای سه شب عزاداری یک حسینیه میسازیم؟ کنار مسجد یک جا بسازید که اگر جمعیت زیاد شد در حسینیه بروند. البته بخش حسینیه جدا باشد. چون گاهی وقتها در مسجد نمیتوانند بیایند، در حسینیه بروند. در حسینیه عزاداری کنند، سینه بزنند. شام بدهند. مراسمشان در حسینیه باشد. ولی این حسینیه درش به مسجد باز باشد. چند منظوره... یک حسینیه میسازید مستقل دور از مسجد، تازه از شب اول محرم هم خیلیجاها روضه نیست. خیلی حسینیهها از شب پنجم، ششم شروع میشود. من حسینیههای تهران را بعضیهایش را میشناسم. نمیگویم همه. بسیاری از حسنیههای تهران در طول سال آن استفادههایی که باید شود، نمیشود. آنوقت شما میدانید سی هزار روستا داریم مسجد ندارد؟ سی هزار روستای بیمسجد! خود امام حسین باشد چه میکند؟ حسینیه باید وصل به مسجد باشد. و همچنین عباسیه، زینبیه، مهدیه، یعنی هی تکه تکهاش نکنیم. همهی زورمان را باید روی خانهی خدا بگذاریم، همه هم بندهی خدا هستند. حضرت مهدی بندهی خداست. پیغمبر بندهی خداست. گفتند: «عبده»، «عبده و رسوله» عبد است. محور مسجد باشد. براساس مسجد، کنار مسجد یک سالن بسازند، حسینیه. که اینها به هم کمک کنند.
توجه کنیم در عزاداری وهن شیعه نباشیم. وهن شیعه نباشد. بعضی از عزاداریها وهن شیعه است. البته خوب حالا ممکن است، گوش ندهند من قیامتی دارم و آن آقایی هم که گوش نمیدهد قیامتی دارد. حداقل من میتوانم در قیامت یقهاش را بگیرم.
یک مشت قمه زن لجوج داریم. که اینها از بعضی مراجع هم فتوا گرفتند که قمه جایز است. اولاً اینکه بعضی از علما میگویند: جایز نیست. مثل مقام معظم رهبری. او هم که میگوید: جایز است، قمه زدن نه واجب است نه مستحب است. فوقش در فتوا میگوید: جایز است. ما میگوییم: این آقایی که اینقدر شاخ و شانه میکشد برای قمه زدن که بعضی از آقایان میگویند: جایز است، خوب احترام فتوای مراجع سر جایش. جایز است. ولی ما یک سؤال میکنیم. نگفته که مستحب است. نگفته که واجب است. از این آقای قمه زن سؤال میکنیم. سهم شما (یعنی قمه زن) در نماز جمعه چیست؟ در سال چند بار نماز جمعه می روید؟ در نماز جماعت چیست؟ سهم شما در فقرا چیست؟ سهم شما در زکات چیست؟ سهم شما برای دخترها و پسرهایی که همسر ندارند چیست؟ ازدواج جوانهای فقیر چیست؟ سهم شما در رشد علمی چیست؟ همه را خط میکشد روز عاشورا میخواهد قمه بزند. کجای این دین است؟ نماز جمعه مستحب، نماز جماعت مستحب، کمک به فقرا واجب، زکات واجب، ازدواج جوانها واجب، یعنی واجبات را اعتنا نمیکنیم، و اصرار داریم که حتماً...
حالا هرکس میخواهد بزند، بزند. من خیلی چیز نیستم که... ولی وهن شیعه نباشد. تلویزیون آمریکا، اروپا هی عکس و فیلم قمه زنها را نشان بدهد، بگوید: شیعهها، این اصولگراها، این ولایت فقیهیها، شیعه، الآن میدانی شیعه را به چه میشناسند؟ بگویم؟ در کرهی زمین، در کرهی زمین شیعه یعنی مقاومت. و این به خاطر هشت سال، بسیجیهای ما، ارتشیهای ما، امت ما هشت سال مقاومت کردیم، بعد از این هم سید حسن نصر الله و بچههای لبنان مقاومت کردند. بعد هم غزه! به خاطر مقاومت شیعه مطرح شد. ما باور نمیکردیم اندونزی اینقدر شیعه داشته باشد. گروه گروه دارند شیعه میشوند به عنوان اینکه شیعه مظهر مقاومت است. شیعه را به مقاومت میشناسند.
حالا شما یک استکان خون روی صورتت بریزد یا نریزد. این علامت... شما چند وقت جبهه بودی؟ در کدام خطر مقاومت کردی؟ ارزش ما به تقوا است. ارزش ما به مقاومت است. ارزش ما به علم است. ارزش ما به این اختراعاتی است که جوانهای علمی ما میکنند. ایران یعنی مبتکر، ایران یعنی در همه مسابقات میرود مدال طلا میآورد. ایران یعنی روز به روز در هر کجا حرف میزنیم مطرح میشویم. هیچ کجا، الآن سی سال از انقلاب میرود. یک قمه زن به من بگوید: آقا به خاطر قمهی من اسلام پیش رفت. یک نمونه بگوید، اگر اسلام پیش رفته است، به خاطر ولایت فقیه بوده است. به خاطر هشت سال مقاومت ایران بوده است. به خاطر سید حسن نصر الله و لبنان و فلسطین و غزه و اینها بوده است. اسلام هرکجا پیش رفته است به خاطر یا علم بوده، یا ابتکار بوده، یا مقاومت بوده است. با قمه تا حالا هیچکس پیش نرفته است.
حالا در عین حال کسی میخواهد لجبازی کند، لجبازی کند. قرآن به پیغمبر میگوید: پیغمبر تو بگو، «وَ إِنْ تَوَلَّوْا» (بقره/137) در قرآن «تَوَلَّوا» زیاد است. یعنی بگو، یک عده هم گوش نمیدهند. کلمهی «وَ إِنْ تَوَلَّوْا» در قرآن زیاد آمده است. یعنی پیغمبر غصه نخور. تو بگو یک عده هم گوش نمیدهند. خوب گوش ندهند. گوش ندهند. ولی من غصه میخورم، کسانی که راجع به انواع واجبات و انواع مستحبات هیچ کتابی نمینویسند، یک مرتبه از مرجع تقلیدش نپرسیده که آقا مثلاً در این کار ما چه کنیم؟ ولی راجع به قمه کتاب چاپ میکند، مجله چاپ میکند، بروشور، چاپ میکند. تبلیغ میکند. شمشیرهایشان را تیز میکنند. در عین حال... بروید بالا... به قمهزنها میگویم. بروید بالا خودتان را بکشید. بروید در سر کوه، بروید در چاه، پایین و بالا هرکاری بکنید، هیچکس نگفته قمه واجب است. هیچکس هم نگفته مستحب است. فوقش بعضی میگویند چه؟ جایز است. ما میگوییم: تازه جایز است چند دقیقه؟ یک روز عاشورا. قمه زدن میدانید چقدر طول میکشد؟ یک دفعه چنین میکنند تمام میشود میرود. یعنی برای یک دقیقه در یک روز، تمام سال دارند فعالیت میکنند که قمه زدن را رشد بدهند. آنوقت برای واجباتی که در طول سال، در طول ماه، در طول هفته، همیشه واجب است. همیشه... برای واجبات و مستحبات همیشه تلاش نیست. برای جایز بودن یک دقیقه... این کار را نکنید. وهن شیعه نباشد که تلویزیون اروپا قمه زدن ما را نشان بدهد. به ریش ما بخندند. ممکن است نماز هم بخوانیم به ریش ما بخندند. ما نماز میخوانیم. ولی نماز را قرآن میگوید. گفته: «إِذا نُودِیَ لِلصَّلاة» (جمعه/9) وقتی «وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً» (مائده/58) ممکن است به اذان ما هم بخندند، منتها اذان را آیه داریم. نماز آیه داریم. در واجبات ما فکر خندهی دیگران نیستیم. اما در چیزی که نه واجب است، نه مستحب، چرا یک کاری میکنید به ما بخندند؟ خیلی خوب...
حرمت علم و عالم حفظ شود. اینطور نباشد پای مداح بنشینیم عالم که می رود سخنرانی کند، از پای منبرش بلند شویم. وقت خوب را به مداح بدهیم، وقت بد را به عالم بدهیم! حرمت علم باید حفظ شود.
تلاوت قرآن در لابلای عزاداری توسط قاریان خوش صدا. در همهی محلهها قاری خوش صدا هست. بیایند آیات شهادت را در عزاداری بخوانند. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ» (بقره/155) «قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّه» (آلعمران/169) آیات جبهه و جنگ را در عزاداری خوش صدا بخواند، و همینطور پخش شود، مردم راه بروند و گریه کنند. چه اشکال دارد؟ به جای مداح، نه اینکه مداح را حذف کنیم. یعنی هم مداحی باشد، این آیات قرآن را در خیابان بکشیم. بسیار خوب... اشاره میکنند وقت تمام شد. حرفهای من تمام نشد.
خدایا به آبروی حسین عزاداریهای ما را آنگونه قرار بده که حضرت مهدی لذت ببرد. آنگونه عزاداریهای ما را قرار بده که خود حضرت مهدی آنگونه عزاداری میکند. انگونه توفیق بده عزاداری کنیم که مراجع گذشته و حال ما آنگونه عزاداری میکنند. عزاداریهای ما را از ولخرجی، کارهای خلاف بهداشت، مثل شتر کشتن در خیابان، کارهای خلاف بهداشت، کارهای ایذایی، طبل بزرگ وقتی که مردم خواب هستند، صدای بلند گو، عزاداریهای ما را از مردمآزاری دور بدار.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- هدف از برگزاری مراسم عزاداری چیست؟
1) زنده نگهداشتن فرهنگ اهل بیت(علیهمالسلام)
2) رشد معرفت و بصیرت و دینی
3) هر دو گزینه
2- آیات ابتدایی سورهی شمس دربارهی چیست؟
1) قتل مؤمنان به دست مشرکان
2) کشته شدن یک دختر بیگناه مشرک
3) شهادت مجاهدان در راه خدا
3- اشک برای مظلوم نشانهی چیست؟
1) عجز و ناتوانی در برابر ظالم
2) سکوت و سازش با ظالم
3) بهرهگیری از عواطف در برابر ظالم
4- امام حسین برای چه کاری از دشمن مهلت خواست؟
1) اقامه نماز و تلاوت قرآن
2) تصمیم گیری برخی یاران
3) فرستادن همسر و فرزندان به نقطه امن
5- کدام یک از مکانهای مذهبی، مورد نیاز بیشتری است؟
1) مسجد
2) حسینیه
3) مهدیه
امام علی(علیهالسلام) و زیارت امین الله(2)
تاریخ پخش: 04/09/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
به مناسبت غدیر و نصب امیرالمؤمنین زیارت امین الله را نگاه میکردیم. یکی از جملات این است که نایاب است. عصارهی اسلام در زمان ما حضرت امام بود و عصارهی عمر امام وصیتنامهاش بود و عصارهی وصیتنامهاش این جمله بود. من با دلی آرام و قلبی مطمئن... این قلب مطمئن چیست؟ تکرار میکنم. سیمای اسلام در قرن حاضر امام است. سیمای امام متبلور شده در وصیت نامه. در وصیت نامه آن جملهای که در مرقد هم با کاشیکاری نوشتند این است: من با دلی آرام... این دل آرام چیست؟ در زیارت امین الله که برای امیرالمؤمنین و همهی ائمه است، میگوییم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» ما معمولاً راضی نیستیم. چرا من خوشگلتر نیستم. چرا من تیزهوش تر نیستم. چرا خدا او را مرگش داد؟ مرگ نابهنگام! به تو چه؟ ببینم تو باید هنگام مرگ را معین کنی که کجا هنگام است، کجا نابهنگام است؟ این آرامش را از کجا پیدا کنیم. چیزی که وجودش نایاب است.
1- دل آرام و قلب مطمئن، در برابر مقدرات الهی
موضوع بحث ادامهی تفسیر زیارت امیرالمؤمنین(ع) به نام زیارت امین الله. جملهی «اللَّهُمَّ» خدایا! «فَاجْعَلْ» قرار بده. «نَفْسِی» روح مرا، «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» خدایا هرچه تو مقدر کردی، دل من به آن مقدرات تو آرام باشد. «رَاضِیَةً بِقَضَائِک» هرچه تو تقدیر کردی، خدایا روحم را به مقدراتت آرام قرار بده. یعنی هرچه تو مقدر کردی، راضی باشم. نفس من به مقدرات تو راضی باشد.
خیلی سؤال میشود که چرا من مثل فلانی نشدم؟ چرا فکر من مثل فلانی نیست؟ اصلاً من چرا امام صادق نشدم؟ من چرا بوعلیسینا نشدم؟ همین الآن یک کسی آمد و گفت که: چرا من حضرت یوسف نشدم؟ میخواستم پیغمبر شوم. من هم به او گفتم: آمادهای در چاه و زندان بیافتی؟ گفت: نه! میخواهم روی تخت سلطنتی بروم. یعنی وقتی هم میخواهیم یوسف شویم، تختش را میخواهیم. در تعزیه هم حاضر هستیم مرده باشیم. بخوابیم ما را بلند کنند. تلخیهایش را قبول نمیکنیم. در اینکه چرا فکر من، علم من، شغل من، مال من، مقام من... گاهی خدا چیزی را مقدر کرده است. وقتی مقدر کرده است، ما باید راضی باشیم به هرچیز که خدا مقدر کرده است. عرض کنم به حضور شما که این را سؤال بررسی کنیم.
سؤال: چرا من فلانی نشدم؟ این سؤال را از انسان، به کل هستی ببریم. چوب بگوید: چرا آهن نشدم؟ آهن بگوید: چرا آب نشدم؟ آب بگوید: چرا طلا نشدم؟ طلا بگوید: چرا زمین نشدم؟ زمین بگوید: چرا مکه نشدم؟ مکه بگوید: چرا مدینه نشدم؟ یا در کل هستی نظر شما این است. اگر خدا خواسته باشد کل هستی را یکی قرار بده، پس باید هستی نباشد. چون هستی وقتی هست، که یک موجودی پنبه باشد. یکی پشم باشد، یکی کُرک، یکی آهن، یکی چوب، یکی فلز. میخواهی بگویی مثلاً تمام هستی شن باشد. تمام هستی پنبه باشد. تمام هستی چوب باشد. اگر تمام هستی، سلولها و اتمها و ذراتش یکی باشد، تقاوت نباشد، یعنی هستی دیگر نباشد. چون دیگر هست نیست. این راجع به کل هستی.
اما راجع به بشر. بگویی: نه هستی همینطور که هست، باشد. تفاوت در هستی باشد. یکی چوب، یکی پنبه، یکی آهن، یکی طلا، یکی چه... تفاوت در هستی باشد. اما در آدمها تفاوت نباشد. اگر در آدمها تفاوت نباشد، چند تا مسأله میشود.
2- حکمتِ تفاوتها در آفرینش
اگر همه یکسان باشند:
1- جامعه تشکیل نمیشود. مثلاً در یک ماشین همه آهن شوند. همه لاستیک شوند. همه گاز شوند. همه ترمز شوند. یعنی ماشین نباشد. ماشین وقتی ماشین است که اعضای آن متفاوت باشد. این یک مورد.
2- صفات انسان شکوفا نمیشود. ما اصلاً نمیفهمیم چه کسی صبر دارد؟ چه کسی ایثار دارد؟ چه کسی حلم دارد؟ چه کسی اخلاق دارد؟ چون همه یکسان هستند. وقتی یکی قوی است. یکی ضعیف است. ضعیف صبر کرد، قوی کمک کرد. او با صبرش، صفت صبر در او شکوفا میشود. او هم که قوی است، با کمکش صفت شکر در او... اگر همه یک چیزی را بفهمیم، دیگر نه شاگرد تواضع میکند شاگرد شود، نه استاد ایثار میکند که وقتش را صرف شاگرد کند. جامعه تشکیل نمیشود. صفات شکوفا نمیشود. تعاون نیست، اگر همه یکسان باشند. هیچکس کمک هم نمیکند. اصلاً ببینید این انگشت شَصت، اگر این هم مثل این چهار تا بگوید: آقا چطور شد ما کوتاه این پایین افتادیم؟ خوب من هم میخواهم قد من بلند باشد. خوب بیا! شما پنج تا انگشت بلند، میتوانی دکمهی یقهات را ببندی؟ با 5 انگشت همسان میتوانی بیل دست بگیری؟ میتوانی پیچگوشتی، میتوانی سوزن و نخ، میتوانی قلم، اصلاً انگشتها وقتی تفاوت دارند، با هم همکاری میکنند. همه مثل هم باشند، تعاون نیست. آزمایش نیست. اصلاً ما نمیدانیم چه کسی چه کاره است؟ اگر همهی تعلیم رانندگیها در بیابان باشد، آدم نمیفهمد چه کسی راننده است؟ باید دره باشد. گردنه باشد. جاده تنگ باشد. به عقب رانی باشد. جلو رانی باشد. اصلاً در لابلای اینها آدم میفهمد چه کسی راننده است؟
3- تفاوتها، عامل تعاون و آزمایش
پس حکمت، یعنی خدا حکیم است، چون میخواهد جامعه تشکیل شود. صفات شکوفا شود. تعاون باشد، آزمایش باشد، باید تفاوت باشد. حالا سؤال این است که، تفاوت را قبول کردم، چرا من پایین رفتم و بوعلی سینا بالا رفت؟ بوعلی سینا پایین بیاید، من بالا بروم. خوب اگر شما بوعلی سینا شدی و بوعلی سینا شما شد، اشکال حل میشود یا اشکال سر جایش است؟ سر جایش است. چون بوعلی سینا که پایین رفت، حالا او از پایین جیغ میزند. آقا چرا من پایین هستم؟ هرکس بالا باشد، و هرکس پایین باشد، جا به جا هم شود، اشکال سر جایش است. منتها خداوند این اشکال را چطور حل کرده است؟
حل اشکال به این صورت است. این تفاوتها یک طوری حل میشود. شما این نیم دایره را فرض کنید. حالا میترسم خط من خیلی خوب نباشد، خوب شد؟ حالا، اگر کسی آن بالا باشد، یا کسی ردههای پایین باشد. مثلاً رهبری، رییس جمهوری تا بیا طلبه. تاجر درجه یک تا بیاید کارگر ساده. تیز هوش تا برسد به کودن! هرجای نیم دایره باشیم، اگر حرکت درست باشد، دو شرط دارد: 1- حرکت درست باشد. یعنی صاف بیاییم اینجا و صاف برویم آنجا. این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم اگر صاف حرکت کنیم، صاف حرکت کنیم این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. یعنی در هرکجای نیم دایره، اگر هدفمان را گم نکنیم، هدف «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی» (بحارالانوار/ج2/ص99) اگر حرکتمان، خطمان را گم نکنیم. هدف را گم نکنیم. مستقیم بین هدفها حرکت کنیم، حرکت مستقیم، هدف مستقیم، زاویه قائمه است. مهم نیست کجا باشیم.
