رزق و رزاق از دیدگاه قرآن
مقدمه:
یکی از موضوعات بحثانگیز و مهم قرآنی مسأله [رزق و رزاق] میباشد. روشن شدن ابعاد این مسأله علاوه بر تصحیح برداشتهای نادرست و نگرشهای میانه به فعالیت و تلاش و معشیت انسان جهت داده و فرهنگ کسب رزق قرآنی را در متن زندگانی مردم قرار میدهد.
• واژههای کلیدی:
رزق؛ رزاق؛ انواع رزق؛ رزق کریم؛ انفاق رزق؛ طیبات رزق؛ رزق بیحساب؛ رزاقیت خداوند؛ طلب رزق؛ تقدیر معشیت.
• معنای رزق:
(رزق)، گاهی برعطای جاری در دنیا یا آخرت گفته میشود و گاهی به بهره و نصیب و گاهی آنچه به شکم جاندار میرسد و با آن تغذیه میکند اطلاق میشود. (رازق) به خالق رزق و عطاکننده رزق و آن کسی که سبب رزق میشود هم گفته میشود. بنابراین (رازق) در حقیقت خدای متعال است و به انسانی که در وصول رزق سبب میشود هم گفته میشود. ولی (رازق) به جز خدای متعال به کسی گفته نمیشود.(1) (رزق) در تعبیر دیگر به معنای روزی و هر چیزی که از آن نفع بردارند و موسوم به (جیره) است، گفته میشود.(2) و در تعبیر دیگر آمده که علاوه بر معنای معروف، به آمیزهای از عطا و بخشش نیز گفته میشود.(3) در وضع اول اختصاص به غذا دارد مانند (و علی المولود له رزقهن و کسوتهن)(4) بر صاحب فرزند [پدر] است که خوراک و پوشش مادر فرزند را بدهد. در این آیه (کسوة) رزق شمرده نشده است و جدا یاد شده. آنگاه معنای رزق توسعه یافته و بر هر چیز نافع و سودمندی که (به شئی و شخص) برسد رزق گفته میشود، اگر چه غذا نباشد؛ مانند همه مزایای حیات از مال و جاه و عشیرت و اولاد و جمال و علم و غیره، مانند این آیه: «ام تسئلهم خرجاً فخراج ربک خیر و هو خیر الرازقین»(5) آیا از این مردم درخواست مزد میکنی و حال آن که مزد پرورگارت بهتر است و خداوند بهترین روزیدهندگان است که در این آیه مزد رسالت که خدا به پیامبرش میدهد رزق شمرده شده است. و مانند این آیه: «یا قوم ارأیتم ان کنت علی بینه من ربّی و رزقنی رزقنا حَسَنَا»(6) ای قوم من خبر دهید که اگر من بر دلیل روشنی از جانب پرودگار باشم و رزق نیکویی روزی من کرده باشد… که در آیه، نبوت و علم رزق شمرده شده و شواهد دیگر قرآنی.(7)
• رزاق:
در قرآن کریم آمده است: «انَّ الله هو الرّزاق ذوالقوه المتین»(8) همانا خداوند بسیار روزی دهنده و صاحب نیروی استوار است. آنچه از این آیه حاصل میگردد این است که رزق در حقیقت جز به خدای متعال نسبت داده نمیشود زیرا مقام، مقام حصر است (منحصر کردن رزاقیت در خدا)(9) و آنجا که رزق به غیرخدا نسبت داده شده، مانند آیه شریفه «وارزقوهم فیها واکسوهم»(10) از مال سفیهان به اندازه نیازشان به آنها روزی و پوشاک بدهید، از قبیل نسبت به غیرحقیقی است.(11) چنانکه ملک و عزّت به حسب ذات از آن خدای متعال است و برای غیر خدا به وسیله اعطاء و اجازه اوست. پس تنها خدا رزّاق است.(12)
• انواع رزق:
رزق برحسب اعتبارات به انواع مختلف تقسیم میشود:
الف: رزق حلال و رزق حرام:
- رزق حلال: به رزقی گفته میشود که از طریق مشروع (طبق نظر دین) به دست آمده باشد.
- رزق حرام: به رزقی گفته میشود که از طریق نامشروع و برخلاف نظر دین به دست آمده باشد.
