احسان به دیگران
تاریخ پخش: 12/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز بحث را در اواخر سال 89 میشنوند. ماه اسفند در آستانهی عید نوروز یک خانهتکانی میشود و ما هم باید یک خانهتکانی بکنیم. یعنی ببینیم اگر غبار غم بر چهره نشسته آن غبار را برطرف کنیم. برطرف کردن غبار غم مهمتر از برطرف کردن غبار از تلویزیون و پنکه و فرش است. غم است که ما میتوانیم برطرف کنیم. البته بعضی غمها را نمیتوانیم برطرف کنیم. یکی پیر است میخواهد جوان شود، خوب دست ما نیست. اما کمکهای مالی را میتوانیم بکنیم. هفتهی احسان اسمش را گذاشتند، کار خوبی است. من میخواهم امروز راجع به احسان یک بحثی بکنم. بحث خیلی بحث پرمایهای است. یعنی حدود سی، چهل تا آیهی قرآن است به هم جوش دادم و یک بحث خوبی درآمده است. برای همیشه خوب است. خوب است کمیتهی امداد این نوار را ضبط کند در مقرهایی که میخواهد از مردم کمک بگیرد این نوار صوتی را در چادرها و مقرها بگذارد. انگیزههای احسان یک بحث است. عرض کنم به حضور شما که بیست تا آیه است. شیوههای احسان ده تا آیه نوشتیم. بعد خصوصیاتش، حالا ببینیم چقدر میتوانیم. اول انگیزههای احسان، چگونه خدا ما را به احسان تحریک میکند. انگیزه میدهد.
موضوع: احسان به دیگران، انگیزهها، انگیزههای احسان:
1- اموال و امکانات از خداست
1- از تو نیست. از خداست. هرچه عربی میخوانم قرآن است. «مالِ اللَّه» (نور/33) مال برای خداست. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (مائده/88) خدا به تو داده است. بانک که میروید فوری پول به شما میدهد، چون مأمور بانک میداند که این پول برای خودش نیست. چون میداند پول برای او نیست، تا میگوییم: اینقدر میخواهیم میگوید: چشم! ما بدانیم برای ما نیست. تلویزیون برای من نیست. کتکهایش را بلال خورد. تبعیدش را ابوذر کشید. امام کاظم زندانش را رفت. زجرش را دیگران کشیدند. صدها هزار جوان ترکش و اسیر و شهید و مشکل پیدا کردند، تا این دوربین را از طرفدارهای شاه گرفتند و به طرفداران نظام دادند. باید بداند برای من نیست. از تو نیست آیهاش این است. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» یعنی باید خدا به تو بدهد.
2- وسیلهی امتحان است. مال وسیلهی امتحان است. حضرت سلیمان میگوید: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی» (نمل/40) این نعمتهایی که من دارم، فضل خداست. خدا میخواهد من را امتحان کند. «أَ أَشْکُر» آیا شکر میکنم یا شکر نمیکنم؟ بدانیم امتحان است. آدم اگر بفهمد امتحان است یک خرده... «لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ»، «لِیَبْلُوَنی» یعنی خدا میخواهد من را آزمایش کند.
3- جبران میشود. خدا جبران میکند. تو بده خدا جبران میکند. میگوید: «فَهُوَ یُخْلِفُه» (سبأ/39) «یُخلِفُه» یعنی خلیفه، خلیفه جانشین، میگوید: تو بده جایش را پر میکنم. مادر فکر نکند که اگر به بچهاش شیر نده، شیرش میماند. اگر شیرت را به بچهات دادی، جایش پر میشود.
آیتالله حائری در شیراز یک مثلی داشتند، مثل قشنگی است. میگفت: سینی میوه را که نزد شما میآورند، اگر برای خودت برداشتی، این را میبرد، رد میشود. به کس دیگری میدهد. اما اگر سینی میوه را اینجا آوردند، برای خودت برنداشتی به این دادی. تا مادامی که به این و آن بدهی، این را مقابل تو نگه میدارند. مال هم همینطور است. اگر به این و آن دادی، خدا این مال را مقابل تو نگه میدارد. اگر فقط برای خودت برداشتی، میگذرد. اینهایی که سقف میزنند، آجر را میگیرند، میچسبانند. اگر این آجر را رد کرد، یکی دیگر میگیرد. اما اگر آجر را در دستش نگه داشت، آن هم که پایین است، آجر را نگه میدارد. شیر را بدهیم جایش پر میشود. آجر را بچسبانیم یکی دیگر دستت میدهند. میوه را به اطرافیانت هم بده برای تو نگه میدارند. «فَهُوَ یُخْلِفُه»...
2- بازگشت نیکی به خود انسان
4- به خودت برمیگردد. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ...» بگویید، هرکس بلد است بگوید...«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسراء/7) من اگر خانهی شما آمدم خوب سخنرانی کردم، شما هم که بنا باشی خانهی مرا خوب میسازی. اگر من سَمبل کردم، شما هم که خانهی ما بنایی میآیی سمبل میکنی. همهی کارها سرهم بندی میشود. خوبیها به خودتان برمیگردد. یک لیوان آب دست مردم بدهی، یا به خودت آب میدهند، یا به نسلت آب میدهند. قرآن قول داده است. گفته: خیر برسان، خیر میبینی. در نماز هم همینطور است. اگر مشتری آمد، صدای «قد قامت الصلاة» هم آمد. هم میگوید: «قد قامت الصلاة» هم مشتری آمده است، اگر ترجیح دادی رفتی نماز اول وقتت را در مسجد خواندی، عصری دو تا مشتری بهتر میآید. اما اگر دهانت از این مشتری پر از آب شد، دل از این یک مشتری نکندی، عصری دو تا مشتری میآید در دکانت میایستد، لحظهی معامله میگوید: میدانی برویم یک دکان دیگر. معطل میکند و آخر هم از تو نمیخرد. حدیث داریم تا انسان در خانهی خدا و مسجد است، خدا هم برای او خیر مقدر میکند.
5- تو هم یک روزی نیاز پیدا میکنی. فکر نکن همیشه همینطور است. دنیا پایین و بالا دارد. امروز وضعت خوب است. از کجا معلوم سال دیگر چطور باشی. ده سال دیگر چطور باشی. اینها فکر میکنند که اگر خارج رفتند خوش هستند. خیلیها میگفتند: خوشا به حال زن شاه که زن شاه شد! به چه سرنوشتی مبتلا شد؟ آن زنهای ایران هم که داغ دیدند آن هم پسرش خودش را کشت، او هم داغ دید! اینطور نیست که اگر شما بلژیک و اتریش و کانادا و آمریکا بروی، از قهر خدا فرار کنی. زهر مار برای هرکجا مقدّر باشد، میرسد. خیر، خیر میآورد، شَر، شر میآورد.
3- احسان به دیگران، شکر نعمتهای الهی
6- خدا به تو احسان کرده است. می فرماید: به قارون میگفتند: «أَحْسِن» (قصص/77) به دیگران احسان کن. «کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْک» خدا به تو احسان کرده است. تو هم به دیگران احسان کن. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» قرآن بزرگترین آیهاش، بزرگترین آیات قرآن که یک صفحه و چهارده سطر است، آیهی چهارده سطری ما در قرآن نداریم. فقط یک آیه داریم. آن هم مربوط به حقوق است. در آن حقوق میگوید: «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُب» (بقره/282) اگر دو نفر معامله دارند، سواد ندارند، به یک نویسنده گفتند: این سند را برای ما تنظیم کن، بنویس، ناز نکن «کَما عَلَّمَهُ اللَّه»! «کَما عَلَّمَهُ اللَّه» یعنی خدا به تو سواد داده است. به شکرانهی این سواد حالا یک نامه برای ایشان بنویس. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» به شکرانهی این پول، پول بده. به شکرانهی این سواد، سواد بده. به شکرانهی اینکه شما یک پزشک از این روستا هستید، در سال پنج بار خودت در این روستا برو، یک اتاق بگیر، و بگو: من بچهی این روستا هستم. رفتم درس خواندم پزشک شدم. به شکرانهی اینکه آب و هوای این روستا را خوردم، سالی پنج روز در این روستا میآیم. هر آیتاللهی سالی ده روز، بیست روز وطن خودش برود. از شیراز است، شیراز برود. از اردبیل است، اردبیل برود. از تبریز است، تبریز برود. اگر سالی چند روز در شهر خودمان باشیم، در روستای خودمان باشیم همه به نوا میرسند. این هم یک معنای عدالت است. خیلی کار داریم تا عدالت شود.
این هدفمند شدن یارانهها، یک قدمی است. وگرنه ما باید همه چیزمان عدالت باشد. بعد از سی و دو سال چشممان را باز میکنیم ببینیم اِ... در درون خودمان عدالت نیست. یعنی یک پولی که در صدا و سیما میآورند خرج دین کنند، یک میلیارد ششصد میلیون، هفتصد میلیون با کم و زیادش برای صد هزار تا حاجی خرج برمیدارد. آنوقت نماز و امر به معروف و خمس و زکات ونمیدانم عفاف و همه دین را دویست میلیون میدهند، به حج ششصد میلیون میدهند. خوب ببینید ما در خودمان هم عدالت نیست. راستش را بخواهید. عادل کسی است که همه را با یک چشم ببیند. ما باید به سمت این برویم که همه چیز یک شکل باشد. به چه دلیل یکبار در یک خیابان پنج تا روضهخوانی است و یک روستا هیچ آخوندی نمیرود؟ من خودم عادل هستم؟ خودم خواسته باشم وجداناً خودم را محاکمه کنم نمرهی صفر به خودم میدهم. حالا مردم هرچه میخواهند بگویند، بگویند. «و کم من ثناء جمیل لست أهلا له نشرته» در دعای کمیل میگوید: خدایا یک خوبیها را در دهان مردم میاندازی، ولی تو که میدانی من اینطور نیستم.
4- احسان به دیگران، عامل گشایش در کارها
7- در کارت گشایش میشود. گره باز کن، گره باز میکنم. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى» (لیل/5) کسی که به مردم کمک کند، بینندهها بحث را در آستانهی عید نوروز نود گوش میدهید. خیلی خانهها لباس نو ندارند، آذوقه ندارند، پول ندارند، مشکل دارند، اتاقشان کثیف است نمیتوانند رنگ کنند. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى» اگر عطا کنی، احسان کنی. «وَ اتَّقى» تقوا هم داشته باشی. آخر بعضیها احسان میکنند تقوا ندارند. مثلاً پلو میدهد که در انتخابات رأی بیاورد. دانه میدهد که تخممرغش را بردارد. علف میدهد که شیرش را بدوشد. نه! «أَعْطى وَ اتَّقى» یعنی احسانش «فی سبیل الله» برای خدا باشد. رنگی نداشته باشد.
آمده نزد من در ستاد نماز و اصرار میکند یک مسجد میخواهیم بسازیم. میگویم: آقا اگر میخواهی یک مسجد بسازی، میگوید: میخواهم در جاده بسازم. فلان جاده ساعتی هفتصد تا ماشین میگذرد. مسجد کم دارد، یا ندارد. میگوید: نه من میخواهم در روستای خودمان بسازم که مردم روستایی بفهمند من این را ساختم. میگویم: آقا از من مشورت نکن. برو هرجا میخواهی بسازی، بساز. پس معلوم میشود برای خدا نمیخواهی بسازی. اگر مسجد برای مسافرها میسازی، این جاده مسافرش بیشتر است.
من سراغ دارم، الآن که میگویم میدانم کجا را میگویم.البته اسم نمیبرم. سراغ دارم جایی را که نود گوسفند جلوی هیأت با کم و زیادش میکشند. حدود صد و پنجاه متریاش یک هیأت است که یک گوسفند هم ندارد. افغانیهای شیعه آنجا جمع میشوند، یک دهه روضه میخوانند یک گوسفند هم ندارند. کارگر هستند. و صد و پنجاه متر آن طرفتر نود تا گوسفند میکشد. ما... اینکه امام زمان از مسجدالحرام شروع میکند، یعنی اول باید مسجد را درست کرد. یعنی باید از مکه شروع کرد. یعنی باید از حزباللهیها شروع کرد. امام زمان از مکه ظهور میکند یعنی چه؟ پیامش چیست؟ شاید پیامش این باشد که باید از اول از خودیها شروع کنیم.
میگوید: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» (لیل/10) کسی اگر احسان کند، تقوا هم داشته باشد، فی سبیلالله باشد، گرههایش را باز میکنیم. روانش میکنیم. بیمه میشود. در همین دنیا پاداش میدهد. «لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» (نحل/30) کسانی که کمک کنند در همین دنیا خیر میبینند نه آخرت! «فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» در همین دنیا، اینطور نیست که فقط قیامت باشد. خیلیها که خیر میبینند در همین دنیا خیر میبینند.
کسی یک یادداشتی داشت به من داد. پسندیدم! گفت: راضی نیستم از رویش بنویسی. راضی نیستم فتوکپیاش را برداری. راضی نیستم در تلویزیون بگویی. یک خرده مطالعه کردم دیدم چیزهای خوبی است، ولی حالا میگوید: راضی نیستم به او دادم. خودش و دفترش همه پودر شد. و آدم هم داریم که یادداشتهایش را در اختیار همه میگذارد، و همه از آن استفاده میکنند. یک چیزی به شما بگویم برای طلبهها و دانشجوها و اساتید دانشگاه و معلمین و شعرا و مداحها و اینهایی که کار فرهنگی میکنند، صدا و سیما و اصلاً اگر یک چیزی را من تولید کردم، دیگران پخش کردند این برای قیامت من میماند. حدیثی که من مطالعه کردم بگویم، معلوم نیست برای قیامت من هم باشد. چون یا برای پول است، البته من از تلویزیون هیچ پولی نمیگیرم. درسهایی از قرآن یک قران نگرفتم. ولی پست که گرفتم، بالاخره وقتی در تلویزیون هستم، مشهور میشوم. من را میشناسند. من یک مقامی کسب کردم. هرچه خودم بگویم، یا برای پول است، یا برای پست. معلوم نیست خدا در آن باشد. اما اگر یادداشت مرا شما برداشتی یک جایی گفتید، چون مردم که نمیدانند قرائتی چه کسی است. شما از یادداشت من استفاده کردی، مردم استفاده کردند، با امام صادق و حرفهای امام صادق آشنا شدند. با فرمایشات امام صادق آشنا شدند. آنجا دیگر مردم با اسلام آشنا میشوند، قرائتی هم مطرح نیست. آن برای قیامت میماند. هرکاری را که دیگران کردند ذخیرهی قیامت است. وگرنه حالا من بگویم، شبکهی یک تولید کرده برای شبکهی دو، شیراز تولید کرده به اصفهان بده. این شعر را من گفتم، مداح دیگری بخواند. آن جاهایی که خودمان مطرح هستیم، معلوم نیست قیامت باشد، شاید باشد شاید نباشد. پنجاه درصد است. اما اگر دیگری از ما استفاده کرد و اسم ما را نبرد، ولی مردم به خیر رسیدند، ولی مردم ما را نشناختند، آنجا که به خیر رسیدند و ما را نشناختند، آن را برای قیامتتان برایش حساب باز کنید. وگرنه من میتوانم یک سطل زباله به شهرداری بدهم، بنویسم بانی این سطل زباله محسن قرائتی بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! (خنده حضار) یک سطل زباله میگذارم هم خودم را مطرح میکنم و هم به همه فحش میدهم. اگر نفهمند چه کسی هستی برای قیامتت میماند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
5- انفاق و صدقه، عامل دفع بلا
8- اگر احسان کردی بیمه میشوی، همین صدقه دفع بلا میکند. بهترین راه بیمه شدن کمک به فقرا است. ما را خانهی یک آقایی بردند. نمیدانم چه بگویم. اصلاً آدم زبانش بسته است. این بزرگوار گفت که چون شما به درد تبلیغ میخوری، بلند شو یک دعایی بخوانم و تو را بیمه کنم. بلند شو بایست یک چیزی بخوانم و تو را بیمه کنم. ما هم گفتیم: چشم! گفت: بلند شو بایست. یک مرتبه دستهایش را آورد روی سر من چنین کرد (با بیان حرکت) گفتم: آقا اصلاً من میخواهم سگ مرا بخورد. (خنده حضار) میخواهم سگ مرا بخورد و تو این رقمی مرا بیمه نکنی. اینها بازی است. این حقهبازیها چیست درآوردی؟ راه بیمه احسان به فقرا است. به فقرا کمک کن خدا بیمهات میکند. زکات بده کشاورزیات خوب میشود. نماز باران بخوان، باران میآید. صدقه بده، کمک به فقرا، یاد خدا، بیمه میشوی. آیتالکرسی، قرآن اینها بیمه میکند. خیلی از اینهایی که چیز میکنند این دکان است. گفتم: آقا من میخواهم سگ مرا بخورد، این رقمی... «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (بقره/256) قرآن میگوید: راه حق و باطل روشن است. نیازی به سوتکی و فوتکی نیست.
«مَا کَانَ الْمُؤْمِنُ فِی عَوْنِ أَخِیه» (کافی/ج2/ص200) حدیث داریم تا مادامی که انسان به فکر کمک به برادرش است میخواهد احسان کند، خدا هم با آنهاست. خوش عاقبت میشود. امام کاظم میفرماید: «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ قَضَاءُ حَوَائِجِ إِخْوَانِکُم وَ الْإِحْسَانُ إِلَیْهِمْ مَا قَدَرْتُم» (بحارالانوار/ج72/ص379) اگر میخواهید عاقبت بخیر شوید، آخر بعضیها میگویند: دعا کن خدا عاقبت ما را بخیر کند. میگویم: یک چک بده. شب عید است یک چک بده با آن عاقبتت بخیر میشود. پولهایش را نگه داشته میگوید: التماس دعا! به همه میگوید: التماس دعا، یک قران هم به کسی نمیدهد. آقا التماس دعا نگو پول بده.
یک پدر بزرگی داشت به قم میآمد. قدیم قم حالا هم سفال فروشی دارد، منتهی سفالهای سوتکی هم داشت. این سوتهایی هست که در زمین ورزش میزنند، فلزی است. آن زمان گلی بود. نوهها دورش جمع شدند گفتند: پدر بزرگ قم میروی یک سوتک هم برای من بیاور. همه گفتند: یک سوتک، یک سوتک، یک سوتک، یکی از این نوهها یک، یک قرانی کف دست پدر بزرگ گذاشت و گفت: آقاجان! یک سوتک هم برای من بیاور. گفت: سوتک تو صدا خواهد کرد. چون همراه با پول بود. اگر چک کشیدی و گفتی التماس دعا، دعایت مستجاب میشود. وگرنه به همه بگو: التماس دعا و یک قران به کسی نده. گاهی وقتها ما فکر میکنیم اگر همهی انگشتهای ما انگشتر باشد، خدا ما را حفظ میکند. این عقیق یمنی است، این فیروزه مشهد است. نمیدانم این چیست. همهی انگشتهایش پر از انگشتر است، فکر میکند این حفظش میکند. نه آقا یک انگشتر دست کن آن سه تا انگشتتر را به سه نفر دیگر بده خدا حفظت میکند. تو همهی انگشتهایت را پر از انگشتر کردی، میخواهی اینها تو را حفظ کند. باید یک کمکی هم بکنی. «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ» اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، احسان کنید. شب عید است. هرکسی تکان بخورد. همه تکان بخوریم خوب میشود.
یکوقتی در دانشگاه، دانشجوها آمدند گفتند: آب سرد است. ما دیدیم به مسئولین بگوییم، خواهند گفت: بنویس. او میگوید: به روابط عمومی بگو. او میگوید: به ذیحسابی بگو. او میگوید: به جمعبندی. او میگوید: به برنامهریزی. کارهای اداری جان آدم درمیآید. گفتیم: بچهها همه دست در کیسه کنید. از یک ریال تا ده هزار تومان. هرکس هرچه دارد بدهد، سریع در فاصلهی دو دقیقه نمیدانم شد یا نشد، دانشجوها پانصد هزار تومان دادند. دختر و پسر! پول چند تا آب گرمکن. بعد هم گفتم: یا این را وصل کنید، یا از دانشکدهی مهندسی یک مینیبوس دانشجوها میآیند خودشان هم وصل میکنند. این دانشجوها مهندسی نیستند پول میدهند، آنها هم وصل میکنند. اگر بسیح شویم در کشور ما فقر نیست. امام فرمود: اگر مردم زکات بدهند فقیری روی کرهی زمین باقی نمیماند. امیرالمؤمنین فرمود: هرجا شکم گرسنهای است، بغل او یک کسی دو پرس خورده است، با پپسی و کوکا میخواهد هضمش کند. ما خیلی میخوریم. به چاقها که میگوییم: یک خرده خودت را لاغر کن، میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ یعنی او هم که میخواهد لاغر شود، میخواهد بخورد. (خنده حضار) میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ لاغریاش هم از نوع خوردن میخواهد. اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، به فقرا کمک کنید. خدا دوستتان دارد. قرآن میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» (بقره/195) کسی اهل احسان باشد، محسن یعنی نیکوکار! اگر کسی اهل احسان باشد، خدا او را دوست دارد.
9- در قیامت امنیت دارد. قرآن میفرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» (نمل/89) اگر کسی در دنیا به دیگران کمک کند، در قیامت از ناراحتیها در امان است. خدا ده برابر پاداش میدهد. قرآن میگوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) هرکس کار خیر بکند، ده برابر ثواب میبرد.
6- احسان به دیگران، مایهی آمرزش گناهان
10- از گناهها پاک میشود. قرآن میگوید: «أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» (مائده/12) اگر با وام به کسی کمک کردی، مشکلش را حل کردی، «لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم» گناهانت را میبخشم. پس ببینید بیمه میشوی، گناهانت را میبخشد. محبوب خدا میشوی. روحت روان میشود. «فَسَنُیَسِّرُه» (لیل/7) یعنی روانت میکند. یعنی هرکاری برایت، هیچ کاری دیگر برایت مشکل نیست. میگویی: این چیزی نیست. خوش عاقبت میشوی، اینها همه انگیزههای احسان است.
11- از گردنهها عبور میکنی. قرآن آیه دارد میگوید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ،وَ مَا أَدْرَئکَ مَا الْعَقَبَةُ،فَکُّ رَقَبَةٍ،أَوْ إِطْعَامٌ فىِ یَوْمٍ ذِى مَسْغَبَة،یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ،أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَترَْبَةٍ» (بلد/11-16) الله اکبر! میگوید: از گردنهها نمیخواهی بالا بروی. خیلیها که میخواهند کوهنوردی کنند فکر میکنند اگر از کوههای سخت بالا بروند، مقام بالاتری دارند. همینطور هم هست. میگوید: اگر میخواهید روی قلهی کوههای سخت بروید، از گردنهها عبور کنید، «فَکُّ رَقَبَةٍ» یک اسیر را آزاد کن. شب عید است، یکی از اینهایی که بدهکار هستند را آزاد کن و خدا جبران میکند.
بعضی وقتها خودت هم کمک نکن، بگو: آقا من این را میدهم شما هم کمک کنید. ممکن است پول شما خیلی نباشد. بنده به لطف خدا کتاب تفسیر نور، کتاب سال جمهوری اسلامی شد. رییس جمهور وقت پنجاه سکه به ما داد. چند روز به عید نوروز بود. ما یک خرده قرض داشتیم به یکی کسی دادیم. یک چند تا سکه را هم به رییس زندان زنگ زدیم، که آقا یکی از این زندانیهایی که به خاطر یک مبلغ کمی گرفتار است این سکهها را بگیر و آزادش کن. بعد گفتم: هنر نیست یک قاشق ماست در دهان کسی بگذاری. یک شیر پیدا کن، این قاشق ماست را به شیرها بده، آن شیرها هم همه... بگویید... ماست شود. یک چند تا پولدار را به آنها تلفن کردیم گفتیم: آقا یک چند تا سکه رییس جمهور به ما داده. اینها را به شما میدهیم. شما پولدار هستید، من طلبه هستم. ولی شما هم بیایید کمک کنید، خلاصه تلفن و ملاقات با این و آن، و آنها هم وقتی دیدند ما چند تا سکه گذاشتیم یک ده تا سکه ما گذاشتیم. آنوقت آنها هم چند برابر دادند. شب عید نوروز 473 نفر از زندان آزاد شدند. یک لوتیگری بکنید. بگو: آقا من ده میلیون میدهم. از دم نفری دو میلیون بدهید. پنج میلیون من میدهم. از دم نفری صد هزار تومان بدهید. آقا هزار تومان من میدهم، شما هم نفری هزار تومان بدهید. این نخهای ریز اگر به هم تاب بخورد، طناب میشود. خیلی کار میشود کرد. اصلاً در کشور ما کاری نیست که نشود انجام داد. کار نشد ندارد. این را از قدیم گفتند. همه کاری میتوانیم. بیایید شب عیدی، لااقل آنهایی که مجرم نیستند. حالا یک کسی چاقوکش است، تروریست است.آنها خوب، ولی افرادی هستند حالا رفته پایش را روی ترمز بگذارد روی گاز گذاشته است. خوابش برده است. دکانش سوخته است. یک مرض قلبی، بدنی پیدا کرده است، چند میلیون خرج عمل جراحی شده است. آدمی هم که پول ندارد میتواند کار بکند. شب عید دو روز همهی دکترهای ایران مجانی بیمار ببینند. لازم هم نیست پول نقد بدهد. یک کسی به یک بازاری گفت: صد هزار تومان بده با شش ماه مدت! بازاری یک خرده فکر کرد و گفت: پول ندارم مدت هرچه بخواهی میدهم. (خنده حضار) آدمهایی هم که میمیرند، پول میدهند برایش نماز استیجاری. میگویند:آقا این پول را بگیر یک سال نماز قضا بخوان. یا یکسال روزه قرضی بگیر. یک نفر میگفت: والله دیگر من حال نماز قضایی و روزه قضایی، حال نماز و روزه استیجاری ندارم دیگر پیر شدم. اما خواب استیجاری اگر کسی دارد به من بده. پول بده من برایش میخوابم. حالا ممکن است یک دکتر بگوید: آقا من فعلاً پول ندارم. ولی میتوانید در آستانهی عید نوروز دو ساعت هرچه مریض آمد پول نگیرید. به خصوص اگر اینها رنگ مذهبی داشته باشد که برای روز قیامت شما هم میماند. رنگ مذهبی هم نداشته باشد کمک به مردم برای روز قیامت میماند. انشاءالله!
7- بیتوجهی به محرومان، عامل دوزخی شدن
12- اگر بیتوجهی کنیم، جهنم میرویم. قرآن میگوید: اهل بهشت از اهل جهنم میپرسند: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ» (مدثر/42) چطور جهنمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل! «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (مدثر/43) ما پای بند به نماز نبودیم. دو ساعت با هرکس و ناکسی حرف میزدیم، پنج دقیقه حال نماز خواندن را نداشتیم. چه گناهی کردیم که حرف زدن با مخلوق برای ما روان است، حرف زدن با خالق برای ما سنگین است. چه گناهی کردیم؟ حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند در مقابل گناهانش این است که از نماز لذت نمیبرد. این بزرگترین سیلی است. بزرگترین سیلی مرد به زنش چیست؟ این است که زنش احساس کند این مرد او را نمیخواهد. دوستش ندارد. نمیخواهد با او حرف بزند. یا به عکس! مرد میگوید: زن من من را نمیخواهد. نمیخواهد با من حرف بزند. خیلی تلخ است. در قرآن «وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ» (بقره/174) داریم. اینهایی که میگویم حدیث است. حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند این است که مزهی عبادت را از او میگیرد. چرا حال نداریم؟ دو ساعت حرف زدی. خوب پنج دقیقه هم با خدا حرف بزن. اصلاً مگر خدا را دوست نداری؟ اگر خدا را دوست داری چرا با او حرف نمیزنی؟ خدا دوست داشتنی است. دیدید دو سه روز هوای تهران چه شد، داشتیم خفه میشدیم؟ دیدید اگر برف نیاید، این برفهایی که میآید، اینها هندوانهها و خربزههای تابستان ما است. کوهها مأمور هستند این برفها را نگه دارند.
بسیار خوب باقیاش بماند ولی شیوههای احسان:
8- احسان به دیگران در شکلها و شیوههای گوناگون
1- سریع احسان کنید. قرض الحسنه یکی این است که سریع، «فَاسْتَبِقُوا» (بقره/148) «یُسارِعُون» (آلعمران/114) در هر شرایطی کمک کنیم. «فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آلعمران/134) اینطور نیست که حالا خودمان هم گرفتار هستیم. اتفاقاً اگر گرفتاری باز هم کمک کن، ممکن است به خاطر همین کمک گرفتاری خودت هم حل شود. کسی آمد گفت: آقا من برای ازدواج بچهام به هر دری میزنم نمیشود. چند سال است دنبال مورد میگردم. چه کنم؟ گفتم: نذر کن که اگر موردی حل شد، یک دختر را جهازیه بدهی، یک پسری را داماد کنی حالا یا کلاً یا بعضاً. یا کمکش کنی یا مطلقا همهی خرجش را بدهی، یا مقداری خرجش را بدهی. گره را باز کن، گرهات باز میشود. گره را باز کن، گره باز میشود. سریع باشد. حتی اگر فقیر هم هستید باشد.
خدا در قرآن تعریف میکند، میگوید: حضرت موسی تحت تعقیب فرعون بود. وارد منطقهی مدین شد، دید دو خانم کنار ایستادند. گفت: چرا کنار هستید؟ گفتند: ما میخواهیم بزغالههایمان را آب بدهیم، لب چاه مرد است. تنهی ما به تنهی مردها میخورد. گفت: بده من بزغالهها را آب بدهم. خدا تعریف میکند. میگوید: ببین موسی کمک به خلق کرد. احسان کرد ولو در حال فرار! ولو غریب! ولو گرسنه!ولو دست تنها! بدون پیش شرط! بدون اینکه نگاه به دخترها کند و عاشق شود. بدون اینکه وامدار باشد. یعنی در هر شرایطی باید کمک کنیم. حتی در حال نماز، حضرت امیر در نماز انگشترش را داد. نگفت: بنشین نمازم تمام شود. حتی در حال طواف! امام طواف میکرد، یک نفر هم از بیرون طواف میکرد چنین میکرد. امام فرمود: به تو نیست؟ گفت: چرا. گفت: خوب برو ببین چه کار دارد؟ گفت: آقا در حال طواف هستم، گفت: طواف را ول کن. طوافت را بشکن و برو ببین مردم چه مشکلی دارند. حتی در حال اعتکاف، امام صادق فرمود: مردی به امام حسن مراجعه کرد، مشکلی داشت. امام اعتکاف خودش را به هم زد، دنبال او رفت. اعتکاف یعنی سه روز از مسجد بیرون نیا. دو روز و نصفی مانده، نصف دیگر از آن مانده است. اما کسی کاری دارد میگوید: بیا، طوافت را، اعتکاف را بشکن. اعتکاف را بشکن. دیگر چه چیزی را گفتیم بشکن؟طواف را بشکن. نماز را در حال رکوع انگشترت را بده. یعنی در اهمیت کمک به احسان به فقرا اینقدر مهم است.
حالا لازم نیست کمک مالی هم باشد. فرصت بده. آقا بدهکار است. «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَة» (بقره/280) بگو: آقا من نمیتوانم پول به شما ببخشم. اما مثلاً دو ماه را سه ماه میکنم. یک ماه دیگر به شما مهلت میدهم. چیزی هم که دوست دارید بدهید. نه آن لباسهایی را که تنگ است و رنگش را نمیپسندی. از مد افتاده است. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) هرچه دوست داری بده. هرچه دوست داری بده. یا مثلاً که «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه» (انسان/8) یک چیزی را بدهید که دوست دارید داشته باشید. نه چیزی را که دوست ندارید.
گاهی هم با زبان میشود کمک مردم کرد. شما با زبانت دلالی کنی. «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً» (نساء/85) «شَفاعَةً حَسَنَةً» یعنی دلالی خیر بکنی. آدم با زبانش گاهی میتواند کمک کسی کند. به محتاج واقعی هم بدهیم. فقیر واقعی نه فقیر نما. بعضیها هستند شکمشان سیر است روی حرص فقیری میکنند. نه! «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ» (بقره/273) یعنی واقعاً فقیر است، فقیر واقعی است. به فقیر واقعی سریع، بدون منت، بدون اذیت، از مالی که دوست داریم. شب عید است، هرکس هرچه میتواند کمک کند. کسی هم نگوید: نمیتوانم کمک کنم. ببین اگر به من بگویند: چقدر میدوی؟ میگویم: من از الآن دیگر هیچی! خیلی چانه بزنی، میگویم: حالا شاید صد متر دویدم. اما یک گرگ دنبالم کند، سی کیلومتر میدوم. ببینید کسی نگوید: نمیتوانم! هیچکس نیست که نتواند. همه میتوانیم. همه میتوانیم! همه میتوانیم.
اگر مثلاً فرض کنید که این یک جوانی است، دختری است، پسری است، هیچ کاری ندارد. هیچ پولی ندارد بدهد. خوب این پیرمرد و پیرزن دارند خانهشان را میشویند. بگو: آقا شیلنگ را به من بده من کمکت کنم. شما نمیتوانید در خانه شویی کمک کنی؟ برف آمده، آقا شما پیرزنی، پیرمردی، اجازه بده من برف پشت بام را پایین بریزم. من میروم نان بگیرم، یک نان هم برای تو میگیرم. آقا طبقهی چهارم هستیم، طبقهی سومی، کیسهی زباله رامیآوریم که کارمندهای شهرداری ببرند. در راه پلهها میبینی به طبقهی دوم رسیدیم. خوب تو که داری نایلون خودت را میبری، نایلون همسایهات را هم ببر. مگر نوکرش هستم؟ چشمش کور شود خودش بیاورد. بابا تو که داری پایین میروی، این کیسهی زباله را هم میبری، آن را هم ببر. تو که داری میروی، خوب پوست خیار را کنار بزن. مگر من کارمند شهرداری هستم؟ اِ...
من خودم اینجا، در همین تهران یکبار شهردار شدم. داشتم میرفتم دیدم این کلهپاچهای تمام استخوانها و سیراب شیردانهایی که نخورده بود را در جوی ریخت. ترمز زدم گفتم: چرا شما اینجا ریختی؟ گفت: مگر شما شهردار هستی؟ گفتم: بله شهردار هستم. چرا ریختی؟ همهی ما شهردار هستیم. اگر دیدیم یکجایی آب پنیر شور را پای درخت میریزند، درخت خشک میشود، باید نعره بکشیم. منکر است. نهی از منکر که فقط فکل نیست. این هم که درخت خیابان را میخشکاند این هم منکر انجام میدهد. البته فکل هم منکر است. حالا دخترهای فکلی نگویند: قرائتی گفت طوری نیست. نه آن هم گناه است. یک دانه مو هم نباید بیرون باشد. حکم شرعیاش این است. اما فقط آن نیست. ما خیلیوقتها مذهبی هستیم قیافهی ما هم مذهبی است، حزباللهی است ولی راحت آب پنیر شور را پای درخت میریزیم خشک میشود. راحت خیار میخوریم پوستش را میاندازیم هرکس افتاد، به درک! گاهی هم به خیال ثواب میرویم در حمام سدر میزنیم، یکی افتاد به درک که افتاد! غسل جمعه میکنیم و حال آنکه مردم غسل واجب دارد هی میگوید: آقا آفتاب زد، میگویم: صبر کن ببینم! این آقا دارد مستحب انجام میدهد، او واجبش را هی پا به زمین میزند. ما باید یک بازنگری بکنیم. باید خاک باغچه را عوض کنیم. یعنی درست و حسابی یک مسلمان واقعی شویم. فعلاً نه شرقی هستیم، نه غربی هستیم، ولی مسلمان درست و واقعی هم کار دارد تا شویم. آن مسلمانی که در قرآن گفته است.
خدایا به ما توفیق بده درست اسلام را بشناسیم. همه اسلام را بشناسیم. به همه اسلام عمل کنیم. مزهی اسلام را بچشیم و به دیگران بچشانیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- قرآن در آیهی 40 سورهی نمل، به کدام جنبهی ثروت و مال، اشاره میکند؟
1) نعمت خدا بودن
2) وسیلهی آزمایش الهی
3) مایهی قهر و عذاب
2- بر اساس قرآن، آثار کار نیک به چه کسی باز میگردد؟
1) خود انسان
2) پدران و نیاکان
3) محیط و جامعه
3- آیه 10 سورهی لیل به کدام اثر احسان به دیگران اشاره دارد؟
1) آمرزش گناهان
2) گشایش در کارها
3) آسایش و آرامش
4- بهترین راه بیمه شدن در برابر حوادث و بلایا چیست؟
1) دعا و مناجات
2) نیکی به والدین
3) کمک به فقرا
5- قرآن در انجام کار خیر، بر چه امری تأکید میورزد؟
1) سرعت و سبقت
2) انفاق از دوستداشتنیها
3) هر دو مورد
احسان به دیگران
تاریخ پخش: 12/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز بحث را در اواخر سال 89 میشنوند. ماه اسفند در آستانهی عید نوروز یک خانهتکانی میشود و ما هم باید یک خانهتکانی بکنیم. یعنی ببینیم اگر غبار غم بر چهره نشسته آن غبار را برطرف کنیم. برطرف کردن غبار غم مهمتر از برطرف کردن غبار از تلویزیون و پنکه و فرش است. غم است که ما میتوانیم برطرف کنیم. البته بعضی غمها را نمیتوانیم برطرف کنیم. یکی پیر است میخواهد جوان شود، خوب دست ما نیست. اما کمکهای مالی را میتوانیم بکنیم. هفتهی احسان اسمش را گذاشتند، کار خوبی است. من میخواهم امروز راجع به احسان یک بحثی بکنم. بحث خیلی بحث پرمایهای است. یعنی حدود سی، چهل تا آیهی قرآن است به هم جوش دادم و یک بحث خوبی درآمده است. برای همیشه خوب است. خوب است کمیتهی امداد این نوار را ضبط کند در مقرهایی که میخواهد از مردم کمک بگیرد این نوار صوتی را در چادرها و مقرها بگذارد. انگیزههای احسان یک بحث است. عرض کنم به حضور شما که بیست تا آیه است. شیوههای احسان ده تا آیه نوشتیم. بعد خصوصیاتش، حالا ببینیم چقدر میتوانیم. اول انگیزههای احسان، چگونه خدا ما را به احسان تحریک میکند. انگیزه میدهد.