4- پاداشها بر اساس نسبت میان داشته و داده
یک خرده توضیح بدهم. ببینید یک کسی ده تومان دارد یک تومان به فقیر میدهد. یک کسی ده میلیارد دارد، یک میلیارد به فقرا میدهد. ثواب کدامیک بیشتر است؟ یکی است. چون هردو یک دهم دادند. ده تومان، یک تومان میشود یک دهم. ده میلیارد یک میلیارد میشود، یک دهم. این است معنای جملهای که در دعا میخوانیم. «یا من سوّی التوفیق بین الضعیف والقوی» ای خدایی که قرب به خودت را بین فقیر و غنی یکسان قرار دادی.
5- ملاک پاداش، میزان سعی و تلاش، نه نتیجه آن
مثال دیگر: من و بوعلی سینا با هم میرویم کتابخانه. دو ساعت مطالعه میکنیم. بوعلی سینا سی تا مطلب میفهمد، من یک مطلب میفهمم. اجر کدامیک بیشتر است؟ یکی است؟ قرآن بخوانیم. قرآن میگوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» (نجم/39) من سعی خودم را کردم. دو ساعت در کتابخانه بودم. من دو ساعت در کتابخانه بودم، یک مطلب فهمیدم. او هم دوساعت، سی مطلب فهمید. اما من کم نگذاشتم. بنابراین اجر من و بوعلی سینا یکسان است. چون خدا از ما سعی میخواهد. حتی کار هم نمیخواهد. اگر کار میخواست میگفت: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عَمل» هرچه عمل کردی. خدا از ما عمل نمیخواهد. شما تلاش کن. شد شد، نشد نشد. شما مسجد میروی. میگویند: خادم کلید را گم کرده است. آقا نیامده است. میروی مسجد میبینی در راه یک سگ است ممکن است به شما حمله کند. برمیگردی خانه و نماز صبحت را میخوانی. میروی میبینی برق خاموش است. شما نیت مسجد کردی حرکت کردی به سمت مسجد، چه جماعت بخوانی، چه جماعت نخوانی اجرت را داری.
نه فقط سعی، گاهی آدم با نیت، پاداش گیرد، بنده پول دارم. صد نفر را افطار میدهم. غذای خوب، شما یک آهی میکشی. میگویی: آه... خانهی ما که تنگ است. پول هم که نداریم. حالا ما به دو نفر افطاری میدهیم. من به صد نفر افطاری میدهم در خانهی بزرگ. شما به دو نفر افطاری میدهید در خانهی کوچک. چون آه میکشی، حدیث داریم نه یکی... حدیث داریم آدمهایی که ندارند آه میکشند، خدا بداند اگر این اتاق بزرگ داشت، صد نفر را دعوت میکرد و غذای خوب میداد. اجر آن صد نفر را به این هم میدهند. نیت... شما میگویی: یک هزاری به یک فقیر بدهیم. دست میکنی میبینی هزاری نیست، صد تومان است. همان که نیت کردی حساب میشود.
شب نیمه شعبان بود. در مدینه، در هتلی بودم. طبقهی همکف مغازه بود. روی آن غذاخوری بود. از سوم تا شانزدهم حاجیها. ایام عمره بود. حج نبود. روی پاساژ رفتم، طبقهی دوم غذا بخورم، وقتی غذا خوردم گفتم: امشب شب نیمه شعبان است یک کاری بکنم. فکر کردم چه کنم؟ گفتم: برو همین مغازهی پایین چند تا پیراهن بخر، برو پهلوی آشپزها، هر آشپزی یک پیراهن هدیه. بگو: امروز عید است. گفتم: فکر خوبی است. تصمیم گرفتم، این کار را بکنم، متوجه شدم پول ندارم. خیلی حال من گرفته شد. نشستم غذا خوردم. نمیدانم بیست دقیقه شد یا نشد. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا. آشپزها میآیند از شما تشکر میکنند چیزی نگو. گفتم: چرا از من تشکر کنند؟ گفت: نمیدانم آنجا نشسته بودم غذا میخوردم، به دلم برات شد، به من الهام شد که بروم چند تا پیراهن بخرم، به آشپزها بدهم، بگویم: عیدی است. منتها دیدم اگر من عیدی بدهم، خواهند گفت: یک زائر عیدی داد. من به نیت تو این کار را کردم که بگویند: قرائتی داد که آنها بیشتر خوشی کنند. من به نیت تو این کار را کردم. اصلاً من ماندم. گفتم: ای امام زمان تو چه کسی هستی؟ یک لحظه ما اراده کردیم نسبت به تو یک کاری بکنیم. من که کارهای نیستم. چه وقت من یک پیراهن خریدم و به کسی دادم. حالا در عمرم یک نیت کردم یک قدمی به خاطر نیمه شعبان بردارم. پول نداشتم فوری یک نفر دیگر انجام داد.
آیتالله العظمی مکارم زمان شاه در مهاباد تبعید بود. شیفتی میرفتیم برای تفسیر نمونه. یکی از بستگان ایشان دیدن ایشان آمده بودند، وقتی میخواست برود، یک آهی کشید و چنین کرد. خوشا به حال شما که دارید تفسیر مینویسید! آهی کشید و رفت. من به آیت الله مکارم گفتم: آقا روز قیامت این تفسیر نمونه ثوابش بیشتر است یا آه او؟ اگر کسی میخواهد یک کاری بکند، خدا بداند که این نیتش صادقانه است، واقعاً اگر خانه داشت، افطاری میداد. واقعاً اگر ماشین داشت این را سوار میکرد. واقعاً اگر پول داشت وام میداد. اگر خدا بداند که چه کسی آهش صادقانه است، اجر آن کسی که این کار را میکند به او میدهد.
6-تفاوت در آفرینش، منشأ تفاوت در تکلیف
تفاوت در تکلیف، آن کسی که پول یک نان دارد، بار گرسنهها بر گردنش نیست. آن کسی که پول دو تا نان را دارد، هم شکم خودش است و هم شکم بغل دستیاش. آن کسی که پول هزار تا نان را دارد، هزار تا شکم هم به گردنش است. اگر سوزن بود یک خطکش رویش میگذاریم. اما اگر آهن شانزده بود، چهار طبقه، پنج طبقه روی آن میسازیم. یعنی اگر بوعلی سینا هوشش بیشتر است، تکلیفش هم بیشتر است. این هم یک مسأله.
سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: 1- با نیت صادق میتوانی بوعلی سینا شوی. با آه صادقانه میتوانی اجر او را ببری. 2- به همان مقدار دو ساعتی که بوعلی سینا فکر کرد، شما هم فکر کنی و تلاش کنی اجر بوعلی سینا را داری، 3- تکلیف شما هم یک صدم بوعلی سینا است، اگر یک صدم بوعلی سینا میفهمی، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286) من غصهی آیات قرآن را میخورم. بعضی از آیات قرآن در بورس است. بعضی از آیات قرآن فرق میکند با اینکه مثل هم هستند. دو آیه داریم یک در بورس است، یک هم فراموش شده است. دو تا هم مثل هم هستند. یک آیه داریم «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ» یعنی خدا تکلیف نمیکند، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» یعنی تکلیف به مقدار توان است. این آیه را همه بلد هستند. این آیه را کسی بلد نیست. یک آیهی دیگر داریم عین این آیه است «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/7) فرق اینها چیست؟ «وُسعَها» یعنی چقدر جان داری؟ «آتاها» یعنی چقدر پول داری؟ یعنی خدا به مقدار جانت و به مقدار پولت از تو تکلیف میخواهد.
سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: 1- اجر آن را داری. 2- به مقدار دو ساعت که کار کنی کمبودی نداری. نسبت یک دهم با یک دهم فرقی نمیکند. منتها یک دهم ده تومان، یک تومان است. یک دهم ده میلیارد، یک میلیارد است. از همه گذشته جبران هم میشود. خیلی چیزها را خداوند در آخرت میدهد، چون جهان بینی ما که جهان بینی مادی نیست. ما دنیا و آخرت را با هم حساب میکنیم. «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَة» (اسراء/19) داریم. گاهی وقتها اینجا کمبود است. حدیث داریم بعضی دعاها را خدا مستجاب نمیکند، روز قیامت یک هدیهای به او میدهند. میگوید: این هدیه چیست؟ میگوید: یک دعا در دنیا کردی، مستجاب نشد. ولی ما هر دستی که بالا بیاید حتماً یک چیزی میدهیم، اگر همان دعا مستجاب نشود، در مقابل یک بلا از جانش دور میکنیم. یا برای نسلش میگذاریم. یا برای قیامتش میگذاریم. دست بالا بیاید محروم نمیشود. ما این را برای قیامت...حدیث داریم، انسان میگوید: کاش هیچ کدام از دعاهایم مستجاب نشده بود.
در دنیا هم همینطور است. خیلی وقتها میخواهیم یک کاری را بکنیم، نمیشود. بعد میگوییم: چه خوب شد، نشد. اگر ما عقلمان کامل بود، که هیچکس پشیمان نمیشد. همینکه هر انسانی پشیمان میشود پیداست عقلش کوچک است. اگر انتخاب ما درست بود که هیچکس همسرش را طلاق نمیداد. اینکه همسرها را طلاق میدهند، یعنی چه؟ یعنی پیداست انتخاب مرد درست نبوده است. پس نه انتخاب ما صد در صد است، نه عقلمان کامل است،
7- ایمان به حکمت خدا، مایهی آرامش دل
خدای حکیم به هرکسی یک چیزی داده است، فقط ما باید بدانیم خدا حکیم است. ببینید اینجای دست پوست اضافه گذاشته است. چرا؟ برای اینکه دستمان را که خم میکنیم اینجا کم نیاوریم. ولی اینجای دست پوست اضافه نگذاشته است. چرا؟ برای اینکه هیچ انسانی در تاریخ نیاز ندارد دستش از این طرف خم شود. نه نیاز داریم، نه خم میشود، نه پوست اضافه است. نگاه میکنیم میبینیم چشم را کجا گذاشته که اگر مشت هم زدی، آسیب نبیند. بعد چون از پی است، پی باید با آب و نمک قاطی باشد. اشک ما شور است. بعد لب در مژه گذاشته است. بالایش پلک گذاشته است. بالای پلک ابرو گذاشته که این ابروی سیاه جلوی فشار نور را بگیرد. نور مستقیم چشمت را اذیت نکند. بعد خطوط پیشانی را از این طرف کرده است، که هرکس عرق میکند عرقش از این طرف بیاید. اینهایی که کار میکنند و عرق میکنند، عرقشان از این طرف نمیآید. همه عرقشان از اینطرف میآید و خود شما هم عرقها را چنین میکنی. یعنی خطوط پوست پیشانی، مشکی بودن ابرو، پلک، مژه، اشک شور، در گودی، خانه بنبست، وقتی حکمت خدا را دیدی، خدای حکیم گفته تو دختر داشته باشی.
یکی از همکارهای ما خدا دو تا دختر به او داد. گفت: میترسم بچه دار شوم. سومیاش هم دختر باشد. گفتم: اِ... به تو چه؟! سنگینیاش روی زمین است و رزقش با خداست. عزت و ذلت هم دست اوست. چه فرقی بین دختر و پسر میکند؟
یک کسی به من گفت: شما دختر داری؟ گفتم: بله. گفت: پسر نداری؟ گفتم: نه. گفت: خدا به حق محمد و آل محمد یک پسر به تو بدهد. گفتم: خدا به حق محمد و آل محمد یک جو عقل به تو بدهد. (خنده حضار) تو عقلت نمیرسد. چه فرقی میکند دختر و پسر که انسان فرق بگذارد؟ فکر میکند آدم اگر پسر داشته باشد، سر پیری به درد او میخورد. اینقدر آدم داریم که هفت تا هشت تا پسر دارد و در نکبت زندگی میکند، و اینقدر آدم داریم با یک دختر تا آخر عمر زندگیاش راحت... ما توحیدمان گیر دارد. ما خداپرستیمان گیر دارد. ما فکر میکنیم که اگر تهران باشیم، وضعمان خوب است. اینقدر آدم در تهران گرسنگی میخورد، و اینقدر آدم در روستاهای دور زندگی راحتی دارد. فکر میکنیم اگر دانشگاه رفتیم، تمام چراغها سبز. اگر پشت کنکور رد شدیم، خاکمان بر سر است. اینقدر آدم تحصیل کرده داریم که هزار تا مشکل دارد. و اینقدر آدم داریم که... چیزهایی ما دیدیم. خیلی چیزها دیدیم.
خدایا، «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» سؤال و جواب را دوباره بگویم. چرا من تیزهوش نیستم. تیزهوشها یک مشکلاتی هم دارند.
یک طنزی هست، طنز قشنگی است. میگویند: یک کسی به خدا تلگراف کرد. ای خدا! یک کامیون اسکناس برای من بفرست، راحت خوش خوش باشیم. جواب آمد یک کامیون اسکناس به تو میدهم ولی با دو تا پسر هروئینی. گفت: نمیخواهم. خدایا یک گونی اسکناس بده ما خوش باشیم. جواب آمد: یک گونی اسکناس به تو میدهم با یک دختر کچل. گفت: خدایا، تلگراف سوم. یک ساک اسکناس به ما بده خوش باشیم. گفت: یک ساک اسکناس میدهم با تنگی سینه. گفت: خدایا نمیخواهم. همان روزی خودمان را بده بیاید. گفت: تدریجاً میرسد فوضولی موقوف! (خنده حضار)
«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» ما اگر عقلمان میرسید که پشیمان نمیشدیم. اگر انتخابمان درست بود که طلاق واقع نمیشد. ما عقلی نداریم. سوادی نداریم. این لیسانس و آیت اللهی که چیزی نیست. قرآن به همه باسوادها گفته: سواد شما اندک است. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85) یعنی همه حوزه و دانشگاه، علمشان روی هم اندکی بیش نیست. حالا بعضیها که میخواهند اسرار دین را هم بفهمند. این خیلی معرکه است. اسرار دین را میخواهد بفهمد.
یکی آمد گفت: آقا تا من اسرار دین را نفهمم، به احکام دین عمل نمیکنم. گفتم: این حرف درستی است، علمی است؟ عقلی است؟ بیمار به دکتر بگوید: تا اسرار قرص را نفهمم نمیخورم. میگوید: برو بمیر. چطور شما در مقابل یک پزشکی که ده تا دوازده سال درس خوانده اضافه بر دیپلم، دیپلم را که همه دارند. ده دوازده سال درس خوانده، هرچه دکتر گفت گوش میدهی، حتی مراجع ما گوش میدهند. مراجع ما خودشان هم تقلید میکنند. یعنی هر مرجعی بیمار میشود، هرچه دکتر گفت گوش میدهد. چطور مرجع هشتاد ساله گوش به حرف یک دکتر میدهد. چون تخصص دارد. اصلاً سواد ما چقدر است؟ برگ انار باریک است. چرا؟ برگ انگور پهن است. چرا؟ ما چه میدانیم؟ اطلاعات ما اندکی بیش نیست. چرا ما بوعلی سینا نشدیم. پاسخ: با نیت میشود جبران کرد.