در این ارتباط رسول گرامی اسلام (ص) فرمودهاند: «العبادة سبعون جزء وافضلها جزء طلب الحلال»(13) – عبادت هفتاد بخش است و بهترین بخش آن طلب رزق حلال است). همچنین حضرت فرمودهاند: «مَنْ اکل من کدّیده حلالاً فتح له ابواب الجنّة یدخل من ایها شاء»(14) هر کس از دسترنج خود به طور حلال روزی بخورد خداوند درهای بهشت را به روی او میگشاید که از هر دری میخواهد وارد شود. و همچنین حضرت فرمودهاند: «طلب الحلال فریضة علی کل مُسلم و مُسلمه»(15) طلب روزی حلال بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است. و هرکس از حلال بخورد فرشتهای بر سر او میایستد و برای او استغفار میکند تا از خوردن فارغ شود.(16)
رسول گرامی (ص) اسلام در باره رزق حرام فرمودهاند: «من اکتسب مالاً من غیر حله کان زاده الی النار»(17) هر کس مالی را از غیر حلال به دست بیاورد همان توشه او به سوی آتش دوزخ است. همچنین فرمودهاند که خدای تبارک و تعالی فرموده است: «هر که باک نداشته باشد که از چه راهی دینار و درهم به دست میآورد من هم باکی ندارم که روز قیامت از کدام در او را به دوزخ وارد کنم».(18) همچنین حضرت فرمودهاند: «هرگاه لقمهای از حرام در شکم بنده قرار گیرد هر فرشتهای در آسمانها و زمین او را لعنت میکند.» (19)
- سؤال قابل طرح این است که اگر روزی دهنده هر بندهای خداست و آنکه از راه حرام کسب معاش میکند گناهکار است، چگونه خداوند نسبت گناه (روزی او را به خود) میدهد و حال آنکه به حسب عقل و نقل هر نسبت گناهی از خدا نفی شده است و او منزه است از اینکه چیزی را نهی کند و آنگاه به آن فرمان دهد و یا چیزی را نهی کند و راه رزق را در آن منحصر سازد؟
پاسخ این سؤال این است که رازقیت عامی که خداوند در قرآن بیان فرموده(20) برحسب تکوین است نه تشریع، توضیح اینکه: همه چیزهایی که آدمیان یا موجودات دیگر در این عالم از آن بهره میبرند خداوند آفریده و راه استفاده از آنها را برای ایشان مقرر فرموده است، هرچه هر انسانی میخورد و مینوشد و میپوشد و… خدا آفریده و در دسترس او قرار داده است، پس خداوند رازق و رزاق همه است، مؤمن باشد یا کافر، متقی باشد یا فاجر.
ولی برحسب تشریع، خداوند مقرر فرموده که این مواهب خدادادی را از راه مشروع، یعنی مطابق دستور او به دست آورند و به طریق مشروع هم مصرف کنند، و در این صورت است که رزق به صفت حلال متصف میگردد، و هرگاه از طریق نامشروع به دست آورند و مصرف کنند به صفت حرام متصف میگردد، و از این جهت روانیست به خدا نسبت داده شود، هرچند برحسب تکوین و آفرینش هر دو از خداست.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:26 عصر )
قرآن کریم و نیکو سخن گفتن
مقدمه
چنان که میدانیم آدمی یک خود فردی دارد و آن مجموعهای از اندیشهها، آمال، امیال، خواستها و شهوات اوست که در این قلمرو، کارهای عادی خود را انجام میدهد. این مرتبه را میتوان مرتبه«دانی و حیوانی»او نامید و دیگری خود«علوی، انسانی و ملکوتی»اوست.خود حیوانی و خاکی آدم تنها وسیله و مرکبی برای رسیدن به خود انسانی وی به شمار میرود.«اما خود متعالی»انگیزه معنوی و الهی دارد، پایگاه کرامت ذاتی انسان محسوب میشود و با این جنبه از وجود خود است که آدمی ارزش، قداست و تعالی پیدا میکند.
باری همین خود ملکوتی انسان است که سرچشمه ارزشهای متعالی و انسانی میشود و به اخلاق معنایی فراتر از سود و مصلحت میبخشد.بنابراین، با قبول این جنبه از خود انسانی، ارزشهای اخلاقی انسان اثبات میشوند و به منصه ظهور میرسند.
در این مقاله، ابتدا کلیاتی را تحت عنوان«نکتهها»در خصوص آثار نیکو سخن گفتن و خوش کلامی از زبان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه معصومین (علیهم السلام)میآوریم، آنگاه به متن قرآن و تفسیر وارد میشویم و آیاتی را در زمینه خوش کلامی و با یکدیگر به نیکی سخن گفتن نقد و تحلیل میکنیم.
الف)نکتهها
در ستایش سخن خوش و نیکو روایات بسیار است.در اینجا به نمونههایی از آنها به شرح زیر اشاره میکنیم:
1.رسول خدا(ص)فرمود: ثلاث من لقی اللّه تعالی بهنّ دخل الجنّة من ایّ باب شاء:من حسن خلقه، و خشی اللّه فی المغیب و المحضر، و ترک المراء و ان کان محقّاً. 1
ترجمه:«سه چیز است که هر که خدا را با آنها ملاقات کند، از هر دری که بخواهد داخل بهشت میشود کسی که خلقش نیکو باشد، کسی که در نهان و آشکار از خدا بترسد، و کسی که ترک جدال کند، اگر چه حق با او باشد.»
2.و فرمود:خوش کلامی و اطعام شما را در بهشت جای میدهد. 2
3...و فرمود:در بهشت غرفههایی هست که(از درخشندگی)بیرون آنها از درون و درون آنها از بیرون دیده میشود. خدا آنها را برای کسانی آماده کرده است که مردم را اطعام کنند و خوش سخن باشند. 3
4...و فرمود:الکلمة الطّیّبة صدقة. 4
ترجمه:«سخن نیکو صدقه است.»
5.امام باقر(ع)فرمود:قولوا للنّاس احسن ما تحبّون ان یقال لکم.
ترجمه:«با مردم به نیکوترین وجهی که میخواهید با شما سخن گفته شود، سخن بگویید.»
6.همچنین، پیامبر اکرم(ص) فرمودند 5 :
-سه چیز است که در هر که نیست، کارش انجام نگیرد:تقوایی که وی را از گناه باز دارد، اخلاقی که با مردم بسازد و مدارا کند و حلمی که با آن سبکی را از نادان سبکسر دفع کند.
-خدا مهربان و دارنده رفق است و کسی را که چنین باشد، دوست دارد و آن پاداشی که بر رفق و نرمی میدهد، بر عنف و درشتی نمیدهد.