موضوع: احسان به دیگران، انگیزهها، انگیزههای احسان:
1- اموال و امکانات از خداست
1- از تو نیست. از خداست. هرچه عربی میخوانم قرآن است. «مالِ اللَّه» (نور/33) مال برای خداست. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (مائده/88) خدا به تو داده است. بانک که میروید فوری پول به شما میدهد، چون مأمور بانک میداند که این پول برای خودش نیست. چون میداند پول برای او نیست، تا میگوییم: اینقدر میخواهیم میگوید: چشم! ما بدانیم برای ما نیست. تلویزیون برای من نیست. کتکهایش را بلال خورد. تبعیدش را ابوذر کشید. امام کاظم زندانش را رفت. زجرش را دیگران کشیدند. صدها هزار جوان ترکش و اسیر و شهید و مشکل پیدا کردند، تا این دوربین را از طرفدارهای شاه گرفتند و به طرفداران نظام دادند. باید بداند برای من نیست. از تو نیست آیهاش این است. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» یعنی باید خدا به تو بدهد.
2- وسیلهی امتحان است. مال وسیلهی امتحان است. حضرت سلیمان میگوید: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی» (نمل/40) این نعمتهایی که من دارم، فضل خداست. خدا میخواهد من را امتحان کند. «أَ أَشْکُر» آیا شکر میکنم یا شکر نمیکنم؟ بدانیم امتحان است. آدم اگر بفهمد امتحان است یک خرده... «لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ»، «لِیَبْلُوَنی» یعنی خدا میخواهد من را آزمایش کند.
3- جبران میشود. خدا جبران میکند. تو بده خدا جبران میکند. میگوید: «فَهُوَ یُخْلِفُه» (سبأ/39) «یُخلِفُه» یعنی خلیفه، خلیفه جانشین، میگوید: تو بده جایش را پر میکنم. مادر فکر نکند که اگر به بچهاش شیر نده، شیرش میماند. اگر شیرت را به بچهات دادی، جایش پر میشود.
آیتالله حائری در شیراز یک مثلی داشتند، مثل قشنگی است. میگفت: سینی میوه را که نزد شما میآورند، اگر برای خودت برداشتی، این را میبرد، رد میشود. به کس دیگری میدهد. اما اگر سینی میوه را اینجا آوردند، برای خودت برنداشتی به این دادی. تا مادامی که به این و آن بدهی، این را مقابل تو نگه میدارند. مال هم همینطور است. اگر به این و آن دادی، خدا این مال را مقابل تو نگه میدارد. اگر فقط برای خودت برداشتی، میگذرد. اینهایی که سقف میزنند، آجر را میگیرند، میچسبانند. اگر این آجر را رد کرد، یکی دیگر میگیرد. اما اگر آجر را در دستش نگه داشت، آن هم که پایین است، آجر را نگه میدارد. شیر را بدهیم جایش پر میشود. آجر را بچسبانیم یکی دیگر دستت میدهند. میوه را به اطرافیانت هم بده برای تو نگه میدارند. «فَهُوَ یُخْلِفُه»...
2- بازگشت نیکی به خود انسان
4- به خودت برمیگردد. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ...» بگویید، هرکس بلد است بگوید...«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسراء/7) من اگر خانهی شما آمدم خوب سخنرانی کردم، شما هم که بنا باشی خانهی مرا خوب میسازی. اگر من سَمبل کردم، شما هم که خانهی ما بنایی میآیی سمبل میکنی. همهی کارها سرهم بندی میشود. خوبیها به خودتان برمیگردد. یک لیوان آب دست مردم بدهی، یا به خودت آب میدهند، یا به نسلت آب میدهند. قرآن قول داده است. گفته: خیر برسان، خیر میبینی. در نماز هم همینطور است. اگر مشتری آمد، صدای «قد قامت الصلاة» هم آمد. هم میگوید: «قد قامت الصلاة» هم مشتری آمده است، اگر ترجیح دادی رفتی نماز اول وقتت را در مسجد خواندی، عصری دو تا مشتری بهتر میآید. اما اگر دهانت از این مشتری پر از آب شد، دل از این یک مشتری نکندی، عصری دو تا مشتری میآید در دکانت میایستد، لحظهی معامله میگوید: میدانی برویم یک دکان دیگر. معطل میکند و آخر هم از تو نمیخرد. حدیث داریم تا انسان در خانهی خدا و مسجد است، خدا هم برای او خیر مقدر میکند.
5- تو هم یک روزی نیاز پیدا میکنی. فکر نکن همیشه همینطور است. دنیا پایین و بالا دارد. امروز وضعت خوب است. از کجا معلوم سال دیگر چطور باشی. ده سال دیگر چطور باشی. اینها فکر میکنند که اگر خارج رفتند خوش هستند. خیلیها میگفتند: خوشا به حال زن شاه که زن شاه شد! به چه سرنوشتی مبتلا شد؟ آن زنهای ایران هم که داغ دیدند آن هم پسرش خودش را کشت، او هم داغ دید! اینطور نیست که اگر شما بلژیک و اتریش و کانادا و آمریکا بروی، از قهر خدا فرار کنی. زهر مار برای هرکجا مقدّر باشد، میرسد. خیر، خیر میآورد، شَر، شر میآورد.
3- احسان به دیگران، شکر نعمتهای الهی
6- خدا به تو احسان کرده است. می فرماید: به قارون میگفتند: «أَحْسِن» (قصص/77) به دیگران احسان کن. «کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْک» خدا به تو احسان کرده است. تو هم به دیگران احسان کن. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» قرآن بزرگترین آیهاش، بزرگترین آیات قرآن که یک صفحه و چهارده سطر است، آیهی چهارده سطری ما در قرآن نداریم. فقط یک آیه داریم. آن هم مربوط به حقوق است. در آن حقوق میگوید: «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُب» (بقره/282) اگر دو نفر معامله دارند، سواد ندارند، به یک نویسنده گفتند: این سند را برای ما تنظیم کن، بنویس، ناز نکن «کَما عَلَّمَهُ اللَّه»! «کَما عَلَّمَهُ اللَّه» یعنی خدا به تو سواد داده است. به شکرانهی این سواد حالا یک نامه برای ایشان بنویس. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» به شکرانهی این پول، پول بده. به شکرانهی این سواد، سواد بده. به شکرانهی اینکه شما یک پزشک از این روستا هستید، در سال پنج بار خودت در این روستا برو، یک اتاق بگیر، و بگو: من بچهی این روستا هستم. رفتم درس خواندم پزشک شدم. به شکرانهی اینکه آب و هوای این روستا را خوردم، سالی پنج روز در این روستا میآیم. هر آیتاللهی سالی ده روز، بیست روز وطن خودش برود. از شیراز است، شیراز برود. از اردبیل است، اردبیل برود. از تبریز است، تبریز برود. اگر سالی چند روز در شهر خودمان باشیم، در روستای خودمان باشیم همه به نوا میرسند. این هم یک معنای عدالت است. خیلی کار داریم تا عدالت شود.
این هدفمند شدن یارانهها، یک قدمی است. وگرنه ما باید همه چیزمان عدالت باشد. بعد از سی و دو سال چشممان را باز میکنیم ببینیم اِ... در درون خودمان عدالت نیست. یعنی یک پولی که در صدا و سیما میآورند خرج دین کنند، یک میلیارد ششصد میلیون، هفتصد میلیون با کم و زیادش برای صد هزار تا حاجی خرج برمیدارد. آنوقت نماز و امر به معروف و خمس و زکات ونمیدانم عفاف و همه دین را دویست میلیون میدهند، به حج ششصد میلیون میدهند. خوب ببینید ما در خودمان هم عدالت نیست. راستش را بخواهید. عادل کسی است که همه را با یک چشم ببیند. ما باید به سمت این برویم که همه چیز یک شکل باشد. به چه دلیل یکبار در یک خیابان پنج تا روضهخوانی است و یک روستا هیچ آخوندی نمیرود؟ من خودم عادل هستم؟ خودم خواسته باشم وجداناً خودم را محاکمه کنم نمرهی صفر به خودم میدهم. حالا مردم هرچه میخواهند بگویند، بگویند. «و کم من ثناء جمیل لست أهلا له نشرته» در دعای کمیل میگوید: خدایا یک خوبیها را در دهان مردم میاندازی، ولی تو که میدانی من اینطور نیستم.
4- احسان به دیگران، عامل گشایش در کارها
7- در کارت گشایش میشود. گره باز کن، گره باز میکنم. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى» (لیل/5) کسی که به مردم کمک کند، بینندهها بحث را در آستانهی عید نوروز نود گوش میدهید. خیلی خانهها لباس نو ندارند، آذوقه ندارند، پول ندارند، مشکل دارند، اتاقشان کثیف است نمیتوانند رنگ کنند. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى» اگر عطا کنی، احسان کنی. «وَ اتَّقى» تقوا هم داشته باشی. آخر بعضیها احسان میکنند تقوا ندارند. مثلاً پلو میدهد که در انتخابات رأی بیاورد. دانه میدهد که تخممرغش را بردارد. علف میدهد که شیرش را بدوشد. نه! «أَعْطى وَ اتَّقى» یعنی احسانش «فی سبیل الله» برای خدا باشد. رنگی نداشته باشد.
آمده نزد من در ستاد نماز و اصرار میکند یک مسجد میخواهیم بسازیم. میگویم: آقا اگر میخواهی یک مسجد بسازی، میگوید: میخواهم در جاده بسازم. فلان جاده ساعتی هفتصد تا ماشین میگذرد. مسجد کم دارد، یا ندارد. میگوید: نه من میخواهم در روستای خودمان بسازم که مردم روستایی بفهمند من این را ساختم. میگویم: آقا از من مشورت نکن. برو هرجا میخواهی بسازی، بساز. پس معلوم میشود برای خدا نمیخواهی بسازی. اگر مسجد برای مسافرها میسازی، این جاده مسافرش بیشتر است.
من سراغ دارم، الآن که میگویم میدانم کجا را میگویم.البته اسم نمیبرم. سراغ دارم جایی را که نود گوسفند جلوی هیأت با کم و زیادش میکشند. حدود صد و پنجاه متریاش یک هیأت است که یک گوسفند هم ندارد. افغانیهای شیعه آنجا جمع میشوند، یک دهه روضه میخوانند یک گوسفند هم ندارند. کارگر هستند. و صد و پنجاه متر آن طرفتر نود تا گوسفند میکشد. ما... اینکه امام زمان از مسجدالحرام شروع میکند، یعنی اول باید مسجد را درست کرد. یعنی باید از مکه شروع کرد. یعنی باید از حزباللهیها شروع کرد. امام زمان از مکه ظهور میکند یعنی چه؟ پیامش چیست؟ شاید پیامش این باشد که باید از اول از خودیها شروع کنیم.
میگوید: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» (لیل/10) کسی اگر احسان کند، تقوا هم داشته باشد، فی سبیلالله باشد، گرههایش را باز میکنیم. روانش میکنیم. بیمه میشود. در همین دنیا پاداش میدهد. «لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» (نحل/30) کسانی که کمک کنند در همین دنیا خیر میبینند نه آخرت! «فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» در همین دنیا، اینطور نیست که فقط قیامت باشد. خیلیها که خیر میبینند در همین دنیا خیر میبینند.
کسی یک یادداشتی داشت به من داد. پسندیدم! گفت: راضی نیستم از رویش بنویسی. راضی نیستم فتوکپیاش را برداری. راضی نیستم در تلویزیون بگویی. یک خرده مطالعه کردم دیدم چیزهای خوبی است، ولی حالا میگوید: راضی نیستم به او دادم. خودش و دفترش همه پودر شد. و آدم هم داریم که یادداشتهایش را در اختیار همه میگذارد، و همه از آن استفاده میکنند. یک چیزی به شما بگویم برای طلبهها و دانشجوها و اساتید دانشگاه و معلمین و شعرا و مداحها و اینهایی که کار فرهنگی میکنند، صدا و سیما و اصلاً اگر یک چیزی را من تولید کردم، دیگران پخش کردند این برای قیامت من میماند. حدیثی که من مطالعه کردم بگویم، معلوم نیست برای قیامت من هم باشد. چون یا برای پول است، البته من از تلویزیون هیچ پولی نمیگیرم. درسهایی از قرآن یک قران نگرفتم. ولی پست که گرفتم، بالاخره وقتی در تلویزیون هستم، مشهور میشوم. من را میشناسند. من یک مقامی کسب کردم. هرچه خودم بگویم، یا برای پول است، یا برای پست. معلوم نیست خدا در آن باشد. اما اگر یادداشت مرا شما برداشتی یک جایی گفتید، چون مردم که نمیدانند قرائتی چه کسی است. شما از یادداشت من استفاده کردی، مردم استفاده کردند، با امام صادق و حرفهای امام صادق آشنا شدند. با فرمایشات امام صادق آشنا شدند. آنجا دیگر مردم با اسلام آشنا میشوند، قرائتی هم مطرح نیست. آن برای قیامت میماند. هرکاری را که دیگران کردند ذخیرهی قیامت است. وگرنه حالا من بگویم، شبکهی یک تولید کرده برای شبکهی دو، شیراز تولید کرده به اصفهان بده. این شعر را من گفتم، مداح دیگری بخواند. آن جاهایی که خودمان مطرح هستیم، معلوم نیست قیامت باشد، شاید باشد شاید نباشد. پنجاه درصد است. اما اگر دیگری از ما استفاده کرد و اسم ما را نبرد، ولی مردم به خیر رسیدند، ولی مردم ما را نشناختند، آنجا که به خیر رسیدند و ما را نشناختند، آن را برای قیامتتان برایش حساب باز کنید. وگرنه من میتوانم یک سطل زباله به شهرداری بدهم، بنویسم بانی این سطل زباله محسن قرائتی بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! (خنده حضار) یک سطل زباله میگذارم هم خودم را مطرح میکنم و هم به همه فحش میدهم. اگر نفهمند چه کسی هستی برای قیامتت میماند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
5- انفاق و صدقه، عامل دفع بلا
8- اگر احسان کردی بیمه میشوی، همین صدقه دفع بلا میکند. بهترین راه بیمه شدن کمک به فقرا است. ما را خانهی یک آقایی بردند. نمیدانم چه بگویم. اصلاً آدم زبانش بسته است. این بزرگوار گفت که چون شما به درد تبلیغ میخوری، بلند شو یک دعایی بخوانم و تو را بیمه کنم. بلند شو بایست یک چیزی بخوانم و تو را بیمه کنم. ما هم گفتیم: چشم! گفت: بلند شو بایست. یک مرتبه دستهایش را آورد روی سر من چنین کرد (با بیان حرکت) گفتم: آقا اصلاً من میخواهم سگ مرا بخورد. (خنده حضار) میخواهم سگ مرا بخورد و تو این رقمی مرا بیمه نکنی. اینها بازی است. این حقهبازیها چیست درآوردی؟ راه بیمه احسان به فقرا است. به فقرا کمک کن خدا بیمهات میکند. زکات بده کشاورزیات خوب میشود. نماز باران بخوان، باران میآید. صدقه بده، کمک به فقرا، یاد خدا، بیمه میشوی. آیتالکرسی، قرآن اینها بیمه میکند. خیلی از اینهایی که چیز میکنند این دکان است. گفتم: آقا من میخواهم سگ مرا بخورد، این رقمی... «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (بقره/256) قرآن میگوید: راه حق و باطل روشن است. نیازی به سوتکی و فوتکی نیست.
«مَا کَانَ الْمُؤْمِنُ فِی عَوْنِ أَخِیه» (کافی/ج2/ص200) حدیث داریم تا مادامی که انسان به فکر کمک به برادرش است میخواهد احسان کند، خدا هم با آنهاست. خوش عاقبت میشود. امام کاظم میفرماید: «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ قَضَاءُ حَوَائِجِ إِخْوَانِکُم وَ الْإِحْسَانُ إِلَیْهِمْ مَا قَدَرْتُم» (بحارالانوار/ج72/ص379) اگر میخواهید عاقبت بخیر شوید، آخر بعضیها میگویند: دعا کن خدا عاقبت ما را بخیر کند. میگویم: یک چک بده. شب عید است یک چک بده با آن عاقبتت بخیر میشود. پولهایش را نگه داشته میگوید: التماس دعا! به همه میگوید: التماس دعا، یک قران هم به کسی نمیدهد. آقا التماس دعا نگو پول بده.
یک پدر بزرگی داشت به قم میآمد. قدیم قم حالا هم سفال فروشی دارد، منتهی سفالهای سوتکی هم داشت. این سوتهایی هست که در زمین ورزش میزنند، فلزی است. آن زمان گلی بود. نوهها دورش جمع شدند گفتند: پدر بزرگ قم میروی یک سوتک هم برای من بیاور. همه گفتند: یک سوتک، یک سوتک، یک سوتک، یکی از این نوهها یک، یک قرانی کف دست پدر بزرگ گذاشت و گفت: آقاجان! یک سوتک هم برای من بیاور. گفت: سوتک تو صدا خواهد کرد. چون همراه با پول بود. اگر چک کشیدی و گفتی التماس دعا، دعایت مستجاب میشود. وگرنه به همه بگو: التماس دعا و یک قران به کسی نده. گاهی وقتها ما فکر میکنیم اگر همهی انگشتهای ما انگشتر باشد، خدا ما را حفظ میکند. این عقیق یمنی است، این فیروزه مشهد است. نمیدانم این چیست. همهی انگشتهایش پر از انگشتر است، فکر میکند این حفظش میکند. نه آقا یک انگشتر دست کن آن سه تا انگشتتر را به سه نفر دیگر بده خدا حفظت میکند. تو همهی انگشتهایت را پر از انگشتر کردی، میخواهی اینها تو را حفظ کند. باید یک کمکی هم بکنی. «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ» اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، احسان کنید. شب عید است. هرکسی تکان بخورد. همه تکان بخوریم خوب میشود.
یکوقتی در دانشگاه، دانشجوها آمدند گفتند: آب سرد است. ما دیدیم به مسئولین بگوییم، خواهند گفت: بنویس. او میگوید: به روابط عمومی بگو. او میگوید: به ذیحسابی بگو. او میگوید: به جمعبندی. او میگوید: به برنامهریزی. کارهای اداری جان آدم درمیآید. گفتیم: بچهها همه دست در کیسه کنید. از یک ریال تا ده هزار تومان. هرکس هرچه دارد بدهد، سریع در فاصلهی دو دقیقه نمیدانم شد یا نشد، دانشجوها پانصد هزار تومان دادند. دختر و پسر! پول چند تا آب گرمکن. بعد هم گفتم: یا این را وصل کنید، یا از دانشکدهی مهندسی یک مینیبوس دانشجوها میآیند خودشان هم وصل میکنند. این دانشجوها مهندسی نیستند پول میدهند، آنها هم وصل میکنند. اگر بسیح شویم در کشور ما فقر نیست. امام فرمود: اگر مردم زکات بدهند فقیری روی کرهی زمین باقی نمیماند. امیرالمؤمنین فرمود: هرجا شکم گرسنهای است، بغل او یک کسی دو پرس خورده است، با پپسی و کوکا میخواهد هضمش کند. ما خیلی میخوریم. به چاقها که میگوییم: یک خرده خودت را لاغر کن، میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ یعنی او هم که میخواهد لاغر شود، میخواهد بخورد. (خنده حضار) میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ لاغریاش هم از نوع خوردن میخواهد. اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، به فقرا کمک کنید. خدا دوستتان دارد. قرآن میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» (بقره/195) کسی اهل احسان باشد، محسن یعنی نیکوکار! اگر کسی اهل احسان باشد، خدا او را دوست دارد.
9- در قیامت امنیت دارد. قرآن میفرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» (نمل/89) اگر کسی در دنیا به دیگران کمک کند، در قیامت از ناراحتیها در امان است. خدا ده برابر پاداش میدهد. قرآن میگوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) هرکس کار خیر بکند، ده برابر ثواب میبرد.
6- احسان به دیگران، مایهی آمرزش گناهان
10- از گناهها پاک میشود. قرآن میگوید: «أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» (مائده/12) اگر با وام به کسی کمک کردی، مشکلش را حل کردی، «لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم» گناهانت را میبخشم. پس ببینید بیمه میشوی، گناهانت را میبخشد. محبوب خدا میشوی. روحت روان میشود. «فَسَنُیَسِّرُه» (لیل/7) یعنی روانت میکند. یعنی هرکاری برایت، هیچ کاری دیگر برایت مشکل نیست. میگویی: این چیزی نیست. خوش عاقبت میشوی، اینها همه انگیزههای احسان است.
11- از گردنهها عبور میکنی. قرآن آیه دارد میگوید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ،وَ مَا أَدْرَئکَ مَا الْعَقَبَةُ،فَکُّ رَقَبَةٍ،أَوْ إِطْعَامٌ فىِ یَوْمٍ ذِى مَسْغَبَة،یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ،أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَترَْبَةٍ» (بلد/11-16) الله اکبر! میگوید: از گردنهها نمیخواهی بالا بروی. خیلیها که میخواهند کوهنوردی کنند فکر میکنند اگر از کوههای سخت بالا بروند، مقام بالاتری دارند. همینطور هم هست. میگوید: اگر میخواهید روی قلهی کوههای سخت بروید، از گردنهها عبور کنید، «فَکُّ رَقَبَةٍ» یک اسیر را آزاد کن. شب عید است، یکی از اینهایی که بدهکار هستند را آزاد کن و خدا جبران میکند.
بعضی وقتها خودت هم کمک نکن، بگو: آقا من این را میدهم شما هم کمک کنید. ممکن است پول شما خیلی نباشد. بنده به لطف خدا کتاب تفسیر نور، کتاب سال جمهوری اسلامی شد. رییس جمهور وقت پنجاه سکه به ما داد. چند روز به عید نوروز بود. ما یک خرده قرض داشتیم به یکی کسی دادیم. یک چند تا سکه را هم به رییس زندان زنگ زدیم، که آقا یکی از این زندانیهایی که به خاطر یک مبلغ کمی گرفتار است این سکهها را بگیر و آزادش کن. بعد گفتم: هنر نیست یک قاشق ماست در دهان کسی بگذاری. یک شیر پیدا کن، این قاشق ماست را به شیرها بده، آن شیرها هم همه... بگویید... ماست شود. یک چند تا پولدار را به آنها تلفن کردیم گفتیم: آقا یک چند تا سکه رییس جمهور به ما داده. اینها را به شما میدهیم. شما پولدار هستید، من طلبه هستم. ولی شما هم بیایید کمک کنید، خلاصه تلفن و ملاقات با این و آن، و آنها هم وقتی دیدند ما چند تا سکه گذاشتیم یک ده تا سکه ما گذاشتیم. آنوقت آنها هم چند برابر دادند. شب عید نوروز 473 نفر از زندان آزاد شدند. یک لوتیگری بکنید. بگو: آقا من ده میلیون میدهم. از دم نفری دو میلیون بدهید. پنج میلیون من میدهم. از دم نفری صد هزار تومان بدهید. آقا هزار تومان من میدهم، شما هم نفری هزار تومان بدهید. این نخهای ریز اگر به هم تاب بخورد، طناب میشود. خیلی کار میشود کرد. اصلاً در کشور ما کاری نیست که نشود انجام داد. کار نشد ندارد. این را از قدیم گفتند. همه کاری میتوانیم. بیایید شب عیدی، لااقل آنهایی که مجرم نیستند. حالا یک کسی چاقوکش است، تروریست است.آنها خوب، ولی افرادی هستند حالا رفته پایش را روی ترمز بگذارد روی گاز گذاشته است. خوابش برده است. دکانش سوخته است. یک مرض قلبی، بدنی پیدا کرده است، چند میلیون خرج عمل جراحی شده است. آدمی هم که پول ندارد میتواند کار بکند. شب عید دو روز همهی دکترهای ایران مجانی بیمار ببینند. لازم هم نیست پول نقد بدهد. یک کسی به یک بازاری گفت: صد هزار تومان بده با شش ماه مدت! بازاری یک خرده فکر کرد و گفت: پول ندارم مدت هرچه بخواهی میدهم. (خنده حضار) آدمهایی هم که میمیرند، پول میدهند برایش نماز استیجاری. میگویند:آقا این پول را بگیر یک سال نماز قضا بخوان. یا یکسال روزه قرضی بگیر. یک نفر میگفت: والله دیگر من حال نماز قضایی و روزه قضایی، حال نماز و روزه استیجاری ندارم دیگر پیر شدم. اما خواب استیجاری اگر کسی دارد به من بده. پول بده من برایش میخوابم. حالا ممکن است یک دکتر بگوید: آقا من فعلاً پول ندارم. ولی میتوانید در آستانهی عید نوروز دو ساعت هرچه مریض آمد پول نگیرید. به خصوص اگر اینها رنگ مذهبی داشته باشد که برای روز قیامت شما هم میماند. رنگ مذهبی هم نداشته باشد کمک به مردم برای روز قیامت میماند. انشاءالله!
7- بیتوجهی به محرومان، عامل دوزخی شدن
12- اگر بیتوجهی کنیم، جهنم میرویم. قرآن میگوید: اهل بهشت از اهل جهنم میپرسند: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ» (مدثر/42) چطور جهنمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل! «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (مدثر/43) ما پای بند به نماز نبودیم. دو ساعت با هرکس و ناکسی حرف میزدیم، پنج دقیقه حال نماز خواندن را نداشتیم. چه گناهی کردیم که حرف زدن با مخلوق برای ما روان است، حرف زدن با خالق برای ما سنگین است. چه گناهی کردیم؟ حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند در مقابل گناهانش این است که از نماز لذت نمیبرد. این بزرگترین سیلی است. بزرگترین سیلی مرد به زنش چیست؟ این است که زنش احساس کند این مرد او را نمیخواهد. دوستش ندارد. نمیخواهد با او حرف بزند. یا به عکس! مرد میگوید: زن من من را نمیخواهد. نمیخواهد با من حرف بزند. خیلی تلخ است. در قرآن «وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ» (بقره/174) داریم. اینهایی که میگویم حدیث است. حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند این است که مزهی عبادت را از او میگیرد. چرا حال نداریم؟ دو ساعت حرف زدی. خوب پنج دقیقه هم با خدا حرف بزن. اصلاً مگر خدا را دوست نداری؟ اگر خدا را دوست داری چرا با او حرف نمیزنی؟ خدا دوست داشتنی است. دیدید دو سه روز هوای تهران چه شد، داشتیم خفه میشدیم؟ دیدید اگر برف نیاید، این برفهایی که میآید، اینها هندوانهها و خربزههای تابستان ما است. کوهها مأمور هستند این برفها را نگه دارند.
بسیار خوب باقیاش بماند ولی شیوههای احسان:
8- احسان به دیگران در شکلها و شیوههای گوناگون
1- سریع احسان کنید. قرض الحسنه یکی این است که سریع، «فَاسْتَبِقُوا» (بقره/148) «یُسارِعُون» (آلعمران/114) در هر شرایطی کمک کنیم. «فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آلعمران/134) اینطور نیست که حالا خودمان هم گرفتار هستیم. اتفاقاً اگر گرفتاری باز هم کمک کن، ممکن است به خاطر همین کمک گرفتاری خودت هم حل شود. کسی آمد گفت: آقا من برای ازدواج بچهام به هر دری میزنم نمیشود. چند سال است دنبال مورد میگردم. چه کنم؟ گفتم: نذر کن که اگر موردی حل شد، یک دختر را جهازیه بدهی، یک پسری را داماد کنی حالا یا کلاً یا بعضاً. یا کمکش کنی یا مطلقا همهی خرجش را بدهی، یا مقداری خرجش را بدهی. گره را باز کن، گرهات باز میشود. گره را باز کن، گره باز میشود. سریع باشد. حتی اگر فقیر هم هستید باشد.
خدا در قرآن تعریف میکند، میگوید: حضرت موسی تحت تعقیب فرعون بود. وارد منطقهی مدین شد، دید دو خانم کنار ایستادند. گفت: چرا کنار هستید؟ گفتند: ما میخواهیم بزغالههایمان را آب بدهیم، لب چاه مرد است. تنهی ما به تنهی مردها میخورد. گفت: بده من بزغالهها را آب بدهم. خدا تعریف میکند. میگوید: ببین موسی کمک به خلق کرد. احسان کرد ولو در حال فرار! ولو غریب! ولو گرسنه!ولو دست تنها! بدون پیش شرط! بدون اینکه نگاه به دخترها کند و عاشق شود. بدون اینکه وامدار باشد. یعنی در هر شرایطی باید کمک کنیم. حتی در حال نماز، حضرت امیر در نماز انگشترش را داد. نگفت: بنشین نمازم تمام شود. حتی در حال طواف! امام طواف میکرد، یک نفر هم از بیرون طواف میکرد چنین میکرد. امام فرمود: به تو نیست؟ گفت: چرا. گفت: خوب برو ببین چه کار دارد؟ گفت: آقا در حال طواف هستم، گفت: طواف را ول کن. طوافت را بشکن و برو ببین مردم چه مشکلی دارند. حتی در حال اعتکاف، امام صادق فرمود: مردی به امام حسن مراجعه کرد، مشکلی داشت. امام اعتکاف خودش را به هم زد، دنبال او رفت. اعتکاف یعنی سه روز از مسجد بیرون نیا. دو روز و نصفی مانده، نصف دیگر از آن مانده است. اما کسی کاری دارد میگوید: بیا، طوافت را، اعتکاف را بشکن. اعتکاف را بشکن. دیگر چه چیزی را گفتیم بشکن؟طواف را بشکن. نماز را در حال رکوع انگشترت را بده. یعنی در اهمیت کمک به احسان به فقرا اینقدر مهم است.
حالا لازم نیست کمک مالی هم باشد. فرصت بده. آقا بدهکار است. «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَة» (بقره/280) بگو: آقا من نمیتوانم پول به شما ببخشم. اما مثلاً دو ماه را سه ماه میکنم. یک ماه دیگر به شما مهلت میدهم. چیزی هم که دوست دارید بدهید. نه آن لباسهایی را که تنگ است و رنگش را نمیپسندی. از مد افتاده است. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) هرچه دوست داری بده. هرچه دوست داری بده. یا مثلاً که «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه» (انسان/8) یک چیزی را بدهید که دوست دارید داشته باشید. نه چیزی را که دوست ندارید.
گاهی هم با زبان میشود کمک مردم کرد. شما با زبانت دلالی کنی. «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً» (نساء/85) «شَفاعَةً حَسَنَةً» یعنی دلالی خیر بکنی. آدم با زبانش گاهی میتواند کمک کسی کند. به محتاج واقعی هم بدهیم. فقیر واقعی نه فقیر نما. بعضیها هستند شکمشان سیر است روی حرص فقیری میکنند. نه! «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ» (بقره/273) یعنی واقعاً فقیر است، فقیر واقعی است. به فقیر واقعی سریع، بدون منت، بدون اذیت، از مالی که دوست داریم. شب عید است، هرکس هرچه میتواند کمک کند. کسی هم نگوید: نمیتوانم کمک کنم. ببین اگر به من بگویند: چقدر میدوی؟ میگویم: من از الآن دیگر هیچی! خیلی چانه بزنی، میگویم: حالا شاید صد متر دویدم. اما یک گرگ دنبالم کند، سی کیلومتر میدوم. ببینید کسی نگوید: نمیتوانم! هیچکس نیست که نتواند. همه میتوانیم. همه میتوانیم! همه میتوانیم.
اگر مثلاً فرض کنید که این یک جوانی است، دختری است، پسری است، هیچ کاری ندارد. هیچ پولی ندارد بدهد. خوب این پیرمرد و پیرزن دارند خانهشان را میشویند. بگو: آقا شیلنگ را به من بده من کمکت کنم. شما نمیتوانید در خانه شویی کمک کنی؟ برف آمده، آقا شما پیرزنی، پیرمردی، اجازه بده من برف پشت بام را پایین بریزم. من میروم نان بگیرم، یک نان هم برای تو میگیرم. آقا طبقهی چهارم هستیم، طبقهی سومی، کیسهی زباله رامیآوریم که کارمندهای شهرداری ببرند. در راه پلهها میبینی به طبقهی دوم رسیدیم. خوب تو که داری نایلون خودت را میبری، نایلون همسایهات را هم ببر. مگر نوکرش هستم؟ چشمش کور شود خودش بیاورد. بابا تو که داری پایین میروی، این کیسهی زباله را هم میبری، آن را هم ببر. تو که داری میروی، خوب پوست خیار را کنار بزن. مگر من کارمند شهرداری هستم؟ اِ...
من خودم اینجا، در همین تهران یکبار شهردار شدم. داشتم میرفتم دیدم این کلهپاچهای تمام استخوانها و سیراب شیردانهایی که نخورده بود را در جوی ریخت. ترمز زدم گفتم: چرا شما اینجا ریختی؟ گفت: مگر شما شهردار هستی؟ گفتم: بله شهردار هستم. چرا ریختی؟ همهی ما شهردار هستیم. اگر دیدیم یکجایی آب پنیر شور را پای درخت میریزند، درخت خشک میشود، باید نعره بکشیم. منکر است. نهی از منکر که فقط فکل نیست. این هم که درخت خیابان را میخشکاند این هم منکر انجام میدهد. البته فکل هم منکر است. حالا دخترهای فکلی نگویند: قرائتی گفت طوری نیست. نه آن هم گناه است. یک دانه مو هم نباید بیرون باشد. حکم شرعیاش این است. اما فقط آن نیست. ما خیلیوقتها مذهبی هستیم قیافهی ما هم مذهبی است، حزباللهی است ولی راحت آب پنیر شور را پای درخت میریزیم خشک میشود. راحت خیار میخوریم پوستش را میاندازیم هرکس افتاد، به درک! گاهی هم به خیال ثواب میرویم در حمام سدر میزنیم، یکی افتاد به درک که افتاد! غسل جمعه میکنیم و حال آنکه مردم غسل واجب دارد هی میگوید: آقا آفتاب زد، میگویم: صبر کن ببینم! این آقا دارد مستحب انجام میدهد، او واجبش را هی پا به زمین میزند. ما باید یک بازنگری بکنیم. باید خاک باغچه را عوض کنیم. یعنی درست و حسابی یک مسلمان واقعی شویم. فعلاً نه شرقی هستیم، نه غربی هستیم، ولی مسلمان درست و واقعی هم کار دارد تا شویم. آن مسلمانی که در قرآن گفته است.
خدایا به ما توفیق بده درست اسلام را بشناسیم. همه اسلام را بشناسیم. به همه اسلام عمل کنیم. مزهی اسلام را بچشیم و به دیگران بچشانیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- قرآن در آیهی 40 سورهی نمل، به کدام جنبهی ثروت و مال، اشاره میکند؟
1) نعمت خدا بودن
2) وسیلهی آزمایش الهی
3) مایهی قهر و عذاب
2- بر اساس قرآن، آثار کار نیک به چه کسی باز میگردد؟
1) خود انسان
2) پدران و نیاکان
3) محیط و جامعه
3- آیه 10 سورهی لیل به کدام اثر احسان به دیگران اشاره دارد؟
1) آمرزش گناهان
2) گشایش در کارها
3) آسایش و آرامش
4- بهترین راه بیمه شدن در برابر حوادث و بلایا چیست؟
1) دعا و مناجات
2) نیکی به والدین
3) کمک به فقرا
5- قرآن در انجام کار خیر، بر چه امری تأکید میورزد؟
1) سرعت و سبقت
2) انفاق از دوستداشتنیها
3) هر دو مورد
امدادرسانی در حوادث غیرمترقبه
تاریخ پخش: 05/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
محضر مبارک امدادگران هستیم. کسانی که وقت حوادث قیام میکنند، ارتش و سپاه، امت و هلال احمر، آتشنشانی و ثبت و به هرحال دولت و ملت، بحث کمک در حوادث غیر مترقبه، زلزله، سیل، امداد رسانی، بحثی است که همه باید بسیج شویم.
قرآن راجع به زلزله میفرماید که اصلاً زمین باید دائماً زلزله شود. هرچه نمیشود خدا نگه داشته است. چون وقتی مغز زمین داغ است، این داغی مغز زمین دائماً باید پوست را تکان بدهد. میگوید: من نگه داشتهام. «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا» (فاطر/41) «إِنَّ اللَّهَ» یعنی به درستی که خدا «یُمْسِکُ» نگه داشته. چه چیز را نگه داشته است؟ «یُمْسِکُ السَّماواتِ» هم آسمانها را هم «وَ الْأَرْضَ» زمین را، خدا زمین را نگه داشت. یعنی چه؟ «أَنْ تَزُولا» از اینکه تکان بخورد. پس نگویید: چطور شد زلزله شد؟ باید بگوییم: میلیاردها ساعت و دقیقه زلزله نمیشود، یکوقت هم یک دقیقه زلزله میشود. ما اصولاً چیزهای خوب را نمیگوییم. اگر بیست و نه شب سحری بخوریم، نمیگوییم: ما سحری خوردیم. اما یک شب سحری نخوریم، میگوییم: فهمیدی چه شد؟ دیشب ما سحری نخوردیم. پس بیایید یک الحمدلله پای تلویزیون بگویید. برای لحظههایی که زلزله نیست و با خیال راحت زندگی میکنیم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» هر آنی ما باید تکان بخوریم.