8- نیت خالصانه، عامل جبران کاستیها
میگویند که: یک کسی یک سالنی را وسطش مثلاً تخته سه لا و یک پردهی کلفتی را گذاشت، به دو تا گروه هنرمند گفت: شما این طرف نقاشی کنید. شما هم این طرف. بعد کارشناسها میآیند، جایزه میدهند. هنرمندهای این طرف بسیار عالی درست کردند. هنرمندهای آن طرف هیچ کار نکردند فقط دیوار را صیقل دادند. آینه ساختند. پرده را که برداشتند دیدند هرچه آنجاست، اصلش آنجاست. شما اگر قلبت صفا داشته باشد، نیت شما خالص باشد. بنده الان میتوانم تمام ثوابهای حضرت امام را داشته باشم. چرا؟ برای اینکه به کارش راضی هستم. روایات داریم هرکس به کار کسی راضی بود در اجر او شریک است.
بنده در تلویزیون حرف میزنم. شما پای تلویزیون نشستی. میگویی: خوب بحث ایشان خوب بود. الحمدلله! خدایا حفظش کن. در کار من شریک هستی. من میبینم این آقا خطبهی نماز جمعه میخواند. میگویم: خدایا حق را بر زبانش جاری کن. نگاه میکنیم عجب جوانها ابتکاری کردند. چه اختراعی کردند؟ جوانهای دانشجو دستتان درد نکند. درود بر شما! باعث عزت جمهوری اسلامی شدید. در اجر آنها شریک هستم. ما با نیت میتوانیم، با قلب صاف میتوانیم، با آینهکاری درون میتوانیم در همه جا شریک شویم. پس نسبت هست، یک دهم. یک دهم یا یک میلیارد میشود، یا یک تومان میشود. نیت هست، نسبت هست، جبران در قیامت هست. شش دانگ، شش دانگ است. حالا چه خانه بزرگ باشد، چه خانه کوچک! شش دانگ، شش دانگ است. هرکسی در نسبت خودش. بچهی کوچولو حرف ناقص هم بزند، مثل آدم بزرگ است که حرف کامل بزند. بلال سیاه پوست، نمیتوانست شین بگوید. میگفت: «اسهد ان لا اله الا الله» گفتند: یا رسول الله این «شین» را نمیتواند بگوید. باید بگوید: «اشهدان لا اله الا الله» میگوید: «اسهد» پیغمبر فرمود: «سین» او مثل «شین» است.
بعد هم خانمی که میگوید: من چرا خوشگل نیستم؟ خواستگار چرا برای من نمیآید؟ باید حساب کنی خانم شکلت از آن خوشگل کمتر است. اما باقی کمالات چه؟ گاهی وقتها هوشت بهتر است. حافظهات بیشتر است. گاهی وقتها عمرت بیشتر است. خوب خوشگل ممکن است هفتاد سال عمر کند. شما هشتاد و پنج سال! معمولاً زشتها هم میمانند. (خنده حضار) بنابراین درست است این خوشگلتر است، اما آفاتی هم دارد. امیرالمؤمنین میگوید: «مَادُّ الْقَامَة» (نهجالبلاغه/ص354) قد او بلند است. ماشاءالله! هوه.... اما میفرماید: «قَصِیرُ الْهِمَّة» (نهجالبلاغه/ص354) همتش کوتاه است. قد بلند، همت کوتاه. «طَلِیقُ اللِّسَان» (نهجالبلاغه/ص354) بیان روان است. «حَدِیدُ الْجَنَانِ» قلبش سنگ است. سنگدل، بیان نرم، دل سنگ، قد بلند، همت کوتاه. شکل زیبا، عمر کوتاه. البته حالا خوشگلها پای تلویزیون نگویند قرائتی چه میگویی؟ انشاءالله خدا به شما عمر بدهد. من که تقسیم عمر نمیکنم. ولی میخواهم بگویم، هرکسی اگر یک نعمتی دارد که شما نداری، شما هم یک نعمتهایی داری که او ندارد. شما هم یک نعمتی داری که او ندارد. و صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
بسیاری از نوابغ ما در رشتههای دیگر شکست خوردهاند. خدا شهید مطهری را رحمت کند. میگفت: داروین نگویید نابغه است. در دو رشتهی دانشگاهی کودن بود. در رشتهی پزشکی شکست خورد. در رشتهی علوم دینی هم که آخوند مسیحیها شود، کشیش شود شکست خورد. در رشتهی علوم طبیعی صاحب نظر شد. اینطور نیست که این آقایی که نابغه است، هرکسی را خدا یک چیزی داده است. یک لیوان آب که به شما دادند، نگو چرا سرش خالی است؟ بگو: چقدر از آن پر است؟ ما معمولاً سر خالی را میگوییم. انسان اینطور است. 29 شب سحری میخورد، یک شب نمیخورد میگوید: فهمیدید چه شد؟ دیشب سحری نخوردم. یکبار نمیگوید: فهمیدی چه شد؟ 29 شب خوردیم. مثل مگس نباشیم روی زخم بنشینیم. ممکن است شما شکلت، هوشت، پولت، مثلاً یک کسی رأی میآورد رییس جمهور میشود. یک کسی هم رأی نمیآورد. خوب رییس جمهور چقدر مسئولیت دارد. آنکسی که رأی نیاورد اگر دین داشته باشد باید بگوید: چه بهتر! وظیفهام این بود خودم را کاندید کردم، رأی نیاوردم چه بهتر.
خدا آیتالله خاتمی را رحمت کند. امام جمعهی یزد، پدر رییس جمهور قبل. یک شب در تلویزیون آمد ... گفت: والله من که حوصلهام نمیرسد. به من گفتند: وظیفهی شرعیات است جزء خبرگان کاندیدا شوی. حالا چون میگویند: وظیفهی شرعیات است، من هم کاندیدا شدم. اگر رأی دادید که مجبور هستم مجلس خبرگان بروم. اگر هم رأی ندادید چه بهتر! (خنده حضار) راحت... این دل آرام!
امام وقتی میخواهد از دنیا برود، در وصیتنامهاش میگوید: من با دلی آرام... دلی آرام... اینکه امام فرمود: ای کاش یک پاسدار بودم. دروغ که نگفته است. یعنی حساب کرده پاسدار پُزش کم است. اما بارش هم کم است. ولی من امام هستم، مقام من بالا است و بار دوش من هم سنگین است. بنابراین هیچ غصه نخورید که چه کسی کجاست؟ هرکس هرکجا هست، کار خودش را خوب انجام بدهد. عدس پاک میکنی خوب انجام بدهی. خیاطی، خوب خیاطی کن. هرکسی هرکاری که میکند خوب انجام بدهد، روز قیامت همه مثل هم هستند.
حالا یک دعا میکنم. بحث ما تمام شد. خدایا تو را به حق امیرالمؤمنین که در زیارت امین الله میگوییم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» دل آرام! تو را به حق دل آرام امیرالمؤمنین و باقی اهل بیت و پیغمبر، تو را به حق تمام مؤمنینی که دل آرام دارند، به ما ایمانی بده که همیشه دل ما آرام باشد. ایمان کاملی بده که هرچه تو راضی هستی ما هم به همان چیز راضی باشیم. دختر یا پسر، شهر یا روستا، گمنام یا شهرت، خدایا قلب ما و روح ما را راضی به قضای خودت قرار بده. دست ما را در اضطرابها و هیجانها بگیر.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- لازمهی عدل و حکمت در آفرینش موجودات چیست؟
1) تساوی و همسانی
2) تفاوت و اختلاف
3) تبعیض و تفاوت
2- برای تشکیل جامعه بشری چه چیزی لازم است؟
1) تفاوت افراد در استعداد و توان
2) تعاون و همیاری افراد
3) تفاوتها و تعاونها
3- ملاک محاسبهی انفاق به محرومان چیست؟
1) میزان کمک پرداختی
2) نسبت میان داده و داشته
3) میزان بهرهمندی محرومان
4- بر اساس روایات، چه چیزی کارهای اندک انسان را جبران میکند؟
1) نیت صادقانه
2) عبادت خالصانه
3) دقت عالمانه
5- بر اساس قرآن، تکلیف بر چه اساسی است؟
1) به میزان توان جسمی
2) به میزان وسع مالی
3) هر دو مورد
امام علی(علیهالسلام) و زیارت امین الله(2)
تاریخ پخش: 04/09/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
به مناسبت غدیر و نصب امیرالمؤمنین زیارت امین الله را نگاه میکردیم. یکی از جملات این است که نایاب است. عصارهی اسلام در زمان ما حضرت امام بود و عصارهی عمر امام وصیتنامهاش بود و عصارهی وصیتنامهاش این جمله بود. من با دلی آرام و قلبی مطمئن... این قلب مطمئن چیست؟ تکرار میکنم. سیمای اسلام در قرن حاضر امام است. سیمای امام متبلور شده در وصیت نامه. در وصیت نامه آن جملهای که در مرقد هم با کاشیکاری نوشتند این است: من با دلی آرام... این دل آرام چیست؟ در زیارت امین الله که برای امیرالمؤمنین و همهی ائمه است، میگوییم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» ما معمولاً راضی نیستیم. چرا من خوشگلتر نیستم. چرا من تیزهوش تر نیستم. چرا خدا او را مرگش داد؟ مرگ نابهنگام! به تو چه؟ ببینم تو باید هنگام مرگ را معین کنی که کجا هنگام است، کجا نابهنگام است؟ این آرامش را از کجا پیدا کنیم. چیزی که وجودش نایاب است.
1- دل آرام و قلب مطمئن، در برابر مقدرات الهی
موضوع بحث ادامهی تفسیر زیارت امیرالمؤمنین(ع) به نام زیارت امین الله. جملهی «اللَّهُمَّ» خدایا! «فَاجْعَلْ» قرار بده. «نَفْسِی» روح مرا، «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» خدایا هرچه تو مقدر کردی، دل من به آن مقدرات تو آرام باشد. «رَاضِیَةً بِقَضَائِک» هرچه تو تقدیر کردی، خدایا روحم را به مقدراتت آرام قرار بده. یعنی هرچه تو مقدر کردی، راضی باشم. نفس من به مقدرات تو راضی باشد.
خیلی سؤال میشود که چرا من مثل فلانی نشدم؟ چرا فکر من مثل فلانی نیست؟ اصلاً من چرا امام صادق نشدم؟ من چرا بوعلیسینا نشدم؟ همین الآن یک کسی آمد و گفت که: چرا من حضرت یوسف نشدم؟ میخواستم پیغمبر شوم. من هم به او گفتم: آمادهای در چاه و زندان بیافتی؟ گفت: نه! میخواهم روی تخت سلطنتی بروم. یعنی وقتی هم میخواهیم یوسف شویم، تختش را میخواهیم. در تعزیه هم حاضر هستیم مرده باشیم. بخوابیم ما را بلند کنند. تلخیهایش را قبول نمیکنیم. در اینکه چرا فکر من، علم من، شغل من، مال من، مقام من... گاهی خدا چیزی را مقدر کرده است. وقتی مقدر کرده است، ما باید راضی باشیم به هرچیز که خدا مقدر کرده است. عرض کنم به حضور شما که این را سؤال بررسی کنیم.
سؤال: چرا من فلانی نشدم؟ این سؤال را از انسان، به کل هستی ببریم. چوب بگوید: چرا آهن نشدم؟ آهن بگوید: چرا آب نشدم؟ آب بگوید: چرا طلا نشدم؟ طلا بگوید: چرا زمین نشدم؟ زمین بگوید: چرا مکه نشدم؟ مکه بگوید: چرا مدینه نشدم؟ یا در کل هستی نظر شما این است. اگر خدا خواسته باشد کل هستی را یکی قرار بده، پس باید هستی نباشد. چون هستی وقتی هست، که یک موجودی پنبه باشد. یکی پشم باشد، یکی کُرک، یکی آهن، یکی چوب، یکی فلز. میخواهی بگویی مثلاً تمام هستی شن باشد. تمام هستی پنبه باشد. تمام هستی چوب باشد. اگر تمام هستی، سلولها و اتمها و ذراتش یکی باشد، تقاوت نباشد، یعنی هستی دیگر نباشد. چون دیگر هست نیست. این راجع به کل هستی.
اما راجع به بشر. بگویی: نه هستی همینطور که هست، باشد. تفاوت در هستی باشد. یکی چوب، یکی پنبه، یکی آهن، یکی طلا، یکی چه... تفاوت در هستی باشد. اما در آدمها تفاوت نباشد. اگر در آدمها تفاوت نباشد، چند تا مسأله میشود.
2- حکمتِ تفاوتها در آفرینش
اگر همه یکسان باشند:
1- جامعه تشکیل نمیشود. مثلاً در یک ماشین همه آهن شوند. همه لاستیک شوند. همه گاز شوند. همه ترمز شوند. یعنی ماشین نباشد. ماشین وقتی ماشین است که اعضای آن متفاوت باشد. این یک مورد.
2- صفات انسان شکوفا نمیشود. ما اصلاً نمیفهمیم چه کسی صبر دارد؟ چه کسی ایثار دارد؟ چه کسی حلم دارد؟ چه کسی اخلاق دارد؟ چون همه یکسان هستند. وقتی یکی قوی است. یکی ضعیف است. ضعیف صبر کرد، قوی کمک کرد. او با صبرش، صفت صبر در او شکوفا میشود. او هم که قوی است، با کمکش صفت شکر در او... اگر همه یک چیزی را بفهمیم، دیگر نه شاگرد تواضع میکند شاگرد شود، نه استاد ایثار میکند که وقتش را صرف شاگرد کند. جامعه تشکیل نمیشود. صفات شکوفا نمیشود. تعاون نیست، اگر همه یکسان باشند. هیچکس کمک هم نمیکند. اصلاً ببینید این انگشت شَصت، اگر این هم مثل این چهار تا بگوید: آقا چطور شد ما کوتاه این پایین افتادیم؟ خوب من هم میخواهم قد من بلند باشد. خوب بیا! شما پنج تا انگشت بلند، میتوانی دکمهی یقهات را ببندی؟ با 5 انگشت همسان میتوانی بیل دست بگیری؟ میتوانی پیچگوشتی، میتوانی سوزن و نخ، میتوانی قلم، اصلاً انگشتها وقتی تفاوت دارند، با هم همکاری میکنند. همه مثل هم باشند، تعاون نیست. آزمایش نیست. اصلاً ما نمیدانیم چه کسی چه کاره است؟ اگر همهی تعلیم رانندگیها در بیابان باشد، آدم نمیفهمد چه کسی راننده است؟ باید دره باشد. گردنه باشد. جاده تنگ باشد. به عقب رانی باشد. جلو رانی باشد. اصلاً در لابلای اینها آدم میفهمد چه کسی راننده است؟
3- تفاوتها، عامل تعاون و آزمایش
پس حکمت، یعنی خدا حکیم است، چون میخواهد جامعه تشکیل شود. صفات شکوفا شود. تعاون باشد، آزمایش باشد، باید تفاوت باشد. حالا سؤال این است که، تفاوت را قبول کردم، چرا من پایین رفتم و بوعلی سینا بالا رفت؟ بوعلی سینا پایین بیاید، من بالا بروم. خوب اگر شما بوعلی سینا شدی و بوعلی سینا شما شد، اشکال حل میشود یا اشکال سر جایش است؟ سر جایش است. چون بوعلی سینا که پایین رفت، حالا او از پایین جیغ میزند. آقا چرا من پایین هستم؟ هرکس بالا باشد، و هرکس پایین باشد، جا به جا هم شود، اشکال سر جایش است. منتها خداوند این اشکال را چطور حل کرده است؟
حل اشکال به این صورت است. این تفاوتها یک طوری حل میشود. شما این نیم دایره را فرض کنید. حالا میترسم خط من خیلی خوب نباشد، خوب شد؟ حالا، اگر کسی آن بالا باشد، یا کسی ردههای پایین باشد. مثلاً رهبری، رییس جمهوری تا بیا طلبه. تاجر درجه یک تا بیاید کارگر ساده. تیز هوش تا برسد به کودن! هرجای نیم دایره باشیم، اگر حرکت درست باشد، دو شرط دارد: 1- حرکت درست باشد. یعنی صاف بیاییم اینجا و صاف برویم آنجا. این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم اگر صاف حرکت کنیم، صاف حرکت کنیم این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. یعنی در هرکجای نیم دایره، اگر هدفمان را گم نکنیم، هدف «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی» (بحارالانوار/ج2/ص99) اگر حرکتمان، خطمان را گم نکنیم. هدف را گم نکنیم. مستقیم بین هدفها حرکت کنیم، حرکت مستقیم، هدف مستقیم، زاویه قائمه است. مهم نیست کجا باشیم.
4- پاداشها بر اساس نسبت میان داشته و داده
یک خرده توضیح بدهم. ببینید یک کسی ده تومان دارد یک تومان به فقیر میدهد. یک کسی ده میلیارد دارد، یک میلیارد به فقرا میدهد. ثواب کدامیک بیشتر است؟ یکی است. چون هردو یک دهم دادند. ده تومان، یک تومان میشود یک دهم. ده میلیارد یک میلیارد میشود، یک دهم. این است معنای جملهای که در دعا میخوانیم. «یا من سوّی التوفیق بین الضعیف والقوی» ای خدایی که قرب به خودت را بین فقیر و غنی یکسان قرار دادی.