-هر کس در کار خود رفق داشته باشد، به آنچه از مردم بخواهد، میرسد.
-هر که را رفق و نرمی دادند، خیر دنیا و آخرت به او دادند و هر که را از رفق محروم ساختند، او را از خیر دنیا و آخرت محروم کردند.
7.امام کاظم(ع)نیز فرمودند 6 : «نصف عیش و زندگی آدمی رفق و نرمی است.»
و به تجربه دریافت و مکرر ملاحظه شده است که اموری که با رفق و مدارا اجرا میشوند، هرگز با خشونت و درشتی به انجام نمیرسند.و هر پادشاهی که به لشکر و رعیت خود مهربان و نرم است، امور مملکت او منتظم و سلطنت او دوام دارد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:26 عصر )
کسانی که جنگ با آنها جایز نیست،
همان طور که قبلا گفتیم یکی از شرایطی که مسلمین را وادار به جهاد با کافران میکند، پیمانشکنی آنها میباشد بنابر این اجازه جنگ با آن دسته از کافران که به مسلمانان پناهنده شده و یا با آنان عهد و پیمان بستهاند داده نشده است و خداوند مسلمانان را سفارش به صلح و همزیستی با این دسته از غیر مسلمانان فرموده است: ألا الذین یصلون ألی قوم بینکم و بینهم میثاق او جاؤکم حصرت صدورهم أن یقاتلوکم او یقاتلوا قومهم ولوشاءاللّه لسلطهم علیکم فلقاتلوکم فأناعتزلوکم فلم یقاتلوکم و ألقوا ألیکم السلم فما جعل اللّه لکم علیهم سبیلا. 38
مگر آنان، به قومی که میان شما با آنها عهد و پیمانی است پیوسته باشند یا این که بر این عهد نزد شما آیند که از جنگ با شما و با قوم خودشان که دشمنان شما هستند هردو خودداری کنند و از جنگ دلتنگ باشند، با این دو طایفه از کافران که در حقیقت به شما پناهندهاند نباید قتال کنید واگر خدا میخواست آنها را بر شما مسلمین مسلط میکرد تا با شما قتال میکردند.پس هرگاه از جنگ با شما کناره گرفتند و تسلیم شدند در این صورت خدا برای شما علیه آنها راهی نگشوده(جان و مالشان را بر شما مباح نکرده).
و أن احد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام اللّه ثم ابلغه مأمنه، ذلک بانهم قوم لا یعلمون. 39
و هرگاه یکی از مشرکان به تو پناه آورد که از دین آگاه شود به او پناه ده تا کلام خدا بشنود و پس از شنیدن سخن خدا او را بی هیچ خوف به مأمن و منزلش برسان زیرا که این مشرکان مردمی نادانند(اگر ایمن شده و آیات خدا بشنوند، باشد که ایمان آورند).
بنابراین خداوند مسلمانان را با گروههایی از مشرکان و کافران امر به مصالحه و همزیستی مسالمتآمیز فرموده است، این گروهها عبارتند از:کسانی که به مسلمانان حمله و تجاوز نمیکنند، کسانی که با دین خدا به مخالفت بر نخیزند، آنهایی که به اجرای سیاست نفاق و اذیت و آزار مسلمین نپردازند، کسانی که با مسلمانان پیمانی بسته و بر پیمان خود استوار مانده و یا به آنها پناهنده شدهاند، آنها که به قوانین اسلامی احترام گذاشته و به پرداخت جزیه میپردازند و کسانی که توبه کرده و تسلیم دین خدا شده 40 و دست از کفر و نفاق بردارند.
2-یک دسته دیگر از آیات قرآن کریم، آنهایی هستند که مسلمانان را به جهاد تشویق کرده و این امر را به عنوان یکی از صفات برجسته مؤمنین و یکی از ملاکهای علوّ درجه در اسلام میدانند.اینجا به بیان این قبیل آیات میپردازیم:
أن اللّه یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کأنهم بنیان مرصوص. 41
خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد کافران مانند سدّ آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست میدارد.
در دو آیه ذیل خداوند مجاهدین را نه تنها مؤمنین حقیقی دانسته بلکه آنان را نزد خداوند متعال دارای مقامی والا معرفی مینماید:
والذین آمنوا وهاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه والذین آووا ونصروا أولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفره و رزق کریم. 42
وآنان که ایمان آوردند و هجرت گزیدند و در راه خدا کوشش و جانفشانی کردند و هم آنان که مهاجران را منزل دادند و از آنها یاری کردند، آنها بحقیقت اهل ایمانند و هم آمرزش خدا و روزی نیکوی بهشتی مخصوص آنهاست.
الذین آمنوا وهاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه بأموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون. 43
آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.
در این آیه جهاد و کشته شدن در راه خدا را سبب چشمپوشی از گناهان مسلمانان و دخول آنها در بهشت جاودان دانسته است:
و قاتلوا و قتلوا لا کفّرنّ عنهم سیئاتهم ولادخلنّهم جنّات تجری من تحتها الأنهار ثوابا من عنداللّه، واللّه عنده حسن الثواب. 44
(آنهایی که)جهاد کرده و کشته شدند همانا بدیهای آنان را بدیهای آنان را بپوشانیم و آنها را به بهشتهایی در آوریم که زیر درختانش نهرها جاری است، این پاداش از جانب خدا و نزد خداست پاداش نیکو.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:25 عصر )
جنگ از دیدگاه قرآن
جنگ یکی از پدیدههایی است که جامعهشناسان و متفکران اجتماعی پیرامون آن به اظهار نظر پرداخته و جنبههای گوناگون آن را از دیدگاههای مختلف مورد مطالعه قرار دادهاند، اگرچه این عطف توجه بسان سایر پدیدهها و مسائل اجتماعی نبوده است و جامعهشناسان به این پدیده نسبت به سایر جوانب زندگی اجتماعی کمتر توجه کردهاند.اندکی تأمّل در تاریخ جامعهشناسی بخوبی بیانگر این امر میباشد، به همین دلیل گفتهاند که در مورد جنگ از لحاظ جامعهشناسی مجموعه نظری قابل قبول عامّی وجود ندارد.