1- زلزله از لوازم طبیعی کره زمین
قرآن میگوید: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) نمیگوید: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالاً» «زلزالها» یعنی زمین زلزله دارد. مثل اینکه آب جوش بخار دارد. مثل اینکه کره قطر دارد. همینکه کره بیقطر نمیشود، آب جوش بدون بخار نمیشود، زمین بیزلزله نمیشود. قرآن میگوید: من کوهها را قرار دادم و «وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِی» (نحل/15) «رواسی» یعنی کوه. من کوه را قرار دادم، «أَنْ تَمید» کوه گذاشتم که زمین شما را تکان ندهد. مثل سینی که روی دیگ آب جوش است، تکان میخورد. شما یک سنگ روی سینی میگذارید، که این سینی تکان نخورد. خداوند ما را به واسطهی کوه از زمینلرزه دائمی حفظ کرده است. «وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِی»
«وَ الْجِبالَ أَوْتاداً» (نباء/7) میگوید: کوهها میخ است. میخ چه مقدار بیرون است؟ آن مقداری که از کوه میبینی نوک میخ است. بیشتر این کوه در زمین است. و این کوه چنگش در زمین افتاده است، برای اینکه زمین را از تکان خوردن جلوگیری کند. بنابراین زلزله یک چیز قطعی است،
یک سؤال را هم اینجا جواب بدهم. چرا عدهای زلزله میشود میمیرند؟ ببینم مگر آمدیم که بمانیم؟! مثل اینکه نان بگوید: چرا من را از تنور بیرون آوردی؟ اصلاً آوردن اینجا داغت کنند در تنور، زلزله هم نباشد باید سرطان باشد. سقوط هواپیما باشد. تصادف ماشین باشد. میکروب باشد. برقگرفتگی باشد. اصلاً هیچکس نیامده بماند. زلزله چرا ندارد. ما آمدیم برای یک مرحلهای، و باید از این مرحله برویم. «از جمادی مُردَم و نامی شدم» ما جماد بودیم. مواد زمین! این مواد غذایی زمین که جماد بود، گندم شد. گیاه شد. مواد غذایی زمین گیاه شد، بعد این گندم زیر سر آسیاب رفت له شد، آرد شد. آرد را با مشت و مال خمیرگیر یا ماشین زیر و رو کردند، این را در سرش زدند، به تنور زدند، داغش کردند زیر دندان له شد. باید این مراحل طی شود. چون اگر خواسته باشد، جماد انسان شود، باید از این مسیر بگذرد. یکبار دیگر... انسان که بود؟ انسان نطفه بوده است. نطفه چیست؟ غذای بابا و ننه... غذای بابا و ننه چیست؟ مواد غذایی خاک. پس اول خاک بودیم. مواد غذایی خاک، گندم و برنج و نخود و سبزی شدیم. بعد این مواد غذایی زیر دندان بابا و ننه رفت، نطفه شد. آن نطفه در رحم مادر رفت، انسان شد. ما باید برویم. بنابراین مردن چرا ندارد. «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَه» (قصص/88) همه باید برویم. «إِنَّکَ مَیِّت» (زمر/30) خدا به پیغمبر میگوید: تو هم میمیری! «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» (زمر/30)، «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَه»
«کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان» (الرحمن/26) این که میگوید: «کل» یعنی استثنا ندارد. «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان» قرآن میفرماید: «وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعیداً جُرُزاً» (کهف/8) ما این زمین را به کویر تبدیل میکنیم. گل و بلبل، «زینَةً لَها» (کهف/7) «فاخرج...» «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلى... الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى... وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى،فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى» (اعلی/4و5) من از زمین درخت را سبز میکنم، بعد همین درخت را برگ زرد میکنم. بعد سبزها باید زرد شوند. زندهها باید بمیرند. جمادها باید گیاه شوند. گیاهها باید انسان شوند. یعنی نظام، نظام تغییر و تحول است. این پاسخ این است که میگویند: چرا زلزله شد، عدهای مردند؟ زلزله نبود، سیل بود. سیل هم نبود، میکروب بود. میکروب هم نبود تصادف ماشین بود. بالاخره هیچکس ماندنی نیست. حالا یکی شنبه، یکی هم یک شنبه! یکی سی سالگی، یکی چهل سالگی، پنجاه سالگی!
پس نکتهی اول: زلزله لازمهی زمین است. این یک مورد. چون میگوید: «زِلْزالَها»، یعنی زمین زلزله دارد. دو تا مثال زدم. کره قطر دارد. آب جوش بخار دارد. لازمهاش است.
2- همه به نحوی باید بروند. حالا زلزله شد، نشد سقوط است. نشد تصادف است. نشد بیماری است و غیره. کسی بنا نیست بماند. از صدام جنایتکار تا امام خمینی. هیچکس ماندنی نیست. «إِنَّکَ مَیِّت» پیغمبر تو هم باید بروی.
2- عوامل مادی و معنوی وقوع زلزله
عوامل زلزله چیست؟ بعضی عوامل دست خود انسان است. بعضی آزمایش الهی است. بعضی هم گناهان است.
1- گاهی انسان فرمولهای علمی را مراعات نمیکند. این آهن شمارهی چند است، چقدر استحکام دارد؟ چند طبقه میشود روی این آهن ساخت؟ امور فنی را مراعات نمیکند. این یک مورد.
2- کار را به کارشناس نمیدهد. برای اینکه ارزانتر تمام شود به یک آدم ناشی میدهد.
3- مصالح مناسب تهیه نمیکند. یک چیزی برای شما بگویم.
امام چهارده سال نجف بود، گاهی شب جمعهها میخواست کربلا زیارت برود، خوب تقریباً یک ساعت راه است. دستور میداد ماشین خوب تهیه کنید. یکی از علما گفت: آقا شما هیچوقت کلمهی خوب نمیگویی. نمیگویی: گوشت خوب، کباب خوب، برنج خوب، لباس خوب، فرش خوب، به ماشین که میرسی میگویی: ماشین خوب. ما حواسمان را جمع کردیم، شما همیشه کلمهی خوب را دربارهی ماشین میگویید. امام فرمود: فرش خوب هم نبود آدم را نمیکشد. لباس خوب هم نبود آدم را نمیکشد. نان خالی آدم را نمیکشد. ولی ماشین قراضه آدم را میکشد. اینطور نیست که صرفهجویی کنیم.
هر آهنی، هر کارگری، هر مصالحی، روی حوض نرده نمیگذارد بچهاش در حوض میافتد. خوب خودت مقصر هستی. باید روی حوض نرده بگذاری. پشت بام نرده نمیگذاری بچه میافتد. مقصر خودت هستی. سیگار بکشی تنگی سینه پیدا میکنی، مقصر خودت هستی. در پارک با دختر آشنا شدی، خوشت آمده گرفتی، حالا از او کتک میخوری. تقصیر خودت است، میخواستی دختر از پارک نگیری. آدم باید دختر را از پارک انتخاب کند؟ ننهاش کیست؟ بابایش کیست؟ این دختر چه لقمهای خورده است؟ کجا تربیت شده است؟
از شوهر خوشم آمد، دیدم خانه دارد، ماشین دارد، خانهاش فلانجا است. فامیلش فلان است، زن او شدم. خوب بابا این پسر مشروبات الکی هم میخورد، نباید زنش شوی. تارکالصلاة است نباید زن او شوی. دنبال خانهاش رفتی حالا بسم الله! درس نمیخواند رفوزه میشود. مراعات راهنمایی را نمیکند تصادف میکند.
بنابراین یکسری حوادث ربطی به خدا ندارد. مقصر خودمان هستیم. بگذارید قرآن بخوانم. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم» (شوری/30) یعنی مصیبتهایی که به شما میرسد به خاطر عملکرد خودتان است. مهندسین ناظر متأسفانه بعضیها هستند. پول میگیرند اما نظارتشان را انجام نمیدهند. یا پول میگیرند یک جایی را امضاء میکنند. آن کسی که مجری طرح است، میگوید: آقا شتر دیدی ندیدی! بازرس شیر است. میرود در دامداری میبیند شیر... منتهی یک چک دویست هزار تومان، آن گاوداری، آن دامداری به این آقای بازرس میدهد، امضا میکند که بله همه چیزها درست است. بعد یکوقت میبینی جمعیتی مردند به خاطر اینکه این آقا خواسته یک چک دویست هزار تومانی بگیرد. این رشوههایی که داده میشود، نظارتهایی که نمیشود، خیانتهایی که میشود، آزمایش مردم. این کم خردی خود ما است.
3- آزمایش الهی در حوادث طبیعی
گاهی وقتها هم دست خداست. حالا خدا چرا آزمایش میکند؟ به خاطر اینکه اگر مردم آزمایش نشوند اصلاً معلوم نمیشود چه کسی صابر است، چه کسی شاکر است؟ باید حوادث باشد تا ببینیم چه کسی صبر کرد؟ چه کسی شکر کرد؟ چه کسی کمک کرد؟علاوه بر اینکه حوادث تلخ ما را به خدا رفیق میکند. انسان وقتی با خدا رفیق میشود که گیر کند، وقتی کشتیاش غرق میشود، «دَعَوَا اللَّه» یا الله! پشت کنکور دختر رفته در کنکور امتحان بدهد، مادرش یک تسبیح دو متری که هیچوقت در عمرش دست نمیگیرد، «اللهم صل علی محمد و آل محمد»،«اللهم صل علی محمد و آل محمد» این هیچوقت صلوات نمیفرستد، حالا برای کنکور دخترش عابد شده است. وقتی ما گیر کردیم یا الله میگوییم. قرآن میگوید: من شما را در پرس میگذارم. زیر پای شما را داغ میکنم، جیغ بزنید. میخواهم با خدا رفیق شوید. «إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُون» (نحل/53) وقتی به سختی رسیدید، یا الله بگویید. پس این حوادث غفلت ما را برکنار میکند. ما را به سمت خدا میبرد. این یک مورد. افرادی در حوادث صبر میکنند. افرادی در حوادث کمکرسانی میکنند. یعنی انسانها در گردنهها آزمایش میشوند. اگر زندگی همیشه یکطور باشد، مردم خوابشان میگیرد. اصلاً دوستان در حوادث شناخته میشوند.
این قبیل دوستان که میبینی *** مگسانند دور شیرینی
تا حوادث پیش نیاید آدم نمیفهمد. حوادث باعث رشد است. خدا صدام را لعنت کند. به ما حمله کرد، خیلی به ما ضربه زد. اما رشد هم خوب داشتیم. اگر ایران در بمباران زمین و آسمان و موشکهای شرق و غرب واقع نمیشد، این رشدی که الآن در نیروهای مسلح است نبود. تضاد سبب تکامل است. حوادث و سرما است که ما را به فکر گرم کننده، گرما است که ما را به فکر وسیلهی سرد کننده، بیماری است که علم داروسازی است. پیشرفتهای علمی و فنی و هنری ما خیلیها به خاطر حوادث تلخ است. اگر حوادث تلخ نباشد، ما رشد علمی هم نمیکنیم. پس حوادث تلخ برکاتی هم دارد.
حوادث تلخ برکاتی دارد. 1- صبر مردم 2- تشکر مردم 3- عاطفه مردم تحریک میشود. توجه مردم به خدا، توجه مردم به همنوع، اینها همه در اثر حوادث است. زندگی یکنواخت، همهی مردم مثل چوب کبریت یک اندازه کنار هم هستند. هیچکس به فکر کنار دستیاش نیست. الآن در یک جعبهی کبریت همهی چوب کبریتها یک اندازه آرام کنار هم خوابیدند. اصلاً آدم نمیفهمد که این چوب کبریت جوهرش چیست؟ ظرفیتش چیست؟ در حوادث تلخ و شیرین جوهر انسان کشف میشود. انسان رشد علمی و فکری و روحی پیدا میکند.
یک سری حوادث هم به خاطر گناه است. اول دعای کمیل میگوید: «اللهم اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَم» یکسری از گناهان نعمت را عوض میکند. «اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء» یکسری از گناهان باعث میشود که دعای آدم مستجاب نشود. «اللهم اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاء» یکسری از گناهان، بلا را نازل میکنند.
پس علت حوادث چیست؟ 1- بیخردی انسانها، 1- آزمایش الهی2- گناهان خودمان، این عوامل است. البته چون ما میخواهیم خیلی حرف بزنیم، همه را بلغور میکنیم.
4- نقش ایمان و تقوا در نزول برکات
عوامل جلوگیری: 1- ایمان
قرآن میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» (اعراف/96) اگر مردم مناطق اهل ایمان و تقوا داشتند، «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ» آیهی قرآن است ولی فارسها هم میفهمند. «فَتَحنا»، «فتح» باز میکنیم. «عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماء» اگر ایمان و تقوا داشته باشید باران رحمت نازل میشود.
اگر کتاب آسمانی را محور قرار دهید، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِل» (مائده/66) تورات را که میدانید. کتاب یهودیها، انجیل کتاب مسیحیها، «ما أُنْزِلَ إِلَیْهِم» کتاب قرآن. اگر مردم کتاب آسمانی را به پادارند، «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم» (مائده/66) از زمین و آسمان برای اینها خیر و برکت میرسد.
تقوای فردی هم کافی نیست. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا» همه باهم «وَ اتَّقَوْا» همه باهم. یک نفر مؤمن و با تقوا مشکل را حل نمیکند. اگر جامعه به سمت ایمان و تقوا آمد، خیر و برکت نازل میشود. از این معلوم میشود سرمایهگذاری روی معنویت اثر دارد. بخشی از بودجهای که برای... من هیأت دولت هم این را گفتم. به وزرای محترم گفتم. شما پولی که برای حوادث غیر مترقبه میگذارید، برای صدقه بگذارید. آقا روزی ده تا، صد تا، گوسفند بکشید، به مناطق محروم بدهید. تقسیم کنید. این گرسنههایی که گوشت گران گیرشان نمیآید یک آبگوشتی بخورند. بعد بگو: خدایا برای این صدتا گوسفندی که از بودجهی حوادث غیر مترقبه است، خودت حوادث تلخ را برطرف کن. صدقه بدهید. به بیمه هم میگویم. ادارهی بیمه که ماشین و خانه و نمیدانم هر چیزی را که بیمه میکنند، رییس بیمه روزی ده تا گوسفند، روزی بیست گوسفند بکشد، منتهی گوشتش را به فقرا بدهد. اگر فقرا شکمشان سیر شود، خدا به خاطر این رحم، به تو هم رحم میکند.
من به هیأت دولت گفتم: یک سال بودجهای که برای حوادث غیر مترقبه است، بیایید مدارسی که دهها هزار مدرسه داریم نمازخانه ندارد. شش سال است از انقلاب میرود، ما الآن دیگر نزد شاه عباس هم رو نداریم حرف بزنیم. شاه عباس خواهد گفت: من شاه عباس طاغوتی برای کربلای مستحبی شما کاروانسرا ساختم. شما سی سال است از انقلاب رفت، هنوز دهها هزار مدرسه و روستا دارید، که نمازخانه و مسجد ندارد. ما جلوی شاهعباس چه خاکی بر سرمان کنیم؟ حالا جلوی پیغمبر که آبرویمان رفته. پهلوی شهدا هم خیط هستیم. ما دیگر پهلوی شاه عباس هم رو نداریم حرف بزنیم. که خواهد گفت: من شاه طاغوتی کاروانسرای شاه عباسی ساختم، ولی شما حزباللهیها با اینکه پول نفت داشتید، هنوز مدارس شما... وقتی هم هیأت دولت و رییس جمهور در شهرها میرود، بودجهی فرهنگی نماز آن رنگی که باید داشته باشد ندارد. البته خیلی کمک کردند. از کمکهایشان هم باید تشکر کنیم. اما زشت است بعد از سی سال بگوییم: هنوز دهها هزار روستا و شهرک و مدرسه داریم، یک سالن نمازخانه ندارد. بودجهی تهاجم فرهنگی و بودجهی حوادث غیر مترقبه را صرف نماز کنید، بازدهی دارد.
5- پرداخت خمس و زکات عامل حفظ اموال
زکات را بدهید بلا حذف میشود. «مَا تَلِفَ مَالٌ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا بِمَنْعِ الزَّکَاةِ» (بحارالانوار/ج93/ص20) نه یک حدیث و دو حدیث. یک هیأت حدیث داریم. که هرجا مالی تلف شد به خاطر این است که زکات ندادیم.
پدر من در بازار کاشان تاجر بود. 50 سال در بازار بود. میگفت: در عمرم ندیدم تاجری در کاشان ورشکست شود، مگر اینکه زکات و خمس نمیداد. میگفت: نداریم کسی را که خمس و زکات بدهد، ورشکست شود. خدا قول داده است. امام کاظم فرمود: پول حقی را ندهی، خدا مالت را آتش میزند، دو برابر در راه باطل. یعنی پنج میلیون بنا است در حق بدهی، نمیدهی یک خرج ده میلیونی در سفرهات میگذارد. یک جایی باید سی میلیون خمس بدهی، نمیدهی یک خرج شصت میلیونی در سفرهات میآید. این حدیث برای امام کاظم است. یکبار دیگر میگویم. هرکجا پول حقی را ندهید، دو برابرش را در راه باطل میدهید. اگر دولت مشکل نماز را بعد از سی سال حل نکند، اگر ملت مشکل نماز را بعد از سی سال حل نکند، اگر پیرزنها و پیرمردهایی که دخترهایشان عروس شدند، پسرهایشان داماد شدند، هنوز یک سرمایهداری یک مسجد برای روستا نسازد، دو برابر این را وارثین میخورند و عیاشی میکنند.
یکی از خلفا آمد، خوابیده بود. یک کسی آمد با او بیعت کند. گفت: من حال ندارم با پای من بیعت کن. حال ندارم دست بدهم. پای ایشان را گرفت و بوسید و گفت: بله، کسی که با دست امام صادق بیعت نکند، باید با پای امثال منصور دوانقی بیعت بکند. بنا نیست کسی با زرنگی پیش رود. من این حرف را بارها زدم. بگذارید تکرار کنم. بنا است 822 کیلو شکر وارد بدن شما شود. آنجایی که به لقمهی حرام میبینی صاحبخانه نیست تند تند دو تا سه تا باقلوا میخوری، فکر میکنی زرنگی! نخیر، دکتر میگوید: قندتان بالا رفته خانهی خودتان هم دیگر قند نخورید. چون خانهی من دو تا قند خوردی، دکتر میگوید: خانهی خودت هم دیگر حق قند خوردن نداری. به زرنگی نیست. بیایید اینطور که ما میگوییم عمل کنید. بنده طلبهای هستم میخواهم از قرآن وحدیث حرف بزنم. صدقه دفع بلا می کند. مسئولین بیمه حوادث عیر مترقبه بیایند روزی هزار تا گوسفند بکشند، فقرا هم هفتهای یکبار آبگوشت بخورند. آنوقت خداوند به خاطر این یک خطر را از شما دور میکند. صدقه دفع با میکند. استغفار دفع بلا میکند. «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً» (هود/52) عذرخواهی کنید، باران ریزش پیدا میکند. ایمان، تقوا، صدقه، دعا، استغفار.
6- فریب رفاه ظاهری را نخوریم
مسألهی دیگر اینکه ممکن است یک جوان بگوید: آقای قرائتی چه میگویی؟ خیلی کشورها نه صدقه میدهند، نه دعا میکنند، نه ایمان دارند، نه تقوا، زندگیشان هم از ما بهتر است. این هم ممکن است یک کسی در ذهنش بیاید. شما که میگویی: حوادث غیر مترقبه به خاطر... اول اینکه آنهایی که در رفاه هستند، باید حساب کنیم که در چه پیشرفت و رفاهی هستند؟ در تکنولوژی، تکنولوژی پیشرفتش غیر از رفاه و آرامش روانی است.
بنده محسن قرائتی در اتریش بودم. در همان زمانی که من در اتریش بودم، یک همهپرسی کردند. از مردم اتریش که بیشترین مشکل شما چیست؟ انها هم بحث مترو و موبایل و نمیدانم فرودگاه و آب و گاز و برق و این حرفها را نداشتند. 85 درصد آنها گفتند: مشکل ما این است که نظام خانواده از هم پاشیده است. زن گفت: شوهرم که بیرون میرود نمیدانم با چه کسی سینما میرود؟ با چه کسی میگردد و میخندد؟ شب که میآید آیا دیگر مرا دوست دارد یا با چهار تا زن دیگر بوده است؟ مرد گفت: زن من که بیرون میرود، چون آزادی است، نمیدانم شب که برمیگردد دیگر من را می خواهد یا آنکسی را که امروز با او سینما رفته را دوست دارد؟ بله لخت میشوند میگویند و میخندند. اما نظام خانواده از هم... این بلا نیست؟ اینطور نیست که کشورهای پیشرفته چون لوکس هستند رفاه هستند. آرامش ندارند. طلاق گرفتن، من این را از مرحوم مطهری نقل میکنم.
بعد هم آمریکا رفتم. خود من یک ماه آمریکا بودم. این را بررسی کردم. سخنرانی میکردم. یک طرف سخنرانی زنهای مطلقه و یک طرف هم مردهای زن طلاق داده. مرحوم مطهری میگوید: طلاق گرفتن در آمریکا مثل تاکسی گرفتن در ایران است. شما فکر میکنید سوپر دولوکس هستند. از داخل پوک هستند. یعنی مثل کچلی که گلاه گیس میگذارد. نباید گفت: اوه... نه بابا! این یک عطسه کند کلاهش میافتد. (خنده حضار) مسألهی رفاه چیز نیست.
7- تفرقه میان مردم، زلزله خطرناک اجتماعی
قرآن میگوید: «عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ» (انعام/65) بله عذاب از بالا، «أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُم» بله از پایین، «أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعا» یا تفرقه. خود تفرقه یک عذاب است. این به او لعنت میکند، او به این لعنت میکند. متأسفانه کشور ما هم همینطور شده است. گاهی وقتها حزباللهیها به هم... مثلاً هیأت حسینی با هیأت عباسی با هم دعوا دارد. هردو یا حسین میگویند، هردو هم با هم دعوا میکنند. گاهی اصولگراها با هم اختلاف دارند. گاهی بین روحانیون اختلاف است. گاهی بین هیأت امنا اختلاف است. گاهی بین مسجدیها، هیأتیها، یعنی بین آنهایی که فکر میکنیم دیگر اینها مسأله ندارند. اختلاف بدترین زلزله است. مگر زلزله این است که خشت و آجر خراب شود. زلزله این است که خودت خراب شوی. این زلزله واقعی است. قرآن در چند آیه میگوید: «زُلْزِلُوا» (بقره/214) اینها خانهشان خراب نشد. در روحشان تزلزل پیدا شد. تزلزل روحی خطرش از تزلزل آجرها بیشتر است. اگر آجرها پایین ریخت آدم جایش را میسازد، اما اگر روحش... شما نسبت به من سوء ظن پیدا کردی. من هم نسبت به شما سوء ظن پیدا کردم. اگر ما دو تا زلزلهی روحی پیدا کنیم در زلزلهی روحی دیگر هیچ کار نمیشود کرد. من شما را قبول ندارم. شما من را قبول نداری. تزلزل سیاسی، تزلزل اجتماعی خطرش بیش از این زلزلههایی است که ما میدانیم. مقاومسازی باید آنجا هم واقع شود. خوب یک صلواتی بفرستید (صلوات حضار)
سؤال: چرا کشورهایی که اهل دعا و دین نیستند زندگیشان در رفاه است؟
پاسخ: 1- رفاهشان ظاهری است. آنها هم مشکلات معنوی دارند. اصلاً عاطفه نیست. عاطفه نیست.
یک کشوری رفته بودیم. الله اکبر! پدرش که میمرد. میرفتند به دولت میدادند این را میسوزاند و آردش را در یک قوطی میکرد. میگفت: این قوطی پدرت! آنوقت یک زمین داشت، قوطی پدرش و مادرش و همهی قوطیها را کنار هم میگذاشت و خاک میکرد. انسان یک کسی را هفتاد سال، هشتاد سال، زحمت کشیده بزرگش کرده، بعد گردش را در یک قوطی میکنند. پسر بدون اینکه هیچ احساسی داشته باشد قوطی را زیر خاک میکند. شما به این زندگی میگویی؟ مثل ماشین بنزینش میزنی او هم برایت راه میرود. هیچ بنزین و باک به شما علاقهای ندارد، بنزینش میزنی برایت راه میرود. زندگی ماشینی خیلی چیزها از درونش رفته است. گل هست ولی بو ندارد. گل کاغذی است. گل مصنوعی است. انگور هست ولی آب ندارد. این یک مورد.
2- کشورهای اسلامی اسم اسلام دارند. مگر با اسم شکر دهان شما شیرین میشود؟ نباید بگوییم: کشورهای اسلامی عقب هستند. به کجای اسلام عمل میکنند؟ بانکهای ما اسلامی است؟ همسرداری ما اسلامی است؟ آموزش و پرورش ما اسلامی است؟ مگر با اسم، هرکس عکس امام را بالای سرش گذاشت، این دیگر در خط امام است؟ هرکس گفت: من در خط امام هستم، در خط امام است؟ اسم اسلام که کافی نیست بگوییم. چون این کشور اسلامی است پس نباید مشکل داشته باشد. اسم اسلام هست، روح اسلام نیست.
مسألهی دیگر گاهی رفاه یک قهر الهی است. چون رفاه باعث غفلت و غرور و طغیان میشود. چه کسی گفت که ماشین خوب باعث عزت شماست؟ همین ماشین خوب باعث میشود که شما بلند شوی تفریح بروی سرنگون شوی. اگر ماشین نداشتی این کار را نمیکردی. بسیاری از مواقع داشتنها اسباب دردسر است. پس ببینید تفرقه، فروپاشی نظام خانوادگی، غفلت، غرور، طغیان، اینها هم از بلاهایی است که کشورهای در رفاه اینها را دارند.
8- جایگاه امدادرسانی در اسلام
مسألهی امدادرسانی خیلی مسألهی مهمی است. پاداش امدادگران، قرآن بخوانم. قرآن میگوید: کسی یک نفر را زنده کند انگار همهی مردم را زنده کرده است. «وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا» (مائده/32) کسی یک نفر را زنده کند، انگار همهی مردم را زنده کرده است. این یک مورد.
2- امداد رسانی کار انبیاء است. پیغمبرها «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَر» (بقره/60) «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْر» (شعرا/63) پیغمبرها بودند که امدادرسانی میکردند. امیرالمؤمنین عمری کشاورزی کرد، همهی اموالش را وقف کرد. بهترین امدادرسانی وقف است. گاهی امدادرسانی لحظهای است. گاهی دائمی است. گاهی امداد فنی و حرفهای است. میگویند: هرکسی را دوست نداری ماهی به او بده. به او ماهی بده بخورد. هرکسی را دوست نداری این رقمی کمکش کن. برای امداد رسانی ماهی به او بده. هرکسی را دوست داری، تور به او بده که خودش ماهی بگیرد. هرکسی را خیلی خیلی دوست داری، تور بافی یاد او بده. همینکه ما بتوانیم به یک جوان بیکار کار بدهیم، یک دختر را خیاط کنیم. یک پسر را مکانیک کنیم. امداد رسانی دائمی، نه امدادرسانی که حالا خرما بدهیم، چادر بدهیم. این یک امداد رسانی واجب است و لحظهای. امداد رسانی دائمی! پولت را از بانک بیرون بکش به ده نفر وام بده. برای آنها ایجاد شغل بکن. ذوالقرنین خدا تعریفش را کرده است، امداد رسانی کرده است. حدیث داریم اگر کسی مشکل مسلمانی را حل کند، از ده تا حج مستحبی ثوابش بیشتر است. حدیث داریم قدم که برای کمک به مردم برمیداری انگار در سعی صفا و مروه راه میروی.
قرآن به امدادرسانی سفارش کرده است. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِر» (مائده/2) امداد گاهی موقت است، گاهی دائمی است. امدادهای هنری، امدادهای فنی، امدادهای عاطفی، امدادهای دائمی، امدادهای دراز مدت، حتی کمک به حیوان، کمک به انسان، من راجع به نحوهی امداد باز هم حرف دارم. یک بحثی دارم که چطور قرآن میگوید: حضرت موسی به دو سه بزغاله آب داد خدا تعریف او را میکند. اما ممکن است ما به هفتاد میلیون آب و برق و گاز و انرژی بدهیم، خدا از ما تعریف نمیکند. چرا امدادهای... چه امدادهایی را خدا میخواهد؟ یک چیزی در قرآن است. بیست لطیفه در آن است. انشاءالله من در جلسهی بعد میگویم.
خدایا کشور ما و همهی ما... ضمناً امداد رسانی فقط برای مسلمانها نیست. برای غیر مسلمانها هم نیست باید به همه کمک کرد. حضرت ابراهیم یک دعا برای مؤمنین کرد. خدا گفت: این دعا را مستجاب نمیکنم. ابراهیم گفت: خدایا به مؤمنین رزق بده. خدا فرمود: این دعا را مستجاب نمیکنم. یعنی چه به مؤمنین رزق بده؟ چه مؤمن، چه کافر! من به همه رزق میدهم. آیهاش را بخوانم. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَن» (بقره/126) «مَنْ آمَن» یعنی چه؟ کسی که ایمان دارد، «وَ ارْزُقْ» رزقش بده. خدا فرمود: این چه دعایی است میکنی؟ «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُه» (بقره/126) من کافر هم باشد رزقش میدهم. حساب مؤمن و قیامت برای قیامت است. مؤمن و کافر!در دنیا کافر هم باید نان بخورد و آب و برق و گاز داشته باشد. این چه دعایی است که ما به مؤمنین... باید به آنهایی که میگفتند: نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران! غزه و لبنان که مسلمان هستند. ما اگر انسانی هرجای کرهی زمین گرسنه بود باید کمکش کنیم. در کمک، اسلام مطرح نیست. انسان مطرح است. کمکرسانی برای انسانهاست، نه برای مسلمین. از بدترین شعارهایی که در ایران داده شد که هیچ مبنای عقلی و دینی ندارد، همین نه غزه و نه لبنان... اینها خیلی گول خوردند که این شعار را دادند. حالا دیگر انشاءالله بیدار میشوند. قرآن میگوید: «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُه» ابراهیم گفت: به مؤمنین رزق بده. خدا فرمود: ابدا! به کافرین هم رزق میدهم. پس امداد رسانی برای همهی بشر است. این یک مورد. انواعی دارد. موقت، دائمی، درازمدت، به حیوان، به انسان، فنی، هنری، علمی، حالا نحوهی امداد را در جلسهی بعد میگویم.
خدایا کشور ما را و همهی دنیا را از همهی خطرها حفظ کن. اگر عوامل بی خردی ما است، جلوی سیل خانه میسازیم. امور فنی را دقت نمیکنیم. مهندس ناظر پول میگیرد و نظارت انجام نمیدهد. مصالح نامربوط تولید میکنیم. کار را به کارشناس نمیدهیم. خدایا هر بیخردی در ما است برطرف بفرما. اگر بلاها وسیلهی آزمایش ما است، خدایا صبری به ما بده که در بلاها دین فروشی نکنیم. توفیق امداد خالصانه که هم نجات امت در دنیا در آن باشد، هم برای ما ذخیرهی قیامت باشد. اینگونه امداد را توفیقش را به همهی ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- از نظر قرآن، چه چیزی مانع زلزله دائمی زمین است؟
1) دریاها
2) جنگلها
3) کوهها
2- قرآن در آیهی 30 سورهی شوری، منشأ مصیبتها را چه میداند؟
1) آزمایش الهی
2) عملکرد انسانها
3) طبیعت جهان
3- بر اساس قرآن، عامل نزول برکات الهی چیست؟
1) ایمان و تقوا
2) توبه و استغفار
3) هر دو مورد
4- در آیهی 65 سورهی انعام، چه چیزی عذاب الهی شمرده شده است؟
1) تفرقه میان مردم
2) جدایی مردم از دانشمندان
3) جدایی میان همسران
5- از نظر قرآن، امدادرسانی به آسیبدیدگان، برابر چه کاری است؟
1) زنده کردن یک انسان
2) زنده کردن هزار انسان
3) زنده کردن جامعه انسانی
احسان به دیگران
تاریخ پخش: 12/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز بحث را در اواخر سال 89 میشنوند. ماه اسفند در آستانهی عید نوروز یک خانهتکانی میشود و ما هم باید یک خانهتکانی بکنیم. یعنی ببینیم اگر غبار غم بر چهره نشسته آن غبار را برطرف کنیم. برطرف کردن غبار غم مهمتر از برطرف کردن غبار از تلویزیون و پنکه و فرش است. غم است که ما میتوانیم برطرف کنیم. البته بعضی غمها را نمیتوانیم برطرف کنیم. یکی پیر است میخواهد جوان شود، خوب دست ما نیست. اما کمکهای مالی را میتوانیم بکنیم. هفتهی احسان اسمش را گذاشتند، کار خوبی است. من میخواهم امروز راجع به احسان یک بحثی بکنم. بحث خیلی بحث پرمایهای است. یعنی حدود سی، چهل تا آیهی قرآن است به هم جوش دادم و یک بحث خوبی درآمده است. برای همیشه خوب است. خوب است کمیتهی امداد این نوار را ضبط کند در مقرهایی که میخواهد از مردم کمک بگیرد این نوار صوتی را در چادرها و مقرها بگذارد. انگیزههای احسان یک بحث است. عرض کنم به حضور شما که بیست تا آیه است. شیوههای احسان ده تا آیه نوشتیم. بعد خصوصیاتش، حالا ببینیم چقدر میتوانیم. اول انگیزههای احسان، چگونه خدا ما را به احسان تحریک میکند. انگیزه میدهد.
موضوع: احسان به دیگران، انگیزهها، انگیزههای احسان:
1- اموال و امکانات از خداست
1- از تو نیست. از خداست. هرچه عربی میخوانم قرآن است. «مالِ اللَّه» (نور/33) مال برای خداست. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (مائده/88) خدا به تو داده است. بانک که میروید فوری پول به شما میدهد، چون مأمور بانک میداند که این پول برای خودش نیست. چون میداند پول برای او نیست، تا میگوییم: اینقدر میخواهیم میگوید: چشم! ما بدانیم برای ما نیست. تلویزیون برای من نیست. کتکهایش را بلال خورد. تبعیدش را ابوذر کشید. امام کاظم زندانش را رفت. زجرش را دیگران کشیدند. صدها هزار جوان ترکش و اسیر و شهید و مشکل پیدا کردند، تا این دوربین را از طرفدارهای شاه گرفتند و به طرفداران نظام دادند. باید بداند برای من نیست. از تو نیست آیهاش این است. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» یعنی باید خدا به تو بدهد.
2- وسیلهی امتحان است. مال وسیلهی امتحان است. حضرت سلیمان میگوید: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی» (نمل/40) این نعمتهایی که من دارم، فضل خداست. خدا میخواهد من را امتحان کند. «أَ أَشْکُر» آیا شکر میکنم یا شکر نمیکنم؟ بدانیم امتحان است. آدم اگر بفهمد امتحان است یک خرده... «لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ»، «لِیَبْلُوَنی» یعنی خدا میخواهد من را آزمایش کند.
3- جبران میشود. خدا جبران میکند. تو بده خدا جبران میکند. میگوید: «فَهُوَ یُخْلِفُه» (سبأ/39) «یُخلِفُه» یعنی خلیفه، خلیفه جانشین، میگوید: تو بده جایش را پر میکنم. مادر فکر نکند که اگر به بچهاش شیر نده، شیرش میماند. اگر شیرت را به بچهات دادی، جایش پر میشود.
آیتالله حائری در شیراز یک مثلی داشتند، مثل قشنگی است. میگفت: سینی میوه را که نزد شما میآورند، اگر برای خودت برداشتی، این را میبرد، رد میشود. به کس دیگری میدهد. اما اگر سینی میوه را اینجا آوردند، برای خودت برنداشتی به این دادی. تا مادامی که به این و آن بدهی، این را مقابل تو نگه میدارند. مال هم همینطور است. اگر به این و آن دادی، خدا این مال را مقابل تو نگه میدارد. اگر فقط برای خودت برداشتی، میگذرد. اینهایی که سقف میزنند، آجر را میگیرند، میچسبانند. اگر این آجر را رد کرد، یکی دیگر میگیرد. اما اگر آجر را در دستش نگه داشت، آن هم که پایین است، آجر را نگه میدارد. شیر را بدهیم جایش پر میشود. آجر را بچسبانیم یکی دیگر دستت میدهند. میوه را به اطرافیانت هم بده برای تو نگه میدارند. «فَهُوَ یُخْلِفُه»...
2- بازگشت نیکی به خود انسان
4- به خودت برمیگردد. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ...» بگویید، هرکس بلد است بگوید...«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسراء/7) من اگر خانهی شما آمدم خوب سخنرانی کردم، شما هم که بنا باشی خانهی مرا خوب میسازی. اگر من سَمبل کردم، شما هم که خانهی ما بنایی میآیی سمبل میکنی. همهی کارها سرهم بندی میشود. خوبیها به خودتان برمیگردد. یک لیوان آب دست مردم بدهی، یا به خودت آب میدهند، یا به نسلت آب میدهند. قرآن قول داده است. گفته: خیر برسان، خیر میبینی. در نماز هم همینطور است. اگر مشتری آمد، صدای «قد قامت الصلاة» هم آمد. هم میگوید: «قد قامت الصلاة» هم مشتری آمده است، اگر ترجیح دادی رفتی نماز اول وقتت را در مسجد خواندی، عصری دو تا مشتری بهتر میآید. اما اگر دهانت از این مشتری پر از آب شد، دل از این یک مشتری نکندی، عصری دو تا مشتری میآید در دکانت میایستد، لحظهی معامله میگوید: میدانی برویم یک دکان دیگر. معطل میکند و آخر هم از تو نمیخرد. حدیث داریم تا انسان در خانهی خدا و مسجد است، خدا هم برای او خیر مقدر میکند.