5- ملاک پاداش، میزان سعی و تلاش، نه نتیجه آن
مثال دیگر: من و بوعلی سینا با هم میرویم کتابخانه. دو ساعت مطالعه میکنیم. بوعلی سینا سی تا مطلب میفهمد، من یک مطلب میفهمم. اجر کدامیک بیشتر است؟ یکی است؟ قرآن بخوانیم. قرآن میگوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» (نجم/39) من سعی خودم را کردم. دو ساعت در کتابخانه بودم. من دو ساعت در کتابخانه بودم، یک مطلب فهمیدم. او هم دوساعت، سی مطلب فهمید. اما من کم نگذاشتم. بنابراین اجر من و بوعلی سینا یکسان است. چون خدا از ما سعی میخواهد. حتی کار هم نمیخواهد. اگر کار میخواست میگفت: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عَمل» هرچه عمل کردی. خدا از ما عمل نمیخواهد. شما تلاش کن. شد شد، نشد نشد. شما مسجد میروی. میگویند: خادم کلید را گم کرده است. آقا نیامده است. میروی مسجد میبینی در راه یک سگ است ممکن است به شما حمله کند. برمیگردی خانه و نماز صبحت را میخوانی. میروی میبینی برق خاموش است. شما نیت مسجد کردی حرکت کردی به سمت مسجد، چه جماعت بخوانی، چه جماعت نخوانی اجرت را داری.
نه فقط سعی، گاهی آدم با نیت، پاداش گیرد، بنده پول دارم. صد نفر را افطار میدهم. غذای خوب، شما یک آهی میکشی. میگویی: آه... خانهی ما که تنگ است. پول هم که نداریم. حالا ما به دو نفر افطاری میدهیم. من به صد نفر افطاری میدهم در خانهی بزرگ. شما به دو نفر افطاری میدهید در خانهی کوچک. چون آه میکشی، حدیث داریم نه یکی... حدیث داریم آدمهایی که ندارند آه میکشند، خدا بداند اگر این اتاق بزرگ داشت، صد نفر را دعوت میکرد و غذای خوب میداد. اجر آن صد نفر را به این هم میدهند. نیت... شما میگویی: یک هزاری به یک فقیر بدهیم. دست میکنی میبینی هزاری نیست، صد تومان است. همان که نیت کردی حساب میشود.
شب نیمه شعبان بود. در مدینه، در هتلی بودم. طبقهی همکف مغازه بود. روی آن غذاخوری بود. از سوم تا شانزدهم حاجیها. ایام عمره بود. حج نبود. روی پاساژ رفتم، طبقهی دوم غذا بخورم، وقتی غذا خوردم گفتم: امشب شب نیمه شعبان است یک کاری بکنم. فکر کردم چه کنم؟ گفتم: برو همین مغازهی پایین چند تا پیراهن بخر، برو پهلوی آشپزها، هر آشپزی یک پیراهن هدیه. بگو: امروز عید است. گفتم: فکر خوبی است. تصمیم گرفتم، این کار را بکنم، متوجه شدم پول ندارم. خیلی حال من گرفته شد. نشستم غذا خوردم. نمیدانم بیست دقیقه شد یا نشد. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا. آشپزها میآیند از شما تشکر میکنند چیزی نگو. گفتم: چرا از من تشکر کنند؟ گفت: نمیدانم آنجا نشسته بودم غذا میخوردم، به دلم برات شد، به من الهام شد که بروم چند تا پیراهن بخرم، به آشپزها بدهم، بگویم: عیدی است. منتها دیدم اگر من عیدی بدهم، خواهند گفت: یک زائر عیدی داد. من به نیت تو این کار را کردم که بگویند: قرائتی داد که آنها بیشتر خوشی کنند. من به نیت تو این کار را کردم. اصلاً من ماندم. گفتم: ای امام زمان تو چه کسی هستی؟ یک لحظه ما اراده کردیم نسبت به تو یک کاری بکنیم. من که کارهای نیستم. چه وقت من یک پیراهن خریدم و به کسی دادم. حالا در عمرم یک نیت کردم یک قدمی به خاطر نیمه شعبان بردارم. پول نداشتم فوری یک نفر دیگر انجام داد.
آیتالله العظمی مکارم زمان شاه در مهاباد تبعید بود. شیفتی میرفتیم برای تفسیر نمونه. یکی از بستگان ایشان دیدن ایشان آمده بودند، وقتی میخواست برود، یک آهی کشید و چنین کرد. خوشا به حال شما که دارید تفسیر مینویسید! آهی کشید و رفت. من به آیت الله مکارم گفتم: آقا روز قیامت این تفسیر نمونه ثوابش بیشتر است یا آه او؟ اگر کسی میخواهد یک کاری بکند، خدا بداند که این نیتش صادقانه است، واقعاً اگر خانه داشت، افطاری میداد. واقعاً اگر ماشین داشت این را سوار میکرد. واقعاً اگر پول داشت وام میداد. اگر خدا بداند که چه کسی آهش صادقانه است، اجر آن کسی که این کار را میکند به او میدهد.
6-تفاوت در آفرینش، منشأ تفاوت در تکلیف
تفاوت در تکلیف، آن کسی که پول یک نان دارد، بار گرسنهها بر گردنش نیست. آن کسی که پول دو تا نان را دارد، هم شکم خودش است و هم شکم بغل دستیاش. آن کسی که پول هزار تا نان را دارد، هزار تا شکم هم به گردنش است. اگر سوزن بود یک خطکش رویش میگذاریم. اما اگر آهن شانزده بود، چهار طبقه، پنج طبقه روی آن میسازیم. یعنی اگر بوعلی سینا هوشش بیشتر است، تکلیفش هم بیشتر است. این هم یک مسأله.
سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: 1- با نیت صادق میتوانی بوعلی سینا شوی. با آه صادقانه میتوانی اجر او را ببری. 2- به همان مقدار دو ساعتی که بوعلی سینا فکر کرد، شما هم فکر کنی و تلاش کنی اجر بوعلی سینا را داری، 3- تکلیف شما هم یک صدم بوعلی سینا است، اگر یک صدم بوعلی سینا میفهمی، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286) من غصهی آیات قرآن را میخورم. بعضی از آیات قرآن در بورس است. بعضی از آیات قرآن فرق میکند با اینکه مثل هم هستند. دو آیه داریم یک در بورس است، یک هم فراموش شده است. دو تا هم مثل هم هستند. یک آیه داریم «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ» یعنی خدا تکلیف نمیکند، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» یعنی تکلیف به مقدار توان است. این آیه را همه بلد هستند. این آیه را کسی بلد نیست. یک آیهی دیگر داریم عین این آیه است «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/7) فرق اینها چیست؟ «وُسعَها» یعنی چقدر جان داری؟ «آتاها» یعنی چقدر پول داری؟ یعنی خدا به مقدار جانت و به مقدار پولت از تو تکلیف میخواهد.
سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: 1- اجر آن را داری. 2- به مقدار دو ساعت که کار کنی کمبودی نداری. نسبت یک دهم با یک دهم فرقی نمیکند. منتها یک دهم ده تومان، یک تومان است. یک دهم ده میلیارد، یک میلیارد است. از همه گذشته جبران هم میشود. خیلی چیزها را خداوند در آخرت میدهد، چون جهان بینی ما که جهان بینی مادی نیست. ما دنیا و آخرت را با هم حساب میکنیم. «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَة» (اسراء/19) داریم. گاهی وقتها اینجا کمبود است. حدیث داریم بعضی دعاها را خدا مستجاب نمیکند، روز قیامت یک هدیهای به او میدهند. میگوید: این هدیه چیست؟ میگوید: یک دعا در دنیا کردی، مستجاب نشد. ولی ما هر دستی که بالا بیاید حتماً یک چیزی میدهیم، اگر همان دعا مستجاب نشود، در مقابل یک بلا از جانش دور میکنیم. یا برای نسلش میگذاریم. یا برای قیامتش میگذاریم. دست بالا بیاید محروم نمیشود. ما این را برای قیامت...حدیث داریم، انسان میگوید: کاش هیچ کدام از دعاهایم مستجاب نشده بود.
در دنیا هم همینطور است. خیلی وقتها میخواهیم یک کاری را بکنیم، نمیشود. بعد میگوییم: چه خوب شد، نشد. اگر ما عقلمان کامل بود، که هیچکس پشیمان نمیشد. همینکه هر انسانی پشیمان میشود پیداست عقلش کوچک است. اگر انتخاب ما درست بود که هیچکس همسرش را طلاق نمیداد. اینکه همسرها را طلاق میدهند، یعنی چه؟ یعنی پیداست انتخاب مرد درست نبوده است. پس نه انتخاب ما صد در صد است، نه عقلمان کامل است،
7- ایمان به حکمت خدا، مایهی آرامش دل
خدای حکیم به هرکسی یک چیزی داده است، فقط ما باید بدانیم خدا حکیم است. ببینید اینجای دست پوست اضافه گذاشته است. چرا؟ برای اینکه دستمان را که خم میکنیم اینجا کم نیاوریم. ولی اینجای دست پوست اضافه نگذاشته است. چرا؟ برای اینکه هیچ انسانی در تاریخ نیاز ندارد دستش از این طرف خم شود. نه نیاز داریم، نه خم میشود، نه پوست اضافه است. نگاه میکنیم میبینیم چشم را کجا گذاشته که اگر مشت هم زدی، آسیب نبیند. بعد چون از پی است، پی باید با آب و نمک قاطی باشد. اشک ما شور است. بعد لب در مژه گذاشته است. بالایش پلک گذاشته است. بالای پلک ابرو گذاشته که این ابروی سیاه جلوی فشار نور را بگیرد. نور مستقیم چشمت را اذیت نکند. بعد خطوط پیشانی را از این طرف کرده است، که هرکس عرق میکند عرقش از این طرف بیاید. اینهایی که کار میکنند و عرق میکنند، عرقشان از این طرف نمیآید. همه عرقشان از اینطرف میآید و خود شما هم عرقها را چنین میکنی. یعنی خطوط پوست پیشانی، مشکی بودن ابرو، پلک، مژه، اشک شور، در گودی، خانه بنبست، وقتی حکمت خدا را دیدی، خدای حکیم گفته تو دختر داشته باشی.
یکی از همکارهای ما خدا دو تا دختر به او داد. گفت: میترسم بچه دار شوم. سومیاش هم دختر باشد. گفتم: اِ... به تو چه؟! سنگینیاش روی زمین است و رزقش با خداست. عزت و ذلت هم دست اوست. چه فرقی بین دختر و پسر میکند؟
یک کسی به من گفت: شما دختر داری؟ گفتم: بله. گفت: پسر نداری؟ گفتم: نه. گفت: خدا به حق محمد و آل محمد یک پسر به تو بدهد. گفتم: خدا به حق محمد و آل محمد یک جو عقل به تو بدهد. (خنده حضار) تو عقلت نمیرسد. چه فرقی میکند دختر و پسر که انسان فرق بگذارد؟ فکر میکند آدم اگر پسر داشته باشد، سر پیری به درد او میخورد. اینقدر آدم داریم که هفت تا هشت تا پسر دارد و در نکبت زندگی میکند، و اینقدر آدم داریم با یک دختر تا آخر عمر زندگیاش راحت... ما توحیدمان گیر دارد. ما خداپرستیمان گیر دارد. ما فکر میکنیم که اگر تهران باشیم، وضعمان خوب است. اینقدر آدم در تهران گرسنگی میخورد، و اینقدر آدم در روستاهای دور زندگی راحتی دارد. فکر میکنیم اگر دانشگاه رفتیم، تمام چراغها سبز. اگر پشت کنکور رد شدیم، خاکمان بر سر است. اینقدر آدم تحصیل کرده داریم که هزار تا مشکل دارد. و اینقدر آدم داریم که... چیزهایی ما دیدیم. خیلی چیزها دیدیم.
خدایا، «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» سؤال و جواب را دوباره بگویم. چرا من تیزهوش نیستم. تیزهوشها یک مشکلاتی هم دارند.
یک طنزی هست، طنز قشنگی است. میگویند: یک کسی به خدا تلگراف کرد. ای خدا! یک کامیون اسکناس برای من بفرست، راحت خوش خوش باشیم. جواب آمد یک کامیون اسکناس به تو میدهم ولی با دو تا پسر هروئینی. گفت: نمیخواهم. خدایا یک گونی اسکناس بده ما خوش باشیم. جواب آمد: یک گونی اسکناس به تو میدهم با یک دختر کچل. گفت: خدایا، تلگراف سوم. یک ساک اسکناس به ما بده خوش باشیم. گفت: یک ساک اسکناس میدهم با تنگی سینه. گفت: خدایا نمیخواهم. همان روزی خودمان را بده بیاید. گفت: تدریجاً میرسد فوضولی موقوف! (خنده حضار)
«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» ما اگر عقلمان میرسید که پشیمان نمیشدیم. اگر انتخابمان درست بود که طلاق واقع نمیشد. ما عقلی نداریم. سوادی نداریم. این لیسانس و آیت اللهی که چیزی نیست. قرآن به همه باسوادها گفته: سواد شما اندک است. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85) یعنی همه حوزه و دانشگاه، علمشان روی هم اندکی بیش نیست. حالا بعضیها که میخواهند اسرار دین را هم بفهمند. این خیلی معرکه است. اسرار دین را میخواهد بفهمد.
یکی آمد گفت: آقا تا من اسرار دین را نفهمم، به احکام دین عمل نمیکنم. گفتم: این حرف درستی است، علمی است؟ عقلی است؟ بیمار به دکتر بگوید: تا اسرار قرص را نفهمم نمیخورم. میگوید: برو بمیر. چطور شما در مقابل یک پزشکی که ده تا دوازده سال درس خوانده اضافه بر دیپلم، دیپلم را که همه دارند. ده دوازده سال درس خوانده، هرچه دکتر گفت گوش میدهی، حتی مراجع ما گوش میدهند. مراجع ما خودشان هم تقلید میکنند. یعنی هر مرجعی بیمار میشود، هرچه دکتر گفت گوش میدهد. چطور مرجع هشتاد ساله گوش به حرف یک دکتر میدهد. چون تخصص دارد. اصلاً سواد ما چقدر است؟ برگ انار باریک است. چرا؟ برگ انگور پهن است. چرا؟ ما چه میدانیم؟ اطلاعات ما اندکی بیش نیست. چرا ما بوعلی سینا نشدیم. پاسخ: با نیت میشود جبران کرد.
8- نیت خالصانه، عامل جبران کاستیها
میگویند که: یک کسی یک سالنی را وسطش مثلاً تخته سه لا و یک پردهی کلفتی را گذاشت، به دو تا گروه هنرمند گفت: شما این طرف نقاشی کنید. شما هم این طرف. بعد کارشناسها میآیند، جایزه میدهند. هنرمندهای این طرف بسیار عالی درست کردند. هنرمندهای آن طرف هیچ کار نکردند فقط دیوار را صیقل دادند. آینه ساختند. پرده را که برداشتند دیدند هرچه آنجاست، اصلش آنجاست. شما اگر قلبت صفا داشته باشد، نیت شما خالص باشد. بنده الان میتوانم تمام ثوابهای حضرت امام را داشته باشم. چرا؟ برای اینکه به کارش راضی هستم. روایات داریم هرکس به کار کسی راضی بود در اجر او شریک است.
بنده در تلویزیون حرف میزنم. شما پای تلویزیون نشستی. میگویی: خوب بحث ایشان خوب بود. الحمدلله! خدایا حفظش کن. در کار من شریک هستی. من میبینم این آقا خطبهی نماز جمعه میخواند. میگویم: خدایا حق را بر زبانش جاری کن. نگاه میکنیم عجب جوانها ابتکاری کردند. چه اختراعی کردند؟ جوانهای دانشجو دستتان درد نکند. درود بر شما! باعث عزت جمهوری اسلامی شدید. در اجر آنها شریک هستم. ما با نیت میتوانیم، با قلب صاف میتوانیم، با آینهکاری درون میتوانیم در همه جا شریک شویم. پس نسبت هست، یک دهم. یک دهم یا یک میلیارد میشود، یا یک تومان میشود. نیت هست، نسبت هست، جبران در قیامت هست. شش دانگ، شش دانگ است. حالا چه خانه بزرگ باشد، چه خانه کوچک! شش دانگ، شش دانگ است. هرکسی در نسبت خودش. بچهی کوچولو حرف ناقص هم بزند، مثل آدم بزرگ است که حرف کامل بزند. بلال سیاه پوست، نمیتوانست شین بگوید. میگفت: «اسهد ان لا اله الا الله» گفتند: یا رسول الله این «شین» را نمیتواند بگوید. باید بگوید: «اشهدان لا اله الا الله» میگوید: «اسهد» پیغمبر فرمود: «سین» او مثل «شین» است.