با این همه، مطالعاتی که جامعهشناسان درباره جنگ انجام داده و نظریاتی که در این زمینه ارائه دادهاند شامل جوانب گوناگون این پدیده میباشد از قبیل:علل ایجاد جنگ، اثرات اجتماعی-اقتصادی جنگ، عواملی که منجر به پیروزی یا شکست در جنگ میشود و مانند اینها.مادر این مقاله پس از ذکر مختصر برخی از این نظریات به مطالعه دیدگاه قرآن پیرامون جنگ خواهیم پرداخت.
گروهی از محقّقان و صاحبنظران، جنگ را جزء طبیعت آدمی دانسته و سرچشمه ستیزهجویی انسان را در سرشت او جستجو میکنند، گروهی دیگر بر عکس، جنگ و ستیزه را جزء طبع آدمی ندانسته و معتقدند که بروز این پدیده، علت اجتماعی دارد و زندگی اجتماعی است که انسانها را وادار به جنگ مینماید.از این گذشته تکرار جنگ در ادوار تاریخ زندگی بشر، موجب شده که عدهای گمان کنند که جنگ یک عنصر پایدار و لازمه زندگی انسان میباشد و نظریات خود را بر پایه ضرورت و اجتنابناپذیری مبارزه و کشمکش قرار میدهند، نویسندگانی مانند اشتاینمتز (ztemnietS) و گومپلوویچ (zciwolpmuG) از این دستهاند 1 ، وعدهای را نیز عقیده بر این است که جنگ عنصری پایدار در زندگی انسان نبوده و سرانجام از زندگی بشر حذف خواهد شد.
از جمله کسانی که توجه نسبتةزیادی به جنگ کرده و آراء تقریبا مفصلی در این زمینه ارائه نموده است، ابن خلدون متفکر بزرگ اسلامی و پایهگذار واقعی جامعهشناسی علمی است، او یک فصل از مقدمه ارزشمند کتاب خود«کتاب العبر...»را مستقلا به بررسی این پدیده اختصاص داده است، یعنی فصل سی و هفتم از باب سوم کتاب اوّل تحت عنوان«در جنگها و روشهای ملتهای مختلف در ترتیب و چگونگی آن»، اگرچه در سایر فصول نیز بهطور پراکنده به اقتضای بحث، مطالبی راجع به جنگ ابراز نموده است.
ابن خلدون از جمله کسانی است که جنگ را جزء طبیعت آدمی دانسته و مینویسد:«باید دانست که انواع جنگها و زد و خوردها از نخستین روزگاری که خداوند مردم را آفریده است پیوسته در میان آنان روی میداده است و اصل آن از کینتوزی و انتقام گرفتن یکی از دیگری سرچشمه میگیرد و آنوقت وابستگان و خداوندان عصبیّت هریک از دو دسته پیکارکننده به هواخواهی و تعصّب وی بر میخیزند.پس هنگامی که بدین سبب دو گروه به نبرد با یکدیگر برانگیخته شوند
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:24 عصر )
جوان و انس با قرآن
مقدمه :
ویژگیهای انحصاری دوران جوانی که به حق مهمترین دوران حیات انسان است از یک طرف، و همچنین ویژگیهای منحصر به فرد قرآن کریم از طرف دیگر، موضوع «جوان و انس با قرآن» را موضوعی اساسی و با اهمیت جلوه خواهد داد. لذا این هرگز به این معنا نیست که برای سالخوردگان و غیرجوانان انس با قرآن موضوعیت ندارد و اگر کسی در جوانی با قرآن مأنوس نگردید، در پیری این انس ضروری نیست یا حاصل نخواهد شد، بلکه با نگاهی که قرآن به انسان دارد و محتوای تربیتی و سازندهای که برای انسان به ارمغان آورده، بدیهی است که همان عنفوان جوانی بهترین زمان و استثناییترین فرصت برای انس با قرآن کریم میباشد. نوشتاری که در پیش روی دارید این موضوع را در سه بخش مجزی مورد بررسی قرار خواهد داد. در بخش اول ضرورت و اهمیت انس با قرآن در جوانی بررسی خواهد شد، ودر بخش دوم به راههای انس با قرآن اشاره خواهد گردید. آخرین بخش به آفات و آسیبهای موضوع خواهد پرداخت.
در ارائه این موضوع، به آیات نورانی قرآن کریم و احادیث و فرمایشات اهلبیت علیهم السلام که مفسرین واقعی و قرآنهای ناطق میباشند استناد خواهد شد ودر عین حال از سخنان و رهنمودهای ارزشمند دست پرورده مکتب قرآن و عترت و احیاگر اندیشة دینی در عصر حاضر، رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) بهرهبرداری خواهد شد و حسب مورد مراجع اعلام میگردد.