5- تو هم یک روزی نیاز پیدا میکنی. فکر نکن همیشه همینطور است. دنیا پایین و بالا دارد. امروز وضعت خوب است. از کجا معلوم سال دیگر چطور باشی. ده سال دیگر چطور باشی. اینها فکر میکنند که اگر خارج رفتند خوش هستند. خیلیها میگفتند: خوشا به حال زن شاه که زن شاه شد! به چه سرنوشتی مبتلا شد؟ آن زنهای ایران هم که داغ دیدند آن هم پسرش خودش را کشت، او هم داغ دید! اینطور نیست که اگر شما بلژیک و اتریش و کانادا و آمریکا بروی، از قهر خدا فرار کنی. زهر مار برای هرکجا مقدّر باشد، میرسد. خیر، خیر میآورد، شَر، شر میآورد.
3- احسان به دیگران، شکر نعمتهای الهی
6- خدا به تو احسان کرده است. می فرماید: به قارون میگفتند: «أَحْسِن» (قصص/77) به دیگران احسان کن. «کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْک» خدا به تو احسان کرده است. تو هم به دیگران احسان کن. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» قرآن بزرگترین آیهاش، بزرگترین آیات قرآن که یک صفحه و چهارده سطر است، آیهی چهارده سطری ما در قرآن نداریم. فقط یک آیه داریم. آن هم مربوط به حقوق است. در آن حقوق میگوید: «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُب» (بقره/282) اگر دو نفر معامله دارند، سواد ندارند، به یک نویسنده گفتند: این سند را برای ما تنظیم کن، بنویس، ناز نکن «کَما عَلَّمَهُ اللَّه»! «کَما عَلَّمَهُ اللَّه» یعنی خدا به تو سواد داده است. به شکرانهی این سواد حالا یک نامه برای ایشان بنویس. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» به شکرانهی این پول، پول بده. به شکرانهی این سواد، سواد بده. به شکرانهی اینکه شما یک پزشک از این روستا هستید، در سال پنج بار خودت در این روستا برو، یک اتاق بگیر، و بگو: من بچهی این روستا هستم. رفتم درس خواندم پزشک شدم. به شکرانهی اینکه آب و هوای این روستا را خوردم، سالی پنج روز در این روستا میآیم. هر آیتاللهی سالی ده روز، بیست روز وطن خودش برود. از شیراز است، شیراز برود. از اردبیل است، اردبیل برود. از تبریز است، تبریز برود. اگر سالی چند روز در شهر خودمان باشیم، در روستای خودمان باشیم همه به نوا میرسند. این هم یک معنای عدالت است. خیلی کار داریم تا عدالت شود.
این هدفمند شدن یارانهها، یک قدمی است. وگرنه ما باید همه چیزمان عدالت باشد. بعد از سی و دو سال چشممان را باز میکنیم ببینیم اِ... در درون خودمان عدالت نیست. یعنی یک پولی که در صدا و سیما میآورند خرج دین کنند، یک میلیارد ششصد میلیون، هفتصد میلیون با کم و زیادش برای صد هزار تا حاجی خرج برمیدارد. آنوقت نماز و امر به معروف و خمس و زکات ونمیدانم عفاف و همه دین را دویست میلیون میدهند، به حج ششصد میلیون میدهند. خوب ببینید ما در خودمان هم عدالت نیست. راستش را بخواهید. عادل کسی است که همه را با یک چشم ببیند. ما باید به سمت این برویم که همه چیز یک شکل باشد. به چه دلیل یکبار در یک خیابان پنج تا روضهخوانی است و یک روستا هیچ آخوندی نمیرود؟ من خودم عادل هستم؟ خودم خواسته باشم وجداناً خودم را محاکمه کنم نمرهی صفر به خودم میدهم. حالا مردم هرچه میخواهند بگویند، بگویند. «و کم من ثناء جمیل لست أهلا له نشرته» در دعای کمیل میگوید: خدایا یک خوبیها را در دهان مردم میاندازی، ولی تو که میدانی من اینطور نیستم.
4- احسان به دیگران، عامل گشایش در کارها
7- در کارت گشایش میشود. گره باز کن، گره باز میکنم. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى» (لیل/5) کسی که به مردم کمک کند، بینندهها بحث را در آستانهی عید نوروز نود گوش میدهید. خیلی خانهها لباس نو ندارند، آذوقه ندارند، پول ندارند، مشکل دارند، اتاقشان کثیف است نمیتوانند رنگ کنند. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى» اگر عطا کنی، احسان کنی. «وَ اتَّقى» تقوا هم داشته باشی. آخر بعضیها احسان میکنند تقوا ندارند. مثلاً پلو میدهد که در انتخابات رأی بیاورد. دانه میدهد که تخممرغش را بردارد. علف میدهد که شیرش را بدوشد. نه! «أَعْطى وَ اتَّقى» یعنی احسانش «فی سبیل الله» برای خدا باشد. رنگی نداشته باشد.
آمده نزد من در ستاد نماز و اصرار میکند یک مسجد میخواهیم بسازیم. میگویم: آقا اگر میخواهی یک مسجد بسازی، میگوید: میخواهم در جاده بسازم. فلان جاده ساعتی هفتصد تا ماشین میگذرد. مسجد کم دارد، یا ندارد. میگوید: نه من میخواهم در روستای خودمان بسازم که مردم روستایی بفهمند من این را ساختم. میگویم: آقا از من مشورت نکن. برو هرجا میخواهی بسازی، بساز. پس معلوم میشود برای خدا نمیخواهی بسازی. اگر مسجد برای مسافرها میسازی، این جاده مسافرش بیشتر است.
من سراغ دارم، الآن که میگویم میدانم کجا را میگویم.البته اسم نمیبرم. سراغ دارم جایی را که نود گوسفند جلوی هیأت با کم و زیادش میکشند. حدود صد و پنجاه متریاش یک هیأت است که یک گوسفند هم ندارد. افغانیهای شیعه آنجا جمع میشوند، یک دهه روضه میخوانند یک گوسفند هم ندارند. کارگر هستند. و صد و پنجاه متر آن طرفتر نود تا گوسفند میکشد. ما... اینکه امام زمان از مسجدالحرام شروع میکند، یعنی اول باید مسجد را درست کرد. یعنی باید از مکه شروع کرد. یعنی باید از حزباللهیها شروع کرد. امام زمان از مکه ظهور میکند یعنی چه؟ پیامش چیست؟ شاید پیامش این باشد که باید از اول از خودیها شروع کنیم.
میگوید: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» (لیل/10) کسی اگر احسان کند، تقوا هم داشته باشد، فی سبیلالله باشد، گرههایش را باز میکنیم. روانش میکنیم. بیمه میشود. در همین دنیا پاداش میدهد. «لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» (نحل/30) کسانی که کمک کنند در همین دنیا خیر میبینند نه آخرت! «فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» در همین دنیا، اینطور نیست که فقط قیامت باشد. خیلیها که خیر میبینند در همین دنیا خیر میبینند.
کسی یک یادداشتی داشت به من داد. پسندیدم! گفت: راضی نیستم از رویش بنویسی. راضی نیستم فتوکپیاش را برداری. راضی نیستم در تلویزیون بگویی. یک خرده مطالعه کردم دیدم چیزهای خوبی است، ولی حالا میگوید: راضی نیستم به او دادم. خودش و دفترش همه پودر شد. و آدم هم داریم که یادداشتهایش را در اختیار همه میگذارد، و همه از آن استفاده میکنند. یک چیزی به شما بگویم برای طلبهها و دانشجوها و اساتید دانشگاه و معلمین و شعرا و مداحها و اینهایی که کار فرهنگی میکنند، صدا و سیما و اصلاً اگر یک چیزی را من تولید کردم، دیگران پخش کردند این برای قیامت من میماند. حدیثی که من مطالعه کردم بگویم، معلوم نیست برای قیامت من هم باشد. چون یا برای پول است، البته من از تلویزیون هیچ پولی نمیگیرم. درسهایی از قرآن یک قران نگرفتم. ولی پست که گرفتم، بالاخره وقتی در تلویزیون هستم، مشهور میشوم. من را میشناسند. من یک مقامی کسب کردم. هرچه خودم بگویم، یا برای پول است، یا برای پست. معلوم نیست خدا در آن باشد. اما اگر یادداشت مرا شما برداشتی یک جایی گفتید، چون مردم که نمیدانند قرائتی چه کسی است. شما از یادداشت من استفاده کردی، مردم استفاده کردند، با امام صادق و حرفهای امام صادق آشنا شدند. با فرمایشات امام صادق آشنا شدند. آنجا دیگر مردم با اسلام آشنا میشوند، قرائتی هم مطرح نیست. آن برای قیامت میماند. هرکاری را که دیگران کردند ذخیرهی قیامت است. وگرنه حالا من بگویم، شبکهی یک تولید کرده برای شبکهی دو، شیراز تولید کرده به اصفهان بده. این شعر را من گفتم، مداح دیگری بخواند. آن جاهایی که خودمان مطرح هستیم، معلوم نیست قیامت باشد، شاید باشد شاید نباشد. پنجاه درصد است. اما اگر دیگری از ما استفاده کرد و اسم ما را نبرد، ولی مردم به خیر رسیدند، ولی مردم ما را نشناختند، آنجا که به خیر رسیدند و ما را نشناختند، آن را برای قیامتتان برایش حساب باز کنید. وگرنه من میتوانم یک سطل زباله به شهرداری بدهم، بنویسم بانی این سطل زباله محسن قرائتی بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! (خنده حضار) یک سطل زباله میگذارم هم خودم را مطرح میکنم و هم به همه فحش میدهم. اگر نفهمند چه کسی هستی برای قیامتت میماند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
5- انفاق و صدقه، عامل دفع بلا
8- اگر احسان کردی بیمه میشوی، همین صدقه دفع بلا میکند. بهترین راه بیمه شدن کمک به فقرا است. ما را خانهی یک آقایی بردند. نمیدانم چه بگویم. اصلاً آدم زبانش بسته است. این بزرگوار گفت که چون شما به درد تبلیغ میخوری، بلند شو یک دعایی بخوانم و تو را بیمه کنم. بلند شو بایست یک چیزی بخوانم و تو را بیمه کنم. ما هم گفتیم: چشم! گفت: بلند شو بایست. یک مرتبه دستهایش را آورد روی سر من چنین کرد (با بیان حرکت) گفتم: آقا اصلاً من میخواهم سگ مرا بخورد. (خنده حضار) میخواهم سگ مرا بخورد و تو این رقمی مرا بیمه نکنی. اینها بازی است. این حقهبازیها چیست درآوردی؟ راه بیمه احسان به فقرا است. به فقرا کمک کن خدا بیمهات میکند. زکات بده کشاورزیات خوب میشود. نماز باران بخوان، باران میآید. صدقه بده، کمک به فقرا، یاد خدا، بیمه میشوی. آیتالکرسی، قرآن اینها بیمه میکند. خیلی از اینهایی که چیز میکنند این دکان است. گفتم: آقا من میخواهم سگ مرا بخورد، این رقمی... «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (بقره/256) قرآن میگوید: راه حق و باطل روشن است. نیازی به سوتکی و فوتکی نیست.
«مَا کَانَ الْمُؤْمِنُ فِی عَوْنِ أَخِیه» (کافی/ج2/ص200) حدیث داریم تا مادامی که انسان به فکر کمک به برادرش است میخواهد احسان کند، خدا هم با آنهاست. خوش عاقبت میشود. امام کاظم میفرماید: «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ قَضَاءُ حَوَائِجِ إِخْوَانِکُم وَ الْإِحْسَانُ إِلَیْهِمْ مَا قَدَرْتُم» (بحارالانوار/ج72/ص379) اگر میخواهید عاقبت بخیر شوید، آخر بعضیها میگویند: دعا کن خدا عاقبت ما را بخیر کند. میگویم: یک چک بده. شب عید است یک چک بده با آن عاقبتت بخیر میشود. پولهایش را نگه داشته میگوید: التماس دعا! به همه میگوید: التماس دعا، یک قران هم به کسی نمیدهد. آقا التماس دعا نگو پول بده.
یک پدر بزرگی داشت به قم میآمد. قدیم قم حالا هم سفال فروشی دارد، منتهی سفالهای سوتکی هم داشت. این سوتهایی هست که در زمین ورزش میزنند، فلزی است. آن زمان گلی بود. نوهها دورش جمع شدند گفتند: پدر بزرگ قم میروی یک سوتک هم برای من بیاور. همه گفتند: یک سوتک، یک سوتک، یک سوتک، یکی از این نوهها یک، یک قرانی کف دست پدر بزرگ گذاشت و گفت: آقاجان! یک سوتک هم برای من بیاور. گفت: سوتک تو صدا خواهد کرد. چون همراه با پول بود. اگر چک کشیدی و گفتی التماس دعا، دعایت مستجاب میشود. وگرنه به همه بگو: التماس دعا و یک قران به کسی نده. گاهی وقتها ما فکر میکنیم اگر همهی انگشتهای ما انگشتر باشد، خدا ما را حفظ میکند. این عقیق یمنی است، این فیروزه مشهد است. نمیدانم این چیست. همهی انگشتهایش پر از انگشتر است، فکر میکند این حفظش میکند. نه آقا یک انگشتر دست کن آن سه تا انگشتتر را به سه نفر دیگر بده خدا حفظت میکند. تو همهی انگشتهایت را پر از انگشتر کردی، میخواهی اینها تو را حفظ کند. باید یک کمکی هم بکنی. «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ» اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، احسان کنید. شب عید است. هرکسی تکان بخورد. همه تکان بخوریم خوب میشود.
یکوقتی در دانشگاه، دانشجوها آمدند گفتند: آب سرد است. ما دیدیم به مسئولین بگوییم، خواهند گفت: بنویس. او میگوید: به روابط عمومی بگو. او میگوید: به ذیحسابی بگو. او میگوید: به جمعبندی. او میگوید: به برنامهریزی. کارهای اداری جان آدم درمیآید. گفتیم: بچهها همه دست در کیسه کنید. از یک ریال تا ده هزار تومان. هرکس هرچه دارد بدهد، سریع در فاصلهی دو دقیقه نمیدانم شد یا نشد، دانشجوها پانصد هزار تومان دادند. دختر و پسر! پول چند تا آب گرمکن. بعد هم گفتم: یا این را وصل کنید، یا از دانشکدهی مهندسی یک مینیبوس دانشجوها میآیند خودشان هم وصل میکنند. این دانشجوها مهندسی نیستند پول میدهند، آنها هم وصل میکنند. اگر بسیح شویم در کشور ما فقر نیست. امام فرمود: اگر مردم زکات بدهند فقیری روی کرهی زمین باقی نمیماند. امیرالمؤمنین فرمود: هرجا شکم گرسنهای است، بغل او یک کسی دو پرس خورده است، با پپسی و کوکا میخواهد هضمش کند. ما خیلی میخوریم. به چاقها که میگوییم: یک خرده خودت را لاغر کن، میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ یعنی او هم که میخواهد لاغر شود، میخواهد بخورد. (خنده حضار) میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ لاغریاش هم از نوع خوردن میخواهد. اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، به فقرا کمک کنید. خدا دوستتان دارد. قرآن میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» (بقره/195) کسی اهل احسان باشد، محسن یعنی نیکوکار! اگر کسی اهل احسان باشد، خدا او را دوست دارد.
9- در قیامت امنیت دارد. قرآن میفرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» (نمل/89) اگر کسی در دنیا به دیگران کمک کند، در قیامت از ناراحتیها در امان است. خدا ده برابر پاداش میدهد. قرآن میگوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) هرکس کار خیر بکند، ده برابر ثواب میبرد.
6- احسان به دیگران، مایهی آمرزش گناهان
10- از گناهها پاک میشود. قرآن میگوید: «أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» (مائده/12) اگر با وام به کسی کمک کردی، مشکلش را حل کردی، «لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم» گناهانت را میبخشم. پس ببینید بیمه میشوی، گناهانت را میبخشد. محبوب خدا میشوی. روحت روان میشود. «فَسَنُیَسِّرُه» (لیل/7) یعنی روانت میکند. یعنی هرکاری برایت، هیچ کاری دیگر برایت مشکل نیست. میگویی: این چیزی نیست. خوش عاقبت میشوی، اینها همه انگیزههای احسان است.
11- از گردنهها عبور میکنی. قرآن آیه دارد میگوید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ،وَ مَا أَدْرَئکَ مَا الْعَقَبَةُ،فَکُّ رَقَبَةٍ،أَوْ إِطْعَامٌ فىِ یَوْمٍ ذِى مَسْغَبَة،یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ،أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَترَْبَةٍ» (بلد/11-16) الله اکبر! میگوید: از گردنهها نمیخواهی بالا بروی. خیلیها که میخواهند کوهنوردی کنند فکر میکنند اگر از کوههای سخت بالا بروند، مقام بالاتری دارند. همینطور هم هست. میگوید: اگر میخواهید روی قلهی کوههای سخت بروید، از گردنهها عبور کنید، «فَکُّ رَقَبَةٍ» یک اسیر را آزاد کن. شب عید است، یکی از اینهایی که بدهکار هستند را آزاد کن و خدا جبران میکند.
بعضی وقتها خودت هم کمک نکن، بگو: آقا من این را میدهم شما هم کمک کنید. ممکن است پول شما خیلی نباشد. بنده به لطف خدا کتاب تفسیر نور، کتاب سال جمهوری اسلامی شد. رییس جمهور وقت پنجاه سکه به ما داد. چند روز به عید نوروز بود. ما یک خرده قرض داشتیم به یکی کسی دادیم. یک چند تا سکه را هم به رییس زندان زنگ زدیم، که آقا یکی از این زندانیهایی که به خاطر یک مبلغ کمی گرفتار است این سکهها را بگیر و آزادش کن. بعد گفتم: هنر نیست یک قاشق ماست در دهان کسی بگذاری. یک شیر پیدا کن، این قاشق ماست را به شیرها بده، آن شیرها هم همه... بگویید... ماست شود. یک چند تا پولدار را به آنها تلفن کردیم گفتیم: آقا یک چند تا سکه رییس جمهور به ما داده. اینها را به شما میدهیم. شما پولدار هستید، من طلبه هستم. ولی شما هم بیایید کمک کنید، خلاصه تلفن و ملاقات با این و آن، و آنها هم وقتی دیدند ما چند تا سکه گذاشتیم یک ده تا سکه ما گذاشتیم. آنوقت آنها هم چند برابر دادند. شب عید نوروز 473 نفر از زندان آزاد شدند. یک لوتیگری بکنید. بگو: آقا من ده میلیون میدهم. از دم نفری دو میلیون بدهید. پنج میلیون من میدهم. از دم نفری صد هزار تومان بدهید. آقا هزار تومان من میدهم، شما هم نفری هزار تومان بدهید. این نخهای ریز اگر به هم تاب بخورد، طناب میشود. خیلی کار میشود کرد. اصلاً در کشور ما کاری نیست که نشود انجام داد. کار نشد ندارد. این را از قدیم گفتند. همه کاری میتوانیم. بیایید شب عیدی، لااقل آنهایی که مجرم نیستند. حالا یک کسی چاقوکش است، تروریست است.آنها خوب، ولی افرادی هستند حالا رفته پایش را روی ترمز بگذارد روی گاز گذاشته است. خوابش برده است. دکانش سوخته است. یک مرض قلبی، بدنی پیدا کرده است، چند میلیون خرج عمل جراحی شده است. آدمی هم که پول ندارد میتواند کار بکند. شب عید دو روز همهی دکترهای ایران مجانی بیمار ببینند. لازم هم نیست پول نقد بدهد. یک کسی به یک بازاری گفت: صد هزار تومان بده با شش ماه مدت! بازاری یک خرده فکر کرد و گفت: پول ندارم مدت هرچه بخواهی میدهم. (خنده حضار) آدمهایی هم که میمیرند، پول میدهند برایش نماز استیجاری. میگویند:آقا این پول را بگیر یک سال نماز قضا بخوان. یا یکسال روزه قرضی بگیر. یک نفر میگفت: والله دیگر من حال نماز قضایی و روزه قضایی، حال نماز و روزه استیجاری ندارم دیگر پیر شدم. اما خواب استیجاری اگر کسی دارد به من بده. پول بده من برایش میخوابم. حالا ممکن است یک دکتر بگوید: آقا من فعلاً پول ندارم. ولی میتوانید در آستانهی عید نوروز دو ساعت هرچه مریض آمد پول نگیرید. به خصوص اگر اینها رنگ مذهبی داشته باشد که برای روز قیامت شما هم میماند. رنگ مذهبی هم نداشته باشد کمک به مردم برای روز قیامت میماند. انشاءالله!
7- بیتوجهی به محرومان، عامل دوزخی شدن
12- اگر بیتوجهی کنیم، جهنم میرویم. قرآن میگوید: اهل بهشت از اهل جهنم میپرسند: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ» (مدثر/42) چطور جهنمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل! «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (مدثر/43) ما پای بند به نماز نبودیم. دو ساعت با هرکس و ناکسی حرف میزدیم، پنج دقیقه حال نماز خواندن را نداشتیم. چه گناهی کردیم که حرف زدن با مخلوق برای ما روان است، حرف زدن با خالق برای ما سنگین است. چه گناهی کردیم؟ حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند در مقابل گناهانش این است که از نماز لذت نمیبرد. این بزرگترین سیلی است. بزرگترین سیلی مرد به زنش چیست؟ این است که زنش احساس کند این مرد او را نمیخواهد. دوستش ندارد. نمیخواهد با او حرف بزند. یا به عکس! مرد میگوید: زن من من را نمیخواهد. نمیخواهد با من حرف بزند. خیلی تلخ است. در قرآن «وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ» (بقره/174) داریم. اینهایی که میگویم حدیث است. حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند این است که مزهی عبادت را از او میگیرد. چرا حال نداریم؟ دو ساعت حرف زدی. خوب پنج دقیقه هم با خدا حرف بزن. اصلاً مگر خدا را دوست نداری؟ اگر خدا را دوست داری چرا با او حرف نمیزنی؟ خدا دوست داشتنی است. دیدید دو سه روز هوای تهران چه شد، داشتیم خفه میشدیم؟ دیدید اگر برف نیاید، این برفهایی که میآید، اینها هندوانهها و خربزههای تابستان ما است. کوهها مأمور هستند این برفها را نگه دارند.
بسیار خوب باقیاش بماند ولی شیوههای احسان:
8- احسان به دیگران در شکلها و شیوههای گوناگون
1- سریع احسان کنید. قرض الحسنه یکی این است که سریع، «فَاسْتَبِقُوا» (بقره/148) «یُسارِعُون» (آلعمران/114) در هر شرایطی کمک کنیم. «فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آلعمران/134) اینطور نیست که حالا خودمان هم گرفتار هستیم. اتفاقاً اگر گرفتاری باز هم کمک کن، ممکن است به خاطر همین کمک گرفتاری خودت هم حل شود. کسی آمد گفت: آقا من برای ازدواج بچهام به هر دری میزنم نمیشود. چند سال است دنبال مورد میگردم. چه کنم؟ گفتم: نذر کن که اگر موردی حل شد، یک دختر را جهازیه بدهی، یک پسری را داماد کنی حالا یا کلاً یا بعضاً. یا کمکش کنی یا مطلقا همهی خرجش را بدهی، یا مقداری خرجش را بدهی. گره را باز کن، گرهات باز میشود. گره را باز کن، گره باز میشود. سریع باشد. حتی اگر فقیر هم هستید باشد.
خدا در قرآن تعریف میکند، میگوید: حضرت موسی تحت تعقیب فرعون بود. وارد منطقهی مدین شد، دید دو خانم کنار ایستادند. گفت: چرا کنار هستید؟ گفتند: ما میخواهیم بزغالههایمان را آب بدهیم، لب چاه مرد است. تنهی ما به تنهی مردها میخورد. گفت: بده من بزغالهها را آب بدهم. خدا تعریف میکند. میگوید: ببین موسی کمک به خلق کرد. احسان کرد ولو در حال فرار! ولو غریب! ولو گرسنه!ولو دست تنها! بدون پیش شرط! بدون اینکه نگاه به دخترها کند و عاشق شود. بدون اینکه وامدار باشد. یعنی در هر شرایطی باید کمک کنیم. حتی در حال نماز، حضرت امیر در نماز انگشترش را داد. نگفت: بنشین نمازم تمام شود. حتی در حال طواف! امام طواف میکرد، یک نفر هم از بیرون طواف میکرد چنین میکرد. امام فرمود: به تو نیست؟ گفت: چرا. گفت: خوب برو ببین چه کار دارد؟ گفت: آقا در حال طواف هستم، گفت: طواف را ول کن. طوافت را بشکن و برو ببین مردم چه مشکلی دارند. حتی در حال اعتکاف، امام صادق فرمود: مردی به امام حسن مراجعه کرد، مشکلی داشت. امام اعتکاف خودش را به هم زد، دنبال او رفت. اعتکاف یعنی سه روز از مسجد بیرون نیا. دو روز و نصفی مانده، نصف دیگر از آن مانده است. اما کسی کاری دارد میگوید: بیا، طوافت را، اعتکاف را بشکن. اعتکاف را بشکن. دیگر چه چیزی را گفتیم بشکن؟طواف را بشکن. نماز را در حال رکوع انگشترت را بده. یعنی در اهمیت کمک به احسان به فقرا اینقدر مهم است.
حالا لازم نیست کمک مالی هم باشد. فرصت بده. آقا بدهکار است. «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَة» (بقره/280) بگو: آقا من نمیتوانم پول به شما ببخشم. اما مثلاً دو ماه را سه ماه میکنم. یک ماه دیگر به شما مهلت میدهم. چیزی هم که دوست دارید بدهید. نه آن لباسهایی را که تنگ است و رنگش را نمیپسندی. از مد افتاده است. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) هرچه دوست داری بده. هرچه دوست داری بده. یا مثلاً که «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه» (انسان/8) یک چیزی را بدهید که دوست دارید داشته باشید. نه چیزی را که دوست ندارید.
گاهی هم با زبان میشود کمک مردم کرد. شما با زبانت دلالی کنی. «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً» (نساء/85) «شَفاعَةً حَسَنَةً» یعنی دلالی خیر بکنی. آدم با زبانش گاهی میتواند کمک کسی کند. به محتاج واقعی هم بدهیم. فقیر واقعی نه فقیر نما. بعضیها هستند شکمشان سیر است روی حرص فقیری میکنند. نه! «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ» (بقره/273) یعنی واقعاً فقیر است، فقیر واقعی است. به فقیر واقعی سریع، بدون منت، بدون اذیت، از مالی که دوست داریم. شب عید است، هرکس هرچه میتواند کمک کند. کسی هم نگوید: نمیتوانم کمک کنم. ببین اگر به من بگویند: چقدر میدوی؟ میگویم: من از الآن دیگر هیچی! خیلی چانه بزنی، میگویم: حالا شاید صد متر دویدم. اما یک گرگ دنبالم کند، سی کیلومتر میدوم. ببینید کسی نگوید: نمیتوانم! هیچکس نیست که نتواند. همه میتوانیم. همه میتوانیم! همه میتوانیم.
اگر مثلاً فرض کنید که این یک جوانی است، دختری است، پسری است، هیچ کاری ندارد. هیچ پولی ندارد بدهد. خوب این پیرمرد و پیرزن دارند خانهشان را میشویند. بگو: آقا شیلنگ را به من بده من کمکت کنم. شما نمیتوانید در خانه شویی کمک کنی؟ برف آمده، آقا شما پیرزنی، پیرمردی، اجازه بده من برف پشت بام را پایین بریزم. من میروم نان بگیرم، یک نان هم برای تو میگیرم. آقا طبقهی چهارم هستیم، طبقهی سومی، کیسهی زباله رامیآوریم که کارمندهای شهرداری ببرند. در راه پلهها میبینی به طبقهی دوم رسیدیم. خوب تو که داری نایلون خودت را میبری، نایلون همسایهات را هم ببر. مگر نوکرش هستم؟ چشمش کور شود خودش بیاورد. بابا تو که داری پایین میروی، این کیسهی زباله را هم میبری، آن را هم ببر. تو که داری میروی، خوب پوست خیار را کنار بزن. مگر من کارمند شهرداری هستم؟ اِ...
من خودم اینجا، در همین تهران یکبار شهردار شدم. داشتم میرفتم دیدم این کلهپاچهای تمام استخوانها و سیراب شیردانهایی که نخورده بود را در جوی ریخت. ترمز زدم گفتم: چرا شما اینجا ریختی؟ گفت: مگر شما شهردار هستی؟ گفتم: بله شهردار هستم. چرا ریختی؟ همهی ما شهردار هستیم. اگر دیدیم یکجایی آب پنیر شور را پای درخت میریزند، درخت خشک میشود، باید نعره بکشیم. منکر است. نهی از منکر که فقط فکل نیست. این هم که درخت خیابان را میخشکاند این هم منکر انجام میدهد. البته فکل هم منکر است. حالا دخترهای فکلی نگویند: قرائتی گفت طوری نیست. نه آن هم گناه است. یک دانه مو هم نباید بیرون باشد. حکم شرعیاش این است. اما فقط آن نیست. ما خیلیوقتها مذهبی هستیم قیافهی ما هم مذهبی است، حزباللهی است ولی راحت آب پنیر شور را پای درخت میریزیم خشک میشود. راحت خیار میخوریم پوستش را میاندازیم هرکس افتاد، به درک! گاهی هم به خیال ثواب میرویم در حمام سدر میزنیم، یکی افتاد به درک که افتاد! غسل جمعه میکنیم و حال آنکه مردم غسل واجب دارد هی میگوید: آقا آفتاب زد، میگویم: صبر کن ببینم! این آقا دارد مستحب انجام میدهد، او واجبش را هی پا به زمین میزند. ما باید یک بازنگری بکنیم. باید خاک باغچه را عوض کنیم. یعنی درست و حسابی یک مسلمان واقعی شویم. فعلاً نه شرقی هستیم، نه غربی هستیم، ولی مسلمان درست و واقعی هم کار دارد تا شویم. آن مسلمانی که در قرآن گفته است.
خدایا به ما توفیق بده درست اسلام را بشناسیم. همه اسلام را بشناسیم. به همه اسلام عمل کنیم. مزهی اسلام را بچشیم و به دیگران بچشانیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- قرآن در آیهی 40 سورهی نمل، به کدام جنبهی ثروت و مال، اشاره میکند؟
1) نعمت خدا بودن
2) وسیلهی آزمایش الهی
3) مایهی قهر و عذاب
2- بر اساس قرآن، آثار کار نیک به چه کسی باز میگردد؟
1) خود انسان
2) پدران و نیاکان
3) محیط و جامعه
3- آیه 10 سورهی لیل به کدام اثر احسان به دیگران اشاره دارد؟
1) آمرزش گناهان
2) گشایش در کارها
3) آسایش و آرامش
4- بهترین راه بیمه شدن در برابر حوادث و بلایا چیست؟
1) دعا و مناجات
2) نیکی به والدین
3) کمک به فقرا
5- قرآن در انجام کار خیر، بر چه امری تأکید میورزد؟
1) سرعت و سبقت
2) انفاق از دوستداشتنیها
3) هر دو مورد
سیمای جاهلیت در قرآن
تاریخ پخش: 28/11/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون بحث در هفتهی وحدت که مربوط به میلاد پیغمبر اسلام است پخش میشود، یک نگاهی بکنیم به اینکه پیغمبر ما چه کرده است. سیمای جاهلیت در قرآن و نهجالبلاغه.
اول اینکه پیغمبر مردم را از جهل به علم، از تفرقه به وحدت، از توّحش به تمدّن، از بت به خداپرستی، از قتل به برادری، دعوت کرد.
1- وحدت و برادری در پرتو اسلام
قرآن میفرماید: «کُنْتُمْ أَعْداء» شما تشنهی خون همدیگر بودید. «کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّار» (آلعمران/103) لب گودی و درهی آتش بودید، «فَأَنْقَذَکُمْ» شما را نجات داد. «کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُم» (آلعمران/103) قلبهایتان را به هم نزدیک کرد، «فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» (آلعمران/103) وحدت عامل اخوت است. نعمت اتحاد بزرگترین نعمتهای الهی است. تفرقه پرتگاه و گودال آتش است. دو تا قبیله بودند، اوس و خزرج! 120 سال اینها با هم دعوا داشتند. خداوند اینها را به هم جوش داد. از تفرقه به وحدت! دیگر چه کرد؟
ارث در جاهلیت! زنها و یتیمها را از ارث محروم میدانستند. یعنی اگر کسی میمرد به زن ارث نمیدادند. به یتیم ارث نمیدادند. خودشان چپاول میکردند. قرآن میفرماید: «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا» (فجر/19) ارث را میبلعیدید، همه را یکجا جمع میکردید و قورت میدادید، بدون اینکه ببینید حق چه کسی چقدر است؟ شما نگاه کنید، چپاول حق زن، چپاول حق یتیم، رسید به جایی که شاگرد مکتب اسلام حضرت امام به قول یکی از علمای ایران، میگفت: آمد در سالن نماز بخواند، دید پشت در کفش است، گفت: بگویید: فرادی بخوانند. گفتیم: چرا؟ گفت: منتظر جماعت هستند، من خواسته باشم، بیایم باید پایم را روی کفش مردم بگذارم. و من پایم را روی کفش مردم نمیگذارم. گفتند: آقا کفشها را کنار میزنیم. بفرمایید! فرمود: کفشها را کنار بزنید که من بیایم جماعت بخوانم، وقتی برمیگردند باید دنبال لنگه کفششان بگردند. وقت مردم تلف میشود. بگویید: فرادی بخوانند. یعنی از نماز جماعت میگذرد، برای اینکه حق کسی ضایع نشود.
حتی صدای بلندگوی مسجد قرآن میگوید: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَة» (اعراف/55) دعا میکنید، یواش دعا کنید، بعد میفرماید که: «وَ لا تَعْتَدُوا» یعنی در دعا کردن تن صدایتان را بلند نکنید. من میخواهم مناجات کنم. مناجات کن! چرا پشت بلندگو؟ فقط در اذان ما اجازه داریم صدایمان بلند شود. ولو همسایهها هم بیدار شدند طوری نیست. اذان، آن هم آدم خوش صدا. قبل از اذان به اسم مناجات، به اسم قرآن، به اسم هیئت، عزاداری، با هیچ اسمی نمیشود مردم را از خواب بیدار کرد.
2- ارث زنان در دوران جاهلیت
به زنها ارث نمیدادند. به یتیمها ارث نمیدادند، «کلاََّ بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ،وَ لَا تحََضُّونَ عَلىَ طَعَامِ الْمِسْکِینِ،وَ تَأْکُلُونَ الترَُّاثَ أَکْلًا لَّمًّا» (فجر/17-19) خوب «أَکْلًا لَّمًّا»، «لمًّا» یعنی ضمیمه کردن چیزی به چیزی. یعنی همه را با هم قورت میدادند. یعنی حق و ناحق را با هم میخوردند. یعنی در درآمدهای خود باید دقت کنیم. هر نانی خوردنی نیست. هر پولی تصرف کردنی نیست.
قرآن یک آیه دارد میگوید: اگر افراد مشرک آمدند برای مسجد پول بدهند، پول آنها را قبول نکن. گاهی وقتها براساس دروغ ما یک کار خیر میکنیم. مثلاً یک قانونی است که اگر منطقهای، روستایی، شهری زکات داد. دولت هم برای تشویق همان مقداری که مردم زکات دادند، همان مقدار رویش بگذارد خرج همان روستا کنند. بعضی از این قانون سوء استفاده کردند. دروغ گفتند. یعنی چه؟ مثلاً میخواستند یک حسینیه بسازند، گفتند: آقا این بیست میلیون زکات است. دولت هم گفت: پس بیست میلیون هم من رویش میگذارم. چهل میلیون شد. چهل میلیون را حسینیه ساختند و حال آنکه اصلاً در آن منطقه زکات وجود ندارد، یعنی نه گندمی بود، نه جویی بود، نه خرمایی، نه شتری، نه گوسفندی، نه گاوی! منطقه منطقهی زکاتی نبود. به دروغ گفت: زکات که بیست میلیون از دولت بگیرد، یعنی حسینیه براساس دروغ! مسجد براساس دروغ! راه و جاده و کتابخانه براساس دروغ! البته من نمیگویم، همه. اما یکی هم نباید باشد. «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى» (توبه/108) آن مسجدی که پایههایش براساس تقوا است «أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ» (توبه/108) حق داری در آن نماز بخوانی. ممکن است کسی بگوید: من میخواهم با این پول کار خیر بکنم، این پول قابل نیست. نباید بگیریم.
پس سیمای پس از جاهلیت را بنویسم.
1- حل اختلافات 120 سالهی قبایل
2- محروم نکردن زنان و یتیمان از ارث
3- افرادی خود زن را به ارث میبردند. مثلاً زن هم مثل قالیچه میماند. مثل پول میماند. یکی از خرافات زمان جاهلیت بود. الآن هم خرافه زیاد است. در روشنفکرها خرافه است. در هیئتها، در روستاها، در شهرها، در دانشگاهها، در حوزهها، در مسجدها، هنوز هم... هرچیزی که در متن قرآن و روایات معتبر نباشد، و هرچیزی که فتوای مراجع پای آن نباشد خرافه است.