بعد هم خانمی که میگوید: من چرا خوشگل نیستم؟ خواستگار چرا برای من نمیآید؟ باید حساب کنی خانم شکلت از آن خوشگل کمتر است. اما باقی کمالات چه؟ گاهی وقتها هوشت بهتر است. حافظهات بیشتر است. گاهی وقتها عمرت بیشتر است. خوب خوشگل ممکن است هفتاد سال عمر کند. شما هشتاد و پنج سال! معمولاً زشتها هم میمانند. (خنده حضار) بنابراین درست است این خوشگلتر است، اما آفاتی هم دارد. امیرالمؤمنین میگوید: «مَادُّ الْقَامَة» (نهجالبلاغه/ص354) قد او بلند است. ماشاءالله! هوه.... اما میفرماید: «قَصِیرُ الْهِمَّة» (نهجالبلاغه/ص354) همتش کوتاه است. قد بلند، همت کوتاه. «طَلِیقُ اللِّسَان» (نهجالبلاغه/ص354) بیان روان است. «حَدِیدُ الْجَنَانِ» قلبش سنگ است. سنگدل، بیان نرم، دل سنگ، قد بلند، همت کوتاه. شکل زیبا، عمر کوتاه. البته حالا خوشگلها پای تلویزیون نگویند قرائتی چه میگویی؟ انشاءالله خدا به شما عمر بدهد. من که تقسیم عمر نمیکنم. ولی میخواهم بگویم، هرکسی اگر یک نعمتی دارد که شما نداری، شما هم یک نعمتهایی داری که او ندارد. شما هم یک نعمتی داری که او ندارد. و صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
بسیاری از نوابغ ما در رشتههای دیگر شکست خوردهاند. خدا شهید مطهری را رحمت کند. میگفت: داروین نگویید نابغه است. در دو رشتهی دانشگاهی کودن بود. در رشتهی پزشکی شکست خورد. در رشتهی علوم دینی هم که آخوند مسیحیها شود، کشیش شود شکست خورد. در رشتهی علوم طبیعی صاحب نظر شد. اینطور نیست که این آقایی که نابغه است، هرکسی را خدا یک چیزی داده است. یک لیوان آب که به شما دادند، نگو چرا سرش خالی است؟ بگو: چقدر از آن پر است؟ ما معمولاً سر خالی را میگوییم. انسان اینطور است. 29 شب سحری میخورد، یک شب نمیخورد میگوید: فهمیدید چه شد؟ دیشب سحری نخوردم. یکبار نمیگوید: فهمیدی چه شد؟ 29 شب خوردیم. مثل مگس نباشیم روی زخم بنشینیم. ممکن است شما شکلت، هوشت، پولت، مثلاً یک کسی رأی میآورد رییس جمهور میشود. یک کسی هم رأی نمیآورد. خوب رییس جمهور چقدر مسئولیت دارد. آنکسی که رأی نیاورد اگر دین داشته باشد باید بگوید: چه بهتر! وظیفهام این بود خودم را کاندید کردم، رأی نیاوردم چه بهتر.
خدا آیتالله خاتمی را رحمت کند. امام جمعهی یزد، پدر رییس جمهور قبل. یک شب در تلویزیون آمد ... گفت: والله من که حوصلهام نمیرسد. به من گفتند: وظیفهی شرعیات است جزء خبرگان کاندیدا شوی. حالا چون میگویند: وظیفهی شرعیات است، من هم کاندیدا شدم. اگر رأی دادید که مجبور هستم مجلس خبرگان بروم. اگر هم رأی ندادید چه بهتر! (خنده حضار) راحت... این دل آرام!
امام وقتی میخواهد از دنیا برود، در وصیتنامهاش میگوید: من با دلی آرام... دلی آرام... اینکه امام فرمود: ای کاش یک پاسدار بودم. دروغ که نگفته است. یعنی حساب کرده پاسدار پُزش کم است. اما بارش هم کم است. ولی من امام هستم، مقام من بالا است و بار دوش من هم سنگین است. بنابراین هیچ غصه نخورید که چه کسی کجاست؟ هرکس هرکجا هست، کار خودش را خوب انجام بدهد. عدس پاک میکنی خوب انجام بدهی. خیاطی، خوب خیاطی کن. هرکسی هرکاری که میکند خوب انجام بدهد، روز قیامت همه مثل هم هستند.
حالا یک دعا میکنم. بحث ما تمام شد. خدایا تو را به حق امیرالمؤمنین که در زیارت امین الله میگوییم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» دل آرام! تو را به حق دل آرام امیرالمؤمنین و باقی اهل بیت و پیغمبر، تو را به حق تمام مؤمنینی که دل آرام دارند، به ما ایمانی بده که همیشه دل ما آرام باشد. ایمان کاملی بده که هرچه تو راضی هستی ما هم به همان چیز راضی باشیم. دختر یا پسر، شهر یا روستا، گمنام یا شهرت، خدایا قلب ما و روح ما را راضی به قضای خودت قرار بده. دست ما را در اضطرابها و هیجانها بگیر.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- لازمهی عدل و حکمت در آفرینش موجودات چیست؟
1) تساوی و همسانی
2) تفاوت و اختلاف
3) تبعیض و تفاوت
2- برای تشکیل جامعه بشری چه چیزی لازم است؟
1) تفاوت افراد در استعداد و توان
2) تعاون و همیاری افراد
3) تفاوتها و تعاونها
3- ملاک محاسبهی انفاق به محرومان چیست؟
1) میزان کمک پرداختی
2) نسبت میان داده و داشته
3) میزان بهرهمندی محرومان
4- بر اساس روایات، چه چیزی کارهای اندک انسان را جبران میکند؟
1) نیت صادقانه
2) عبادت خالصانه
3) دقت عالمانه
5- بر اساس قرآن، تکلیف بر چه اساسی است؟
1) به میزان توان جسمی
2) به میزان وسع مالی
3) هر دو مورد
امام علی(علیهالسلام) و زیارت امین الله(2)
تاریخ پخش: 04/09/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
به مناسبت غدیر و نصب امیرالمؤمنین زیارت امین الله را نگاه میکردیم. یکی از جملات این است که نایاب است. عصارهی اسلام در زمان ما حضرت امام بود و عصارهی عمر امام وصیتنامهاش بود و عصارهی وصیتنامهاش این جمله بود. من با دلی آرام و قلبی مطمئن... این قلب مطمئن چیست؟ تکرار میکنم. سیمای اسلام در قرن حاضر امام است. سیمای امام متبلور شده در وصیت نامه. در وصیت نامه آن جملهای که در مرقد هم با کاشیکاری نوشتند این است: من با دلی آرام... این دل آرام چیست؟ در زیارت امین الله که برای امیرالمؤمنین و همهی ائمه است، میگوییم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» ما معمولاً راضی نیستیم. چرا من خوشگلتر نیستم. چرا من تیزهوش تر نیستم. چرا خدا او را مرگش داد؟ مرگ نابهنگام! به تو چه؟ ببینم تو باید هنگام مرگ را معین کنی که کجا هنگام است، کجا نابهنگام است؟ این آرامش را از کجا پیدا کنیم. چیزی که وجودش نایاب است.
1- دل آرام و قلب مطمئن، در برابر مقدرات الهی
موضوع بحث ادامهی تفسیر زیارت امیرالمؤمنین(ع) به نام زیارت امین الله. جملهی «اللَّهُمَّ» خدایا! «فَاجْعَلْ» قرار بده. «نَفْسِی» روح مرا، «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» خدایا هرچه تو مقدر کردی، دل من به آن مقدرات تو آرام باشد. «رَاضِیَةً بِقَضَائِک» هرچه تو تقدیر کردی، خدایا روحم را به مقدراتت آرام قرار بده. یعنی هرچه تو مقدر کردی، راضی باشم. نفس من به مقدرات تو راضی باشد.
خیلی سؤال میشود که چرا من مثل فلانی نشدم؟ چرا فکر من مثل فلانی نیست؟ اصلاً من چرا امام صادق نشدم؟ من چرا بوعلیسینا نشدم؟ همین الآن یک کسی آمد و گفت که: چرا من حضرت یوسف نشدم؟ میخواستم پیغمبر شوم. من هم به او گفتم: آمادهای در چاه و زندان بیافتی؟ گفت: نه! میخواهم روی تخت سلطنتی بروم. یعنی وقتی هم میخواهیم یوسف شویم، تختش را میخواهیم. در تعزیه هم حاضر هستیم مرده باشیم. بخوابیم ما را بلند کنند. تلخیهایش را قبول نمیکنیم. در اینکه چرا فکر من، علم من، شغل من، مال من، مقام من... گاهی خدا چیزی را مقدر کرده است. وقتی مقدر کرده است، ما باید راضی باشیم به هرچیز که خدا مقدر کرده است. عرض کنم به حضور شما که این را سؤال بررسی کنیم.
سؤال: چرا من فلانی نشدم؟ این سؤال را از انسان، به کل هستی ببریم. چوب بگوید: چرا آهن نشدم؟ آهن بگوید: چرا آب نشدم؟ آب بگوید: چرا طلا نشدم؟ طلا بگوید: چرا زمین نشدم؟ زمین بگوید: چرا مکه نشدم؟ مکه بگوید: چرا مدینه نشدم؟ یا در کل هستی نظر شما این است. اگر خدا خواسته باشد کل هستی را یکی قرار بده، پس باید هستی نباشد. چون هستی وقتی هست، که یک موجودی پنبه باشد. یکی پشم باشد، یکی کُرک، یکی آهن، یکی چوب، یکی فلز. میخواهی بگویی مثلاً تمام هستی شن باشد. تمام هستی پنبه باشد. تمام هستی چوب باشد. اگر تمام هستی، سلولها و اتمها و ذراتش یکی باشد، تقاوت نباشد، یعنی هستی دیگر نباشد. چون دیگر هست نیست. این راجع به کل هستی.
اما راجع به بشر. بگویی: نه هستی همینطور که هست، باشد. تفاوت در هستی باشد. یکی چوب، یکی پنبه، یکی آهن، یکی طلا، یکی چه... تفاوت در هستی باشد. اما در آدمها تفاوت نباشد. اگر در آدمها تفاوت نباشد، چند تا مسأله میشود.
2- حکمتِ تفاوتها در آفرینش
اگر همه یکسان باشند:
1- جامعه تشکیل نمیشود. مثلاً در یک ماشین همه آهن شوند. همه لاستیک شوند. همه گاز شوند. همه ترمز شوند. یعنی ماشین نباشد. ماشین وقتی ماشین است که اعضای آن متفاوت باشد. این یک مورد.
2- صفات انسان شکوفا نمیشود. ما اصلاً نمیفهمیم چه کسی صبر دارد؟ چه کسی ایثار دارد؟ چه کسی حلم دارد؟ چه کسی اخلاق دارد؟ چون همه یکسان هستند. وقتی یکی قوی است. یکی ضعیف است. ضعیف صبر کرد، قوی کمک کرد. او با صبرش، صفت صبر در او شکوفا میشود. او هم که قوی است، با کمکش صفت شکر در او... اگر همه یک چیزی را بفهمیم، دیگر نه شاگرد تواضع میکند شاگرد شود، نه استاد ایثار میکند که وقتش را صرف شاگرد کند. جامعه تشکیل نمیشود. صفات شکوفا نمیشود. تعاون نیست، اگر همه یکسان باشند. هیچکس کمک هم نمیکند. اصلاً ببینید این انگشت شَصت، اگر این هم مثل این چهار تا بگوید: آقا چطور شد ما کوتاه این پایین افتادیم؟ خوب من هم میخواهم قد من بلند باشد. خوب بیا! شما پنج تا انگشت بلند، میتوانی دکمهی یقهات را ببندی؟ با 5 انگشت همسان میتوانی بیل دست بگیری؟ میتوانی پیچگوشتی، میتوانی سوزن و نخ، میتوانی قلم، اصلاً انگشتها وقتی تفاوت دارند، با هم همکاری میکنند. همه مثل هم باشند، تعاون نیست. آزمایش نیست. اصلاً ما نمیدانیم چه کسی چه کاره است؟ اگر همهی تعلیم رانندگیها در بیابان باشد، آدم نمیفهمد چه کسی راننده است؟ باید دره باشد. گردنه باشد. جاده تنگ باشد. به عقب رانی باشد. جلو رانی باشد. اصلاً در لابلای اینها آدم میفهمد چه کسی راننده است؟
3- تفاوتها، عامل تعاون و آزمایش
پس حکمت، یعنی خدا حکیم است، چون میخواهد جامعه تشکیل شود. صفات شکوفا شود. تعاون باشد، آزمایش باشد، باید تفاوت باشد. حالا سؤال این است که، تفاوت را قبول کردم، چرا من پایین رفتم و بوعلی سینا بالا رفت؟ بوعلی سینا پایین بیاید، من بالا بروم. خوب اگر شما بوعلی سینا شدی و بوعلی سینا شما شد، اشکال حل میشود یا اشکال سر جایش است؟ سر جایش است. چون بوعلی سینا که پایین رفت، حالا او از پایین جیغ میزند. آقا چرا من پایین هستم؟ هرکس بالا باشد، و هرکس پایین باشد، جا به جا هم شود، اشکال سر جایش است. منتها خداوند این اشکال را چطور حل کرده است؟
حل اشکال به این صورت است. این تفاوتها یک طوری حل میشود. شما این نیم دایره را فرض کنید. حالا میترسم خط من خیلی خوب نباشد، خوب شد؟ حالا، اگر کسی آن بالا باشد، یا کسی ردههای پایین باشد. مثلاً رهبری، رییس جمهوری تا بیا طلبه. تاجر درجه یک تا بیاید کارگر ساده. تیز هوش تا برسد به کودن! هرجای نیم دایره باشیم، اگر حرکت درست باشد، دو شرط دارد: 1- حرکت درست باشد. یعنی صاف بیاییم اینجا و صاف برویم آنجا. این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم اگر صاف حرکت کنیم، صاف حرکت کنیم این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. یعنی در هرکجای نیم دایره، اگر هدفمان را گم نکنیم، هدف «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی» (بحارالانوار/ج2/ص99) اگر حرکتمان، خطمان را گم نکنیم. هدف را گم نکنیم. مستقیم بین هدفها حرکت کنیم، حرکت مستقیم، هدف مستقیم، زاویه قائمه است. مهم نیست کجا باشیم.
4- پاداشها بر اساس نسبت میان داشته و داده
یک خرده توضیح بدهم. ببینید یک کسی ده تومان دارد یک تومان به فقیر میدهد. یک کسی ده میلیارد دارد، یک میلیارد به فقرا میدهد. ثواب کدامیک بیشتر است؟ یکی است. چون هردو یک دهم دادند. ده تومان، یک تومان میشود یک دهم. ده میلیارد یک میلیارد میشود، یک دهم. این است معنای جملهای که در دعا میخوانیم. «یا من سوّی التوفیق بین الضعیف والقوی» ای خدایی که قرب به خودت را بین فقیر و غنی یکسان قرار دادی.
5- ملاک پاداش، میزان سعی و تلاش، نه نتیجه آن
مثال دیگر: من و بوعلی سینا با هم میرویم کتابخانه. دو ساعت مطالعه میکنیم. بوعلی سینا سی تا مطلب میفهمد، من یک مطلب میفهمم. اجر کدامیک بیشتر است؟ یکی است؟ قرآن بخوانیم. قرآن میگوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» (نجم/39) من سعی خودم را کردم. دو ساعت در کتابخانه بودم. من دو ساعت در کتابخانه بودم، یک مطلب فهمیدم. او هم دوساعت، سی مطلب فهمید. اما من کم نگذاشتم. بنابراین اجر من و بوعلی سینا یکسان است. چون خدا از ما سعی میخواهد. حتی کار هم نمیخواهد. اگر کار میخواست میگفت: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عَمل» هرچه عمل کردی. خدا از ما عمل نمیخواهد. شما تلاش کن. شد شد، نشد نشد. شما مسجد میروی. میگویند: خادم کلید را گم کرده است. آقا نیامده است. میروی مسجد میبینی در راه یک سگ است ممکن است به شما حمله کند. برمیگردی خانه و نماز صبحت را میخوانی. میروی میبینی برق خاموش است. شما نیت مسجد کردی حرکت کردی به سمت مسجد، چه جماعت بخوانی، چه جماعت نخوانی اجرت را داری.
نه فقط سعی، گاهی آدم با نیت، پاداش گیرد، بنده پول دارم. صد نفر را افطار میدهم. غذای خوب، شما یک آهی میکشی. میگویی: آه... خانهی ما که تنگ است. پول هم که نداریم. حالا ما به دو نفر افطاری میدهیم. من به صد نفر افطاری میدهم در خانهی بزرگ. شما به دو نفر افطاری میدهید در خانهی کوچک. چون آه میکشی، حدیث داریم نه یکی... حدیث داریم آدمهایی که ندارند آه میکشند، خدا بداند اگر این اتاق بزرگ داشت، صد نفر را دعوت میکرد و غذای خوب میداد. اجر آن صد نفر را به این هم میدهند. نیت... شما میگویی: یک هزاری به یک فقیر بدهیم. دست میکنی میبینی هزاری نیست، صد تومان است. همان که نیت کردی حساب میشود.