1- ضرورت و اهمیت انس با قرآن در جوانی
1-1-ویژگیهای دوران جوانی
خصوصیات روحی – روانی و ویژگیهای اساسی این دوران نظر تمامی مکاتب و علوم تربیتی را به خود معطوف داشته است و تمامی ادیان، مذاهب و مکتبهای فکری، بدون استثناء بر این نکته اذعان و اتفاق نظر دارند که زیربنای شخصیت انسانی و شالوده حیات مفید او در زمان جوانی تکوین خواهد یافت و سرنوشت غیرتمند یا ذلتبار او در جوانی رقم خواهد خورد. فطرت پاک و بیآلایش ، استعداد و نشاط، خودجوشی و خودباوری، خلاقیت و ابتکار، قدرتمندی و خستگی ناپذیری، همه و همه، خصوصیات ارزشمند دوران جوانی هستند که برنامهریزی صحیح و مدبرانه و استفاده درست و به موقع از آنها میتواند جامعه انسانی را به فلاح و سعادت برساند و لذا مربیان و معلمان جامعه، رهبران و اندیشمندان دلسوز، و پیامبران و حکیمان الهی همگی در این راستا تلاش نموده ودستورات، رهنمودها والکوهای تربیتی خویش را ارائه نمودهاند، و در رساندن جامعه به سعادت و پیروزی، جوانان، مهمترین هدف و مخاطبین آنها بودهاند. در عین حال با مروری سریع به تاریخ گذشته درمییابیم که جوانان پرشور و با انگیزه، با صداقت ذاتی خود مهمترین حامیان و صادقترین رهروان مصلحان بزرگ و مربیان و انقلابیون جهان بودهاند.
شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند «جوانان گرد من جمع شده و مرا حمایت کردند و پیران با من مخالفت داشتند» «خالفنی الشیوخ و خالفنی الشباب»
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در نامه بسیار مهم و تربیتی خود به فرزندشان امام حسن علیه السلام (نامه 31 نهج البلاغه) با تعبیر شیوایی میفرمایند: «جز این نیست که قلب نوجوان همچون زمین خالی است که پذیرای هر بذری خواهد بود» بنابراین قلب نوجوان مستعد فراگیری هر گونه آموزهای اعم از حق یا باطل، درست یا نادرست میباشد. حضرت امام صادق علیه السلام در تعبیری زیبا و البته از منظری دیگر، قلب انسان را به آینهای صاف و صیقلی تشبیه فرمودهاند که با هر گناهی نقطهای سیاه و زنگاری برای آینه مینشیند و چنانچه انسان از گناه توبه نماید این زنگار پاک میشود؛ در غیراینصورت این نقاط سیاه کم کم (با تکرار گناه) آینه صیقلی قلب را به جسمی کدر و زنگار گرفته تبدیل مینماید و شقات قلب (سیاه دلی) بر انسان عارض میگردد بطوری که دیگر قابل اصلاح نخواهد بود.
حضرت امام خمینی (ره) ضمن اینکه جوان را با تعبیر «جدیدالعهد با خداوند» مخاطب قرار میدهند، در اهمیت خودسازی و تربیت و تهذیب نفس در جوانی چنین میفرمایند: «شما جوانان از حالا باید شروع کنید به جهاد اکبر و نگذارید که قوای جسمانی از دستتان برود. هرچه قوای جوانی از دست برود، ریشههای اخلاق فاسد در انسان زیادتر میشود و جهاد مشکلتر، جوان زودتر میتواند در این جهاد پیروز شود. نگذارید در اصلاح خودتان زمان جوانی به زمان پیری بیفتد. انسان تا قوای جوانیش هست، تاروح لطیف جوانی هست، تا ریشههای فساد در او کم است، میتواند خودش را اصلاح کند.» ] صحیفه نور – جلد 7، ص 211[
دین مبین اسلام که برنامه سعادت دنیا و آخرت انسانها را به همراه دارد، انسان را دارای فطرتی پاک و حقگرا (حنیف) و الهی (فطرت الله التی فطر الناس علیها) میداند و در جهت ترغیب انسان به پاک نگاهداشتن ضمیر و فطرت (با عنایت به اینکه دوران جوانی نقش اساسی در این امر دارد)، نگاه ویژهای به دوران جوانی دارد. بطور مثال عبادت اگرچه برای تمامی انسانها امری شایسته و مقبول حضرت حق است ولی برای جوانان (عبادت در جوانی) امری فوقالعاده محسوب میگردد. این نکته در فرمایشات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سایر معصومین علیهم السلام موج میزند که برای نمونه به مواردی اشاره میگردد:
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:21 عصر )
قرائت جـدیـد قرآن از نگاهی دیگر
اقتراح
پیشتر در سرمقالهای از قرائت جدید قرآن به معنای فهم جدید از قرآن سخن رفت(1) و در آن گفته شد که قرائت جدید قرآن به معنای تطبیق مصادیق عصری بر آن و استنباط احکام مناسب مقتضیات عصر از آن حقیقتی انکارناپذیر است و اینک این موضوع از نگاهی دیگر مورد بررسی قرار میگیرد.
چنان که در آن سرمقاله آمد، لزوم تغییر در قرائت قرآن میتواند مبتنی بر پیشفرضهای متعدّدی باشد. یکی از پیشفرضهایی که در آن بررسی شد، این بود که قرآن برای عصر و نسل معیّنی نازل شده است که با موضوعات خاص و شرایط ویژهای مواجه بودهاند ؛ امّا اکنون برخی از آن موضوعات و شرایط تغییر کرده است ؛ لذا آیات مربوط نمیتواند برای زمان حاضر و نسل کنونی سخن و کارآیی داشته باشد.