3- دوری از سلیقههای فردی در امور دینی
ما نمیتوانیم دینمان را سلیقهای انجام دهیم. حالا من خوشم آمده اینطور کنم. همان که گفتند. اگر گفتند: این را یکبار بگو، مثلاً در دعای کمیل میگوید: «ظَلَمتُ نَفسی» شما هی بگو: «ظَلَمتُ نَفسی»، «ظَلَمتُ نَفسی»، «ظَلَمتُ نَفسی»، تو میخواهی خودت بگویی، بگو. ده بار بگو. اما اگر دعا میخوانی، دعا یکبار بیشتر نگفت. اگر بنا بود بیشتر بگوید، خوب خودش میگفت.گاهی ده بار به ما گفتند بگویید: «یا رب، یا رب، یا رب» خودش گفته: ده بار بگو. چشم! اگر گفتند: سی و چهار متری گنج است، شما بگو: حالا چرا سی و چهار متر؟ یک مرتبه بگو: سی و پنج متر! خوب بکنی به گنج نمیرسی. در طب آمپول را اگر در رگ بزنی، مفید است. حالا یک میلیمتر آن طرف رگ بزنی، شفا که نمیدهد دردش را هم بیشتر میکند. دستور را باید همانطور که گفتند عمل کنیم. میگوید: این قرص را بعد از غذا بخور. قبل از غذا بخوری اثر بد دارد. این قرص را بین دو غذایت بخور. فاصلهی این قرص با قرص بعدی باید چهار ساعت باشد. پنج ساعت باشد اثرش را از دست میدهد. سه ساعت هم باشد از دست میدهد. این هستی فرمول دارد. هم طبیعتش فرمول دارد. هم دینش فرمول دارد. نمیشود سلیقهای انجام داد.
ما گاهی وقتها یک کاری را میکنیم نمیدانیم ریشهاش کجاست. مثل اینکه مثلاً به سه امام سلام میکنیم. من نفهمیدم این کجاست. در جلسات اول رو به قبله میایستیم، «السلام علیک یا اباعبدالله» بسیار خوب! بعد سمت مشهد «السلام علیک یا علیبن موسی الرضا»، دو مرتبه سمت قبله برای امام زمان «السلام علیک یا مهدی یا بقیة الله» ببینم مگر ما چهارده تا معصوم نداریم؟ چرا شما به سه تا سلام میکنی؟ اگر درجهبندی است خوب مقام پیغمبر از امام حسین که بالاتر است. مقام امیرالمؤمنین و فاطمهی زهرا از امام رضا و امام حسین که بالاتر است. اگر پدر و پسری حساب میکنی، که موسیبن جعفر پدر امام رضا است. روی چه مبنایی شما فقط به سه امام سلام میکنی؟
دیروز در سازمان تبلیغات جلسهای بود. سران هیئتهای مذهبی آمدند. گفتم: وقتی سلام میدهیم به چهارده معصوم سلام کنیم ولی خلاصه، که خیلی طول نکشد. به این صورت: «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا امیرالمؤمنین، السلام علیک یا فاطمه، السلام علیک یا حسنبن علی، السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین» یکی یکی امامها را سلام بدهیم تا آخر «السلام علیک یا مهدی و رحمة الله و برکاته» زمان کمتر ولی به چهارده امام سلام کنیم. نباید گزینشی باشد.
ما هرکاری میکنیم دلیل میخواهد. امام رضا فرمود: لب من که تکان میخورد، یک چیزی میگوید. از من بپرسید این حدیثی که خواندی به چه دلیل؟ تا من بگویم حدیثهای من ریشهاش در قرآن است. یعنی چه؟ یعنی آنچه ما اهلبیت میگوییم، این ریشهاش در قرآن است. از خودمان نمیگوییم. امام رضا میگوید: حرفهای من باید ریشه در قرآن داشته باشد. ما هم باید حرفهایمان ریشه داشته باشد. یا در قرآن یا در روایات یا در فتوای مراجع!
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای مؤمنین! «لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْها» (نساء/19) خانمها را به ارث نبرید. حالا در تفاسیر دو تا معنا شده است. یا خود خانم را به ارث میبردند، میگفتند: این قالیچه برای تو، این خانم هم برای ما. زن را هم مثل قالیچه تقسیم میکردند که توهین به زن بود. یا اینکه نمیخواست با زنش زندگی کند، منتهی چون میدید زن پولدار است، میگفت: حالا یک مدتی با او زندگی کنیم، بلکه بمیرد، ارث ببریم. یعنی به خاطر ارثش...
به یک کسی گفتند: سینما فیلم چه بود؟ گفت: من نمیدانم چه بود. گفتند: پس چرا رفتی؟ گفت: من یکجای تاریک میخواستم دیدم آنجا تاریکی است، رفتم از تاریکی استفاده کنم. کار به فیلمش ندارم. بعضیها نمیخواهند با زن زندگی کنند. فقط میبینند زن پولدار است، میگویند: حالا با او زندگی کنیم، برای اینکه از پدر زن یک خیری ببینیم.یا زن بمیرد، ارثش را به ما بدهد. یا پدرش بمیرد، سهم زن را بگیریم. میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» پیغمبر چه کرد؟ «لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْها»
4- حقوق زن در اسلام
اسلام خیلی به گردن زنها حق دارد. خیلی! به گردن همه حق دارد، به گردن زنها بیشتر حق دارد. اگر ما بدانیم، اگر دخترهای ما، زنهای ما بدانند که پیغمبر چه عزتی به این خانمها داده، «وَ لِلنِّساءِ نَصیب» (نساء/7) آیهی قرآن است. «نساء» یعنی خانمها «نصیب» دارند. زنها حق دارند. حق رأی دارند. حق تحصیل دارند. حق مشورت دارند. حق انتخاب دارند. هیچ پدری حق ندارد دامادی را به دختر تحمیل کند. باید خود دختر انتخاب کند. حق درآمد دارند. میشود زن میلیاردر باشد. کسی نباید بگوید: پولت را به من بده. زن مالک است. حق مالکیت دارد. تمام حقوقی که مرد دارد، زن هم دارد. یکجاهایی ممکن است اسلام از زنها کم کرده. ولی آن هم حکیمانه است. من این را چند بار گفتم. منتهی یک چیزی را خواسته باشی تمام دخترهای ایران بفهمند، باید چند بار در چند نوبت آدم بگوید، تا هر نوبتی یکی دو میلیون، پنج میلیون، کمتر بیشتر بشنوند، تا همه فهمیده باشند.
5- حکمت نصف بودن ارث و دیهی زن
مثلاً میگویند: چرا ارث زن نصف است؟ ببینید خانم! فرض کنید کرهی زمین سی تومان پول دارد. بیست تومانش را به پسرها میدهیم، ده تومانش را به دخترها میدهیم. اینجا ممکن است دختر خانم بگوید: چرا ارث ما نصف است؟ اسلام چه میگوید؟ میگوید: دختر خانم ده تومان که داری هیچ خرجی به گردن تو نیست. این ده تومان را برو پسانداز کن. بعد به دخترها میگوید: برو با این پسر ازدواج کن، این دختر از اینجا پاک میشود و میرود کنار پسر ازدواج میکند. پسر بیست تومان داشت، این بیست تومان وارد زندگی هردو میشود. یا خانه میخرد، یا فرش میخرد، یا ماشین میخرد، نمیدانم هرچه... این پول را وارد زندگی میکند، دختر خانمی که با این پسر ازدواج کرده، از این بیست تومان ده تومان هُش میکشد.ده تومان هم یواشکی دارد. اسمش ده تومان است، منتهی ده تومانی که خرج ندارد. مثل اینکه مثلاً میگویند: یکی پنجاه لیتر بنزین دارد و دیگری صد لیتر بنزین. منتهی میگویند: برو پنجاه لیترت را پنهان کن، سوار آن ماشین شو که صد لیتر دارد.
یک مورد دیگر مثلاً میگویند چرا اگر کسی مردی را بکشد، صد تا شتر دیه دارد؟ زن را بکشد پنجاه شتر؟ نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید... مگر خون مرد رنگینتر است؟ این هم به نفع زن است. چرا؟ اگر کسی زن من را بکشد، پنجاه تا شتر به من میدهند. یعنی یک کیسهام پر از پول میشود. اما اگر کسی من را بکشد، تمام کیسههای خانم من پر از پول میشود. چون پول صد تا شتر را در جیبش میکنند. اگر خانم من را کسی بکشد، یک جیب من پر از پول میشود چون پنجاه تا شتر است. اما اگر کسی من را بکشد، پول صد تا شتر را به او میدهند. خوب این به نفع زن است. زنها نمیفهمند! (خنده حضار) به نفعش است. این هم یک مسأله.
یکجا میگویند: چرا دخترها نه سالگی نماز میخوانند، پسرها پانزده سالگی؟ میگوییم: بین نه سال، پانزده سال، خوب... این هم ماجرایش این است. دختر خانمها از دوازده سالگی تا پنجاه دو دو سالگی. البته میانگین من میگویم. میانگین چقدر میشود؟ از دوازده سالگی دخترها در ماه هفت روز، هشت روز، نمیتوانند نماز بخوانند. یا هفت روز، یا شش روز، یا پنج روز. یک چهارم ماه را نماز نمیخوانند. از دوازده سالگی شروع میشود، تا 52 سالگی. چند سال میشود؟ چهل سال! چهل سال، یک چهارمش چقدر میشود؟ ده سال. خانمها ده سال از نماز محروم هستند. یعنی هر ماهی پنج شش روز، شش هفت روز، هفت هشت روز. یک چهارم عمرشان نماز نباید بخوانند. یعنی از دوازده سالگی که آن مسأله شروع میشود تا پنجاه و دو سالگی. چهل سال هست. یک چهارم چهل سال، ده سال نماز نمیخوانند. اسلام گفته: دختر خانم ده سال نمیتوانی نماز بخوانی. اما شش سال زودتر نماز را شروع کن. مثل ماشینی که با سرعت صدو چهل میرود، یک ماشین با سرعت صد و بیست میرود. به صد و بیست میگوییم: شما یک ربع زودتر حرکت کن. دختر شش سال زودتر نماز را شروع میکند. چهار سال هم البته میانگینها، حالا یک زن زودتر بمیرد، تصادف است. معمولاً میانگین روی کرهی زمین، کار به ایران هم ندارم. در دنیا میانگین عمر زنها چهار سال بیش از مردها است. یعنی آدم قبرستان که میرود زنها سر قبر شوهرهایشان نشستند. (خنده حضار) میانگین چهار سال عمر زنها بیشتر است. چهار سال بعد از شوهرش زنده است. شش سال هم زودتر شروع میکند، شش سال زودتر یعنی از نه سالگی تا پانزده سالگی میشود شش سال، شش سال زودتر نماز را شروع کن. چهار سال هم بعداً اضافه کن، شوهرت مرده است. شش سال و چهار سال ده سال، با آن ده سال چه؟ اسلام همهی دستوراتش حکیمانه است. من یکوقت گفتم انسان انسانی را بکشد صد تا شتر. هر عضوی هم که جفت است، صد تا شتر. یعنی دو تا دست صد تا شتر. یک دست پنجاه تا. دو تا ابرو صد تا، یکی پنجاه تا. دو تا چشم صد تا، یکی پنجاه تا. دو تا گوش صد تا، دو تا کلیه، دو تا پا، هر عضوی که جفت است، جفتش را ببری صد تا شتر، یعنی پول یک انسان کامل، انسان کامل صد تا شتر. عضوهایی هم که جفت هستند، صد تا شتر است. یکی پنجاه تا! به لب که میرسد میگوید: لب بالا چهل تا شتر، لب پایین شصت تا. میگویند: اِ... خوب لب هم که جف است. چرا این جفت مثل باقی جفتها نیست؟ که دو تا صد تا، یکی پنجاه تا! میگوید: خوب بین لب پایین و بالا را ببری، لب بالا را ببری، دندانها پیدا میشود. اگر لب پایین را ببری، هم دندانها پیدا میشود و هم نمیتوانی آب بخوری. هی آبها پایین میریزد. یعنی ضربه به لب پایین بیش از لب بالا است. چون ضربه بیشتر است، لب بالا چهل تا، لب پایین... چه دارم میگویم؟ میخواهم بگویم: اسلام دستوراتش یک حکمتی دارد. گفته: خانم حجاب داشته باش. خودت را حراج نکن! کسی حق دارد به تو نگاه کند که خرجی تو را بدهد. هرکس خرج تو را داد، به تو نگاه کند. مردم الکی مفت ببینند. مگر حراجی است؟ مفت کسی نباید ما را ببیند. من خودم را میپوشانم خودم را نشان کسی نمیدهم. به نفع است. یعنی ارزش تو است. حجاب ارزش است. حجاب یعنی من نرخ دارم. اینطور نیست که الکی مثل حلوای نذری هرکسی آمد یک انگشت بخورد، اینطور که نیست. (خنده حضار) من حلوای نذری نیستم. من یک انسانی هستم، اگر کسی از من لذت ببرد، باید نوکر من هم باشد. صبح تا شب باید جان بکند، آب و گاز و خانه و زندگی... زندگی من را تأمین کند. همینطور کنار خیابان من خودم را آرایش کنم، مردم من را الکی ببینند. خوب اینکه حراجی است. حراج شدن عزت زن نیست، حجاب عزت زن است. اسلام خیلی به گردن همه حق دارد، به گردن زنها بیشتر.
6- سوء استفاده از زنان در دوران جاهلیت
خوب سراغ زمان جاهلیت برویم. عرض کنم به حضور شما «وَ لِلنِّساءِ نَصیب» کسی حق ندارد افراد تحت امرش را به فساد دستور بدهد. «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنا» (نور/33) افرادی بودند که با کمال تأسف مثل بعضی از مجرمینی که گاهی آدم میشنود، مثلاً از بچهی کوچکش، از دخترش، از پسرش، از همسرش سوء استفاده میکند، برای اینکه مثلاً به مواد برسد. یا به فلان خلاف برسد. اصلاً دخترش را زنش را به یدک میکشد برای اینکه مثلاً یکجایی بتواند از آن... میگوید: کسی حق ندارد دخترش را، کنیزش را، به کار حرام وادار کند برای اینکه مثلاً «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» (نور/33) من زبانم در تلویزیون بسته است بگویم. اجمالاً کلی میگویم. افرادی در زمان جاهلیت بودند، بچههایشان را، کنیزشان را، افراد تحت امرشان را وادار به خلافکاری میکردند که به پول برسند. افرادی هستند مثلاً سه تا بچه دارد، هر بچهاش را سر یک چهارراه میگذارد، یکی کبریت میفروشد، یکی آدامس، یکی شیشه پاک میکند. همهی بچههایش را پخش میکند به گدایی، که آخر شب یک پولی گیرش بیاید. میگوید: چرا چنین میکنید؟ بچه امانت است. چرا از افراد تحت امرتان سوء استفاده میکنید؟ اصلاً من دخترم را خانهی شما خیاطی فرستادم. چرا به او میگویید: اتاق را جارو کن؟ بچهام را فرستادم مکانیکی یاد بگیرد. چرا به او میگویی: برو ظرفها را بشوی؟ اگر کسی تحت امر شماست، برای یک کار دیگر، شما به کار دیگر وادار میکنی. ممنوع!
بت پرستی! «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُب» (مائده/3) در جاهلیت دو رقم بت داشتیم. بتهایی که شکل داشت، مثل مجسمه چشم و ابرو و گردن و دست و پا. بتهایی که شکل داشت، اینها را «اصنام» میگفتند. «صنم» بت! بتهایی که نه، سنگ خالی بود. اینها را «نُصُب» میگفتند. میآمدند گوسفندشان را قربان این سنگها میکردند و خونش را به این سنگها میمالیدند. گوشتش حرام است. «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُب»...
7- آثار طبیعی گناه در فرد و جامعه
یک سری از گناهان را علنی انجام میدهند. الآن در اروپا هم اینطور است. در آمریکا هم اینطور است. میگوید: اگر زن و مردی توافق کردند زنا کردند، مشکلی نیست. اگر تجاوز به عنف شد، مشکل است. یعنی اگر هردو راضی بودند، حرام خدا حلال میشود؟ در غرب چه تفکری است؟ که اگر دو نفر راضی بودند دیگر گناه بیگناه! چه اشکالی است؟ چه تفکری است؟ اگر دو نفر ناراضی بودند، حرام میشود؟ اگر دو نفر راضی بودند، حرام خدا حلال میشود؟ اثرات گناه سر جایش است. مثلاً سیگار تلخ است. حالا بنده راضی هستم، سیگار تلخ را به دوستم میدهم. او هم سیگار تلخ... اگر دو نفر راضی بودند سیگار تلخ به هم دادند، این سیگار شیرین میشود؟ دیگر دودش برای ریه ضرر ندارد؟ تنگی سینه نمیآورد؟ هرکس میخواهد سیگار بکشد، اسکناس آتش بزند. چون اگر اسکناس آتش بزنی، پولت از بین رفته است. اما اگر اسکناس را دادی، سیگار خریدی، سیگار آتش زدی، هم پول رفته هم ریهات رفته. چطور ما حاضر نیستیم اسکناس را آتش بزنیم؟ ولی حاضر هستیم دو برابر اسکناس آتش زدن ظلم کنیم. این پول را میدهیم سیگار میشود، سیگار تبدیل به دود میشود. یعنی یک واسطه اضافه میکنیم در عوض به جای اینکه اسکناس آتش بگیرد، هم اسکناس رفت، هم ریهمان رفت. حالا اگر توافق کنیم دیگر ریه سالم است؟ با توافق که مشکل حل نمیشود.
اگر بنده یک شرابی را بخورم. فکر کردم آب است خوردم. مست نمیشوم؟ شما اگر دست روی سیم برق گذاشتی، نمیدانی برق است. برق تو را نمیگیرد؟ آثار وضعی کار به علم و جهل ندارد. شما را برق میگیرد. چه بدانی سیم برق دارد، چه ندانی. شراب مست میکند، چه بدانی، چه ندانی. نمک شور میکند، حالا بگویی: آقا من نمیدانستم نمک است، فکر کردم شکر است. یعنی حقیقت اشیا با علم و جهل ما فرقی نمیکند. «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن» (اعراف/33) گناهان ظاهری، گناهان باطنی، ما خیلیوقتها گناهان ظاهری را انجام نمیدهیم، میگوییم: پلیس است، بایست و ترمز کن. پلیس نیست. برو! ببینید ما کاری به قانون نداریم، کار داریم جریمه شویم یا نشویم. اگر از ترس جریمه خوب شدیم، این ارزش نیست. ارزش برای کسی است که تمدن و علم و انسانیت و انصافش...
خدا دکتر بهشتی را رحمت کند. یک شب ساعت دور و بر دوازده شب بود، ایشان یک ماشینی داشت، در آن نشست و ما هم مهمانش بودیم. پشت فرمان بود. جایی میرفتیم. رسید لب یک چهارراه ایستاد. گفتم: آقای بهشتی نصف شب است، هیچ سمتی ماشین نمیآید برو! گفت: قانون میگوید: باید بایستیم. گفتم: بابا شما که نظام شاهنشاهی را قبول نداری. گفتم: من نظام را قبول ندارم. اما نظم را قبول دارم. نظام را قبول ندارم اما نظم را قبول دارم.
یک گناهان مخفی، الآن اگر به ما بگویند: گناهکار کیه؟ میگوییم: من گناهی نکردم. نه آدم کشتم و نه از دیوار کسی بالا رفتم. اما در پادگانها این غذاهایی که برای سربازها میپزند. خوب میپزند یا بد؟ اگر بد پختند جوری که سرباز تشخیص داد، که این ظرف غذا را کنار بگذارد برود نان بربری بخرد خالی بخورد، نان خالی بربری بهتر از این پلو و عدس است. این پیداست که مسئولین آشپزخانه و فرماندهانشان باید حواسشان را جمع کنند. اینها گناهان مخفی است. چاقو روی کسی نکشیدند اما همین پلو و عدسی که بد پختند، گناه است. خانمی که شیلنگ دست میگیرد آب اضافه مصرف میکند، گناه کرده است. گناه کبیره! اسراف گناه کبیره است. نمیدانم برایتان گفتم یا نگفتم؟ اگر هم گفتم یکبار دیگر میگویم.
یک گچی دست من بود، در برنامه تلویزیون روی تخته مینوشتم. یک گچ کوچک تقریباً به اندازهی یک سانت، دو سانت! این گچ افتاد. من یک گچ دیگر برداشتم. یک بچهی دبستانی نوشت: آقای قرائتی تو هم اسراف کردی! گچ افتاد خم شو گچ را بردار با باقی بنویس. بیاعتنایی کردی یک گچ نو برداشتی. پیداست تو هم اسراف میکنی. من گفتم: درست است. یک بچهی ده ساله یک شیخ شصت و پنج ساله را نصیحت کرد. اگر هم من گوش ندادم پیداست متکبر هستم. باید بگویم: حق با تو است. تو درست میگویی. هیچ اشکالی ندارد یک سرباز جرأت کند برود به فرمانده بگوید: آقا این غذای شما...
حدود شاید بیست سال پیش بود. خانهمان در پادگان بود. یکشب یک سرباز یک غذا آورد گفت: حاج آقا! ببین این غذا را میتوانی بخوری؟ من دیدم پیاز پخته است و آب زردچوبه! گفتم: گوشت ندارد. گفت: والله گوشت نداشت. گفتم: لپه ندارد؟ گفت: والله لپه نداشت. فقط آب و پیاز پخته و زردچوبه! گفتم: هرشب که اینطور نیست. حالا امشب اینطور است. گفت: بله امشب اینطور است. حالا خودت میتوانی بخوری؟ دیدم نمیشود خورد! من کاسهی آبگوشت را از این سرباز گرفتم و در خانهی فرماندهی رفتم. ساعت تقریباً یازده شب بود. بندهی خدا خوابیده بود. در را زدم، گفتم: یک سرباز این آبگوشت را آورده، و میگوید: این قابل خوردن است؟ آخر وقتی سرباز این غذا را خورد، فردا آخوند عقیدتی سیاسی سر کلاس میرود و میگوید: بحث امروز، بحث عدالت! (خنده حضار) این سرباز هم همهی سلولهای بدنش فحش میدهد. (خنده حضار) چون ببین وقتی آب پیاز خورد، آب پیاز دیگر بحث عدالت به آن نمیچسبد. کاشی وقتی میچسبد که پشتش سیمان باشد. کاشی روی کاهگل بند نمیشود. بحث عدالت روی آب زردچوبه بند نمیشود. لااقل آن شبهایی که غذای پادگان بد است، آن شب آقایان دیگر درس ندهند. (خنده حضار) عدالت!
امیرالمؤمنین خانمی را دید که دو تا بچه دارد. سه تا خرما دارد. یک خرما را به این داد، یک خرما را به دیگری داد. آن خرمای وسطی را خیلی با دقت نصف کرد. خیلی با دقت نصف کرد، نصف به این بدهد و نصف به او. حضرت امیر فرمود: خانم! تو به خاطر این روحیهی عدالتی که داری اهل بهشت هستی که میخواهی بین بچههایت... مادرها نباید بین بچههایشان فرق بگذارند. با کمال تأسف بعضی پدر و مادرها یک بچه را بیشتر از باقی بچهها دوست دارند. و از کتاب من لا یحضر حدیث بخوانم که اگر کسی بین بچههایش فرق بگذارد حتی در ارث گناه کبیره کرده است. مثلاً بگوید: به این بچه دو میلیون بده، به آن بچه یک میلیون. گناه کبیره کرده است. ما پول آب نمیدهیم ولی شما شیر آب را که برای وضو باز کردی، ببند. این شیر را باز میکند، همانطور دست و صورت را میشوید و آب هم میرود. بابا خانهی خودت هم باشد، این کار را میکنی؟ از اسراف!
8- دوری از تعصّب و لجاجت جاهلانه
تعصب، «حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّة» (فتح/26) تعصب، هم خوب داریم و هم بد. اگر روی حرف حق تعصب داشتی، این میشود غیرت دینی... روی منطق تعصب دارد. بگو: آقا دلیل من این است. چون دلیل من درست است، روی دلیلم مقاومت میکنم. این خوب است. تعصب به حق است. تعصبی که بد است این است که آدم حرف چرندی بزند، روی حرف چرندش هم پافشاری کند. اگر حرفت منطقی است، تعصب داشته باش. نگو: آقا تعصب نداشته باش، ول کن. نخیر تعصب دارم!
جاهلیت چند رقم داریم. «ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ» (آلعمران/154)،«تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّة» (احزاب/33)، «حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّة» قرآن میگوید: تفکر جاهلی، تبرج جاهلی، جلوهگری جاهلی، تعصب جاهلی. تفکر جاهلی، تعصب جاهلی، تبرج جاهلی. یعنی خودنماییهای جاهلی! چون تعصب باعث میشود که انسان حق را نپذیرد. در زمان جاهلیت روی بت تعصب داشتند. میگفتند: «اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُم» (ص/6) روی همین بتها مقاومت کنید. «صَبَرْنا عَلَیْها» (فرقان/42) روی همین بتها مقاومت میکنیم. «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ» (کافرون/3)
تقلید کورکورانه، اسلام میگوید: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» (بقره/111) دلیل بیاورید. تقلید کورکورانه! چه کسی گفت: ما این کار را بکنیم؟ فکر میکنیم جامعه شناسی و روانشناسی آنهایی را که خارج هستند ما باید دوبله کنیم. فکر میکنیم مدیریت همان کتابهای غربی است. فکر میکنیم حقوق همان حقوقی است که باید از فرانسه بیاید. اسلام را نشناختیم. دربارهی حقوق، دربارهی مدیریت، دربارهی علوم انسانی، قرآن و روایات پر از مطلب است. منتهی به ما گفتند: مگر شما میفهمید؟ الآن نیروی هوایی، نیروی زمینی، ارتش، سپاه، وزارت دفاع، این ابتکاراتی که دارد، اصلاً زمان شاه میگفتند: تو نمیفهمی! اصلاً مگر ایرانی میفهمد؟ مگر ایرانی میشود؟ در این سی سال بعد از انقلاب معلوم شد ایرانی هم خوب میفهمد. هم خیلی... یکوقتی خلبانهای ما را فقط آمریکا آموزش میداد. خلبان موفق آن کسی بود که آمریکایی باشد. بعد گفتند: پاکستانی، الآن به شکر خدا نیروی هوایی ما از صفر تا صد، یعنی تمام مراحل آموزشهایش ایرانی است و با همهی خلبانهای دنیا رقابت میکنند. این بود که به ما میگفتند: تحقیر شدیم. میگفتند: شما نمیفهمید.
خدایا، روح امام و شهدا که به ما یاد دادند میفهمیم، خوب هم میفهمیم، میتوانیم، خوب هم میتوانیم، قوی هستیم خوب هم قوی هستیم. عزیز هستیم، خوب هم عزیز هستیم. کسانی که این عزت و فهم را به ما تزریق کردند و ما را بیدار کردند، خدایا روحشان را از ما راضی و ما را پاسدار خونها و خدماتشان قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- آیهی 103 سورهی آل عمران به کدام نعمت وجود پیامبر اشاره دارد؟
1) آزادی از کفر و شرک
2) ایجاد الفت و وحدت
3) برقراری حکومت و عدالت
2- بر اساس قرآن، شیوهی دعا و مناجات باید چگونه باشد؟
1) با صدای آرام و آهسته
2) با صدای بلند و آهنگین
3) گاهی آرام و گاهی بلند
3- آیه 19 سورهی فجر به کدام ویژگی دوران جاهلیت اشاره دارد؟
1) رباخواری
2) چپاول اموال مردم
3) خوردن ارث یتیمان
4- آیهی 7 سورهی نساء بر چه امری تأکید دارد؟
1) حقوق مالی مردان
2) حقوق مالی زنان
3) هر دو مورد
5- قرآن، در آیهی 33 سورهی احزاب، کدام ویژگی جاهلیت را مذمت میکند؟
1) جلوهگری جاهلی
2) تفکر جاهلی
3) تعصب جاهلی
امدادرسانی در حوادث غیرمترقبه
تاریخ پخش: 05/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
محضر مبارک امدادگران هستیم. کسانی که وقت حوادث قیام میکنند، ارتش و سپاه، امت و هلال احمر، آتشنشانی و ثبت و به هرحال دولت و ملت، بحث کمک در حوادث غیر مترقبه، زلزله، سیل، امداد رسانی، بحثی است که همه باید بسیج شویم.
قرآن راجع به زلزله میفرماید که اصلاً زمین باید دائماً زلزله شود. هرچه نمیشود خدا نگه داشته است. چون وقتی مغز زمین داغ است، این داغی مغز زمین دائماً باید پوست را تکان بدهد. میگوید: من نگه داشتهام. «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا» (فاطر/41) «إِنَّ اللَّهَ» یعنی به درستی که خدا «یُمْسِکُ» نگه داشته. چه چیز را نگه داشته است؟ «یُمْسِکُ السَّماواتِ» هم آسمانها را هم «وَ الْأَرْضَ» زمین را، خدا زمین را نگه داشت. یعنی چه؟ «أَنْ تَزُولا» از اینکه تکان بخورد. پس نگویید: چطور شد زلزله شد؟ باید بگوییم: میلیاردها ساعت و دقیقه زلزله نمیشود، یکوقت هم یک دقیقه زلزله میشود. ما اصولاً چیزهای خوب را نمیگوییم. اگر بیست و نه شب سحری بخوریم، نمیگوییم: ما سحری خوردیم. اما یک شب سحری نخوریم، میگوییم: فهمیدی چه شد؟ دیشب ما سحری نخوردیم. پس بیایید یک الحمدلله پای تلویزیون بگویید. برای لحظههایی که زلزله نیست و با خیال راحت زندگی میکنیم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» هر آنی ما باید تکان بخوریم.
1- زلزله از لوازم طبیعی کره زمین
قرآن میگوید: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) نمیگوید: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالاً» «زلزالها» یعنی زمین زلزله دارد. مثل اینکه آب جوش بخار دارد. مثل اینکه کره قطر دارد. همینکه کره بیقطر نمیشود، آب جوش بدون بخار نمیشود، زمین بیزلزله نمیشود. قرآن میگوید: من کوهها را قرار دادم و «وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِی» (نحل/15) «رواسی» یعنی کوه. من کوه را قرار دادم، «أَنْ تَمید» کوه گذاشتم که زمین شما را تکان ندهد. مثل سینی که روی دیگ آب جوش است، تکان میخورد. شما یک سنگ روی سینی میگذارید، که این سینی تکان نخورد. خداوند ما را به واسطهی کوه از زمینلرزه دائمی حفظ کرده است. «وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِی»
«وَ الْجِبالَ أَوْتاداً» (نباء/7) میگوید: کوهها میخ است. میخ چه مقدار بیرون است؟ آن مقداری که از کوه میبینی نوک میخ است. بیشتر این کوه در زمین است. و این کوه چنگش در زمین افتاده است، برای اینکه زمین را از تکان خوردن جلوگیری کند. بنابراین زلزله یک چیز قطعی است،
یک سؤال را هم اینجا جواب بدهم. چرا عدهای زلزله میشود میمیرند؟ ببینم مگر آمدیم که بمانیم؟! مثل اینکه نان بگوید: چرا من را از تنور بیرون آوردی؟ اصلاً آوردن اینجا داغت کنند در تنور، زلزله هم نباشد باید سرطان باشد. سقوط هواپیما باشد. تصادف ماشین باشد. میکروب باشد. برقگرفتگی باشد. اصلاً هیچکس نیامده بماند. زلزله چرا ندارد. ما آمدیم برای یک مرحلهای، و باید از این مرحله برویم. «از جمادی مُردَم و نامی شدم» ما جماد بودیم. مواد زمین! این مواد غذایی زمین که جماد بود، گندم شد. گیاه شد. مواد غذایی زمین گیاه شد، بعد این گندم زیر سر آسیاب رفت له شد، آرد شد. آرد را با مشت و مال خمیرگیر یا ماشین زیر و رو کردند، این را در سرش زدند، به تنور زدند، داغش کردند زیر دندان له شد. باید این مراحل طی شود. چون اگر خواسته باشد، جماد انسان شود، باید از این مسیر بگذرد. یکبار دیگر... انسان که بود؟ انسان نطفه بوده است. نطفه چیست؟ غذای بابا و ننه... غذای بابا و ننه چیست؟ مواد غذایی خاک. پس اول خاک بودیم. مواد غذایی خاک، گندم و برنج و نخود و سبزی شدیم. بعد این مواد غذایی زیر دندان بابا و ننه رفت، نطفه شد. آن نطفه در رحم مادر رفت، انسان شد. ما باید برویم. بنابراین مردن چرا ندارد. «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَه» (قصص/88) همه باید برویم. «إِنَّکَ مَیِّت» (زمر/30) خدا به پیغمبر میگوید: تو هم میمیری! «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» (زمر/30)، «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَه»
«کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان» (الرحمن/26) این که میگوید: «کل» یعنی استثنا ندارد. «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان» قرآن میفرماید: «وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعیداً جُرُزاً» (کهف/8) ما این زمین را به کویر تبدیل میکنیم. گل و بلبل، «زینَةً لَها» (کهف/7) «فاخرج...» «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلى... الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى... وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى،فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى» (اعلی/4و5) من از زمین درخت را سبز میکنم، بعد همین درخت را برگ زرد میکنم. بعد سبزها باید زرد شوند. زندهها باید بمیرند. جمادها باید گیاه شوند. گیاهها باید انسان شوند. یعنی نظام، نظام تغییر و تحول است. این پاسخ این است که میگویند: چرا زلزله شد، عدهای مردند؟ زلزله نبود، سیل بود. سیل هم نبود، میکروب بود. میکروب هم نبود تصادف ماشین بود. بالاخره هیچکس ماندنی نیست. حالا یکی شنبه، یکی هم یک شنبه! یکی سی سالگی، یکی چهل سالگی، پنجاه سالگی!
پس نکتهی اول: زلزله لازمهی زمین است. این یک مورد. چون میگوید: «زِلْزالَها»، یعنی زمین زلزله دارد. دو تا مثال زدم. کره قطر دارد. آب جوش بخار دارد. لازمهاش است.
2- همه به نحوی باید بروند. حالا زلزله شد، نشد سقوط است. نشد تصادف است. نشد بیماری است و غیره. کسی بنا نیست بماند. از صدام جنایتکار تا امام خمینی. هیچکس ماندنی نیست. «إِنَّکَ مَیِّت» پیغمبر تو هم باید بروی.
2- عوامل مادی و معنوی وقوع زلزله
عوامل زلزله چیست؟ بعضی عوامل دست خود انسان است. بعضی آزمایش الهی است. بعضی هم گناهان است.
1- گاهی انسان فرمولهای علمی را مراعات نمیکند. این آهن شمارهی چند است، چقدر استحکام دارد؟ چند طبقه میشود روی این آهن ساخت؟ امور فنی را مراعات نمیکند. این یک مورد.
2- کار را به کارشناس نمیدهد. برای اینکه ارزانتر تمام شود به یک آدم ناشی میدهد.
3- مصالح مناسب تهیه نمیکند. یک چیزی برای شما بگویم.
امام چهارده سال نجف بود، گاهی شب جمعهها میخواست کربلا زیارت برود، خوب تقریباً یک ساعت راه است. دستور میداد ماشین خوب تهیه کنید. یکی از علما گفت: آقا شما هیچوقت کلمهی خوب نمیگویی. نمیگویی: گوشت خوب، کباب خوب، برنج خوب، لباس خوب، فرش خوب، به ماشین که میرسی میگویی: ماشین خوب. ما حواسمان را جمع کردیم، شما همیشه کلمهی خوب را دربارهی ماشین میگویید. امام فرمود: فرش خوب هم نبود آدم را نمیکشد. لباس خوب هم نبود آدم را نمیکشد. نان خالی آدم را نمیکشد. ولی ماشین قراضه آدم را میکشد. اینطور نیست که صرفهجویی کنیم.
هر آهنی، هر کارگری، هر مصالحی، روی حوض نرده نمیگذارد بچهاش در حوض میافتد. خوب خودت مقصر هستی. باید روی حوض نرده بگذاری. پشت بام نرده نمیگذاری بچه میافتد. مقصر خودت هستی. سیگار بکشی تنگی سینه پیدا میکنی، مقصر خودت هستی. در پارک با دختر آشنا شدی، خوشت آمده گرفتی، حالا از او کتک میخوری. تقصیر خودت است، میخواستی دختر از پارک نگیری. آدم باید دختر را از پارک انتخاب کند؟ ننهاش کیست؟ بابایش کیست؟ این دختر چه لقمهای خورده است؟ کجا تربیت شده است؟
از شوهر خوشم آمد، دیدم خانه دارد، ماشین دارد، خانهاش فلانجا است. فامیلش فلان است، زن او شدم. خوب بابا این پسر مشروبات الکی هم میخورد، نباید زنش شوی. تارکالصلاة است نباید زن او شوی. دنبال خانهاش رفتی حالا بسم الله! درس نمیخواند رفوزه میشود. مراعات راهنمایی را نمیکند تصادف میکند.
بنابراین یکسری حوادث ربطی به خدا ندارد. مقصر خودمان هستیم. بگذارید قرآن بخوانم. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم» (شوری/30) یعنی مصیبتهایی که به شما میرسد به خاطر عملکرد خودتان است. مهندسین ناظر متأسفانه بعضیها هستند. پول میگیرند اما نظارتشان را انجام نمیدهند. یا پول میگیرند یک جایی را امضاء میکنند. آن کسی که مجری طرح است، میگوید: آقا شتر دیدی ندیدی! بازرس شیر است. میرود در دامداری میبیند شیر... منتهی یک چک دویست هزار تومان، آن گاوداری، آن دامداری به این آقای بازرس میدهد، امضا میکند که بله همه چیزها درست است. بعد یکوقت میبینی جمعیتی مردند به خاطر اینکه این آقا خواسته یک چک دویست هزار تومانی بگیرد. این رشوههایی که داده میشود، نظارتهایی که نمیشود، خیانتهایی که میشود، آزمایش مردم. این کم خردی خود ما است.