شب نیمه شعبان بود. در مدینه، در هتلی بودم. طبقهی همکف مغازه بود. روی آن غذاخوری بود. از سوم تا شانزدهم حاجیها. ایام عمره بود. حج نبود. روی پاساژ رفتم، طبقهی دوم غذا بخورم، وقتی غذا خوردم گفتم: امشب شب نیمه شعبان است یک کاری بکنم. فکر کردم چه کنم؟ گفتم: برو همین مغازهی پایین چند تا پیراهن بخر، برو پهلوی آشپزها، هر آشپزی یک پیراهن هدیه. بگو: امروز عید است. گفتم: فکر خوبی است. تصمیم گرفتم، این کار را بکنم، متوجه شدم پول ندارم. خیلی حال من گرفته شد. نشستم غذا خوردم. نمیدانم بیست دقیقه شد یا نشد. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا. آشپزها میآیند از شما تشکر میکنند چیزی نگو. گفتم: چرا از من تشکر کنند؟ گفت: نمیدانم آنجا نشسته بودم غذا میخوردم، به دلم برات شد، به من الهام شد که بروم چند تا پیراهن بخرم، به آشپزها بدهم، بگویم: عیدی است. منتها دیدم اگر من عیدی بدهم، خواهند گفت: یک زائر عیدی داد. من به نیت تو این کار را کردم که بگویند: قرائتی داد که آنها بیشتر خوشی کنند. من به نیت تو این کار را کردم. اصلاً من ماندم. گفتم: ای امام زمان تو چه کسی هستی؟ یک لحظه ما اراده کردیم نسبت به تو یک کاری بکنیم. من که کارهای نیستم. چه وقت من یک پیراهن خریدم و به کسی دادم. حالا در عمرم یک نیت کردم یک قدمی به خاطر نیمه شعبان بردارم. پول نداشتم فوری یک نفر دیگر انجام داد.
آیتالله العظمی مکارم زمان شاه در مهاباد تبعید بود. شیفتی میرفتیم برای تفسیر نمونه. یکی از بستگان ایشان دیدن ایشان آمده بودند، وقتی میخواست برود، یک آهی کشید و چنین کرد. خوشا به حال شما که دارید تفسیر مینویسید! آهی کشید و رفت. من به آیت الله مکارم گفتم: آقا روز قیامت این تفسیر نمونه ثوابش بیشتر است یا آه او؟ اگر کسی میخواهد یک کاری بکند، خدا بداند که این نیتش صادقانه است، واقعاً اگر خانه داشت، افطاری میداد. واقعاً اگر ماشین داشت این را سوار میکرد. واقعاً اگر پول داشت وام میداد. اگر خدا بداند که چه کسی آهش صادقانه است، اجر آن کسی که این کار را میکند به او میدهد.
6-تفاوت در آفرینش، منشأ تفاوت در تکلیف
تفاوت در تکلیف، آن کسی که پول یک نان دارد، بار گرسنهها بر گردنش نیست. آن کسی که پول دو تا نان را دارد، هم شکم خودش است و هم شکم بغل دستیاش. آن کسی که پول هزار تا نان را دارد، هزار تا شکم هم به گردنش است. اگر سوزن بود یک خطکش رویش میگذاریم. اما اگر آهن شانزده بود، چهار طبقه، پنج طبقه روی آن میسازیم. یعنی اگر بوعلی سینا هوشش بیشتر است، تکلیفش هم بیشتر است. این هم یک مسأله.
سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: 1- با نیت صادق میتوانی بوعلی سینا شوی. با آه صادقانه میتوانی اجر او را ببری. 2- به همان مقدار دو ساعتی که بوعلی سینا فکر کرد، شما هم فکر کنی و تلاش کنی اجر بوعلی سینا را داری، 3- تکلیف شما هم یک صدم بوعلی سینا است، اگر یک صدم بوعلی سینا میفهمی، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286) من غصهی آیات قرآن را میخورم. بعضی از آیات قرآن در بورس است. بعضی از آیات قرآن فرق میکند با اینکه مثل هم هستند. دو آیه داریم یک در بورس است، یک هم فراموش شده است. دو تا هم مثل هم هستند. یک آیه داریم «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ» یعنی خدا تکلیف نمیکند، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» یعنی تکلیف به مقدار توان است. این آیه را همه بلد هستند. این آیه را کسی بلد نیست. یک آیهی دیگر داریم عین این آیه است «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/7) فرق اینها چیست؟ «وُسعَها» یعنی چقدر جان داری؟ «آتاها» یعنی چقدر پول داری؟ یعنی خدا به مقدار جانت و به مقدار پولت از تو تکلیف میخواهد.
سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: 1- اجر آن را داری. 2- به مقدار دو ساعت که کار کنی کمبودی نداری. نسبت یک دهم با یک دهم فرقی نمیکند. منتها یک دهم ده تومان، یک تومان است. یک دهم ده میلیارد، یک میلیارد است. از همه گذشته جبران هم میشود. خیلی چیزها را خداوند در آخرت میدهد، چون جهان بینی ما که جهان بینی مادی نیست. ما دنیا و آخرت را با هم حساب میکنیم. «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَة» (اسراء/19) داریم. گاهی وقتها اینجا کمبود است. حدیث داریم بعضی دعاها را خدا مستجاب نمیکند، روز قیامت یک هدیهای به او میدهند. میگوید: این هدیه چیست؟ میگوید: یک دعا در دنیا کردی، مستجاب نشد. ولی ما هر دستی که بالا بیاید حتماً یک چیزی میدهیم، اگر همان دعا مستجاب نشود، در مقابل یک بلا از جانش دور میکنیم. یا برای نسلش میگذاریم. یا برای قیامتش میگذاریم. دست بالا بیاید محروم نمیشود. ما این را برای قیامت...حدیث داریم، انسان میگوید: کاش هیچ کدام از دعاهایم مستجاب نشده بود.
در دنیا هم همینطور است. خیلی وقتها میخواهیم یک کاری را بکنیم، نمیشود. بعد میگوییم: چه خوب شد، نشد. اگر ما عقلمان کامل بود، که هیچکس پشیمان نمیشد. همینکه هر انسانی پشیمان میشود پیداست عقلش کوچک است. اگر انتخاب ما درست بود که هیچکس همسرش را طلاق نمیداد. اینکه همسرها را طلاق میدهند، یعنی چه؟ یعنی پیداست انتخاب مرد درست نبوده است. پس نه انتخاب ما صد در صد است، نه عقلمان کامل است،
7- ایمان به حکمت خدا، مایهی آرامش دل
خدای حکیم به هرکسی یک چیزی داده است، فقط ما باید بدانیم خدا حکیم است. ببینید اینجای دست پوست اضافه گذاشته است. چرا؟ برای اینکه دستمان را که خم میکنیم اینجا کم نیاوریم. ولی اینجای دست پوست اضافه نگذاشته است. چرا؟ برای اینکه هیچ انسانی در تاریخ نیاز ندارد دستش از این طرف خم شود. نه نیاز داریم، نه خم میشود، نه پوست اضافه است. نگاه میکنیم میبینیم چشم را کجا گذاشته که اگر مشت هم زدی، آسیب نبیند. بعد چون از پی است، پی باید با آب و نمک قاطی باشد. اشک ما شور است. بعد لب در مژه گذاشته است. بالایش پلک گذاشته است. بالای پلک ابرو گذاشته که این ابروی سیاه جلوی فشار نور را بگیرد. نور مستقیم چشمت را اذیت نکند. بعد خطوط پیشانی را از این طرف کرده است، که هرکس عرق میکند عرقش از این طرف بیاید. اینهایی که کار میکنند و عرق میکنند، عرقشان از این طرف نمیآید. همه عرقشان از اینطرف میآید و خود شما هم عرقها را چنین میکنی. یعنی خطوط پوست پیشانی، مشکی بودن ابرو، پلک، مژه، اشک شور، در گودی، خانه بنبست، وقتی حکمت خدا را دیدی، خدای حکیم گفته تو دختر داشته باشی.
یکی از همکارهای ما خدا دو تا دختر به او داد. گفت: میترسم بچه دار شوم. سومیاش هم دختر باشد. گفتم: اِ... به تو چه؟! سنگینیاش روی زمین است و رزقش با خداست. عزت و ذلت هم دست اوست. چه فرقی بین دختر و پسر میکند؟
یک کسی به من گفت: شما دختر داری؟ گفتم: بله. گفت: پسر نداری؟ گفتم: نه. گفت: خدا به حق محمد و آل محمد یک پسر به تو بدهد. گفتم: خدا به حق محمد و آل محمد یک جو عقل به تو بدهد. (خنده حضار) تو عقلت نمیرسد. چه فرقی میکند دختر و پسر که انسان فرق بگذارد؟ فکر میکند آدم اگر پسر داشته باشد، سر پیری به درد او میخورد. اینقدر آدم داریم که هفت تا هشت تا پسر دارد و در نکبت زندگی میکند، و اینقدر آدم داریم با یک دختر تا آخر عمر زندگیاش راحت... ما توحیدمان گیر دارد. ما خداپرستیمان گیر دارد. ما فکر میکنیم که اگر تهران باشیم، وضعمان خوب است. اینقدر آدم در تهران گرسنگی میخورد، و اینقدر آدم در روستاهای دور زندگی راحتی دارد. فکر میکنیم اگر دانشگاه رفتیم، تمام چراغها سبز. اگر پشت کنکور رد شدیم، خاکمان بر سر است. اینقدر آدم تحصیل کرده داریم که هزار تا مشکل دارد. و اینقدر آدم داریم که... چیزهایی ما دیدیم. خیلی چیزها دیدیم.
خدایا، «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» سؤال و جواب را دوباره بگویم. چرا من تیزهوش نیستم. تیزهوشها یک مشکلاتی هم دارند.
یک طنزی هست، طنز قشنگی است. میگویند: یک کسی به خدا تلگراف کرد. ای خدا! یک کامیون اسکناس برای من بفرست، راحت خوش خوش باشیم. جواب آمد یک کامیون اسکناس به تو میدهم ولی با دو تا پسر هروئینی. گفت: نمیخواهم. خدایا یک گونی اسکناس بده ما خوش باشیم. جواب آمد: یک گونی اسکناس به تو میدهم با یک دختر کچل. گفت: خدایا، تلگراف سوم. یک ساک اسکناس به ما بده خوش باشیم. گفت: یک ساک اسکناس میدهم با تنگی سینه. گفت: خدایا نمیخواهم. همان روزی خودمان را بده بیاید. گفت: تدریجاً میرسد فوضولی موقوف! (خنده حضار)
«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» ما اگر عقلمان میرسید که پشیمان نمیشدیم. اگر انتخابمان درست بود که طلاق واقع نمیشد. ما عقلی نداریم. سوادی نداریم. این لیسانس و آیت اللهی که چیزی نیست. قرآن به همه باسوادها گفته: سواد شما اندک است. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85) یعنی همه حوزه و دانشگاه، علمشان روی هم اندکی بیش نیست. حالا بعضیها که میخواهند اسرار دین را هم بفهمند. این خیلی معرکه است. اسرار دین را میخواهد بفهمد.
یکی آمد گفت: آقا تا من اسرار دین را نفهمم، به احکام دین عمل نمیکنم. گفتم: این حرف درستی است، علمی است؟ عقلی است؟ بیمار به دکتر بگوید: تا اسرار قرص را نفهمم نمیخورم. میگوید: برو بمیر. چطور شما در مقابل یک پزشکی که ده تا دوازده سال درس خوانده اضافه بر دیپلم، دیپلم را که همه دارند. ده دوازده سال درس خوانده، هرچه دکتر گفت گوش میدهی، حتی مراجع ما گوش میدهند. مراجع ما خودشان هم تقلید میکنند. یعنی هر مرجعی بیمار میشود، هرچه دکتر گفت گوش میدهد. چطور مرجع هشتاد ساله گوش به حرف یک دکتر میدهد. چون تخصص دارد. اصلاً سواد ما چقدر است؟ برگ انار باریک است. چرا؟ برگ انگور پهن است. چرا؟ ما چه میدانیم؟ اطلاعات ما اندکی بیش نیست. چرا ما بوعلی سینا نشدیم. پاسخ: با نیت میشود جبران کرد.
8- نیت خالصانه، عامل جبران کاستیها
میگویند که: یک کسی یک سالنی را وسطش مثلاً تخته سه لا و یک پردهی کلفتی را گذاشت، به دو تا گروه هنرمند گفت: شما این طرف نقاشی کنید. شما هم این طرف. بعد کارشناسها میآیند، جایزه میدهند. هنرمندهای این طرف بسیار عالی درست کردند. هنرمندهای آن طرف هیچ کار نکردند فقط دیوار را صیقل دادند. آینه ساختند. پرده را که برداشتند دیدند هرچه آنجاست، اصلش آنجاست. شما اگر قلبت صفا داشته باشد، نیت شما خالص باشد. بنده الان میتوانم تمام ثوابهای حضرت امام را داشته باشم. چرا؟ برای اینکه به کارش راضی هستم. روایات داریم هرکس به کار کسی راضی بود در اجر او شریک است.
بنده در تلویزیون حرف میزنم. شما پای تلویزیون نشستی. میگویی: خوب بحث ایشان خوب بود. الحمدلله! خدایا حفظش کن. در کار من شریک هستی. من میبینم این آقا خطبهی نماز جمعه میخواند. میگویم: خدایا حق را بر زبانش جاری کن. نگاه میکنیم عجب جوانها ابتکاری کردند. چه اختراعی کردند؟ جوانهای دانشجو دستتان درد نکند. درود بر شما! باعث عزت جمهوری اسلامی شدید. در اجر آنها شریک هستم. ما با نیت میتوانیم، با قلب صاف میتوانیم، با آینهکاری درون میتوانیم در همه جا شریک شویم. پس نسبت هست، یک دهم. یک دهم یا یک میلیارد میشود، یا یک تومان میشود. نیت هست، نسبت هست، جبران در قیامت هست. شش دانگ، شش دانگ است. حالا چه خانه بزرگ باشد، چه خانه کوچک! شش دانگ، شش دانگ است. هرکسی در نسبت خودش. بچهی کوچولو حرف ناقص هم بزند، مثل آدم بزرگ است که حرف کامل بزند. بلال سیاه پوست، نمیتوانست شین بگوید. میگفت: «اسهد ان لا اله الا الله» گفتند: یا رسول الله این «شین» را نمیتواند بگوید. باید بگوید: «اشهدان لا اله الا الله» میگوید: «اسهد» پیغمبر فرمود: «سین» او مثل «شین» است.
بعد هم خانمی که میگوید: من چرا خوشگل نیستم؟ خواستگار چرا برای من نمیآید؟ باید حساب کنی خانم شکلت از آن خوشگل کمتر است. اما باقی کمالات چه؟ گاهی وقتها هوشت بهتر است. حافظهات بیشتر است. گاهی وقتها عمرت بیشتر است. خوب خوشگل ممکن است هفتاد سال عمر کند. شما هشتاد و پنج سال! معمولاً زشتها هم میمانند. (خنده حضار) بنابراین درست است این خوشگلتر است، اما آفاتی هم دارد. امیرالمؤمنین میگوید: «مَادُّ الْقَامَة» (نهجالبلاغه/ص354) قد او بلند است. ماشاءالله! هوه.... اما میفرماید: «قَصِیرُ الْهِمَّة» (نهجالبلاغه/ص354) همتش کوتاه است. قد بلند، همت کوتاه. «طَلِیقُ اللِّسَان» (نهجالبلاغه/ص354) بیان روان است. «حَدِیدُ الْجَنَانِ» قلبش سنگ است. سنگدل، بیان نرم، دل سنگ، قد بلند، همت کوتاه. شکل زیبا، عمر کوتاه. البته حالا خوشگلها پای تلویزیون نگویند قرائتی چه میگویی؟ انشاءالله خدا به شما عمر بدهد. من که تقسیم عمر نمیکنم. ولی میخواهم بگویم، هرکسی اگر یک نعمتی دارد که شما نداری، شما هم یک نعمتهایی داری که او ندارد. شما هم یک نعمتی داری که او ندارد. و صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
بسیاری از نوابغ ما در رشتههای دیگر شکست خوردهاند. خدا شهید مطهری را رحمت کند. میگفت: داروین نگویید نابغه است. در دو رشتهی دانشگاهی کودن بود. در رشتهی پزشکی شکست خورد. در رشتهی علوم دینی هم که آخوند مسیحیها شود، کشیش شود شکست خورد. در رشتهی علوم طبیعی صاحب نظر شد. اینطور نیست که این آقایی که نابغه است، هرکسی را خدا یک چیزی داده است. یک لیوان آب که به شما دادند، نگو چرا سرش خالی است؟ بگو: چقدر از آن پر است؟ ما معمولاً سر خالی را میگوییم. انسان اینطور است. 29 شب سحری میخورد، یک شب نمیخورد میگوید: فهمیدید چه شد؟ دیشب سحری نخوردم. یکبار نمیگوید: فهمیدی چه شد؟ 29 شب خوردیم. مثل مگس نباشیم روی زخم بنشینیم. ممکن است شما شکلت، هوشت، پولت، مثلاً یک کسی رأی میآورد رییس جمهور میشود. یک کسی هم رأی نمیآورد. خوب رییس جمهور چقدر مسئولیت دارد. آنکسی که رأی نیاورد اگر دین داشته باشد باید بگوید: چه بهتر! وظیفهام این بود خودم را کاندید کردم، رأی نیاوردم چه بهتر.