پیشفرضی که در این سرمقاله بررسی میشود، این است که فهم قرآن ثابت نیست و بسته به اشخاص و اعصار و جوامع، فهمهای متنوّع و متکثّر میتوان داشت و همهیِ این معانی نیز از قرآن بر میآید.
برای نقد این معنا لازم است که اقسام معانی قرآن را برشمرد و بررسی کرد که در هر قسم تا کجا تنوّع و تکثّر معنا ممکن است.
به نظر میرسد، معانی منسوب به قرآن از سه قسم بیرون نیست: آن معانی یا مراد مستقیم خداوند است یا لوازم آن معانی است؛ اعم از لازم بیّن و غیر بیّن، و یا اشارات است که عبارت است از معانی تداعی شونده بر اثر انضمام اطّلاعات بیرون از قرآن به قرآن.
1. در ناحیهیِ مراد
میتوان تصوّر کرد که الفاظ قرآن به منزلهیِ ظروف خالیاند که ذهن، آنها را از معنا پر میکند؛ امّا اگر چه این ظروف خالیاند؛ لکن:
اوّلاً آنها مظروف خاصّی را میپذیرند: همان طور که برای مثال در کوزه جز آنچه را که بتوان از آن خارج کرد، نمیتوان ریخت، در ظرف الفاظ نیز هر معنایی را نمیتوان وارد کرد؛
ثانیاً ظروف الفاظ مانند ظروف مادی برای معانی خاصّی ساخته شدهاند: برای مثال در کوزه میتوان هر جسم مایع یا جامد ریگمانندی را ریخت؛ ولی کوزه برای آب ساخته شدهاست و آب برای آن مناسبت دارد. الفاظ نیز برای معانی ویژهای وضع شدهاند و برای همان معانی تناسب دارند؛
ثالثاً ظروف الفاظی که برای معانی متفاوتی تناسب دارند، وقتی که در بافت ویژهای قرار میگیرند، تنها معنای مناسب آن بافت را برمیتابند: چنان که برخی از ظروفی که کاربرد مشترکی دارند، وقتی در محیط خاصّی قرار میگیرند، فقط برای یک کار تناسب دارند؛ برای مثال در بشقاب هم میتوان برنج خام ریخت و برنج پخته؛ امّا وقتی در سفرهیِ غذا قرار میگیرد، برای برنج پخته تناسب و اقتضا دارد. ظرف الفاظ نیز همین طور است.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:20 عصر )
تاریخچه رسم الخط قرآن و سیر و تحول آن
الف)نگارش قرآن
قرآن کریم در خلال 23 سال، از بعثت تا رحلت پیامبر اکرم(ص)به صورت بخشهایی، به رسول گرامی وحی شده است و آن حضرت، آیات شریفه را قرائت میکردند و تعلیم میدادند.
اکثر مسلمانان آیات قرآن را حفظ میکردند و بعضی نیز آیات را با وسایل و ابزار آن روز مینوشتند و نگهداری میکردند.افراد نخبهای که این کار را به طور دقیق و کامل انجام میدادند، به«کتاب وحی»معروف شدند که نام و شرح حال آنها در کتابهای تاریخ اسلام ثبت است.
سپس طی مراحلی، آیات و سور قرآن جمعآوری و تنظیم شد و به صورت یک کتاب مدون درآمد که آن را «مصحف»نامیدند و مردم از روی این مصحف رونویسی میکردند.برای بررسی بیشتر در این موضوع، به کتابهای تاریخ قرآن مراجعه کنید.
ب)نگارش حروف قرآن
قرآن در آغاز، به شیوه خط متداول صدر اسلام نوشته شده است.این خط فاقد هر گونه علامت بود؛چه نقطه و چه اعراب.از اینرو، اکثر حروف آن دارای شکلهای مشترک و همانند بوده است.این شکلها عبارتند از:ا ب ب ح ح د ر س س ص ص ط ع ع ع ع ف ک ک ل ل م م ن و ه ه -ه ی مثلا سوره حمد به شیوه زیر نوشته میشده است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العلمین الرحمن الرحیم ملک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
نمونههای متعدد از این رسم الخط که مربوط به قرن اول هجری است، هم اکنون در موزههای مهم جهان موجود است؛مانند گنجینه قرآن در مشهد مقدس، موزه قم، اصفهان، پاریس، لندن و مسکو.
تصویر نمونههای مختلف این نوع خط نیز در بعضی از کتابهای مربوط به تاریخ قرآن چاپ شده است.
این خط در مقایسه با خط عربی کنونی، این ویژگیها را دارد: 1.فاقد هر گونه نقطه و اعراب و علامت است.مانند: ایاک نعبد و ایاک نستعین
2.بسیاری از حروف، به ویژه الفها نوشته نشدهاند. مانند کلمات:«الرحمان، العالمین، مالک و صراط»که به صورت«الرحمن، العلمین، ملک و صرط»نوشته شدهاند.
3.برخی از حروف به شکل حروف دیگر نوشته شده است.مانند«الف»در کلمات«صلاة، زکاة و حیاة»که به صورت واو«صلوة، زکوة و حیوة»نوشته شده است.یا الف در کلمات«ادراک، ضحاها و یغشاها»که به صورت یاء «ادریک، ضحیها و یغشیها»نوشته شده است.