3- آزمایش الهی در حوادث طبیعی
گاهی وقتها هم دست خداست. حالا خدا چرا آزمایش میکند؟ به خاطر اینکه اگر مردم آزمایش نشوند اصلاً معلوم نمیشود چه کسی صابر است، چه کسی شاکر است؟ باید حوادث باشد تا ببینیم چه کسی صبر کرد؟ چه کسی شکر کرد؟ چه کسی کمک کرد؟علاوه بر اینکه حوادث تلخ ما را به خدا رفیق میکند. انسان وقتی با خدا رفیق میشود که گیر کند، وقتی کشتیاش غرق میشود، «دَعَوَا اللَّه» یا الله! پشت کنکور دختر رفته در کنکور امتحان بدهد، مادرش یک تسبیح دو متری که هیچوقت در عمرش دست نمیگیرد، «اللهم صل علی محمد و آل محمد»،«اللهم صل علی محمد و آل محمد» این هیچوقت صلوات نمیفرستد، حالا برای کنکور دخترش عابد شده است. وقتی ما گیر کردیم یا الله میگوییم. قرآن میگوید: من شما را در پرس میگذارم. زیر پای شما را داغ میکنم، جیغ بزنید. میخواهم با خدا رفیق شوید. «إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُون» (نحل/53) وقتی به سختی رسیدید، یا الله بگویید. پس این حوادث غفلت ما را برکنار میکند. ما را به سمت خدا میبرد. این یک مورد. افرادی در حوادث صبر میکنند. افرادی در حوادث کمکرسانی میکنند. یعنی انسانها در گردنهها آزمایش میشوند. اگر زندگی همیشه یکطور باشد، مردم خوابشان میگیرد. اصلاً دوستان در حوادث شناخته میشوند.
این قبیل دوستان که میبینی *** مگسانند دور شیرینی
تا حوادث پیش نیاید آدم نمیفهمد. حوادث باعث رشد است. خدا صدام را لعنت کند. به ما حمله کرد، خیلی به ما ضربه زد. اما رشد هم خوب داشتیم. اگر ایران در بمباران زمین و آسمان و موشکهای شرق و غرب واقع نمیشد، این رشدی که الآن در نیروهای مسلح است نبود. تضاد سبب تکامل است. حوادث و سرما است که ما را به فکر گرم کننده، گرما است که ما را به فکر وسیلهی سرد کننده، بیماری است که علم داروسازی است. پیشرفتهای علمی و فنی و هنری ما خیلیها به خاطر حوادث تلخ است. اگر حوادث تلخ نباشد، ما رشد علمی هم نمیکنیم. پس حوادث تلخ برکاتی هم دارد.
حوادث تلخ برکاتی دارد. 1- صبر مردم 2- تشکر مردم 3- عاطفه مردم تحریک میشود. توجه مردم به خدا، توجه مردم به همنوع، اینها همه در اثر حوادث است. زندگی یکنواخت، همهی مردم مثل چوب کبریت یک اندازه کنار هم هستند. هیچکس به فکر کنار دستیاش نیست. الآن در یک جعبهی کبریت همهی چوب کبریتها یک اندازه آرام کنار هم خوابیدند. اصلاً آدم نمیفهمد که این چوب کبریت جوهرش چیست؟ ظرفیتش چیست؟ در حوادث تلخ و شیرین جوهر انسان کشف میشود. انسان رشد علمی و فکری و روحی پیدا میکند.
یک سری حوادث هم به خاطر گناه است. اول دعای کمیل میگوید: «اللهم اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَم» یکسری از گناهان نعمت را عوض میکند. «اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء» یکسری از گناهان باعث میشود که دعای آدم مستجاب نشود. «اللهم اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاء» یکسری از گناهان، بلا را نازل میکنند.
پس علت حوادث چیست؟ 1- بیخردی انسانها، 1- آزمایش الهی2- گناهان خودمان، این عوامل است. البته چون ما میخواهیم خیلی حرف بزنیم، همه را بلغور میکنیم.
4- نقش ایمان و تقوا در نزول برکات
عوامل جلوگیری: 1- ایمان
قرآن میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» (اعراف/96) اگر مردم مناطق اهل ایمان و تقوا داشتند، «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ» آیهی قرآن است ولی فارسها هم میفهمند. «فَتَحنا»، «فتح» باز میکنیم. «عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماء» اگر ایمان و تقوا داشته باشید باران رحمت نازل میشود.
اگر کتاب آسمانی را محور قرار دهید، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِل» (مائده/66) تورات را که میدانید. کتاب یهودیها، انجیل کتاب مسیحیها، «ما أُنْزِلَ إِلَیْهِم» کتاب قرآن. اگر مردم کتاب آسمانی را به پادارند، «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم» (مائده/66) از زمین و آسمان برای اینها خیر و برکت میرسد.
تقوای فردی هم کافی نیست. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا» همه باهم «وَ اتَّقَوْا» همه باهم. یک نفر مؤمن و با تقوا مشکل را حل نمیکند. اگر جامعه به سمت ایمان و تقوا آمد، خیر و برکت نازل میشود. از این معلوم میشود سرمایهگذاری روی معنویت اثر دارد. بخشی از بودجهای که برای... من هیأت دولت هم این را گفتم. به وزرای محترم گفتم. شما پولی که برای حوادث غیر مترقبه میگذارید، برای صدقه بگذارید. آقا روزی ده تا، صد تا، گوسفند بکشید، به مناطق محروم بدهید. تقسیم کنید. این گرسنههایی که گوشت گران گیرشان نمیآید یک آبگوشتی بخورند. بعد بگو: خدایا برای این صدتا گوسفندی که از بودجهی حوادث غیر مترقبه است، خودت حوادث تلخ را برطرف کن. صدقه بدهید. به بیمه هم میگویم. ادارهی بیمه که ماشین و خانه و نمیدانم هر چیزی را که بیمه میکنند، رییس بیمه روزی ده تا گوسفند، روزی بیست گوسفند بکشد، منتهی گوشتش را به فقرا بدهد. اگر فقرا شکمشان سیر شود، خدا به خاطر این رحم، به تو هم رحم میکند.
من به هیأت دولت گفتم: یک سال بودجهای که برای حوادث غیر مترقبه است، بیایید مدارسی که دهها هزار مدرسه داریم نمازخانه ندارد. شش سال است از انقلاب میرود، ما الآن دیگر نزد شاه عباس هم رو نداریم حرف بزنیم. شاه عباس خواهد گفت: من شاه عباس طاغوتی برای کربلای مستحبی شما کاروانسرا ساختم. شما سی سال است از انقلاب رفت، هنوز دهها هزار مدرسه و روستا دارید، که نمازخانه و مسجد ندارد. ما جلوی شاهعباس چه خاکی بر سرمان کنیم؟ حالا جلوی پیغمبر که آبرویمان رفته. پهلوی شهدا هم خیط هستیم. ما دیگر پهلوی شاه عباس هم رو نداریم حرف بزنیم. که خواهد گفت: من شاه طاغوتی کاروانسرای شاه عباسی ساختم، ولی شما حزباللهیها با اینکه پول نفت داشتید، هنوز مدارس شما... وقتی هم هیأت دولت و رییس جمهور در شهرها میرود، بودجهی فرهنگی نماز آن رنگی که باید داشته باشد ندارد. البته خیلی کمک کردند. از کمکهایشان هم باید تشکر کنیم. اما زشت است بعد از سی سال بگوییم: هنوز دهها هزار روستا و شهرک و مدرسه داریم، یک سالن نمازخانه ندارد. بودجهی تهاجم فرهنگی و بودجهی حوادث غیر مترقبه را صرف نماز کنید، بازدهی دارد.
5- پرداخت خمس و زکات عامل حفظ اموال
زکات را بدهید بلا حذف میشود. «مَا تَلِفَ مَالٌ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا بِمَنْعِ الزَّکَاةِ» (بحارالانوار/ج93/ص20) نه یک حدیث و دو حدیث. یک هیأت حدیث داریم. که هرجا مالی تلف شد به خاطر این است که زکات ندادیم.
پدر من در بازار کاشان تاجر بود. 50 سال در بازار بود. میگفت: در عمرم ندیدم تاجری در کاشان ورشکست شود، مگر اینکه زکات و خمس نمیداد. میگفت: نداریم کسی را که خمس و زکات بدهد، ورشکست شود. خدا قول داده است. امام کاظم فرمود: پول حقی را ندهی، خدا مالت را آتش میزند، دو برابر در راه باطل. یعنی پنج میلیون بنا است در حق بدهی، نمیدهی یک خرج ده میلیونی در سفرهات میگذارد. یک جایی باید سی میلیون خمس بدهی، نمیدهی یک خرج شصت میلیونی در سفرهات میآید. این حدیث برای امام کاظم است. یکبار دیگر میگویم. هرکجا پول حقی را ندهید، دو برابرش را در راه باطل میدهید. اگر دولت مشکل نماز را بعد از سی سال حل نکند، اگر ملت مشکل نماز را بعد از سی سال حل نکند، اگر پیرزنها و پیرمردهایی که دخترهایشان عروس شدند، پسرهایشان داماد شدند، هنوز یک سرمایهداری یک مسجد برای روستا نسازد، دو برابر این را وارثین میخورند و عیاشی میکنند.
یکی از خلفا آمد، خوابیده بود. یک کسی آمد با او بیعت کند. گفت: من حال ندارم با پای من بیعت کن. حال ندارم دست بدهم. پای ایشان را گرفت و بوسید و گفت: بله، کسی که با دست امام صادق بیعت نکند، باید با پای امثال منصور دوانقی بیعت بکند. بنا نیست کسی با زرنگی پیش رود. من این حرف را بارها زدم. بگذارید تکرار کنم. بنا است 822 کیلو شکر وارد بدن شما شود. آنجایی که به لقمهی حرام میبینی صاحبخانه نیست تند تند دو تا سه تا باقلوا میخوری، فکر میکنی زرنگی! نخیر، دکتر میگوید: قندتان بالا رفته خانهی خودتان هم دیگر قند نخورید. چون خانهی من دو تا قند خوردی، دکتر میگوید: خانهی خودت هم دیگر حق قند خوردن نداری. به زرنگی نیست. بیایید اینطور که ما میگوییم عمل کنید. بنده طلبهای هستم میخواهم از قرآن وحدیث حرف بزنم. صدقه دفع بلا می کند. مسئولین بیمه حوادث عیر مترقبه بیایند روزی هزار تا گوسفند بکشند، فقرا هم هفتهای یکبار آبگوشت بخورند. آنوقت خداوند به خاطر این یک خطر را از شما دور میکند. صدقه دفع با میکند. استغفار دفع بلا میکند. «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً» (هود/52) عذرخواهی کنید، باران ریزش پیدا میکند. ایمان، تقوا، صدقه، دعا، استغفار.
6- فریب رفاه ظاهری را نخوریم
مسألهی دیگر اینکه ممکن است یک جوان بگوید: آقای قرائتی چه میگویی؟ خیلی کشورها نه صدقه میدهند، نه دعا میکنند، نه ایمان دارند، نه تقوا، زندگیشان هم از ما بهتر است. این هم ممکن است یک کسی در ذهنش بیاید. شما که میگویی: حوادث غیر مترقبه به خاطر... اول اینکه آنهایی که در رفاه هستند، باید حساب کنیم که در چه پیشرفت و رفاهی هستند؟ در تکنولوژی، تکنولوژی پیشرفتش غیر از رفاه و آرامش روانی است.
بنده محسن قرائتی در اتریش بودم. در همان زمانی که من در اتریش بودم، یک همهپرسی کردند. از مردم اتریش که بیشترین مشکل شما چیست؟ انها هم بحث مترو و موبایل و نمیدانم فرودگاه و آب و گاز و برق و این حرفها را نداشتند. 85 درصد آنها گفتند: مشکل ما این است که نظام خانواده از هم پاشیده است. زن گفت: شوهرم که بیرون میرود نمیدانم با چه کسی سینما میرود؟ با چه کسی میگردد و میخندد؟ شب که میآید آیا دیگر مرا دوست دارد یا با چهار تا زن دیگر بوده است؟ مرد گفت: زن من که بیرون میرود، چون آزادی است، نمیدانم شب که برمیگردد دیگر من را می خواهد یا آنکسی را که امروز با او سینما رفته را دوست دارد؟ بله لخت میشوند میگویند و میخندند. اما نظام خانواده از هم... این بلا نیست؟ اینطور نیست که کشورهای پیشرفته چون لوکس هستند رفاه هستند. آرامش ندارند. طلاق گرفتن، من این را از مرحوم مطهری نقل میکنم.
بعد هم آمریکا رفتم. خود من یک ماه آمریکا بودم. این را بررسی کردم. سخنرانی میکردم. یک طرف سخنرانی زنهای مطلقه و یک طرف هم مردهای زن طلاق داده. مرحوم مطهری میگوید: طلاق گرفتن در آمریکا مثل تاکسی گرفتن در ایران است. شما فکر میکنید سوپر دولوکس هستند. از داخل پوک هستند. یعنی مثل کچلی که گلاه گیس میگذارد. نباید گفت: اوه... نه بابا! این یک عطسه کند کلاهش میافتد. (خنده حضار) مسألهی رفاه چیز نیست.
7- تفرقه میان مردم، زلزله خطرناک اجتماعی
قرآن میگوید: «عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ» (انعام/65) بله عذاب از بالا، «أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُم» بله از پایین، «أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعا» یا تفرقه. خود تفرقه یک عذاب است. این به او لعنت میکند، او به این لعنت میکند. متأسفانه کشور ما هم همینطور شده است. گاهی وقتها حزباللهیها به هم... مثلاً هیأت حسینی با هیأت عباسی با هم دعوا دارد. هردو یا حسین میگویند، هردو هم با هم دعوا میکنند. گاهی اصولگراها با هم اختلاف دارند. گاهی بین روحانیون اختلاف است. گاهی بین هیأت امنا اختلاف است. گاهی بین مسجدیها، هیأتیها، یعنی بین آنهایی که فکر میکنیم دیگر اینها مسأله ندارند. اختلاف بدترین زلزله است. مگر زلزله این است که خشت و آجر خراب شود. زلزله این است که خودت خراب شوی. این زلزله واقعی است. قرآن در چند آیه میگوید: «زُلْزِلُوا» (بقره/214) اینها خانهشان خراب نشد. در روحشان تزلزل پیدا شد. تزلزل روحی خطرش از تزلزل آجرها بیشتر است. اگر آجرها پایین ریخت آدم جایش را میسازد، اما اگر روحش... شما نسبت به من سوء ظن پیدا کردی. من هم نسبت به شما سوء ظن پیدا کردم. اگر ما دو تا زلزلهی روحی پیدا کنیم در زلزلهی روحی دیگر هیچ کار نمیشود کرد. من شما را قبول ندارم. شما من را قبول نداری. تزلزل سیاسی، تزلزل اجتماعی خطرش بیش از این زلزلههایی است که ما میدانیم. مقاومسازی باید آنجا هم واقع شود. خوب یک صلواتی بفرستید (صلوات حضار)
سؤال: چرا کشورهایی که اهل دعا و دین نیستند زندگیشان در رفاه است؟
پاسخ: 1- رفاهشان ظاهری است. آنها هم مشکلات معنوی دارند. اصلاً عاطفه نیست. عاطفه نیست.
یک کشوری رفته بودیم. الله اکبر! پدرش که میمرد. میرفتند به دولت میدادند این را میسوزاند و آردش را در یک قوطی میکرد. میگفت: این قوطی پدرت! آنوقت یک زمین داشت، قوطی پدرش و مادرش و همهی قوطیها را کنار هم میگذاشت و خاک میکرد. انسان یک کسی را هفتاد سال، هشتاد سال، زحمت کشیده بزرگش کرده، بعد گردش را در یک قوطی میکنند. پسر بدون اینکه هیچ احساسی داشته باشد قوطی را زیر خاک میکند. شما به این زندگی میگویی؟ مثل ماشین بنزینش میزنی او هم برایت راه میرود. هیچ بنزین و باک به شما علاقهای ندارد، بنزینش میزنی برایت راه میرود. زندگی ماشینی خیلی چیزها از درونش رفته است. گل هست ولی بو ندارد. گل کاغذی است. گل مصنوعی است. انگور هست ولی آب ندارد. این یک مورد.
2- کشورهای اسلامی اسم اسلام دارند. مگر با اسم شکر دهان شما شیرین میشود؟ نباید بگوییم: کشورهای اسلامی عقب هستند. به کجای اسلام عمل میکنند؟ بانکهای ما اسلامی است؟ همسرداری ما اسلامی است؟ آموزش و پرورش ما اسلامی است؟ مگر با اسم، هرکس عکس امام را بالای سرش گذاشت، این دیگر در خط امام است؟ هرکس گفت: من در خط امام هستم، در خط امام است؟ اسم اسلام که کافی نیست بگوییم. چون این کشور اسلامی است پس نباید مشکل داشته باشد. اسم اسلام هست، روح اسلام نیست.
مسألهی دیگر گاهی رفاه یک قهر الهی است. چون رفاه باعث غفلت و غرور و طغیان میشود. چه کسی گفت که ماشین خوب باعث عزت شماست؟ همین ماشین خوب باعث میشود که شما بلند شوی تفریح بروی سرنگون شوی. اگر ماشین نداشتی این کار را نمیکردی. بسیاری از مواقع داشتنها اسباب دردسر است. پس ببینید تفرقه، فروپاشی نظام خانوادگی، غفلت، غرور، طغیان، اینها هم از بلاهایی است که کشورهای در رفاه اینها را دارند.
8- جایگاه امدادرسانی در اسلام
مسألهی امدادرسانی خیلی مسألهی مهمی است. پاداش امدادگران، قرآن بخوانم. قرآن میگوید: کسی یک نفر را زنده کند انگار همهی مردم را زنده کرده است. «وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا» (مائده/32) کسی یک نفر را زنده کند، انگار همهی مردم را زنده کرده است. این یک مورد.
2- امداد رسانی کار انبیاء است. پیغمبرها «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَر» (بقره/60) «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْر» (شعرا/63) پیغمبرها بودند که امدادرسانی میکردند. امیرالمؤمنین عمری کشاورزی کرد، همهی اموالش را وقف کرد. بهترین امدادرسانی وقف است. گاهی امدادرسانی لحظهای است. گاهی دائمی است. گاهی امداد فنی و حرفهای است. میگویند: هرکسی را دوست نداری ماهی به او بده. به او ماهی بده بخورد. هرکسی را دوست نداری این رقمی کمکش کن. برای امداد رسانی ماهی به او بده. هرکسی را دوست داری، تور به او بده که خودش ماهی بگیرد. هرکسی را خیلی خیلی دوست داری، تور بافی یاد او بده. همینکه ما بتوانیم به یک جوان بیکار کار بدهیم، یک دختر را خیاط کنیم. یک پسر را مکانیک کنیم. امداد رسانی دائمی، نه امدادرسانی که حالا خرما بدهیم، چادر بدهیم. این یک امداد رسانی واجب است و لحظهای. امداد رسانی دائمی! پولت را از بانک بیرون بکش به ده نفر وام بده. برای آنها ایجاد شغل بکن. ذوالقرنین خدا تعریفش را کرده است، امداد رسانی کرده است. حدیث داریم اگر کسی مشکل مسلمانی را حل کند، از ده تا حج مستحبی ثوابش بیشتر است. حدیث داریم قدم که برای کمک به مردم برمیداری انگار در سعی صفا و مروه راه میروی.
قرآن به امدادرسانی سفارش کرده است. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِر» (مائده/2) امداد گاهی موقت است، گاهی دائمی است. امدادهای هنری، امدادهای فنی، امدادهای عاطفی، امدادهای دائمی، امدادهای دراز مدت، حتی کمک به حیوان، کمک به انسان، من راجع به نحوهی امداد باز هم حرف دارم. یک بحثی دارم که چطور قرآن میگوید: حضرت موسی به دو سه بزغاله آب داد خدا تعریف او را میکند. اما ممکن است ما به هفتاد میلیون آب و برق و گاز و انرژی بدهیم، خدا از ما تعریف نمیکند. چرا امدادهای... چه امدادهایی را خدا میخواهد؟ یک چیزی در قرآن است. بیست لطیفه در آن است. انشاءالله من در جلسهی بعد میگویم.
خدایا کشور ما و همهی ما... ضمناً امداد رسانی فقط برای مسلمانها نیست. برای غیر مسلمانها هم نیست باید به همه کمک کرد. حضرت ابراهیم یک دعا برای مؤمنین کرد. خدا گفت: این دعا را مستجاب نمیکنم. ابراهیم گفت: خدایا به مؤمنین رزق بده. خدا فرمود: این دعا را مستجاب نمیکنم. یعنی چه به مؤمنین رزق بده؟ چه مؤمن، چه کافر! من به همه رزق میدهم. آیهاش را بخوانم. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَن» (بقره/126) «مَنْ آمَن» یعنی چه؟ کسی که ایمان دارد، «وَ ارْزُقْ» رزقش بده. خدا فرمود: این چه دعایی است میکنی؟ «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُه» (بقره/126) من کافر هم باشد رزقش میدهم. حساب مؤمن و قیامت برای قیامت است. مؤمن و کافر!در دنیا کافر هم باید نان بخورد و آب و برق و گاز داشته باشد. این چه دعایی است که ما به مؤمنین... باید به آنهایی که میگفتند: نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران! غزه و لبنان که مسلمان هستند. ما اگر انسانی هرجای کرهی زمین گرسنه بود باید کمکش کنیم. در کمک، اسلام مطرح نیست. انسان مطرح است. کمکرسانی برای انسانهاست، نه برای مسلمین. از بدترین شعارهایی که در ایران داده شد که هیچ مبنای عقلی و دینی ندارد، همین نه غزه و نه لبنان... اینها خیلی گول خوردند که این شعار را دادند. حالا دیگر انشاءالله بیدار میشوند. قرآن میگوید: «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُه» ابراهیم گفت: به مؤمنین رزق بده. خدا فرمود: ابدا! به کافرین هم رزق میدهم. پس امداد رسانی برای همهی بشر است. این یک مورد. انواعی دارد. موقت، دائمی، درازمدت، به حیوان، به انسان، فنی، هنری، علمی، حالا نحوهی امداد را در جلسهی بعد میگویم.
خدایا کشور ما را و همهی دنیا را از همهی خطرها حفظ کن. اگر عوامل بی خردی ما است، جلوی سیل خانه میسازیم. امور فنی را دقت نمیکنیم. مهندس ناظر پول میگیرد و نظارت انجام نمیدهد. مصالح نامربوط تولید میکنیم. کار را به کارشناس نمیدهیم. خدایا هر بیخردی در ما است برطرف بفرما. اگر بلاها وسیلهی آزمایش ما است، خدایا صبری به ما بده که در بلاها دین فروشی نکنیم. توفیق امداد خالصانه که هم نجات امت در دنیا در آن باشد، هم برای ما ذخیرهی قیامت باشد. اینگونه امداد را توفیقش را به همهی ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- از نظر قرآن، چه چیزی مانع زلزله دائمی زمین است؟
1) دریاها
2) جنگلها
3) کوهها
2- قرآن در آیهی 30 سورهی شوری، منشأ مصیبتها را چه میداند؟
1) آزمایش الهی
2) عملکرد انسانها
3) طبیعت جهان
3- بر اساس قرآن، عامل نزول برکات الهی چیست؟
1) ایمان و تقوا
2) توبه و استغفار
3) هر دو مورد
4- در آیهی 65 سورهی انعام، چه چیزی عذاب الهی شمرده شده است؟
1) تفرقه میان مردم
2) جدایی مردم از دانشمندان
3) جدایی میان همسران
5- از نظر قرآن، امدادرسانی به آسیبدیدگان، برابر چه کاری است؟
1) زنده کردن یک انسان
2) زنده کردن هزار انسان
3) زنده کردن جامعه انسانی
سیمای جاهلیت در قرآن
تاریخ پخش: 28/11/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون بحث در هفتهی وحدت که مربوط به میلاد پیغمبر اسلام است پخش میشود، یک نگاهی بکنیم به اینکه پیغمبر ما چه کرده است. سیمای جاهلیت در قرآن و نهجالبلاغه.
اول اینکه پیغمبر مردم را از جهل به علم، از تفرقه به وحدت، از توّحش به تمدّن، از بت به خداپرستی، از قتل به برادری، دعوت کرد.
1- وحدت و برادری در پرتو اسلام
قرآن میفرماید: «کُنْتُمْ أَعْداء» شما تشنهی خون همدیگر بودید. «کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّار» (آلعمران/103) لب گودی و درهی آتش بودید، «فَأَنْقَذَکُمْ» شما را نجات داد. «کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُم» (آلعمران/103) قلبهایتان را به هم نزدیک کرد، «فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» (آلعمران/103) وحدت عامل اخوت است. نعمت اتحاد بزرگترین نعمتهای الهی است. تفرقه پرتگاه و گودال آتش است. دو تا قبیله بودند، اوس و خزرج! 120 سال اینها با هم دعوا داشتند. خداوند اینها را به هم جوش داد. از تفرقه به وحدت! دیگر چه کرد؟
ارث در جاهلیت! زنها و یتیمها را از ارث محروم میدانستند. یعنی اگر کسی میمرد به زن ارث نمیدادند. به یتیم ارث نمیدادند. خودشان چپاول میکردند. قرآن میفرماید: «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا» (فجر/19) ارث را میبلعیدید، همه را یکجا جمع میکردید و قورت میدادید، بدون اینکه ببینید حق چه کسی چقدر است؟ شما نگاه کنید، چپاول حق زن، چپاول حق یتیم، رسید به جایی که شاگرد مکتب اسلام حضرت امام به قول یکی از علمای ایران، میگفت: آمد در سالن نماز بخواند، دید پشت در کفش است، گفت: بگویید: فرادی بخوانند. گفتیم: چرا؟ گفت: منتظر جماعت هستند، من خواسته باشم، بیایم باید پایم را روی کفش مردم بگذارم. و من پایم را روی کفش مردم نمیگذارم. گفتند: آقا کفشها را کنار میزنیم. بفرمایید! فرمود: کفشها را کنار بزنید که من بیایم جماعت بخوانم، وقتی برمیگردند باید دنبال لنگه کفششان بگردند. وقت مردم تلف میشود. بگویید: فرادی بخوانند. یعنی از نماز جماعت میگذرد، برای اینکه حق کسی ضایع نشود.
حتی صدای بلندگوی مسجد قرآن میگوید: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَة» (اعراف/55) دعا میکنید، یواش دعا کنید، بعد میفرماید که: «وَ لا تَعْتَدُوا» یعنی در دعا کردن تن صدایتان را بلند نکنید. من میخواهم مناجات کنم. مناجات کن! چرا پشت بلندگو؟ فقط در اذان ما اجازه داریم صدایمان بلند شود. ولو همسایهها هم بیدار شدند طوری نیست. اذان، آن هم آدم خوش صدا. قبل از اذان به اسم مناجات، به اسم قرآن، به اسم هیئت، عزاداری، با هیچ اسمی نمیشود مردم را از خواب بیدار کرد.
2- ارث زنان در دوران جاهلیت
به زنها ارث نمیدادند. به یتیمها ارث نمیدادند، «کلاََّ بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ،وَ لَا تحََضُّونَ عَلىَ طَعَامِ الْمِسْکِینِ،وَ تَأْکُلُونَ الترَُّاثَ أَکْلًا لَّمًّا» (فجر/17-19) خوب «أَکْلًا لَّمًّا»، «لمًّا» یعنی ضمیمه کردن چیزی به چیزی. یعنی همه را با هم قورت میدادند. یعنی حق و ناحق را با هم میخوردند. یعنی در درآمدهای خود باید دقت کنیم. هر نانی خوردنی نیست. هر پولی تصرف کردنی نیست.
قرآن یک آیه دارد میگوید: اگر افراد مشرک آمدند برای مسجد پول بدهند، پول آنها را قبول نکن. گاهی وقتها براساس دروغ ما یک کار خیر میکنیم. مثلاً یک قانونی است که اگر منطقهای، روستایی، شهری زکات داد. دولت هم برای تشویق همان مقداری که مردم زکات دادند، همان مقدار رویش بگذارد خرج همان روستا کنند. بعضی از این قانون سوء استفاده کردند. دروغ گفتند. یعنی چه؟ مثلاً میخواستند یک حسینیه بسازند، گفتند: آقا این بیست میلیون زکات است. دولت هم گفت: پس بیست میلیون هم من رویش میگذارم. چهل میلیون شد. چهل میلیون را حسینیه ساختند و حال آنکه اصلاً در آن منطقه زکات وجود ندارد، یعنی نه گندمی بود، نه جویی بود، نه خرمایی، نه شتری، نه گوسفندی، نه گاوی! منطقه منطقهی زکاتی نبود. به دروغ گفت: زکات که بیست میلیون از دولت بگیرد، یعنی حسینیه براساس دروغ! مسجد براساس دروغ! راه و جاده و کتابخانه براساس دروغ! البته من نمیگویم، همه. اما یکی هم نباید باشد. «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى» (توبه/108) آن مسجدی که پایههایش براساس تقوا است «أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ» (توبه/108) حق داری در آن نماز بخوانی. ممکن است کسی بگوید: من میخواهم با این پول کار خیر بکنم، این پول قابل نیست. نباید بگیریم.
پس سیمای پس از جاهلیت را بنویسم.
1- حل اختلافات 120 سالهی قبایل
2- محروم نکردن زنان و یتیمان از ارث
3- افرادی خود زن را به ارث میبردند. مثلاً زن هم مثل قالیچه میماند. مثل پول میماند. یکی از خرافات زمان جاهلیت بود. الآن هم خرافه زیاد است. در روشنفکرها خرافه است. در هیئتها، در روستاها، در شهرها، در دانشگاهها، در حوزهها، در مسجدها، هنوز هم... هرچیزی که در متن قرآن و روایات معتبر نباشد، و هرچیزی که فتوای مراجع پای آن نباشد خرافه است.
3- دوری از سلیقههای فردی در امور دینی
ما نمیتوانیم دینمان را سلیقهای انجام دهیم. حالا من خوشم آمده اینطور کنم. همان که گفتند. اگر گفتند: این را یکبار بگو، مثلاً در دعای کمیل میگوید: «ظَلَمتُ نَفسی» شما هی بگو: «ظَلَمتُ نَفسی»، «ظَلَمتُ نَفسی»، «ظَلَمتُ نَفسی»، تو میخواهی خودت بگویی، بگو. ده بار بگو. اما اگر دعا میخوانی، دعا یکبار بیشتر نگفت. اگر بنا بود بیشتر بگوید، خوب خودش میگفت.گاهی ده بار به ما گفتند بگویید: «یا رب، یا رب، یا رب» خودش گفته: ده بار بگو. چشم! اگر گفتند: سی و چهار متری گنج است، شما بگو: حالا چرا سی و چهار متر؟ یک مرتبه بگو: سی و پنج متر! خوب بکنی به گنج نمیرسی. در طب آمپول را اگر در رگ بزنی، مفید است. حالا یک میلیمتر آن طرف رگ بزنی، شفا که نمیدهد دردش را هم بیشتر میکند. دستور را باید همانطور که گفتند عمل کنیم. میگوید: این قرص را بعد از غذا بخور. قبل از غذا بخوری اثر بد دارد. این قرص را بین دو غذایت بخور. فاصلهی این قرص با قرص بعدی باید چهار ساعت باشد. پنج ساعت باشد اثرش را از دست میدهد. سه ساعت هم باشد از دست میدهد. این هستی فرمول دارد. هم طبیعتش فرمول دارد. هم دینش فرمول دارد. نمیشود سلیقهای انجام داد.
ما گاهی وقتها یک کاری را میکنیم نمیدانیم ریشهاش کجاست. مثل اینکه مثلاً به سه امام سلام میکنیم. من نفهمیدم این کجاست. در جلسات اول رو به قبله میایستیم، «السلام علیک یا اباعبدالله» بسیار خوب! بعد سمت مشهد «السلام علیک یا علیبن موسی الرضا»، دو مرتبه سمت قبله برای امام زمان «السلام علیک یا مهدی یا بقیة الله» ببینم مگر ما چهارده تا معصوم نداریم؟ چرا شما به سه تا سلام میکنی؟ اگر درجهبندی است خوب مقام پیغمبر از امام حسین که بالاتر است. مقام امیرالمؤمنین و فاطمهی زهرا از امام رضا و امام حسین که بالاتر است. اگر پدر و پسری حساب میکنی، که موسیبن جعفر پدر امام رضا است. روی چه مبنایی شما فقط به سه امام سلام میکنی؟
دیروز در سازمان تبلیغات جلسهای بود. سران هیئتهای مذهبی آمدند. گفتم: وقتی سلام میدهیم به چهارده معصوم سلام کنیم ولی خلاصه، که خیلی طول نکشد. به این صورت: «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا امیرالمؤمنین، السلام علیک یا فاطمه، السلام علیک یا حسنبن علی، السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین» یکی یکی امامها را سلام بدهیم تا آخر «السلام علیک یا مهدی و رحمة الله و برکاته» زمان کمتر ولی به چهارده امام سلام کنیم. نباید گزینشی باشد.
ما هرکاری میکنیم دلیل میخواهد. امام رضا فرمود: لب من که تکان میخورد، یک چیزی میگوید. از من بپرسید این حدیثی که خواندی به چه دلیل؟ تا من بگویم حدیثهای من ریشهاش در قرآن است. یعنی چه؟ یعنی آنچه ما اهلبیت میگوییم، این ریشهاش در قرآن است. از خودمان نمیگوییم. امام رضا میگوید: حرفهای من باید ریشه در قرآن داشته باشد. ما هم باید حرفهایمان ریشه داشته باشد. یا در قرآن یا در روایات یا در فتوای مراجع!
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای مؤمنین! «لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْها» (نساء/19) خانمها را به ارث نبرید. حالا در تفاسیر دو تا معنا شده است. یا خود خانم را به ارث میبردند، میگفتند: این قالیچه برای تو، این خانم هم برای ما. زن را هم مثل قالیچه تقسیم میکردند که توهین به زن بود. یا اینکه نمیخواست با زنش زندگی کند، منتهی چون میدید زن پولدار است، میگفت: حالا یک مدتی با او زندگی کنیم، بلکه بمیرد، ارث ببریم. یعنی به خاطر ارثش...
به یک کسی گفتند: سینما فیلم چه بود؟ گفت: من نمیدانم چه بود. گفتند: پس چرا رفتی؟ گفت: من یکجای تاریک میخواستم دیدم آنجا تاریکی است، رفتم از تاریکی استفاده کنم. کار به فیلمش ندارم. بعضیها نمیخواهند با زن زندگی کنند. فقط میبینند زن پولدار است، میگویند: حالا با او زندگی کنیم، برای اینکه از پدر زن یک خیری ببینیم.یا زن بمیرد، ارثش را به ما بدهد. یا پدرش بمیرد، سهم زن را بگیریم. میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» پیغمبر چه کرد؟ «لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْها»
4- حقوق زن در اسلام
اسلام خیلی به گردن زنها حق دارد. خیلی! به گردن همه حق دارد، به گردن زنها بیشتر حق دارد. اگر ما بدانیم، اگر دخترهای ما، زنهای ما بدانند که پیغمبر چه عزتی به این خانمها داده، «وَ لِلنِّساءِ نَصیب» (نساء/7) آیهی قرآن است. «نساء» یعنی خانمها «نصیب» دارند. زنها حق دارند. حق رأی دارند. حق تحصیل دارند. حق مشورت دارند. حق انتخاب دارند. هیچ پدری حق ندارد دامادی را به دختر تحمیل کند. باید خود دختر انتخاب کند. حق درآمد دارند. میشود زن میلیاردر باشد. کسی نباید بگوید: پولت را به من بده. زن مالک است. حق مالکیت دارد. تمام حقوقی که مرد دارد، زن هم دارد. یکجاهایی ممکن است اسلام از زنها کم کرده. ولی آن هم حکیمانه است. من این را چند بار گفتم. منتهی یک چیزی را خواسته باشی تمام دخترهای ایران بفهمند، باید چند بار در چند نوبت آدم بگوید، تا هر نوبتی یکی دو میلیون، پنج میلیون، کمتر بیشتر بشنوند، تا همه فهمیده باشند.
5- حکمت نصف بودن ارث و دیهی زن
مثلاً میگویند: چرا ارث زن نصف است؟ ببینید خانم! فرض کنید کرهی زمین سی تومان پول دارد. بیست تومانش را به پسرها میدهیم، ده تومانش را به دخترها میدهیم. اینجا ممکن است دختر خانم بگوید: چرا ارث ما نصف است؟ اسلام چه میگوید؟ میگوید: دختر خانم ده تومان که داری هیچ خرجی به گردن تو نیست. این ده تومان را برو پسانداز کن. بعد به دخترها میگوید: برو با این پسر ازدواج کن، این دختر از اینجا پاک میشود و میرود کنار پسر ازدواج میکند. پسر بیست تومان داشت، این بیست تومان وارد زندگی هردو میشود. یا خانه میخرد، یا فرش میخرد، یا ماشین میخرد، نمیدانم هرچه... این پول را وارد زندگی میکند، دختر خانمی که با این پسر ازدواج کرده، از این بیست تومان ده تومان هُش میکشد.ده تومان هم یواشکی دارد. اسمش ده تومان است، منتهی ده تومانی که خرج ندارد. مثل اینکه مثلاً میگویند: یکی پنجاه لیتر بنزین دارد و دیگری صد لیتر بنزین. منتهی میگویند: برو پنجاه لیترت را پنهان کن، سوار آن ماشین شو که صد لیتر دارد.