خدا آیتالله خاتمی را رحمت کند. امام جمعهی یزد، پدر رییس جمهور قبل. یک شب در تلویزیون آمد ... گفت: والله من که حوصلهام نمیرسد. به من گفتند: وظیفهی شرعیات است جزء خبرگان کاندیدا شوی. حالا چون میگویند: وظیفهی شرعیات است، من هم کاندیدا شدم. اگر رأی دادید که مجبور هستم مجلس خبرگان بروم. اگر هم رأی ندادید چه بهتر! (خنده حضار) راحت... این دل آرام!
امام وقتی میخواهد از دنیا برود، در وصیتنامهاش میگوید: من با دلی آرام... دلی آرام... اینکه امام فرمود: ای کاش یک پاسدار بودم. دروغ که نگفته است. یعنی حساب کرده پاسدار پُزش کم است. اما بارش هم کم است. ولی من امام هستم، مقام من بالا است و بار دوش من هم سنگین است. بنابراین هیچ غصه نخورید که چه کسی کجاست؟ هرکس هرکجا هست، کار خودش را خوب انجام بدهد. عدس پاک میکنی خوب انجام بدهی. خیاطی، خوب خیاطی کن. هرکسی هرکاری که میکند خوب انجام بدهد، روز قیامت همه مثل هم هستند.
حالا یک دعا میکنم. بحث ما تمام شد. خدایا تو را به حق امیرالمؤمنین که در زیارت امین الله میگوییم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» دل آرام! تو را به حق دل آرام امیرالمؤمنین و باقی اهل بیت و پیغمبر، تو را به حق تمام مؤمنینی که دل آرام دارند، به ما ایمانی بده که همیشه دل ما آرام باشد. ایمان کاملی بده که هرچه تو راضی هستی ما هم به همان چیز راضی باشیم. دختر یا پسر، شهر یا روستا، گمنام یا شهرت، خدایا قلب ما و روح ما را راضی به قضای خودت قرار بده. دست ما را در اضطرابها و هیجانها بگیر.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- لازمهی عدل و حکمت در آفرینش موجودات چیست؟
1) تساوی و همسانی
2) تفاوت و اختلاف
3) تبعیض و تفاوت
2- برای تشکیل جامعه بشری چه چیزی لازم است؟
1) تفاوت افراد در استعداد و توان
2) تعاون و همیاری افراد
3) تفاوتها و تعاونها
3- ملاک محاسبهی انفاق به محرومان چیست؟
1) میزان کمک پرداختی
2) نسبت میان داده و داشته
3) میزان بهرهمندی محرومان
4- بر اساس روایات، چه چیزی کارهای اندک انسان را جبران میکند؟
1) نیت صادقانه
2) عبادت خالصانه
3) دقت عالمانه
5- بر اساس قرآن، تکلیف بر چه اساسی است؟
1) به میزان توان جسمی
2) به میزان وسع مالی
3) هر دو مورد
امام علی(علیهالسلام) و زیارت امین الله(2)
تاریخ پخش: 04/09/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
به مناسبت غدیر و نصب امیرالمؤمنین زیارت امین الله را نگاه میکردیم. یکی از جملات این است که نایاب است. عصارهی اسلام در زمان ما حضرت امام بود و عصارهی عمر امام وصیتنامهاش بود و عصارهی وصیتنامهاش این جمله بود. من با دلی آرام و قلبی مطمئن... این قلب مطمئن چیست؟ تکرار میکنم. سیمای اسلام در قرن حاضر امام است. سیمای امام متبلور شده در وصیت نامه. در وصیت نامه آن جملهای که در مرقد هم با کاشیکاری نوشتند این است: من با دلی آرام... این دل آرام چیست؟ در زیارت امین الله که برای امیرالمؤمنین و همهی ائمه است، میگوییم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» ما معمولاً راضی نیستیم. چرا من خوشگلتر نیستم. چرا من تیزهوش تر نیستم. چرا خدا او را مرگش داد؟ مرگ نابهنگام! به تو چه؟ ببینم تو باید هنگام مرگ را معین کنی که کجا هنگام است، کجا نابهنگام است؟ این آرامش را از کجا پیدا کنیم. چیزی که وجودش نایاب است.
1- دل آرام و قلب مطمئن، در برابر مقدرات الهی
موضوع بحث ادامهی تفسیر زیارت امیرالمؤمنین(ع) به نام زیارت امین الله. جملهی «اللَّهُمَّ» خدایا! «فَاجْعَلْ» قرار بده. «نَفْسِی» روح مرا، «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» خدایا هرچه تو مقدر کردی، دل من به آن مقدرات تو آرام باشد. «رَاضِیَةً بِقَضَائِک» هرچه تو تقدیر کردی، خدایا روحم را به مقدراتت آرام قرار بده. یعنی هرچه تو مقدر کردی، راضی باشم. نفس من به مقدرات تو راضی باشد.
خیلی سؤال میشود که چرا من مثل فلانی نشدم؟ چرا فکر من مثل فلانی نیست؟ اصلاً من چرا امام صادق نشدم؟ من چرا بوعلیسینا نشدم؟ همین الآن یک کسی آمد و گفت که: چرا من حضرت یوسف نشدم؟ میخواستم پیغمبر شوم. من هم به او گفتم: آمادهای در چاه و زندان بیافتی؟ گفت: نه! میخواهم روی تخت سلطنتی بروم. یعنی وقتی هم میخواهیم یوسف شویم، تختش را میخواهیم. در تعزیه هم حاضر هستیم مرده باشیم. بخوابیم ما را بلند کنند. تلخیهایش را قبول نمیکنیم. در اینکه چرا فکر من، علم من، شغل من، مال من، مقام من... گاهی خدا چیزی را مقدر کرده است. وقتی مقدر کرده است، ما باید راضی باشیم به هرچیز که خدا مقدر کرده است. عرض کنم به حضور شما که این را سؤال بررسی کنیم.
سؤال: چرا من فلانی نشدم؟ این سؤال را از انسان، به کل هستی ببریم. چوب بگوید: چرا آهن نشدم؟ آهن بگوید: چرا آب نشدم؟ آب بگوید: چرا طلا نشدم؟ طلا بگوید: چرا زمین نشدم؟ زمین بگوید: چرا مکه نشدم؟ مکه بگوید: چرا مدینه نشدم؟ یا در کل هستی نظر شما این است. اگر خدا خواسته باشد کل هستی را یکی قرار بده، پس باید هستی نباشد. چون هستی وقتی هست، که یک موجودی پنبه باشد. یکی پشم باشد، یکی کُرک، یکی آهن، یکی چوب، یکی فلز. میخواهی بگویی مثلاً تمام هستی شن باشد. تمام هستی پنبه باشد. تمام هستی چوب باشد. اگر تمام هستی، سلولها و اتمها و ذراتش یکی باشد، تقاوت نباشد، یعنی هستی دیگر نباشد. چون دیگر هست نیست. این راجع به کل هستی.
اما راجع به بشر. بگویی: نه هستی همینطور که هست، باشد. تفاوت در هستی باشد. یکی چوب، یکی پنبه، یکی آهن، یکی طلا، یکی چه... تفاوت در هستی باشد. اما در آدمها تفاوت نباشد. اگر در آدمها تفاوت نباشد، چند تا مسأله میشود.
2- حکمتِ تفاوتها در آفرینش
اگر همه یکسان باشند:
1- جامعه تشکیل نمیشود. مثلاً در یک ماشین همه آهن شوند. همه لاستیک شوند. همه گاز شوند. همه ترمز شوند. یعنی ماشین نباشد. ماشین وقتی ماشین است که اعضای آن متفاوت باشد. این یک مورد.
2- صفات انسان شکوفا نمیشود. ما اصلاً نمیفهمیم چه کسی صبر دارد؟ چه کسی ایثار دارد؟ چه کسی حلم دارد؟ چه کسی اخلاق دارد؟ چون همه یکسان هستند. وقتی یکی قوی است. یکی ضعیف است. ضعیف صبر کرد، قوی کمک کرد. او با صبرش، صفت صبر در او شکوفا میشود. او هم که قوی است، با کمکش صفت شکر در او... اگر همه یک چیزی را بفهمیم، دیگر نه شاگرد تواضع میکند شاگرد شود، نه استاد ایثار میکند که وقتش را صرف شاگرد کند. جامعه تشکیل نمیشود. صفات شکوفا نمیشود. تعاون نیست، اگر همه یکسان باشند. هیچکس کمک هم نمیکند. اصلاً ببینید این انگشت شَصت، اگر این هم مثل این چهار تا بگوید: آقا چطور شد ما کوتاه این پایین افتادیم؟ خوب من هم میخواهم قد من بلند باشد. خوب بیا! شما پنج تا انگشت بلند، میتوانی دکمهی یقهات را ببندی؟ با 5 انگشت همسان میتوانی بیل دست بگیری؟ میتوانی پیچگوشتی، میتوانی سوزن و نخ، میتوانی قلم، اصلاً انگشتها وقتی تفاوت دارند، با هم همکاری میکنند. همه مثل هم باشند، تعاون نیست. آزمایش نیست. اصلاً ما نمیدانیم چه کسی چه کاره است؟ اگر همهی تعلیم رانندگیها در بیابان باشد، آدم نمیفهمد چه کسی راننده است؟ باید دره باشد. گردنه باشد. جاده تنگ باشد. به عقب رانی باشد. جلو رانی باشد. اصلاً در لابلای اینها آدم میفهمد چه کسی راننده است؟
3- تفاوتها، عامل تعاون و آزمایش
پس حکمت، یعنی خدا حکیم است، چون میخواهد جامعه تشکیل شود. صفات شکوفا شود. تعاون باشد، آزمایش باشد، باید تفاوت باشد. حالا سؤال این است که، تفاوت را قبول کردم، چرا من پایین رفتم و بوعلی سینا بالا رفت؟ بوعلی سینا پایین بیاید، من بالا بروم. خوب اگر شما بوعلی سینا شدی و بوعلی سینا شما شد، اشکال حل میشود یا اشکال سر جایش است؟ سر جایش است. چون بوعلی سینا که پایین رفت، حالا او از پایین جیغ میزند. آقا چرا من پایین هستم؟ هرکس بالا باشد، و هرکس پایین باشد، جا به جا هم شود، اشکال سر جایش است. منتها خداوند این اشکال را چطور حل کرده است؟
حل اشکال به این صورت است. این تفاوتها یک طوری حل میشود. شما این نیم دایره را فرض کنید. حالا میترسم خط من خیلی خوب نباشد، خوب شد؟ حالا، اگر کسی آن بالا باشد، یا کسی ردههای پایین باشد. مثلاً رهبری، رییس جمهوری تا بیا طلبه. تاجر درجه یک تا بیاید کارگر ساده. تیز هوش تا برسد به کودن! هرجای نیم دایره باشیم، اگر حرکت درست باشد، دو شرط دارد: 1- حرکت درست باشد. یعنی صاف بیاییم اینجا و صاف برویم آنجا. این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم اگر صاف حرکت کنیم، صاف حرکت کنیم این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. یعنی در هرکجای نیم دایره، اگر هدفمان را گم نکنیم، هدف «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی» (بحارالانوار/ج2/ص99) اگر حرکتمان، خطمان را گم نکنیم. هدف را گم نکنیم. مستقیم بین هدفها حرکت کنیم، حرکت مستقیم، هدف مستقیم، زاویه قائمه است. مهم نیست کجا باشیم.
4- پاداشها بر اساس نسبت میان داشته و داده
یک خرده توضیح بدهم. ببینید یک کسی ده تومان دارد یک تومان به فقیر میدهد. یک کسی ده میلیارد دارد، یک میلیارد به فقرا میدهد. ثواب کدامیک بیشتر است؟ یکی است. چون هردو یک دهم دادند. ده تومان، یک تومان میشود یک دهم. ده میلیارد یک میلیارد میشود، یک دهم. این است معنای جملهای که در دعا میخوانیم. «یا من سوّی التوفیق بین الضعیف والقوی» ای خدایی که قرب به خودت را بین فقیر و غنی یکسان قرار دادی.
5- ملاک پاداش، میزان سعی و تلاش، نه نتیجه آن
مثال دیگر: من و بوعلی سینا با هم میرویم کتابخانه. دو ساعت مطالعه میکنیم. بوعلی سینا سی تا مطلب میفهمد، من یک مطلب میفهمم. اجر کدامیک بیشتر است؟ یکی است؟ قرآن بخوانیم. قرآن میگوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» (نجم/39) من سعی خودم را کردم. دو ساعت در کتابخانه بودم. من دو ساعت در کتابخانه بودم، یک مطلب فهمیدم. او هم دوساعت، سی مطلب فهمید. اما من کم نگذاشتم. بنابراین اجر من و بوعلی سینا یکسان است. چون خدا از ما سعی میخواهد. حتی کار هم نمیخواهد. اگر کار میخواست میگفت: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عَمل» هرچه عمل کردی. خدا از ما عمل نمیخواهد. شما تلاش کن. شد شد، نشد نشد. شما مسجد میروی. میگویند: خادم کلید را گم کرده است. آقا نیامده است. میروی مسجد میبینی در راه یک سگ است ممکن است به شما حمله کند. برمیگردی خانه و نماز صبحت را میخوانی. میروی میبینی برق خاموش است. شما نیت مسجد کردی حرکت کردی به سمت مسجد، چه جماعت بخوانی، چه جماعت نخوانی اجرت را داری.
نه فقط سعی، گاهی آدم با نیت، پاداش گیرد، بنده پول دارم. صد نفر را افطار میدهم. غذای خوب، شما یک آهی میکشی. میگویی: آه... خانهی ما که تنگ است. پول هم که نداریم. حالا ما به دو نفر افطاری میدهیم. من به صد نفر افطاری میدهم در خانهی بزرگ. شما به دو نفر افطاری میدهید در خانهی کوچک. چون آه میکشی، حدیث داریم نه یکی... حدیث داریم آدمهایی که ندارند آه میکشند، خدا بداند اگر این اتاق بزرگ داشت، صد نفر را دعوت میکرد و غذای خوب میداد. اجر آن صد نفر را به این هم میدهند. نیت... شما میگویی: یک هزاری به یک فقیر بدهیم. دست میکنی میبینی هزاری نیست، صد تومان است. همان که نیت کردی حساب میشود.
شب نیمه شعبان بود. در مدینه، در هتلی بودم. طبقهی همکف مغازه بود. روی آن غذاخوری بود. از سوم تا شانزدهم حاجیها. ایام عمره بود. حج نبود. روی پاساژ رفتم، طبقهی دوم غذا بخورم، وقتی غذا خوردم گفتم: امشب شب نیمه شعبان است یک کاری بکنم. فکر کردم چه کنم؟ گفتم: برو همین مغازهی پایین چند تا پیراهن بخر، برو پهلوی آشپزها، هر آشپزی یک پیراهن هدیه. بگو: امروز عید است. گفتم: فکر خوبی است. تصمیم گرفتم، این کار را بکنم، متوجه شدم پول ندارم. خیلی حال من گرفته شد. نشستم غذا خوردم. نمیدانم بیست دقیقه شد یا نشد. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا. آشپزها میآیند از شما تشکر میکنند چیزی نگو. گفتم: چرا از من تشکر کنند؟ گفت: نمیدانم آنجا نشسته بودم غذا میخوردم، به دلم برات شد، به من الهام شد که بروم چند تا پیراهن بخرم، به آشپزها بدهم، بگویم: عیدی است. منتها دیدم اگر من عیدی بدهم، خواهند گفت: یک زائر عیدی داد. من به نیت تو این کار را کردم که بگویند: قرائتی داد که آنها بیشتر خوشی کنند. من به نیت تو این کار را کردم. اصلاً من ماندم. گفتم: ای امام زمان تو چه کسی هستی؟ یک لحظه ما اراده کردیم نسبت به تو یک کاری بکنیم. من که کارهای نیستم. چه وقت من یک پیراهن خریدم و به کسی دادم. حالا در عمرم یک نیت کردم یک قدمی به خاطر نیمه شعبان بردارم. پول نداشتم فوری یک نفر دیگر انجام داد.
آیتالله العظمی مکارم زمان شاه در مهاباد تبعید بود. شیفتی میرفتیم برای تفسیر نمونه. یکی از بستگان ایشان دیدن ایشان آمده بودند، وقتی میخواست برود، یک آهی کشید و چنین کرد. خوشا به حال شما که دارید تفسیر مینویسید! آهی کشید و رفت. من به آیت الله مکارم گفتم: آقا روز قیامت این تفسیر نمونه ثوابش بیشتر است یا آه او؟ اگر کسی میخواهد یک کاری بکند، خدا بداند که این نیتش صادقانه است، واقعاً اگر خانه داشت، افطاری میداد. واقعاً اگر ماشین داشت این را سوار میکرد. واقعاً اگر پول داشت وام میداد. اگر خدا بداند که چه کسی آهش صادقانه است، اجر آن کسی که این کار را میکند به او میدهد.
6-تفاوت در آفرینش، منشأ تفاوت در تکلیف
تفاوت در تکلیف، آن کسی که پول یک نان دارد، بار گرسنهها بر گردنش نیست. آن کسی که پول دو تا نان را دارد، هم شکم خودش است و هم شکم بغل دستیاش. آن کسی که پول هزار تا نان را دارد، هزار تا شکم هم به گردنش است. اگر سوزن بود یک خطکش رویش میگذاریم. اما اگر آهن شانزده بود، چهار طبقه، پنج طبقه روی آن میسازیم. یعنی اگر بوعلی سینا هوشش بیشتر است، تکلیفش هم بیشتر است. این هم یک مسأله.
سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: 1- با نیت صادق میتوانی بوعلی سینا شوی. با آه صادقانه میتوانی اجر او را ببری. 2- به همان مقدار دو ساعتی که بوعلی سینا فکر کرد، شما هم فکر کنی و تلاش کنی اجر بوعلی سینا را داری، 3- تکلیف شما هم یک صدم بوعلی سینا است، اگر یک صدم بوعلی سینا میفهمی، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286) من غصهی آیات قرآن را میخورم. بعضی از آیات قرآن در بورس است. بعضی از آیات قرآن فرق میکند با اینکه مثل هم هستند. دو آیه داریم یک در بورس است، یک هم فراموش شده است. دو تا هم مثل هم هستند. یک آیه داریم «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ» یعنی خدا تکلیف نمیکند، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» یعنی تکلیف به مقدار توان است. این آیه را همه بلد هستند. این آیه را کسی بلد نیست. یک آیهی دیگر داریم عین این آیه است «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/7) فرق اینها چیست؟ «وُسعَها» یعنی چقدر جان داری؟ «آتاها» یعنی چقدر پول داری؟ یعنی خدا به مقدار جانت و به مقدار پولت از تو تکلیف میخواهد.
سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: 1- اجر آن را داری. 2- به مقدار دو ساعت که کار کنی کمبودی نداری. نسبت یک دهم با یک دهم فرقی نمیکند. منتها یک دهم ده تومان، یک تومان است. یک دهم ده میلیارد، یک میلیارد است. از همه گذشته جبران هم میشود. خیلی چیزها را خداوند در آخرت میدهد، چون جهان بینی ما که جهان بینی مادی نیست. ما دنیا و آخرت را با هم حساب میکنیم. «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَة» (اسراء/19) داریم. گاهی وقتها اینجا کمبود است. حدیث داریم بعضی دعاها را خدا مستجاب نمیکند، روز قیامت یک هدیهای به او میدهند. میگوید: این هدیه چیست؟ میگوید: یک دعا در دنیا کردی، مستجاب نشد. ولی ما هر دستی که بالا بیاید حتماً یک چیزی میدهیم، اگر همان دعا مستجاب نشود، در مقابل یک بلا از جانش دور میکنیم. یا برای نسلش میگذاریم. یا برای قیامتش میگذاریم. دست بالا بیاید محروم نمیشود. ما این را برای قیامت...حدیث داریم، انسان میگوید: کاش هیچ کدام از دعاهایم مستجاب نشده بود.
در دنیا هم همینطور است. خیلی وقتها میخواهیم یک کاری را بکنیم، نمیشود. بعد میگوییم: چه خوب شد، نشد. اگر ما عقلمان کامل بود، که هیچکس پشیمان نمیشد. همینکه هر انسانی پشیمان میشود پیداست عقلش کوچک است. اگر انتخاب ما درست بود که هیچکس همسرش را طلاق نمیداد. اینکه همسرها را طلاق میدهند، یعنی چه؟ یعنی پیداست انتخاب مرد درست نبوده است. پس نه انتخاب ما صد در صد است، نه عقلمان کامل است،
7- ایمان به حکمت خدا، مایهی آرامش دل
خدای حکیم به هرکسی یک چیزی داده است، فقط ما باید بدانیم خدا حکیم است. ببینید اینجای دست پوست اضافه گذاشته است. چرا؟ برای اینکه دستمان را که خم میکنیم اینجا کم نیاوریم. ولی اینجای دست پوست اضافه نگذاشته است. چرا؟ برای اینکه هیچ انسانی در تاریخ نیاز ندارد دستش از این طرف خم شود. نه نیاز داریم، نه خم میشود، نه پوست اضافه است. نگاه میکنیم میبینیم چشم را کجا گذاشته که اگر مشت هم زدی، آسیب نبیند. بعد چون از پی است، پی باید با آب و نمک قاطی باشد. اشک ما شور است. بعد لب در مژه گذاشته است. بالایش پلک گذاشته است. بالای پلک ابرو گذاشته که این ابروی سیاه جلوی فشار نور را بگیرد. نور مستقیم چشمت را اذیت نکند. بعد خطوط پیشانی را از این طرف کرده است، که هرکس عرق میکند عرقش از این طرف بیاید. اینهایی که کار میکنند و عرق میکنند، عرقشان از این طرف نمیآید. همه عرقشان از اینطرف میآید و خود شما هم عرقها را چنین میکنی. یعنی خطوط پوست پیشانی، مشکی بودن ابرو، پلک، مژه، اشک شور، در گودی، خانه بنبست، وقتی حکمت خدا را دیدی، خدای حکیم گفته تو دختر داشته باشی.
یکی از همکارهای ما خدا دو تا دختر به او داد. گفت: میترسم بچه دار شوم. سومیاش هم دختر باشد. گفتم: اِ... به تو چه؟! سنگینیاش روی زمین است و رزقش با خداست. عزت و ذلت هم دست اوست. چه فرقی بین دختر و پسر میکند؟
یک کسی به من گفت: شما دختر داری؟ گفتم: بله. گفت: پسر نداری؟ گفتم: نه. گفت: خدا به حق محمد و آل محمد یک پسر به تو بدهد. گفتم: خدا به حق محمد و آل محمد یک جو عقل به تو بدهد. (خنده حضار) تو عقلت نمیرسد. چه فرقی میکند دختر و پسر که انسان فرق بگذارد؟ فکر میکند آدم اگر پسر داشته باشد، سر پیری به درد او میخورد. اینقدر آدم داریم که هفت تا هشت تا پسر دارد و در نکبت زندگی میکند، و اینقدر آدم داریم با یک دختر تا آخر عمر زندگیاش راحت... ما توحیدمان گیر دارد. ما خداپرستیمان گیر دارد. ما فکر میکنیم که اگر تهران باشیم، وضعمان خوب است. اینقدر آدم در تهران گرسنگی میخورد، و اینقدر آدم در روستاهای دور زندگی راحتی دارد. فکر میکنیم اگر دانشگاه رفتیم، تمام چراغها سبز. اگر پشت کنکور رد شدیم، خاکمان بر سر است. اینقدر آدم تحصیل کرده داریم که هزار تا مشکل دارد. و اینقدر آدم داریم که... چیزهایی ما دیدیم. خیلی چیزها دیدیم.
خدایا، «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» سؤال و جواب را دوباره بگویم. چرا من تیزهوش نیستم. تیزهوشها یک مشکلاتی هم دارند.
یک طنزی هست، طنز قشنگی است. میگویند: یک کسی به خدا تلگراف کرد. ای خدا! یک کامیون اسکناس برای من بفرست، راحت خوش خوش باشیم. جواب آمد یک کامیون اسکناس به تو میدهم ولی با دو تا پسر هروئینی. گفت: نمیخواهم. خدایا یک گونی اسکناس بده ما خوش باشیم. جواب آمد: یک گونی اسکناس به تو میدهم با یک دختر کچل. گفت: خدایا، تلگراف سوم. یک ساک اسکناس به ما بده خوش باشیم. گفت: یک ساک اسکناس میدهم با تنگی سینه. گفت: خدایا نمیخواهم. همان روزی خودمان را بده بیاید. گفت: تدریجاً میرسد فوضولی موقوف! (خنده حضار)
«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» ما اگر عقلمان میرسید که پشیمان نمیشدیم. اگر انتخابمان درست بود که طلاق واقع نمیشد. ما عقلی نداریم. سوادی نداریم. این لیسانس و آیت اللهی که چیزی نیست. قرآن به همه باسوادها گفته: سواد شما اندک است. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85) یعنی همه حوزه و دانشگاه، علمشان روی هم اندکی بیش نیست. حالا بعضیها که میخواهند اسرار دین را هم بفهمند. این خیلی معرکه است. اسرار دین را میخواهد بفهمد.
یکی آمد گفت: آقا تا من اسرار دین را نفهمم، به احکام دین عمل نمیکنم. گفتم: این حرف درستی است، علمی است؟ عقلی است؟ بیمار به دکتر بگوید: تا اسرار قرص را نفهمم نمیخورم. میگوید: برو بمیر. چطور شما در مقابل یک پزشکی که ده تا دوازده سال درس خوانده اضافه بر دیپلم، دیپلم را که همه دارند. ده دوازده سال درس خوانده، هرچه دکتر گفت گوش میدهی، حتی مراجع ما گوش میدهند. مراجع ما خودشان هم تقلید میکنند. یعنی هر مرجعی بیمار میشود، هرچه دکتر گفت گوش میدهد. چطور مرجع هشتاد ساله گوش به حرف یک دکتر میدهد. چون تخصص دارد. اصلاً سواد ما چقدر است؟ برگ انار باریک است. چرا؟ برگ انگور پهن است. چرا؟ ما چه میدانیم؟ اطلاعات ما اندکی بیش نیست. چرا ما بوعلی سینا نشدیم. پاسخ: با نیت میشود جبران کرد.
8- نیت خالصانه، عامل جبران کاستیها
میگویند که: یک کسی یک سالنی را وسطش مثلاً تخته سه لا و یک پردهی کلفتی را گذاشت، به دو تا گروه هنرمند گفت: شما این طرف نقاشی کنید. شما هم این طرف. بعد کارشناسها میآیند، جایزه میدهند. هنرمندهای این طرف بسیار عالی درست کردند. هنرمندهای آن طرف هیچ کار نکردند فقط دیوار را صیقل دادند. آینه ساختند. پرده را که برداشتند دیدند هرچه آنجاست، اصلش آنجاست. شما اگر قلبت صفا داشته باشد، نیت شما خالص باشد. بنده الان میتوانم تمام ثوابهای حضرت امام را داشته باشم. چرا؟ برای اینکه به کارش راضی هستم. روایات داریم هرکس به کار کسی راضی بود در اجر او شریک است.
بنده در تلویزیون حرف میزنم. شما پای تلویزیون نشستی. میگویی: خوب بحث ایشان خوب بود. الحمدلله! خدایا حفظش کن. در کار من شریک هستی. من میبینم این آقا خطبهی نماز جمعه میخواند. میگویم: خدایا حق را بر زبانش جاری کن. نگاه میکنیم عجب جوانها ابتکاری کردند. چه اختراعی کردند؟ جوانهای دانشجو دستتان درد نکند. درود بر شما! باعث عزت جمهوری اسلامی شدید. در اجر آنها شریک هستم. ما با نیت میتوانیم، با قلب صاف میتوانیم، با آینهکاری درون میتوانیم در همه جا شریک شویم. پس نسبت هست، یک دهم. یک دهم یا یک میلیارد میشود، یا یک تومان میشود. نیت هست، نسبت هست، جبران در قیامت هست. شش دانگ، شش دانگ است. حالا چه خانه بزرگ باشد، چه خانه کوچک! شش دانگ، شش دانگ است. هرکسی در نسبت خودش. بچهی کوچولو حرف ناقص هم بزند، مثل آدم بزرگ است که حرف کامل بزند. بلال سیاه پوست، نمیتوانست شین بگوید. میگفت: «اسهد ان لا اله الا الله» گفتند: یا رسول الله این «شین» را نمیتواند بگوید. باید بگوید: «اشهدان لا اله الا الله» میگوید: «اسهد» پیغمبر فرمود: «سین» او مثل «شین» است.
بعد هم خانمی که میگوید: من چرا خوشگل نیستم؟ خواستگار چرا برای من نمیآید؟ باید حساب کنی خانم شکلت از آن خوشگل کمتر است. اما باقی کمالات چه؟ گاهی وقتها هوشت بهتر است. حافظهات بیشتر است. گاهی وقتها عمرت بیشتر است. خوب خوشگل ممکن است هفتاد سال عمر کند. شما هشتاد و پنج سال! معمولاً زشتها هم میمانند. (خنده حضار) بنابراین درست است این خوشگلتر است، اما آفاتی هم دارد. امیرالمؤمنین میگوید: «مَادُّ الْقَامَة» (نهجالبلاغه/ص354) قد او بلند است. ماشاءالله! هوه.... اما میفرماید: «قَصِیرُ الْهِمَّة» (نهجالبلاغه/ص354) همتش کوتاه است. قد بلند، همت کوتاه. «طَلِیقُ اللِّسَان» (نهجالبلاغه/ص354) بیان روان است. «حَدِیدُ الْجَنَانِ» قلبش سنگ است. سنگدل، بیان نرم، دل سنگ، قد بلند، همت کوتاه. شکل زیبا، عمر کوتاه. البته حالا خوشگلها پای تلویزیون نگویند قرائتی چه میگویی؟ انشاءالله خدا به شما عمر بدهد. من که تقسیم عمر نمیکنم. ولی میخواهم بگویم، هرکسی اگر یک نعمتی دارد که شما نداری، شما هم یک نعمتهایی داری که او ندارد. شما هم یک نعمتی داری که او ندارد. و صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
بسیاری از نوابغ ما در رشتههای دیگر شکست خوردهاند. خدا شهید مطهری را رحمت کند. میگفت: داروین نگویید نابغه است. در دو رشتهی دانشگاهی کودن بود. در رشتهی پزشکی شکست خورد. در رشتهی علوم دینی هم که آخوند مسیحیها شود، کشیش شود شکست خورد. در رشتهی علوم طبیعی صاحب نظر شد. اینطور نیست که این آقایی که نابغه است، هرکسی را خدا یک چیزی داده است. یک لیوان آب که به شما دادند، نگو چرا سرش خالی است؟ بگو: چقدر از آن پر است؟ ما معمولاً سر خالی را میگوییم. انسان اینطور است. 29 شب سحری میخورد، یک شب نمیخورد میگوید: فهمیدید چه شد؟ دیشب سحری نخوردم. یکبار نمیگوید: فهمیدی چه شد؟ 29 شب خوردیم. مثل مگس نباشیم روی زخم بنشینیم. ممکن است شما شکلت، هوشت، پولت، مثلاً یک کسی رأی میآورد رییس جمهور میشود. یک کسی هم رأی نمیآورد. خوب رییس جمهور چقدر مسئولیت دارد. آنکسی که رأی نیاورد اگر دین داشته باشد باید بگوید: چه بهتر! وظیفهام این بود خودم را کاندید کردم، رأی نیاوردم چه بهتر.
خدا آیتالله خاتمی را رحمت کند. امام جمعهی یزد، پدر رییس جمهور قبل. یک شب در تلویزیون آمد ... گفت: والله من که حوصلهام نمیرسد. به من گفتند: وظیفهی شرعیات است جزء خبرگان کاندیدا شوی. حالا چون میگویند: وظیفهی شرعیات است، من هم کاندیدا شدم. اگر رأی دادید که مجبور هستم مجلس خبرگان بروم. اگر هم رأی ندادید چه بهتر! (خنده حضار) راحت... این دل آرام!
امام وقتی میخواهد از دنیا برود، در وصیتنامهاش میگوید: من با دلی آرام... دلی آرام... اینکه امام فرمود: ای کاش یک پاسدار بودم. دروغ که نگفته است. یعنی حساب کرده پاسدار پُزش کم است. اما بارش هم کم است. ولی من امام هستم، مقام من بالا است و بار دوش من هم سنگین است. بنابراین هیچ غصه نخورید که چه کسی کجاست؟ هرکس هرکجا هست، کار خودش را خوب انجام بدهد. عدس پاک میکنی خوب انجام بدهی. خیاطی، خوب خیاطی کن. هرکسی هرکاری که میکند خوب انجام بدهد، روز قیامت همه مثل هم هستند.
حالا یک دعا میکنم. بحث ما تمام شد. خدایا تو را به حق امیرالمؤمنین که در زیارت امین الله میگوییم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک» دل آرام! تو را به حق دل آرام امیرالمؤمنین و باقی اهل بیت و پیغمبر، تو را به حق تمام مؤمنینی که دل آرام دارند، به ما ایمانی بده که همیشه دل ما آرام باشد. ایمان کاملی بده که هرچه تو راضی هستی ما هم به همان چیز راضی باشیم. دختر یا پسر، شهر یا روستا، گمنام یا شهرت، خدایا قلب ما و روح ما را راضی به قضای خودت قرار بده. دست ما را در اضطرابها و هیجانها بگیر.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- لازمهی عدل و حکمت در آفرینش موجودات چیست؟
1) تساوی و همسانی
2) تفاوت و اختلاف
3) تبعیض و تفاوت
2- برای تشکیل جامعه بشری چه چیزی لازم است؟
1) تفاوت افراد در استعداد و توان
2) تعاون و همیاری افراد
3) تفاوتها و تعاونها
3- ملاک محاسبهی انفاق به محرومان چیست؟
1) میزان کمک پرداختی
2) نسبت میان داده و داشته
3) میزان بهرهمندی محرومان
4- بر اساس روایات، چه چیزی کارهای اندک انسان را جبران میکند؟
1) نیت صادقانه
2) عبادت خالصانه
3) دقت عالمانه
5- بر اساس قرآن، تکلیف بر چه اساسی است؟
1) به میزان توان جسمی
2) به میزان وسع مالی
3) هر دو مورد