4.بعضی از حروف به طور زاید بر تلفظ نوشته شده است.مانند کلمات«یدعو، یتلو، مئة، جیء و لشیء»که با یک الف زاید به صورت«یدعوا، یتلوا، مائة، جایء و لشایء» نوشته شدهاند.یا واو در کلمات«اولئک، اولی و اولوا»که به طور زائد بر تلفظ نوشته شده است.
در صدر اسلام اکثریت مسلمانان، عربزبان بودند و بسیاری از آنان، قسمتهای متعدد یا کل قرآن را حفظ و غالبا با آیات قرآن مأنوس بودند و این آیات تکیه کلام و ورد زبانشان بود.لذا آن زمان مشکلی در خواندن قرآن به چشم نمیخورد. یعنی حروف و کلمات همشکل و حرکات و حالات حروف را با توجه به قرائن جمله و حضور ذهن، تشخیص میدادند و به نحو صحیح میخواندند؛همانگونه که ما خواندن زبان فارسی را در اول دبستان ابتدا با علائم فرامیگیریم، ولی پس از آن بدون علامت مینویسیم و میخوانیم.
این نگارش اولیه قرآن را«رسم المصحف»نامیدهاند. توضیحات بیشتر را در کتابهای مربوط به تاریخ قرآن جستوجو کنید.
ج)علامتگذاری خط قرآن
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:7 عصر )
تاریخچه رسم الخط قرآن و سیر و تحول آن
الف)نگارش قرآن
قرآن کریم در خلال 23 سال، از بعثت تا رحلت پیامبر اکرم(ص)به صورت بخشهایی، به رسول گرامی وحی شده است و آن حضرت، آیات شریفه را قرائت میکردند و تعلیم میدادند.
اکثر مسلمانان آیات قرآن را حفظ میکردند و بعضی نیز آیات را با وسایل و ابزار آن روز مینوشتند و نگهداری میکردند.افراد نخبهای که این کار را به طور دقیق و کامل انجام میدادند، به«کتاب وحی»معروف شدند که نام و شرح حال آنها در کتابهای تاریخ اسلام ثبت است.
سپس طی مراحلی، آیات و سور قرآن جمعآوری و تنظیم شد و به صورت یک کتاب مدون درآمد که آن را «مصحف»نامیدند و مردم از روی این مصحف رونویسی میکردند.برای بررسی بیشتر در این موضوع، به کتابهای تاریخ قرآن مراجعه کنید.
ب)نگارش حروف قرآن
قرآن در آغاز، به شیوه خط متداول صدر اسلام نوشته شده است.این خط فاقد هر گونه علامت بود؛چه نقطه و چه اعراب.از اینرو، اکثر حروف آن دارای شکلهای مشترک و همانند بوده است.این شکلها عبارتند از:ا ب ب ح ح د ر س س ص ص ط ع ع ع ع ف ک ک ل ل م م ن و ه ه -ه ی مثلا سوره حمد به شیوه زیر نوشته میشده است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العلمین الرحمن الرحیم ملک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
نمونههای متعدد از این رسم الخط که مربوط به قرن اول هجری است، هم اکنون در موزههای مهم جهان موجود است؛مانند گنجینه قرآن در مشهد مقدس، موزه قم، اصفهان، پاریس، لندن و مسکو.
تصویر نمونههای مختلف این نوع خط نیز در بعضی از کتابهای مربوط به تاریخ قرآن چاپ شده است.
این خط در مقایسه با خط عربی کنونی، این ویژگیها را دارد: 1.فاقد هر گونه نقطه و اعراب و علامت است.مانند: ایاک نعبد و ایاک نستعین
2.بسیاری از حروف، به ویژه الفها نوشته نشدهاند. مانند کلمات:«الرحمان، العالمین، مالک و صراط»که به صورت«الرحمن، العلمین، ملک و صرط»نوشته شدهاند.
3.برخی از حروف به شکل حروف دیگر نوشته شده است.مانند«الف»در کلمات«صلاة، زکاة و حیاة»که به صورت واو«صلوة، زکوة و حیوة»نوشته شده است.یا الف در کلمات«ادراک، ضحاها و یغشاها»که به صورت یاء «ادریک، ضحیها و یغشیها»نوشته شده است.
4.بعضی از حروف به طور زاید بر تلفظ نوشته شده است.مانند کلمات«یدعو، یتلو، مئة، جیء و لشیء»که با یک الف زاید به صورت«یدعوا، یتلوا، مائة، جایء و لشایء» نوشته شدهاند.یا واو در کلمات«اولئک، اولی و اولوا»که به طور زائد بر تلفظ نوشته شده است.
در صدر اسلام اکثریت مسلمانان، عربزبان بودند و بسیاری از آنان، قسمتهای متعدد یا کل قرآن را حفظ و غالبا با آیات قرآن مأنوس بودند و این آیات تکیه کلام و ورد زبانشان بود.لذا آن زمان مشکلی در خواندن قرآن به چشم نمیخورد. یعنی حروف و کلمات همشکل و حرکات و حالات حروف را با توجه به قرائن جمله و حضور ذهن، تشخیص میدادند و به نحو صحیح میخواندند؛همانگونه که ما خواندن زبان فارسی را در اول دبستان ابتدا با علائم فرامیگیریم، ولی پس از آن بدون علامت مینویسیم و میخوانیم.
این نگارش اولیه قرآن را«رسم المصحف»نامیدهاند. توضیحات بیشتر را در کتابهای مربوط به تاریخ قرآن جستوجو کنید.