یک مورد دیگر مثلاً میگویند چرا اگر کسی مردی را بکشد، صد تا شتر دیه دارد؟ زن را بکشد پنجاه شتر؟ نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید... مگر خون مرد رنگینتر است؟ این هم به نفع زن است. چرا؟ اگر کسی زن من را بکشد، پنجاه تا شتر به من میدهند. یعنی یک کیسهام پر از پول میشود. اما اگر کسی من را بکشد، تمام کیسههای خانم من پر از پول میشود. چون پول صد تا شتر را در جیبش میکنند. اگر خانم من را کسی بکشد، یک جیب من پر از پول میشود چون پنجاه تا شتر است. اما اگر کسی من را بکشد، پول صد تا شتر را به او میدهند. خوب این به نفع زن است. زنها نمیفهمند! (خنده حضار) به نفعش است. این هم یک مسأله.
یکجا میگویند: چرا دخترها نه سالگی نماز میخوانند، پسرها پانزده سالگی؟ میگوییم: بین نه سال، پانزده سال، خوب... این هم ماجرایش این است. دختر خانمها از دوازده سالگی تا پنجاه دو دو سالگی. البته میانگین من میگویم. میانگین چقدر میشود؟ از دوازده سالگی دخترها در ماه هفت روز، هشت روز، نمیتوانند نماز بخوانند. یا هفت روز، یا شش روز، یا پنج روز. یک چهارم ماه را نماز نمیخوانند. از دوازده سالگی شروع میشود، تا 52 سالگی. چند سال میشود؟ چهل سال! چهل سال، یک چهارمش چقدر میشود؟ ده سال. خانمها ده سال از نماز محروم هستند. یعنی هر ماهی پنج شش روز، شش هفت روز، هفت هشت روز. یک چهارم عمرشان نماز نباید بخوانند. یعنی از دوازده سالگی که آن مسأله شروع میشود تا پنجاه و دو سالگی. چهل سال هست. یک چهارم چهل سال، ده سال نماز نمیخوانند. اسلام گفته: دختر خانم ده سال نمیتوانی نماز بخوانی. اما شش سال زودتر نماز را شروع کن. مثل ماشینی که با سرعت صدو چهل میرود، یک ماشین با سرعت صد و بیست میرود. به صد و بیست میگوییم: شما یک ربع زودتر حرکت کن. دختر شش سال زودتر نماز را شروع میکند. چهار سال هم البته میانگینها، حالا یک زن زودتر بمیرد، تصادف است. معمولاً میانگین روی کرهی زمین، کار به ایران هم ندارم. در دنیا میانگین عمر زنها چهار سال بیش از مردها است. یعنی آدم قبرستان که میرود زنها سر قبر شوهرهایشان نشستند. (خنده حضار) میانگین چهار سال عمر زنها بیشتر است. چهار سال بعد از شوهرش زنده است. شش سال هم زودتر شروع میکند، شش سال زودتر یعنی از نه سالگی تا پانزده سالگی میشود شش سال، شش سال زودتر نماز را شروع کن. چهار سال هم بعداً اضافه کن، شوهرت مرده است. شش سال و چهار سال ده سال، با آن ده سال چه؟ اسلام همهی دستوراتش حکیمانه است. من یکوقت گفتم انسان انسانی را بکشد صد تا شتر. هر عضوی هم که جفت است، صد تا شتر. یعنی دو تا دست صد تا شتر. یک دست پنجاه تا. دو تا ابرو صد تا، یکی پنجاه تا. دو تا چشم صد تا، یکی پنجاه تا. دو تا گوش صد تا، دو تا کلیه، دو تا پا، هر عضوی که جفت است، جفتش را ببری صد تا شتر، یعنی پول یک انسان کامل، انسان کامل صد تا شتر. عضوهایی هم که جفت هستند، صد تا شتر است. یکی پنجاه تا! به لب که میرسد میگوید: لب بالا چهل تا شتر، لب پایین شصت تا. میگویند: اِ... خوب لب هم که جف است. چرا این جفت مثل باقی جفتها نیست؟ که دو تا صد تا، یکی پنجاه تا! میگوید: خوب بین لب پایین و بالا را ببری، لب بالا را ببری، دندانها پیدا میشود. اگر لب پایین را ببری، هم دندانها پیدا میشود و هم نمیتوانی آب بخوری. هی آبها پایین میریزد. یعنی ضربه به لب پایین بیش از لب بالا است. چون ضربه بیشتر است، لب بالا چهل تا، لب پایین... چه دارم میگویم؟ میخواهم بگویم: اسلام دستوراتش یک حکمتی دارد. گفته: خانم حجاب داشته باش. خودت را حراج نکن! کسی حق دارد به تو نگاه کند که خرجی تو را بدهد. هرکس خرج تو را داد، به تو نگاه کند. مردم الکی مفت ببینند. مگر حراجی است؟ مفت کسی نباید ما را ببیند. من خودم را میپوشانم خودم را نشان کسی نمیدهم. به نفع است. یعنی ارزش تو است. حجاب ارزش است. حجاب یعنی من نرخ دارم. اینطور نیست که الکی مثل حلوای نذری هرکسی آمد یک انگشت بخورد، اینطور که نیست. (خنده حضار) من حلوای نذری نیستم. من یک انسانی هستم، اگر کسی از من لذت ببرد، باید نوکر من هم باشد. صبح تا شب باید جان بکند، آب و گاز و خانه و زندگی... زندگی من را تأمین کند. همینطور کنار خیابان من خودم را آرایش کنم، مردم من را الکی ببینند. خوب اینکه حراجی است. حراج شدن عزت زن نیست، حجاب عزت زن است. اسلام خیلی به گردن همه حق دارد، به گردن زنها بیشتر.
6- سوء استفاده از زنان در دوران جاهلیت
خوب سراغ زمان جاهلیت برویم. عرض کنم به حضور شما «وَ لِلنِّساءِ نَصیب» کسی حق ندارد افراد تحت امرش را به فساد دستور بدهد. «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنا» (نور/33) افرادی بودند که با کمال تأسف مثل بعضی از مجرمینی که گاهی آدم میشنود، مثلاً از بچهی کوچکش، از دخترش، از پسرش، از همسرش سوء استفاده میکند، برای اینکه مثلاً به مواد برسد. یا به فلان خلاف برسد. اصلاً دخترش را زنش را به یدک میکشد برای اینکه مثلاً یکجایی بتواند از آن... میگوید: کسی حق ندارد دخترش را، کنیزش را، به کار حرام وادار کند برای اینکه مثلاً «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» (نور/33) من زبانم در تلویزیون بسته است بگویم. اجمالاً کلی میگویم. افرادی در زمان جاهلیت بودند، بچههایشان را، کنیزشان را، افراد تحت امرشان را وادار به خلافکاری میکردند که به پول برسند. افرادی هستند مثلاً سه تا بچه دارد، هر بچهاش را سر یک چهارراه میگذارد، یکی کبریت میفروشد، یکی آدامس، یکی شیشه پاک میکند. همهی بچههایش را پخش میکند به گدایی، که آخر شب یک پولی گیرش بیاید. میگوید: چرا چنین میکنید؟ بچه امانت است. چرا از افراد تحت امرتان سوء استفاده میکنید؟ اصلاً من دخترم را خانهی شما خیاطی فرستادم. چرا به او میگویید: اتاق را جارو کن؟ بچهام را فرستادم مکانیکی یاد بگیرد. چرا به او میگویی: برو ظرفها را بشوی؟ اگر کسی تحت امر شماست، برای یک کار دیگر، شما به کار دیگر وادار میکنی. ممنوع!
بت پرستی! «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُب» (مائده/3) در جاهلیت دو رقم بت داشتیم. بتهایی که شکل داشت، مثل مجسمه چشم و ابرو و گردن و دست و پا. بتهایی که شکل داشت، اینها را «اصنام» میگفتند. «صنم» بت! بتهایی که نه، سنگ خالی بود. اینها را «نُصُب» میگفتند. میآمدند گوسفندشان را قربان این سنگها میکردند و خونش را به این سنگها میمالیدند. گوشتش حرام است. «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُب»...
7- آثار طبیعی گناه در فرد و جامعه
یک سری از گناهان را علنی انجام میدهند. الآن در اروپا هم اینطور است. در آمریکا هم اینطور است. میگوید: اگر زن و مردی توافق کردند زنا کردند، مشکلی نیست. اگر تجاوز به عنف شد، مشکل است. یعنی اگر هردو راضی بودند، حرام خدا حلال میشود؟ در غرب چه تفکری است؟ که اگر دو نفر راضی بودند دیگر گناه بیگناه! چه اشکالی است؟ چه تفکری است؟ اگر دو نفر ناراضی بودند، حرام میشود؟ اگر دو نفر راضی بودند، حرام خدا حلال میشود؟ اثرات گناه سر جایش است. مثلاً سیگار تلخ است. حالا بنده راضی هستم، سیگار تلخ را به دوستم میدهم. او هم سیگار تلخ... اگر دو نفر راضی بودند سیگار تلخ به هم دادند، این سیگار شیرین میشود؟ دیگر دودش برای ریه ضرر ندارد؟ تنگی سینه نمیآورد؟ هرکس میخواهد سیگار بکشد، اسکناس آتش بزند. چون اگر اسکناس آتش بزنی، پولت از بین رفته است. اما اگر اسکناس را دادی، سیگار خریدی، سیگار آتش زدی، هم پول رفته هم ریهات رفته. چطور ما حاضر نیستیم اسکناس را آتش بزنیم؟ ولی حاضر هستیم دو برابر اسکناس آتش زدن ظلم کنیم. این پول را میدهیم سیگار میشود، سیگار تبدیل به دود میشود. یعنی یک واسطه اضافه میکنیم در عوض به جای اینکه اسکناس آتش بگیرد، هم اسکناس رفت، هم ریهمان رفت. حالا اگر توافق کنیم دیگر ریه سالم است؟ با توافق که مشکل حل نمیشود.
اگر بنده یک شرابی را بخورم. فکر کردم آب است خوردم. مست نمیشوم؟ شما اگر دست روی سیم برق گذاشتی، نمیدانی برق است. برق تو را نمیگیرد؟ آثار وضعی کار به علم و جهل ندارد. شما را برق میگیرد. چه بدانی سیم برق دارد، چه ندانی. شراب مست میکند، چه بدانی، چه ندانی. نمک شور میکند، حالا بگویی: آقا من نمیدانستم نمک است، فکر کردم شکر است. یعنی حقیقت اشیا با علم و جهل ما فرقی نمیکند. «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن» (اعراف/33) گناهان ظاهری، گناهان باطنی، ما خیلیوقتها گناهان ظاهری را انجام نمیدهیم، میگوییم: پلیس است، بایست و ترمز کن. پلیس نیست. برو! ببینید ما کاری به قانون نداریم، کار داریم جریمه شویم یا نشویم. اگر از ترس جریمه خوب شدیم، این ارزش نیست. ارزش برای کسی است که تمدن و علم و انسانیت و انصافش...
خدا دکتر بهشتی را رحمت کند. یک شب ساعت دور و بر دوازده شب بود، ایشان یک ماشینی داشت، در آن نشست و ما هم مهمانش بودیم. پشت فرمان بود. جایی میرفتیم. رسید لب یک چهارراه ایستاد. گفتم: آقای بهشتی نصف شب است، هیچ سمتی ماشین نمیآید برو! گفت: قانون میگوید: باید بایستیم. گفتم: بابا شما که نظام شاهنشاهی را قبول نداری. گفتم: من نظام را قبول ندارم. اما نظم را قبول دارم. نظام را قبول ندارم اما نظم را قبول دارم.
یک گناهان مخفی، الآن اگر به ما بگویند: گناهکار کیه؟ میگوییم: من گناهی نکردم. نه آدم کشتم و نه از دیوار کسی بالا رفتم. اما در پادگانها این غذاهایی که برای سربازها میپزند. خوب میپزند یا بد؟ اگر بد پختند جوری که سرباز تشخیص داد، که این ظرف غذا را کنار بگذارد برود نان بربری بخرد خالی بخورد، نان خالی بربری بهتر از این پلو و عدس است. این پیداست که مسئولین آشپزخانه و فرماندهانشان باید حواسشان را جمع کنند. اینها گناهان مخفی است. چاقو روی کسی نکشیدند اما همین پلو و عدسی که بد پختند، گناه است. خانمی که شیلنگ دست میگیرد آب اضافه مصرف میکند، گناه کرده است. گناه کبیره! اسراف گناه کبیره است. نمیدانم برایتان گفتم یا نگفتم؟ اگر هم گفتم یکبار دیگر میگویم.
یک گچی دست من بود، در برنامه تلویزیون روی تخته مینوشتم. یک گچ کوچک تقریباً به اندازهی یک سانت، دو سانت! این گچ افتاد. من یک گچ دیگر برداشتم. یک بچهی دبستانی نوشت: آقای قرائتی تو هم اسراف کردی! گچ افتاد خم شو گچ را بردار با باقی بنویس. بیاعتنایی کردی یک گچ نو برداشتی. پیداست تو هم اسراف میکنی. من گفتم: درست است. یک بچهی ده ساله یک شیخ شصت و پنج ساله را نصیحت کرد. اگر هم من گوش ندادم پیداست متکبر هستم. باید بگویم: حق با تو است. تو درست میگویی. هیچ اشکالی ندارد یک سرباز جرأت کند برود به فرمانده بگوید: آقا این غذای شما...
حدود شاید بیست سال پیش بود. خانهمان در پادگان بود. یکشب یک سرباز یک غذا آورد گفت: حاج آقا! ببین این غذا را میتوانی بخوری؟ من دیدم پیاز پخته است و آب زردچوبه! گفتم: گوشت ندارد. گفت: والله گوشت نداشت. گفتم: لپه ندارد؟ گفت: والله لپه نداشت. فقط آب و پیاز پخته و زردچوبه! گفتم: هرشب که اینطور نیست. حالا امشب اینطور است. گفت: بله امشب اینطور است. حالا خودت میتوانی بخوری؟ دیدم نمیشود خورد! من کاسهی آبگوشت را از این سرباز گرفتم و در خانهی فرماندهی رفتم. ساعت تقریباً یازده شب بود. بندهی خدا خوابیده بود. در را زدم، گفتم: یک سرباز این آبگوشت را آورده، و میگوید: این قابل خوردن است؟ آخر وقتی سرباز این غذا را خورد، فردا آخوند عقیدتی سیاسی سر کلاس میرود و میگوید: بحث امروز، بحث عدالت! (خنده حضار) این سرباز هم همهی سلولهای بدنش فحش میدهد. (خنده حضار) چون ببین وقتی آب پیاز خورد، آب پیاز دیگر بحث عدالت به آن نمیچسبد. کاشی وقتی میچسبد که پشتش سیمان باشد. کاشی روی کاهگل بند نمیشود. بحث عدالت روی آب زردچوبه بند نمیشود. لااقل آن شبهایی که غذای پادگان بد است، آن شب آقایان دیگر درس ندهند. (خنده حضار) عدالت!
امیرالمؤمنین خانمی را دید که دو تا بچه دارد. سه تا خرما دارد. یک خرما را به این داد، یک خرما را به دیگری داد. آن خرمای وسطی را خیلی با دقت نصف کرد. خیلی با دقت نصف کرد، نصف به این بدهد و نصف به او. حضرت امیر فرمود: خانم! تو به خاطر این روحیهی عدالتی که داری اهل بهشت هستی که میخواهی بین بچههایت... مادرها نباید بین بچههایشان فرق بگذارند. با کمال تأسف بعضی پدر و مادرها یک بچه را بیشتر از باقی بچهها دوست دارند. و از کتاب من لا یحضر حدیث بخوانم که اگر کسی بین بچههایش فرق بگذارد حتی در ارث گناه کبیره کرده است. مثلاً بگوید: به این بچه دو میلیون بده، به آن بچه یک میلیون. گناه کبیره کرده است. ما پول آب نمیدهیم ولی شما شیر آب را که برای وضو باز کردی، ببند. این شیر را باز میکند، همانطور دست و صورت را میشوید و آب هم میرود. بابا خانهی خودت هم باشد، این کار را میکنی؟ از اسراف!
8- دوری از تعصّب و لجاجت جاهلانه
تعصب، «حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّة» (فتح/26) تعصب، هم خوب داریم و هم بد. اگر روی حرف حق تعصب داشتی، این میشود غیرت دینی... روی منطق تعصب دارد. بگو: آقا دلیل من این است. چون دلیل من درست است، روی دلیلم مقاومت میکنم. این خوب است. تعصب به حق است. تعصبی که بد است این است که آدم حرف چرندی بزند، روی حرف چرندش هم پافشاری کند. اگر حرفت منطقی است، تعصب داشته باش. نگو: آقا تعصب نداشته باش، ول کن. نخیر تعصب دارم!
جاهلیت چند رقم داریم. «ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ» (آلعمران/154)،«تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّة» (احزاب/33)، «حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّة» قرآن میگوید: تفکر جاهلی، تبرج جاهلی، جلوهگری جاهلی، تعصب جاهلی. تفکر جاهلی، تعصب جاهلی، تبرج جاهلی. یعنی خودنماییهای جاهلی! چون تعصب باعث میشود که انسان حق را نپذیرد. در زمان جاهلیت روی بت تعصب داشتند. میگفتند: «اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُم» (ص/6) روی همین بتها مقاومت کنید. «صَبَرْنا عَلَیْها» (فرقان/42) روی همین بتها مقاومت میکنیم. «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ» (کافرون/3)
تقلید کورکورانه، اسلام میگوید: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» (بقره/111) دلیل بیاورید. تقلید کورکورانه! چه کسی گفت: ما این کار را بکنیم؟ فکر میکنیم جامعه شناسی و روانشناسی آنهایی را که خارج هستند ما باید دوبله کنیم. فکر میکنیم مدیریت همان کتابهای غربی است. فکر میکنیم حقوق همان حقوقی است که باید از فرانسه بیاید. اسلام را نشناختیم. دربارهی حقوق، دربارهی مدیریت، دربارهی علوم انسانی، قرآن و روایات پر از مطلب است. منتهی به ما گفتند: مگر شما میفهمید؟ الآن نیروی هوایی، نیروی زمینی، ارتش، سپاه، وزارت دفاع، این ابتکاراتی که دارد، اصلاً زمان شاه میگفتند: تو نمیفهمی! اصلاً مگر ایرانی میفهمد؟ مگر ایرانی میشود؟ در این سی سال بعد از انقلاب معلوم شد ایرانی هم خوب میفهمد. هم خیلی... یکوقتی خلبانهای ما را فقط آمریکا آموزش میداد. خلبان موفق آن کسی بود که آمریکایی باشد. بعد گفتند: پاکستانی، الآن به شکر خدا نیروی هوایی ما از صفر تا صد، یعنی تمام مراحل آموزشهایش ایرانی است و با همهی خلبانهای دنیا رقابت میکنند. این بود که به ما میگفتند: تحقیر شدیم. میگفتند: شما نمیفهمید.
خدایا، روح امام و شهدا که به ما یاد دادند میفهمیم، خوب هم میفهمیم، میتوانیم، خوب هم میتوانیم، قوی هستیم خوب هم قوی هستیم. عزیز هستیم، خوب هم عزیز هستیم. کسانی که این عزت و فهم را به ما تزریق کردند و ما را بیدار کردند، خدایا روحشان را از ما راضی و ما را پاسدار خونها و خدماتشان قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- آیهی 103 سورهی آل عمران به کدام نعمت وجود پیامبر اشاره دارد؟
1) آزادی از کفر و شرک
2) ایجاد الفت و وحدت
3) برقراری حکومت و عدالت
2- بر اساس قرآن، شیوهی دعا و مناجات باید چگونه باشد؟
1) با صدای آرام و آهسته
2) با صدای بلند و آهنگین
3) گاهی آرام و گاهی بلند
3- آیه 19 سورهی فجر به کدام ویژگی دوران جاهلیت اشاره دارد؟
1) رباخواری
2) چپاول اموال مردم
3) خوردن ارث یتیمان
4- آیهی 7 سورهی نساء بر چه امری تأکید دارد؟
1) حقوق مالی مردان
2) حقوق مالی زنان
3) هر دو مورد
5- قرآن، در آیهی 33 سورهی احزاب، کدام ویژگی جاهلیت را مذمت میکند؟
1) جلوهگری جاهلی
2) تفکر جاهلی
3) تعصب جاهلی
زندگی امام خمینی(ره) در سایهی قرآن
تاریخ پخش: 21/11/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون سی سال از انقلاب گذشته است و بعضی از جوانها، که تشریف دارند، هنوز متولد نشده بودند. من یک گذری به وضع انقلاب داشته باشم، منتها چون معلم قرآن هستم، خواستم حرکت امام را در پرتو آیات قرآن بگویم و سی عنوان دارم. اگر هر عنوانی یک دقیقه طول بکشد، انشاء الله میتوانم تمام بحثم را انجام بدهم.
به مناسبت بیست و دوم بهمن 89، موضوع بحثمان این است: حرکت امام در سایهی قرآن، به مناسبت درسهایی از قرآن! 1- کودکی امام 2- طلبگی امام 3- حوزهی علمیه 4- مدرّس شدن امام 5- مرجعیّت امام 6- آغاز مبارزه حالا اینها را بگویم.
1- شهادت پدر امام و یتیمی در دوران کودکی
اما کودکی امام! امام یتیم بود. در کودکی پدر بزرگوارش را شهید کردند. بچههای یتیم که پای تلویزیون هستید، بدانید: میشود انسان بابا بالای سرش نباشد، به بالاترین درجه هم برسد. کتابی چاپ شده است، یتیمانی که به بالاترین درجات رسیدهاند. صدها یتیم در این کتاب آمده است که اینها یتیم بودهاند، گاهی احساس نکنید ما که فقیریم، ما که روستایی هستیم، من که کامپیوتر ندارم، من که...، من که...! قرآن یک آیه دارد، میگوید: دریا شور و شیرین دارد. «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» این شیرین است. «وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» (فرقان/53) «مِلْحٌ» میدانید یعنی چه؟ نمک! «مِلْحٌ أُجاجٌ» این آب نمک دارد، آن آب شیرین است. اما میگوید گیر نباشید که چه آبی شیرین است و چه آبی شور، اگر تو غوّاص باشی، در هر دو لؤلؤ و مرجان هست. تو اگر صیّاد باشی، در هر دو ماهی هست. تو اگر ناخدا باشی، در هر دو میتوانی قایقرانی کنی، کشتیرانی کنی! یعنی چه؟ یعنی شرایط حرف اول را نمیزند. جوهر حرف اول را میزند. عرضه داری یا نه؟ اینقدر آدم داریم که کم کتاب دارد ولی چون عرضه دارد دانشمند شده است، و اینقدر آدم داریم که در کتابخانهها، بین کامپیوترها، خبری جایی ...بگویید... نیست. هر جا من میگویم بگویید نصفش را... من رسم کلاسداریام این است که نصف حرفهایم را میگذارم آنها بزنند. این دو فایده دارد، یکی اینکه این وسط من یک نفسی میکشم، یکی هم اینکه احساس میکنم درس را مشارکتی انجام میدهیم. امکانات مهم هست، اما حرف اول را نمیزند. آن چیزی که حرف اول را میزند، جوهر انسانیت است. جوهر انسانیت است. امام یتیم بود ولی به کجا رسید! دوم «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى» (ضحی/6)
2- تلاش و هجرت امام برای تحصیل علم
طلبگی! یک آیه داریم در قرآن که توبیخ میکند، چرا کوچ نمیکنید؟ فقیه بشوید، مردم را هشدار بدهید، «فَلَوْ لا نَفَرَ» (توبه/122) آیه نفر به آن میگویند. «فَلَوْ لا نَفَرَ» چرا کوچ نمیکند از هر گروهی یک کسی برود؟ طلبگی! ایشان کوچ کرد، از خمین به اراک و از اراک به حوزه. حوزهی قم کجاست؟ مصداق این آیه است! «فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا» (توبه/108) بعضی کارها، خود کار ارزش دارد، بعضی کارها، علاقهی به آن هم ارزش دارد. مثلاً علاقهی به امیرالمؤمنین! حبّ امیرالمؤمنین! «یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا» دوست دارم خوب بشوم. همین خودش یک ارزش است. ولو آدم خوبی نیست، ولی خوبها را دوست دارد. از طرفی یک سری گناهها را تا گناه نکنی، گناه نیست. امّا راجع به آبروی مردم، میگوید اگر دوست هم داشته باشی آبروی کسی را بریزی، همین که دوست داری آبروی کسی را بریزی، دوست داشتنش گناه است. «یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَة فِی الَّذینَ آمَنُوا» (نور/19) دوست دارد آبروی مردم بریزد. اگر کسی خوشش بیاید، مثلاً یک عکسی دارد، تکثیر میکند، با موبایل اساماس میزند، فتوکپی میگیرد، نقل میکند... یک بار دیگر میگویم. کارهای ما عمل کردنش ثواب دارد، یا عقوبت و کیفر دارد. اما بعضی از گناهان عمل کردنش نیست، دوست داشتنش هم مهم است. دوست دارم آبروی کسی را بریزم. ولو با گفتن «سبحان الله». شما میآیی و میگویی: فلانی چه کرد و چه کرد! عجب! «سبحان الله»، «سبحان الله» یعنی باقیاش را بگو ببینیم. عجب! «لا اله الا الله» یعنی باقیاش را هم بده بیاید. همین «لا اله الا الله» گفتن گناه دارد. چون ظاهرش «لا اله الا الله» است، باطنش این است که دوست داری پرده بیشتر کنار برود بفهمی چه خبر است. «یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا» دوست دارند اینها پاک باشند.
در حوزه! کم کم امام مدرس شد. مسجدی است به نام مسجد سلماسی، در قم معروف است. سالها امام در این مسجد که در گوشهی قم بود، مسجد ساده، چه مطهریهایی را تربیت کرد. کم کم مرجع شد. قرآن یک آیه دارد به پیغمبرش میگوید. میگوید: «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح/4) ما نام تو را گرامی داشتیم. عزت دست خداست. چهل و سه رادیو در زمان جنگ به امام جسارت میکردند. ولی عزت و ذلت به دست خداست. «اِلَهی بِیَدِکَ لَا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی» (بحارالانوار/ج91/ص96) زیادی دست خداست، نقص هم دست خداست. همه خواستند یوسف را در چاه بیاندازند که یوسف محو بشود، یوسف عزیز شد. شاه گفت احدی عکس امام خمینی را چاپ نکند، هیچ مرجعی به اندازه امام خمینی عکسش چاپ نشد. در همهی اسکناسها هست. رضاشاه گفت: احدی فاتحه برای آشیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزهی علمیهی قم نگیرد. هیچ مرجعی به اندازهی آشیخ عبدالکریم حائری سر قبرش فاتحه نمیخوانند. زلیخا درها را بست، هیچ کس نفهمد، همه فهمیدند. خدا هست. اینطور نیست که اگر شما محاسبات را بکنی، خدا در محاسبات شما گیر کند.
یک بار ما در هواپیما بودیم، مهماندار گفت: تا چند لحظهی دیگر هواپیما در فرودگاه مینشیند، به او گفتم: بگو انشاءالله! گفت: انشاءالله نمیخواهد، کامپیوتر نشان میدهد. گفتم: هواپیمایی که سقوط میکند، کامپیوتر ندارد؟ گفتم: پس اگر خدا بخواهد سقوط کند، هواپیما با کامپیوترش سقوط میکند. چون همهی هواپیماهایی که سقوط میکند، آنها هم کامپیوتر دارد، این نگاهش به کامپیوتر که خورد، دیگر از خدا غافل شد. نباید ما بگوییم حالا که چنین داریم و چنین داریم و چنین داریم... جنگ ما یک جنگی بود که محاسبات دنیایی در آن خیلی رنگ نداشت. اف14 و اف 16 و نیرو و قدرتهای شرق و غرب و... همه یک سمت بودند، ارادهی خدا هم یک سمت بود. «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ»
3- مبارزه حضرت امام با طاغوت و شهامت در راه خدا
آغاز مبارزه! «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» (طه/24) قرآن میگوید: موسی! باید به سراغ فرعون بروی. موسی که بود؟ چوپان بود. یک چوپان، رفت پهلوی کسی که ادعای خدایی میکند. چه با چه؟ «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ»، «فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا» (طور/48) خدا ما را میبیند. «وَ لا تَنِیا فی» عربیهایی که میخوانم قرآن است. «وَ لا تَنِیا فی ذِکْری» (طه/42) کوتاه نیایید. «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» آخر مگر من چقدر جمعیت دارم؟ میفرماید: «إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ» (حجر/95) ما تو را کفایت میکنیم. دنیا چه میگوید؟ هر چه میخواهد بگوید، بگوید. «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم» (مائده/54) زیاد قرآن میخوانم به خاطر این است که میخواهم این حرکت امام از آغاز تا آخر که برمیگردد به ایران همهاش در سایهی قرآن باشد، بحثش صد در صد قرآنی است. منتها خوب یک جوری من سعی میکنم خدا لطف کند روان بگویم که مثلاً یک بچهی ده ساله، هشت ساله هم بفهمد.
شهامت! «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً»، «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39) «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» از احدی نترس، ما اگر امام را نمیدیدیم، میگفتیم: این آیه مصداق ندارد. آخر از احدی کسی نترسد؟ مگر میشود؟
یک چاقوکش تهران بود، میگفت: همهی چاقوکشها از من میترسند، بعد میگفت: من از زنم میترسم، بعد میگفت: زنم از سوسک میترسد، مگر میشود کسی از احدی نترسد؟
«لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» از احدی نترسد. من جوان بودم، شاید بیست و دو یا سه سالم بود، خودم از امام شنیدم، فرمود: والله در عمرم نترسیدم! «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً»
زندان! وقتی تهدید به زندان شد، یوسف گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» (یوسف/33) خدایا زندان برای من بهتر است، از اینکه بیرون زندان باشم و گرفتار زلیخا بشوم. اگر بناست بیرون زندان باشم، رژیم شاهنشاهی را بپذیرم، زندان بهتر است. حضرت قاسم، پسر امام حسن مجتبی(ع) 13 ساله بود، در کربلا با عمویش بود. گفت: اگر رژیم بنیامیه بناست حکومت کند مرگ از عسل شیرینتر است. چه دانشکدهای است که فارغالتحصیلش این مقدار رشد کرده است؟ بچهی 13 ساله تحلیل سیاسی دارد. میگوید: اگر رژیم، رژیم بنیامیه باشد، مرگ از عسل شیرینتر است. «رَبِّ السِّجْنُ» امام هم فرمود: من زندان میروم، «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ»
4- مقاومت و پایداری امام در دوران تبعید به ترکیه و عراق
تبعید شد! قرآن دربارهی تبعید میگوید که مردان خدا «أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ» (آلعمران/195) از دیارشان، از خانهشان «أُخْرِجُوا» خارج کردند. یعنی اینها را آواره کردند. به ترکیه فرستادنش. اگر لیموترش گیرت آمد، از همان لیموترش لیمونات درست کن، به شرط این که جوهر داشته باشی. اینهایی که عرضه دارند، از پوست پرتقال مربّا درست میکنند. از لیموترش... اینها که بیعرضهها هستند پشت میز مینشینند و کاری هم از آنها ساخته نیست. آدمهای جوهردار منتظر میز و حکم نیستند.
من این را از حاج آقا مصطفی شنیدم. چون طلبهی نجف بودم که امام ترکیه بودند، بعد امام نجف آمدند، ما یک مینی بوس گرفتیم و رفتیم به دیدن امام. رفتیم مسافرخانهای که امام رفته بود. چون امام را از ترکیه آوردند بغداد پیاده کردند، رهایش کردند. گفتند آزادی هر جا برو! حاج آقا مصطفی تلفن زد به پسر آیت الله العظمی خویی که ما آمدهایم بغداد و حالا میرویم کاظمین، شما یک خانهای برای ما اجاره کن، بیاییم نجف! تا این را ما شنیدیم، چند تا طلبه شدیم، ده پانزده تا، یک مینی بوس گرفتیم، رفتیم کاظمین، رفتیم مسافرخانه، گفتیم: آقا اینجا است؟ گفت: من وقتی فهیمیدم ایشان همان آیت الله خمینی است که در ایران قیام کرده است، دیدم زشت است که در مسافرخانه باشد، او را به خانهی خودم بردم، حالا ما هنوز هم شک داریم، نمیدانیم راست است یا... گفتیم: برویم آقا را ببینیم! تقاضا کردیم، رفتیم خانهاش، رفت در اتاق، برگشت گفت: خوابیده است. گفتم: ببین! با عمامه که نمیخوابد، برو عمامهاش را بردار و بیاور. اول ببینیم راست است یا دروغ! رفت آن اتاق عمامهی امام را آورد و خوب خاطرمان جمع شد. چه شب لذیذی بود آن شب، ما تقریباً تا صبح نخوابیدیم. صبح رفتیم حرم امام کاظم(ع) و خدمت امام بودیم رفتیم سامرا! خدمت امام رفتیم کربلا، آمدیم نجف... حاج آقا مصطفی میگفت. این حرف را من از حاج آقا مصطفی شنیدم در کاظمین، فرمود: امام وقتی به ترکیه تبعید شد، بلند شد در اتاق پرده را کنار بزند، از نور استفاده کند، آن مأمور حکومت ترکیه آمد و گفت که شما نباید از نور بیرون استفاده کنید، لامپ را روشن کنید. پرده را کشید و اجازه نداد که امام از نور خورشید استفاده کند. امام در اتاقی که حق استفاده از نور را نداشت، یک دور تحریرالوسیله برای فقه نوشت.
امان از جوهر! جوهر که باشد، آدم با برگ درخت هم نماز میخواند، جوهر نباشد، بقچهی سجادیه هم سه کیلو باشد، آدم نماز نمیخواند. جوهر باشد، آدم با مقوا خودش را باد میزند و مطالعه میکند. جوهر نباشد، آدم پای کولرگازی هم رفوزه میشود. ما مشکلمان... دنبال جوهر بگردیم. دنبال کامپیوتر نگردیم. امکانات، امکانات! هر چه امکانات بیشتر میشود، بیحالی هم بیشتر میشود در بعضی جاها. امام در اتاقی که نورخورشد... از نور خورشید ممنوع بود... «فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ» (کهف/16) قرآن میگوید: اصحاب کهف در غار رفتند، اما «یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً»
خوب! یک سال و خوردهای ترکیه بود، ایشان را به نجف تبعید کردند.هدف چه بود؟ هدف این بود که در نجف اینقدر مرجع تقلید و علما هستند، دیگر حنای امام رنگی ندارد. این امام در ایران درخشیده است. آنجا برود در مراجع دیگر قاطی میشود و خیلی دیگر... مثل یک ماشینی که مثلاً میگویند: در این روستا این ماشین، ماشین قیمتی است. بیاید در تهران اینقدر ماشین گران در تهران هست که دیگر این جلوه نمیکند. میخواستند عزت ایشان را بشکنند. شد؟ اما اینطور شد؟
بنده درس یک استادی در نجف میرفتم که وقتی اسم امام را بردم، گفتند: بله! یک سید انقلابی! مثلاً در حد فرض کنید نواب صفوی(ره). همین استادی که این را به من گفت، که بله یک عالم، یک سید انقلابی است، میگفت: بله، ما قم که بودیم، دو تا روح الله پای درس آقای بروجردی بودند، یکی حاج آقا روح الله کمالوند، خرم آبادی، یکی هم حاج آقا روح الله خمینی، این دو تا روح الله بودند، از شاگردان برجستهی مثلاً آقای بروجردی بودند، به عنوان یک مثلاً یک آدم برجسته و انقلابی، اما از همین آقا شنیدم، که وقتی امام را دید، درس امام را دید، آمد سر درس گفت، گفت هر کس سر درس هر مرجعی میرود، برود، اما یک درس هم باید درس امام باشد. امام چیز دیگر است. رفتند خاموشش کنند، گُل کرد. جوهر داشت.
زینب کبری(س) جوهر داشت. امام زین العابدین(ع) جوهر داشت. در کاخ یزید، کاری کرد زینب کبری(س) که زن یزید علیه یزید شد. امام زین العابدین(ع) در کاخ یزید در شام کاری کرد که پسر یزید علیه یزید شد. در کنار خرابه جوری صحبت کرد، در مسجد جوری صحبت کرد، جوهر داشتند. این خبرنگاری که لنگه کفش به بوش پرتاب کرد، اسلحهاش خیلی قوی نبود، جگرش بالا بود، جوهر داشت. جوهر که داشته باشی، با لنگه کفش هم میشود دنیا را تکان داد. جوهر نداشته باشی...
بخشی از کارها، امکانات است، بخشی از کارها... من خیلی روی جوهر تکیه دارم، در دنیای آخوندی من دیدم در دنیای آخوندی، یک نفر مثل آیت الله مجتهدی تهران، تو کوچه و پس کوچهها... مدرسهی آقای مجتهدی تو کوچه پس کوچههاست. ماشین مشکل آنجا میرود. تو کوچههای تنگ تهران، دو سه هزار تا طلبهی فاضل میسازد. و آدم هم داریم، حوزهی علمیهاش، چه لوستری، چه کاشیکاریای، چه مناری، چه گنبدی، سی تا طلبهی به درد بخور تربیت نکردند. حرف اول و آخر را ارادهی خدا و جوهر انسان میزند.
یک وقت خدای نکرده جسارت به حوزهی نجف نشود. حوزهی نجف روی چشم ما، ولی افرادی که در نجف امام را ندیده بودند و چون ندیده بودند شناختی هم نداشتند. وقتی دیدند موسی عصا را انداخت و اژدها شد، همه ایمان آوردند به موسی! «وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ» (اعراف/120) وقتی درس امام در نجف شروع شد، همهی آقایان تسلیم شدند. «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» (طه/70) حوزهی نجف را زنده کرد. «دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم» (انفال/24) یک آدم بدردبخور در یک روستا باشد...