ج)علامتگذاری خط قرآن
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:7 عصر )
حروف مقطعه ی قرآن
سورههایی که با یک نوع حروف مقطعه آغاز میشوند، مطالب مشترکی دارند.برای مثال در سورههایی که با«حم»شروع میشوند، بلافاصله بعد از آن جملهی«تنزیل الکتاب من اللّه» یا چیزی که به معنای آن نزدیک است، قرار گرفته، در سورههایی که با«الر»شروع میشوند، بعد از آن«تلک آیات الکتاب»و یا شبیه آن و در سورههایی که با«الم»آغاز میشوند، به دنبال آن«ذلک الکتاب لا ریب فیه»یا مفهوم آن آمده است.
از این جا میتوان حدس زد که میان حروف مقطعه و محتوای این سورهها ارتباط خاصی وجود دارد؛تا آن جا که مثلا سورهی اعراف که با«المص»شروع شده، مضمون و محتوایش جامع میان مضمون سورههای«الم»و سورهی «ص»است.البته این ارتباط ممکن است بسیار عمیق و دقیق باشد و افهام عادی به آن راه نیابند. 2
مؤلف کتاب علوم قرآنی، زیر بنای اساسی آرا و نظریات دانشمندان اسلامی را به سه دسته تقسیم کرده است:
دستهی اول:حروف مقطعه از متشابهات قرآن هستند که هرگز قابل حل نبودهاند، از جمله مجهولات مطلق محسوب میشوند و راه علم به آنها کاملا بر مردم بسته است.ولی اهل کلام این باور را مورد نکوهش قرار دادهاند و جهل مطلق را به گونهای که حتی پیامبر و دیگر اولیای الهی از آن بیخبر باشند، در هیچ کجای قرآن نمیپذیرند؛زیرا چگونه ممکن است در کتابی که با وصف«مبین»آراسته شده، چیزی یافت شود که کاملا رو پنهان داشته است.خداوند میفرماید:کتاب انزلناه الیک مبارک لیدّبّروا آیاته و لیتذکّر اولوا الالباب 3
دستهی دوم:حروف مقطعه رموزی هستند میان خدا و رسول او«ص»که جز اولیای مقرب الهی کسی به آنها راه ندارند.«لا یمسّه الاّ المطهّرون» 4 :جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند.
ارباب ذوق گفتهاند:سخن گفتن با رمز و اشاره، شیوهی احباب است که در راه و روش دوستی به کار برند.حبیب را بر آن آگاه و رقیب را از آن بیگانه میدارند:
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آن که اشتر میچراند
سید رضی الدین بن طاووس متوفای 664، از کتاب «حقائق التفسیر»، نوشتهی ابو عبد الرحمان محمد بن الحسین سلمی، متوفای 412، روایتی از امام جعفر بن محمد صادق«ع» آورده است که فرموده:«الم»رمز و اشارتی است میان خدا و حبیب او محمد«ص».خواسته تا کسی جز او بر آن آگاه نگردد، آن را به صورت حروف درآورده تا آن رموز را از چشم اغیار دور نگه دارد و تنها بر دوست روشن و ظاهر سازد.
علامه بلاغی گوید:جای شگفتی نیست که در قرآن گفت و گوهای رمزی و اشارت به اسرار خصوصی باشد که تنها با رسول گرامی«ص»و امنای وحی انجام گرفته باشد.
ابن بابویه ابو جعفر صدوق، متوفای 381 گوید:سبب دیگر در فرو فرستادن اوایل برخی سورهها به حروف مقطعه آن است که شناخت آنها ویژهی اهل عصمت و طهارت باشد تا به وسیلهی آنها دلیل اقامه کنند و معجزات به دست آنان ظاهر شود و اگر شناخت آن برای همه میسر بود، هر آینه بر خلاف حکمت و موجب فساد در تدبیر شمرده میشد.
دستهی سوم:حروف مقطعه صرفا حروف مجرده هستند با همان خاصیت آوایی.چیزی جز آن در بر ندارند، نه رمز و اشارهاند و نه معنایی جز خاصیت آوایی دارند و حکمت آوردن این حروف در اوایل این سورهها، از محدودهی الفاظ و اصوات تجاوز نمیکند. 5
1.حروف مقطعه، رمز و اشاره به مدت عمر امت مسلمان
محدث بحرانی از محمد بن قیس روایت میکند که امام باقر«ع»میفرمود:
حی بن اخطب و ابو یاسر بن اخطب و عدهای از یهودیان نجران به محضر پیامبر«ص»رسیدند و سؤال کردند:آیا در میان آیات نازله، کلمهی«الم»نیز وجود دارد؟ فرمودند:بلی.سپس گفتند:آیا جبرئیل آن را از نزد خدا آورده:فرمودند:بلی.آن گاه گفتند:در انبیا کسی نبوده است که مدت حکومتش معین شده باشد، جز حکومت تو که مدت آن بیان شده.
پس حی بن اخطب متوجه اصحابش شد و اظهار کرد:
الف در«الم»یک، «لام»سی، و«میم»چهل محسوب میشوند.پس جمعا 71 سال است و گفت:عجب است از کسی که در امتی وارد میشود که عمر و مدتش 71 سال است(مراد از عمر، عمر امت است).سپس پرسیدند:آیا کلمهی دیگری هست؟فرمودند:بلی.و با نزول حروف دیگری مانند:الر، المر، المص و...به این نتیجه رسیدند که مدت حکومت پیامبر«ص»طولانیتر است. 6
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:7 عصر )