زیارت حضرت امیر! 14 سال بود، سالی هم 356 روز! 14 تا 365 روز ببینید چقدر میشود. هر شب سر ساعت دقیق ایشان میرفت حرم، و هر شب زیارت جامعه میخواند. مرتب! «مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّه»، «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (آلعمران/101)
5- نقش یاران حضرت امام در پیروزی انقلاب
یاران امام! در ایران امام یارانی داشت، که شاه هر چه اینها را زندان کرد، شکنجه کرد، یک موزهی تاریخ، موزهی عبرت هست آنجا شکنجهگاه بوده است. بد نیست آدم برود و آنجا را ببیند. چه آدمهایی را بردهاند و چه شکنجههایی کردهاند. اصلاً در صف میایستادند که کتک بخورند. میگفت: کتکش یک سمت، این توی صف ایستادنش بیشتر اذیتمان میکرد. آخر آدم در صف بایستد برای کتک خوردن؟ کتکهایش را بلالها خوردند، ابوذرها خوردند، ما به پلوهایش رسیدیم. همین نیروی هوایی، ستاریها داشت، خضراییها داشت، اردستانیها داشت، ما روی خون داریم زندگی میکنیم.
خدا هدایت کند کسانی که این خونها را فراموش میکنند. اگر مغرض هستند، و قابل هدایت نیستند، خدا قلع و قمعشان کند. افرادی که روی خون زندگی میکنند و این طور بدمستی میکنند.
یارانی امام خمینی داشت، مانند یاران موسی! فرعون گفت: شما به موسی ایمان آوردید؟ من شما را اینجا آوردم که با سحر و جادو آبروی موسی را بریزید، معجزهی موسی را دیدید، ایمان آوردید؟ «لَأُقَطِّعَنَّ» (اعراف/124) قطعه قطعهتان میکنم. «لَأُصَلِّبَنَّکُم» به درخت آویزانتان میکنم. گفتند: «فَاقْضِ» (طه/72) قضاوت کن. دستور بده ما را تکهتکه کنند. «إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا» امام یارانی داشت... دوازده سال بعضی از علماء زندان بودند. مثل آیت الله انواری. چه علمایی در زندان شهید شدند. مثل آیت الله غفاری، آیت الله سعیدی. چه غیر... چه اساتید دانشگاه شکنجههایی شدند. مقام معظم رهبری، تبعیدی، زندانی، شکنجه. آقای هاشمی همینطور، آقای باهنر همینطور، بهشتی همینطور، طالقانی همینطور، دو تا و ده تا و بیست تا نیست که آدم اسم ببرد. گفتند: «فَاقْضِ» ما را تکهتکه کن، ما دست از امام برنمیداریم. که قرآن هم میگوید: ساحرهایی که ایمان آورده بودند، گفتند: «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا»
خوب صدام امام را از عراق بیرون کرد. «لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا» (اعراف/88) قرآن میگوید: به شعیب پیغمبر گفتند تو اخلالگر هستی، «أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا» (هود/87) شعیب! تو میخواهی ما را به خاطر نمازی که میخوانی ما را ممنوع میکنی؟ شعیب! تبعیدت میکنیم. بکنید. مؤمن مثل آیینه است. آیینه را بزنی بشکنی، ذره ذرهاش هم بکنی، باز ذرهاش را برداری، باز میگوید: اینجا سیاه است. یعنی آیینه سالم باشد، میگوید: اینجا سیاه است. تکهتکهاش هم بکنی، قطعاتش را هم برداری، همان قطعهی کوچک میگوید: اینجا سیاه است. «المؤمن مرآة المؤمن» مؤمن آیینه است، یعنی مؤمن با شکسته شدن دست از هدفش برنمیدارد. اینطور نیست که حالا اگر تخم مرغ گران شود، دست از انقلاب بردارد، مثلاً یک چیزی ارزان شود، یک چیزی گران شود.
6- استقامت در راه حق، نه لجاجت بر حرف خود
«قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (احقاف/13) منتها این را اشتباه کردند. بعضیها الان یک هدفی دارند، یک خط سیاسی دارند، روی خط خودشان استقامت میکنند. نه خط خدا «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» نه اینکه چون این کلمه را گفتم، حالا هم روی این کلمه استقامت میکنم. باز هم میگویم... این خیلی مهم است. اگر گفتی خدا و ایستادهای، آن ارزش دارد. بنده یک چیزی را گفتهام، یک حرفی است در ایران و حرف غلطی است. میگویند: حرف مرد یکی است. این درست نیست. حرف مرد یکی نیست. حرف مرد حق است، اگر هشت تا حرف زد، دید هشت تا غلط است، باید حرف نهم را بزند. بنده میگویم اینجا تقلب شده است. میگوییم: خیلی خوب! بیایید صندوقها را بشمارید. حاضری اگر صندوق را شمردیم و تقلب نشده بود، بگویی؟ گفت: نه! من گفتهام تقلب، باز هم خواهم گفت: تقلب! حالا این را که میگویی: تقلب است، شمردیم، تقلب نبود. میگوید: نه! تقلب هم نبود، باز هم من میگویم: تقلب! ببینید، اگر «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» «اللَّهُ» بگو و استقامت کن، نه اینکه روی حرف خودت استقامت کن.
فرق بین لجاجت و استقامت چیست؟ استقامت، استقامت در راه حق است. لجاجت، استقامت در حرفی است که من زدم، من گفتم زنم را طلاق میدهم، حالا هم باید طلاق بدهم. بابا تو غلط کردی زنت را طلاق میدهی. اینجا وارسی کردیم، حق با خانم بود. نه چون من گفتم، حالا که رفت خانهی باباش، دیگر سراغش نمیروم. برگرد و بگو: بیخود گفتم باز هم میروم سراغش! خانم من اشتباه کردم. از شما معذرت میخواهم. تمام شد و رفت. نامردی تو که لجبازی میکنی. هر مقاومتی درست نیست. آدم گاهی به خانمش یک حرفی میزند. بعد میفهمد که اشتباه کرده است. باید برگردد. اگر یک بار دیگر انتخابات بشود، باز هم رأی نیاورم، باز هم میگویم: تقلب! چه منطقی است؟ یا من باید بشوم، یا میگویم: تقلب! یک بار دیگر هم انتخابات بشود، باز هم میگویم: تقلب!
ساحرها آمدند وقتی دیدند کار موسی سحر و جادو نیست، ایمان آوردند. ما هم باید وقتی دیدیم... صبح کافر بودند، غروب شهید شدند. یعنی ساعت 8 کافر بودند، ساعت 9 معجزهی موسی را دیدند، 9 و پنج دقیقه ایمان آوردند، عصری شهید شدند. صبح کافر، عصر شهید!
خدا رحمت کند شهید محراب آیت الله مدنی را، کسی که فامیلش بهایی بود، هدایتش کرد و آمد مسلمان شد. بعد این مسلمان طلبه شد، رفت نجف و طلبهی فاضلی شد. برگشت و به ایران آمد و در جبهه شهید شد. یعنی از انحراف مطلق، به عزت مطلق! انسان نباید یک حرفی که زد بایستد. گفتم به خانمم... برمیگردم. قالی فروشی میکنیم، میبینیم نمیصرفد، برو ملامین فروشی! اِ من پرستیژم تاجر ابریشم بوده است، تاجر قالی بوده است، حالا بروم و ملامین بفروشم؟ دمپایی بفروشم؟ بابا در تجارت قالی شکست خوردی، خوب برو یک شغل دیگر عوض کن.
7- خنثی شدن توطئههای دشمنان در برابر حرکت امام
نجات از عراق! «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرینَ» (انبیاء/70) خواستند امام را در عراق حنایش را کمرنگ کنند، امام عراق را زنده کرد. جوهر داشت. رفت به کویت برود، راهش ندادند. قرآن میگوید: «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» (کهف/77) موسی و یک پیغمبر دیگر، وارد یک قریهای شدند، یک تکه نان خواستند، کسی نان به این دو پیغمبر نداد. موسی و خضر! «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» حکومت کویت امام را به کویت راه نداد. فرانسه رفت، فرانسه که رفت، تمام خبرنگارها بلندگوی امام شدند، صدای امام را به دنیا پخش کردند. «وَ مِنَ الشَّیاطینِ مَنْ یَغُوصُون لَهُ» (انبیاء/82) قرآن میگوید: حضرت سلیمان یک مشت جن داشت، این جنها کمکش میکردند. «الشَّیاطینِ» اینجا مراد جنیها هستند. چون «کانَ مِنَ الْجِنِّ»، «وَ مِنَ الشَّیاطینِ مَنْ یَغُوصُون لَهُ» خبرنگارهای غیرمسلمان صدای امام را به دنیا پخش کردند.
امام پیروز شد، «یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) گروه گروه اعلام همبستگی! اولین گروه نیروی هوایی بود. و این افتخار برای شما هست. شاه فرار کرد، «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ» (دخان/25) قرآن میگوید که اینها با کاخ و اینها در رفتند. طاغوت فروپاشید، قرآن میگوید: «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً» (انبیاء/58) ابراهیم آمد و همهی بتها را قطعه قطعه کرد. هویدا وقتی میخواست اعدام شود، گفت: لعنت بر شاه! سگهای خودش را فراری داد، من را گیر شما انداخت. قرآن میگوید: تمام دوستیها تبدیل به دشمنی میشود، مگر دوستی متّقین! «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین» (زخرف/67) نظام شاهنشاهی فرو پاشید، ارزشها جلو آمد، وقت من دارد تمام میشود. ملت یکپارچه شدند. ناخالصیها، لیبرالها، منافقین، افرادی که یک بویی از اسلام شنیده بودند، داغ شده بودند، اما پخته نشده بودند. فرق بین داغ و پخته چیست؟ هر داغی سرد میشود، اما هیچ پختهای خام نمیشود. افرادی بودند در انقلاب که داغ شدند، اما پخته نشدند و مغزشان خام ماند. معلوم میشود که اینها هم ناخالص هستند. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» (بقره/72) قرآن میگوید: ناخالصیهای درون را ما لو دادیم. و حمایتهای غیبیمان را به مخلصین سرازیر کردیم.
8- اقتدار نظام اسلامی در سایهی خون شهداء و حضور مردم
کم کم روز به روز نظام اسلامی... قرآن میگوید: «فَاسْتَوى عَلى سُوقِه» (فتح/29) مثل درختی که روی پای خودش بایستد، نظام اسلامی. و الان بعد از سی سال، قدرت الآنمان از قدرت دو سال پیش، دو سال پیش از چهار سال پیش، چهار سال پیش از شش سال پیش، روز به روز از نظر، از هر جهت ما، از هر جهت روز به روز ما الحمدلله قویتر میشویم. دنیا روی ما حساب میکند.
سلام و صلوات بر امام و بر شهداء، شهدای نیروی هوایی، نیروی زمینی، نیروی دریایی، سپاه، بسیج، شهدای مردمی، ائمهی جمعهی شهید، این انقلاب روی خون ایستاده است. خیانت به انقلاب، خیانت به عزیزترین افراد است. بحث من نصفه شد. ولی حالا وقت تمام شده است. شب بیست و دوم بهمن، حالا برنامههای دیگر هم لابد تلویزیون دارد و از آن استفاده میکنید. چند تا دعا کنم.
خدایا! به آبروی شهدا، این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی متصل کن. ناخالصیهای این انقلاب را برطرف کن. گولخوردهها را نجات بده! لجبازها را از سواری بر خر شیطان پیاده کن. لجبازهای وابسته را که با عقربک شرق و غرب حرکت میکنند و قابل هدایت نیستند، خودت اینها را به حسابشان برس! مقام معظم رهبری، مرزداران ما، قوای مسلح ما، جوانان ما، ناموس ما، نسل ما، عقاید و افکار ما، آبروی ما، عزت ما، استقلال ما و هر چه که به ما مرحمت کردهای، در سایهی امام زمان حفظ بفرما! ما را سرباز امام زمان قرار بده. دشمن شاد نکن. به خانوادههای شهداء، جانبازان، اسراء، صبر جمیل مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- آیهی 122 سورهی توبه به چه امری سفارش میکند؟
1) هجرت برای کسب مال
2) هجرت برای تحصیل علم
3) هجرت برای حفظ دین
2- قرآن، بر کدام ویژگی مبلغان دین تأکید میورزد؟
1) ترس از خدا
2) نترسیدن از غیر خدا
3) هر دو مورد
3- آیه 195 سورهی آل عمران به کدام شیوهی حاکمان ظالم اشاره دارد؟
1) تبعید مردان خدا
2) زندانی کردن مخالفان
3) ترور مجاهدان راه خدا
4- آیه 13 سورهی احزاب از چه امری تمجید میکند؟
1) مقاومت در راه عقیده
2) استقامت در راه خدا
3) دوری از تعصّب و لجاجت
5- حضرت امام، چه مقدار به زیارت حضرت علی(ع) در نجف میرفت؟
1) همه ایام هفته
2) هفتهای یکبار
3) در مناسبتهای مذهبی
رسول خدا، امام مجتبی و امام رضا(علیهمالسلام)
تاریخ پخش: 14/11/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندهها زمانی پای تلویزیون نشستند که ایام سوگواری شهادت امام رضا و امام حسن و رحلت پیغمبر است. سه معصوم عزیز که چون اولین کاری هم که پیغمبر در مدینه کرد ساختن مسجد و وقف آن بود، بحث هفتهی وقف را هم روی این ایام گذاشتیم.
من راجع به وقف تقریباً سی، چهل تا نکته را در جلسهی قبل گفتم که حالا میخواهم راجع به پیغمبر صحبت کنم، ممکن است در لابه لایش هم باز حرفهایی از هفتهی گذشته هرچه خدا یاد من انداخت میگویم. ولی بحث من راجع به پیغمبر، امام رضا و امام حسن است. و من نمیدانم در سی دقیقه چطور سه تا معصوم را بگویم. فشرده میگویم.
1- آزار رسول خدا و یارانش در مکه
بسم الله الرحمن الرحیم. زجرهای پیامبر اکرم:
1- با شخصش، با شخصیتش چه کردند؟ با کتابش، با خانوادهاش، با پیروانش، با دخترش، با دامادش، با شعارش، با پایگاهش، با شعارش، به همهی اینها ظلم کردند. حالا یکی یکی.
با خودش؛ در جنگ احد لب حضرت پاره شد. دندان حضرت شکست. خاکستر سرش ریختند. در جنگ نزدیکترین افراد به دشمن، شخص پیغمبر بود.
با شخصیتش؛ چه تهمتهایی زدند؟ شاعر، ساحر، مجنون، کاهن، «یُعَلِّمُهُ بَشَر» (نحل/103) یک بشری به او یاد داده است. «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُون» (فرقان/4) یک قومی، یک باندی دارند پشت پرده کمکش میکنند. «أَساطیرُ الْأَوَّلین» (انعام/25)
با کتابش؛ گفتند: «أَساطیرُ الْأَوَّلین» یعنی اینها اسطوره و افسانه است. افسانهی پیشینیان است. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» (فصلت/26) عربیهایی که میخوانم قرآن است. گوش به حرف قرآن ندهید.
با خانوادهاش؛ آیات افک! نسبت بد دادن. سوء ظن بد بردن.
با پیروانش؛ گفتند: پیروان پیغمبر خل هستند. وقتی میگفتند: «آمِنوا» (بقره/13) ایمان بیاورید. میگفتند: «أَ نُؤْمِنُ» ما ایمان بیاوریم؟ «کَما آمَنَ السُّفَهاء» (بقره/13) همانطور که افراد بیخرد ایمان آوردند ما هم مثل عوام برویم ایمان بیاوریم؟ «أَ نُؤْمِنُ» یعنی به طرفدارانش میگفتند که اینها بیخرد هستند.
با دخترش؛ حضرت زهرا(س)، از سیلی زدن، آتش آوردن، لگد زدن، سقط کردن نوزاد در شکم.
با دامادش؛ کاری کردند که امیرالمؤمنین فرمود: بیست و پنج سال در خانه انگار تیغ در چشمم است. انگار استخوان در گلویم است. یکی از یاران پیغمبر که از دنیا رفت، امیرالمؤمنین بالای سرش حاضر شد. گفت: به پیغمبر سلام مرا برسان و به پیغمبر بگو که با علی چه کردند! کسی دو تا شاهد داشته باشد در دادگستری حقش را میگیرد. امیرالمؤمنین صد هزار شاهد در غدیر خم داشت نتوانست حقش را بگیرد.
با پایگاهش؛ مسجد، یک مسجد ضرار ساختند. منافقین آمدند یک مسجد ساختند، به اسم مسجد میخواستند توطئه کنند.
با شعارش؛ صدای اذان که بلند میشد، «وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً» (مائده/58) وقتی صدای اذان بلند میشد اینها مسخره میکردند. حضرت میفرمود: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت» (مناقب/ج3/ص247) هیچ پیغمبری به اندازهی من اذیت نشد. پیغمبر ما الگو است.
2- کمالات پیامبر در امور فردی و خانوادگی
هنوز دنیا به هیچ یک از کمالات پیغمبر نرسیده است. دندانپزشکهای ما سفارش مسواک میکنند. اما پیغمبر ما مسواکش پشت گوشش بود. وقتی از دنیا رفت، بلندش کردند دیدند زیر سرش مسواک است. مسئولین بهداشت ما ضد عفونی میکنند، اما پیغمبر ما تابستان لباسهایش را در دیگ میجوشاند. دکترهای تغذیهی ما مراعات بهداشت را میکنند، اما باز هم غذای بیرون را میخورند. پیغمبر ما غذای بیرون را نمیخورد. میگفت: این مرغ را نمیدانم چه غذایی خورده است؟ جوجه میگرفت در خانه دانه میداد، بزرگ که میشد میکشت و میخورد. یعنی می گفت: نگران هستم غذای بیرون بهداشتی نباشد. قوای مسلح ما احترام میگذارند. اما پیغمبر ما به زمینی رسید کفشهایش را کند. گفتند: یا رسول الله چرا کفشهایت را کندی؟ فرمود: اینجا زمینی است که مسلمانها روی آن تیراندازی میکنند. زمینی که سرباز اسلامی در آن تیراندازی یاد بگیرد، مثل مسجد مقدس است. من به احترام مسجد کفشم را کندم. هیچ کمالی روی کرهی زمین نیست مگر اینکه اعلی درجهاش را...
الآن بیشترین پولی که خرج آرایش میکنند، شبی است که عروس میخواهد در حجله برود. آنجا بالاترین پول را برای آرایش صورت عروس میدهند. در عین حال که خیلی پول برای آرایش میدهند، آنوقت پیراهن عروس گرانتر از صورت عروس است. یعنی قیمت پیراهن بیش از پول آرایشگاه است. ولی پیغمبر ما هزار و چهار صد سال پیش بوی عطر صورتش گرانتر از بوی پیراهنش بود. یعنی الآن بعد از هزار و چهار صد سال حتی عروسهای ما پیراهنشان گرانتر از آرایششان است. پیغمبر ما هزار و چهارصد سال پیش عطرش گرانتر از پیراهنش بود.
پیغمبر ما سجده میکرد، کوچولوها روی کمرش بازی میکردند. سجده را طول داد. بعد از نماز گفتند: یا رسول الله چرا سجده را طول دادی؟ فرمود: کمرم میدان ورزش بود. خواستم بازی بچهها به هم نخورد. کدام یکی از امور تربیتیها، چه پدری، چه مادری، چه روانشناس کودکی به این مرحله رسیده است؟ همسرداریاش، بهداشتش، جبهههایش، اشکش، اخلاصش، عفوش، روز فتح مکه تمام مخالفینش را در یک دقیقه بخشید. یوسف هنرش این بود که برادرانش را بخشید. یوسف دوازده نفر را بخشید. پیغمبر ما در یک روز همهی مردم مکه را بخشید. این خیلی مهم است. یعنی ما یک چیزی میگوییم و یک چیزی میشنویم. خدایا به آبروی پیغمبر ما را از بهترین امت پیغمبر قرار بده. به آبروی پیغمبر به ما توفیق بده تو را، تو را که نمیشود شناخت. آن مقداری که میشود، اعلی درجه شناخت نسبت به خودت، پیغمبرت، قرآنت، اهلبیت پیغمبر، بالاترین درجه معرفت و مودت و اطاعت را نسبت به اینها به ما مرحمت بفرما.
3- حضور زنان در ساختن مسجدالنبی
خوب برویم سراغ امام رضا. چون باید سه شاخه صحبت کنیم. حالا چون هفتهی وقف هم هست، این جمله یادم آمد بگویم. پیغمبر وقتی وارد مدینه شد، اولین کارش مسجد بود. خودش هم در مسجد گلکشی میکرد، سنگکشی میکرد. زنها هم شریک شدند. یک روز زنها گفتند: آقا! ما هم مسلمان هستیم میخواهیم در مسجد سازی کمک کنیم. فرمود: چون با مردها مخلوط میشوید، یک روز میگوییم: مردها نیایند، زنها حمل و نقل مصالح کنند. در خندق اولین کلنگ را پیغمبر به زمین زد. هرجای زمین هم سفت بود پیغمبر را صدا میزدند که تو بیا کمک کن. ما چه میکنیم؟ فوقش یک تکه زمین وقف میکنیم. امام حسین علی اصغر وقف کرد. علی اکبر وقف کرد. اینها تمام هستیشان را وقف کردند. خدیجه همهی اموالش را وقف دین کرد. اما سراغ امام رضا برویم.
عرض کنم به حضور شما که یک روز مأمون به امام رضا گفت: بیا ولیعهد من باش. من خلیفه هستم. تو جانشین من! امام رضا فرمود: این خلیفهگی را خدا به تو داده یا خودت غصب کردی؟ اگر خدا به تو داده، چیزی را که خدا به تو داده حق نداری به دیگری بدهی. اگر هم دزدیدی، مال دزدی بخشیدن ندارد. خیلی قشنگ است. چطور اینها از دین حمایت میکردند.
گاهی وقتها یاران اهل بیت با طنز اینها را محکوم میکردند. با طنز! خیلی قشنگ است. یکی از اینها وارد جلسه شد. یک آدم عادی بود. پایین بنشیند یا بالا بنشیند رفت روی تخت که نباید بنشیند به نظر آنها نشست. او را پایین آوردند و یک سیلی هم فرض کنید به او زدند. بلند بلند گریه کرد. گفتند: حالا این سیلی اینقدر گریه دارد؟ گفت: من یک دقیقه جای خلیفه نشستم به من کتک زد. این خلیفه یک عمری است جای پیغمبر نشسته است. این باید گریه کند. یعنی با طنز ثابت میکردند که حکومت شما غصبی است.
امام رضا یک زمانی دید بین امین و مأمون پسران هارونالرشید دعوا است. گفت: «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» اینها خودشان به جان هم افتادند، درگیری سگ و گربه، ما از این فرصت استفاده کنیم یک سری بزنیم. چند تا سفر برویم. ولذا سفرهای امام رضا به بصره، به کوفه، حتی به ایران آمد. با طرفدارانشان ملاقاتهایی داشت. مکتب اهلبیت را ترویج میکرد. امام رضا چه کسی بود؟
4- توجه ویژهی امام رضا(علیهالسلام) به نماز و قرآن
دعبل یک کسی بود که شعرهایش، شعرهای حماسی و مذهبی بود. مکتبی بود. حکومت بنی عباس میخواست او را بگیرد و اعدامش کند. 20 سال چوب دارش روی دوشش و فراری بود. بیست سال، چه شعرایی داشتیم؟ بیست سال آوارگی! یک روز امام رضا فرمود: من میخواهم یک جایزه به تو بدهم. پیراهنش را کند و داد. گفت: «احْتَفِظْ بِهَذَا الْقَمِیصِ» این پیراهن را خوب نگهدار. «فَقَدْ صَلَّیْتُ فِیهِ أَلْفَ لَیْلَةٍ» (وسایلالشیعه/ج4/ص99) و در هر شبی، «أَلْفَ رَکْعَةٍ» هزار شب با این پیراهن نماز خواندم و هر شبی هزار رکعت نماز خواندم. هزار هزار، یک میلیون رکعت نماز در این پیراهن خواندم. یک میلیون رکعتی که در کل هشتاد سال ما یکی از آن رکعتها پیدا نمیشود. شما جرأت دارید دستت را بلند کنی و بگویی: من در عمرم یک رکعت نماز با توجه خواندم؟ یک میلیون رکعت نماز با توجه که هشتاد سال ما یکی از آن رکعتها را ندارد. بخشش یک چنین پیراهنی به یک چنین شاعری! و فرمود: «وَ خَتَمْتُ فِیهِ الْقُرْآنَ أَلْفَ خَتْمَةٍ الْحَدِیث» (وسایلالشیعه/ج4/ص99)هزار بار هم قرآن ختم کردم.
امام رضا در بخشی از عمرشان حداقل، شاید هم در همهی عمرشان حالا من همهی عمر را نمیگویم. هر سه روز یک ختم قرآن میکردند. میگفت: من میتوانم زودتر ختم قرآن کنم. منتهی در هر آیهای فکر میکنم که این آیه در کجا نازل شد؟ در چه زمانی؟ در چه مکانی؟ به چه مخاطبی و در چه موضوعی؟ چون با این توجهات قرآن میخوانم، خسته نمیشد؟ نه! ماهی از شنا خسته نمیشود. ما هستیم که یک صفحه قرآن میخوانیم خسته میشویم. ماهی از شنا خسته نمیشود. از امام رضا بشنوید. ایامی که بحث را میشنوید شهادت امام رضا(ع) است.
شخصی به نام «عمروصابی» بود. عمران صابئی! صابی همان «صابئین» است که در قرآن آمده است. اسم چند فرقه در قرآن است. یهود اسمش در قرآن است. مجوس هست. نصارا هست. صابئین هم هست. الآن هم در ایران در قسمت اهواز و بصره صابئین هستند که میگویند: «صُبّی» اینها زندگیشان باید در کنار رودخانه باشد. رابطهشان با حضرت یحیی، با بعضی از ستارهها، مراسم و آدابی دارند. رهبرشان «عمران صابئی» بود. هم دانشمند بود و هم خیلی قوی! با امام رضا بحث میکرد. خوب در وسط بحث گفت: «فَقَدْ رَقَّ قَلْبِی» (بحارالانوار/ج10/ص313) الآن دلم نرم شده است. زیر بار نمیرفت. در یکی از بحثها به امام رضا گفت: حالا درست میگویی. حالا فهمیدم حق با شماست. تا گفت: دلم نرم شده. صدای اذان بلند شد. امام رضا فرمود: برویم نماز! گفتند: امام رضا! این جلسه، جلسهی مهمی است. حالا نمازت را عقب بیانداز. این مهمترین جلسهی تاریخ است. رهبر یک فرقه است. اگر این مسلمان شود همهی فرقه مسلمان میشوند. شما حالا نمازتان را چند دقیقه عقب بیاندازید، فرمود: نماز میخوانیم و برمیگردیم. چه میفهمیم؟ مهمترین جلسات تاریخ را امام رضا برای نماز اول وقت تعطیل کرد. اینها چه به ما میگوید؟
5- برخورد امام رضا(علیهالسلام) با شیعیان غیرواقعی
امام رضا با آدمهایی که پز میدادند و واقعیت نداشتند برخورد میکرد. جمعی از شیعیان خدمت امام رضا آمدند. آن زمانی که امام رضا در خراسان بود. از راههای دور خدمت امام رضا آمده بودند. گفتند: ما شیعه هستیم. خوب اینها ضمن اینکه شیعه بودند، گناهکار هم بودند. یک ماه در خراسان ماندند و هر روز دو بار آمدند، امام رضا آنها را راه نداد. به آن دربان گفتند: به امام رضا بگو: ما شیعه هستیم از راه دور آمدیم. برویم بگوییم: ما یک ماه مشهد، خراسان بودیم و امام رضا با ما ملاقات نداشت. این ننگ ما است! امام رضا فرمود: خیلی خوب، بعد از سی روز گفت: بیایید. گفتند: آقا یک ماه است، روزی دوبار آمدیم. شصت بار آمدیم شما ما را راه ندادید. گفت: شما میگویید: شیعه هستیم. اما این خلافکاری را میکنید. این کار را میکنید. این کار را میکنید. مگر میشود هرکسی بگوید: من شیعه هستم؟
در زمین وقفی نشسته و حق وقف را نمیدهد. حضرت عباسی اگر این دکان برای خودت بود، میخواستی اجاره بدهی چقدر اجاره میدادی؟ وجدان هم خوب چیزی است. قرآن میگوید: میخواهید یک چیزی به فقیر بدهید، یک چیزی بده که اگر خودت هم فقیر بودی، میگرفتی. این لباسی که به فقیر میدهی، اگر خودت فقیر بودی این لباس را به تو میدادند میگرفتی؟ «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیه» (بقره/267) قرآن میگوید: اگر خودت بودی نمیگرفتی. «إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا» (بقره/267) مگر اغماض کنی. وجداناً اگر این مغازهای که اینقدر اجاره میدهی، مغازهی خودت بود میخواستی بدهی، اینقدر میدادی؟ انصاف کجاست؟ بعد هم فکر نکن زرنگی است. بسیاری از مشکلات ما به خاطر گناهان ما است. امام رضا فرمود: شما میگویید: شیعه هستم، ولی گناهکار هستید. لقمهتان، فکرتان، عملتان، زبانتان، اینها گفتند: خوب معذرت می خواهیم. استغفار کردند. گفتند: دیگر این کار را نمیکنیم. قول میدهیم این کار را نکنیم. بعد امام رضا به دربانش گفت: چند بار است اینها آمدند؟ گفت: آقا سی روز، روزی دوبار، شصت بار! گفت: خیلی خوب، شما شصت بار بیرون برو و داخل بیا. به اینها سلام کن و سلام مرا برسان. شصت بار هی بیرون رفت و بعد گفت: سلام علیکم و رحمة الله! امام رضا به شما سلام رساند. دوباره رفت سلام علیکم و رحمة الله! امام رضا به شما سلام رساند. یعنی شصت باری که اینها آمده بودند و برگشته بودند، امام رضا شصت بار به دربانش گفت: بر اینها وارد شو و سلام کن و سلام مرا هم برسان. چقدر نکتهی تربیتی دارد؟ که اگر ما کسی را رنجاندیم باید عذرخواهی کنیم.
خدا آیت الله ربانی املشی را رحمت کند. یکبار به من گفت: امام من را خواست. فرمود: در فلان جا حرفی زدم که تو هم از حرف من ضربه خوردی. ایشان دادستان بود. امام یک تشری رفت که یک ترکش آن هم به ایشان میخورد. بعد امام ایشان را خواسته بود و گفته بود که شما مرا ببخشید! گفت: آقا خواهش میکنم. ما مخلص شما هستیم. گفت: در عین حال من این کلمه را که گفتم، ترکش آن به تو هم خورد.
گاهی وقتها انسان یک گناهانی میکند نمیفهمد. نمیفهمد. «عَصَیْتُکَ بِجَهْلِی» (بحارالانوار/ج94/ص183) و بیایید امشب که شب شهادت است یک عذرخواهی کنیم. عذرخواهی این است: «استغفرالله ربی و اتوب الیه» یعنی خدایا ما را ببخش. اگر عفو خدا نباشد گاهی وقتها نمیفهمیم چه کردیم. یک وقت مثلی زدم، گاهی بچهها در کوچه بازی میکنند توپ در خانهی همسایهها میافتد. در را میزنند حاج آقا! ببخشید ما داشتیم بازی میکردیم توپمان در خانهی شما افتاد. بیزحمت توپ را به ما بده. این فکر میکند، توپش افتاد. میگوید: بیا! میخواهی بگویم چه کردهای؟ توپ افتاد به شیشه خورد. شیشه شکست و در اتاق ریخت. پای شیشه بچهی کوچک من دختر سه ساله خوابیده بود. این شیشه صورت بچهی سه سالهی مرا پاره کرد. بردیم بخیه کردیم و این بزرگ هم شود جای بخیهها هست. سرنوشت دختر من را تو با این توپ بازیات... ما فکر میکنیم یک توپ انداختیم. ببخشید توپ را بده! خیلی وقتها که یک کاری میکنیم خدا میداند چه کردهایم. همینطور آب پنیر را پای درخت میریزیم. خوب این درخت برای شهرداری است. آب پنیر نمک دارد. آب نمک درخت را خشک میکند. این درخت با چه بودجهای... همینطور جارو میکنیم و آشغالهایش را در جوی میریزیم. هرچه زیاد است در جوی میریزیم. خوب این جوی گرفته میشود. بعد باران میآید آب میایستد. سیل میشود. چه ضرری؟ خدا میداند چه گناهان نامرئی کردیم. همینطور عزاداری کردیم. بلندگوی مسجد چند نفر را از خواب بیدار کرده است؟
امام رضا فرمود: به تعداد بارهایی که اینها آمدند و ما آنها را راه ندادیم، حالا تو برو ابلاغ سلام کن. این هم یک کار از امام رضا(ع).
6- علم و آگاهی امام رضا(علیهالسلام) از امور آسمانها
امام رضا(ع)، خاطرهای دیگر. امام رضا(ع) ولیعهد شد، مدتی باران نیامد. میگفتند که به خاطر قدوم امام رضا(ع) است. «إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُم» (یس/18) در قرآن میگوید: نسبت به پیغمبرها فال بد میزدند. میگفتند: این قدم پیغمبر است که مثلاً به این مشکل برخوردند. «قَالُواْ طَئرُِکُم مَّعَکُمْ» (یس/19) نخیر! نحسی از خودتان است. انبیا نحس نیستند. گفتند: امام رضا ولیعهد شده، باران نمیآید. مأمون به امام رضا گفت: یک نماز باران بخوان. امام رضا فرمود: دوشنبه! مأمون گفت: چرا دوشنبه؟ گفت: جدم را خواب دیدم. پیغمبر و امیرالمؤمنین فرمود: دوشنبه نماز بخوان. خوب دوشنبه رفت بیرون نماز بخواند، مردم هم رفتند با امام رضا، یک ابری آمد، مردم خوشی کردند فرمود: صبر کنید. این ابر برای شما نیست. این ابر مثلاً برای منطقهی فلانجا است. یک ابر دیگر آمد. باز مردم گفتند، فرمود: این هم... ده قطعه ابر رد شد. امام رضا فرمود: این برای شما نیست. این برای فلان منطقه، این برای فلان منطقه، این برای فلان منطقه، ابر یازدهمی فرمود: این برای منطقهی شماست. گفتند: بدویم خانه! فرمود: ندوید. آرام بروید وقتی همه به خانه رسیدید، باران شروع میشود. ببینید اینکه امام رضا ابرها را میداند که این ابر ششم برای کدام منطقه است. این ابر هفتم برای کدام منطقه است. چیزی نیست، اینها را تعجب نکنید.
هدهد یک پرنده بود. نزد سلیمان آمد. سلیمان گفت: کجا بودی نبودی؟ گفت: اطلاعات جدید! گفت: چیست؟ «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِط» (نمل/22) بر چیزی احاطه دارم که تو هم که سلیمان هستی نمیدانی. گفت: چه؟ گفت: در منطقهای پرواز میکردم، که مردم خورشید پرست بودند. پادشاهشان خانم بود. این خانم «وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ» (نمل/23) بر تخت بزرگی نشسته بود. یعنی چه؟ از این چه میفهمید؟ آیهی قرآن است. یعنی هدهد میفهمد که خورشید پرستی شرک است. و خورشید پرستی خلاف است. و این خانم پادشاه است. و این هم که زیر پایش است، تخت است. «وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ» یعنی هدهد علم دارد به اینکه شرک است، توحید است، انحراف است، این انحراف را باید به چه کسی بگوید. باید به سلیمان بگوید. این خانم است. این پادشاه است. این تخت عظیم است. وقتی یک هدهد را قرآن میگوید: علم به جزئیات دارد، حالا امام رضا علم ندارد که این قطعهی ششم برای کدام منطقه است؟ قطعهی هفتم برای کدام منطقه است؟ ما چه تعجبی داریم؟ خوب یک شیرینی دیگر از امام رضا بگویم. که این دیگر حالا دلم میخواهد گوش بدهند.
در این بقاع متبرکه و امام رضا(ع)، البته در حرم امام رضا(ع) این کار شده است. حلقههای معرفتی در حرم امام رضا هست، کار خوبی است. طلبههای فاضلی مینشینند، و زوارها سؤالهای مختلفی که دارند. دفتر تبلیغات قم هم یک چنین کاری کرده است. دویست تا طلبهی دانشمند را گرفته، پاسخ به همه رقم سؤالات، سؤالات سیاسی، اقتصادی، کلامی، تاریخی، فقهی، یک شماره تلفن دفتر تبلیغات اعلام کرده، این کار خوبی است. ما در تمام بقعههایمان باید اسلام شناس باشد. ما به جای اینکه کاشی و لوستر عوض کنیم، یک دانشمند را اینجا بیاوریم. که این دانشمند پاسخ به سؤالات بدهد. بچههای مدرسه تا پانصد متر، تا یک کیلومتر، همه بچهها به این امامزاده بیایند و بروند. از امامزاده به آنها هدیه داده شود و آنها بیایند، بروند. احیاء امامزاده به کاشیکاری نیست. من نمیفهمم اینکه میگویند: کاشی کاری اسلامی معماری شاه عباس! این از کجا پیدا شد که مظهر دین ما کاشیکاریهای زمان شاه عباس بوده؟ نه آقا به جای گل و بوته، به جای خط کوفی و سیخی و میخی
7- عمران فرهنگی مساجد در کنار عمران بنای مساجد
من یک مسجد رفتم خیلی خوشم آمد. دیدم به دیوارش نوشته، شکیات نماز، شک یک و دو، دو و سه، سه و چهار. دیگر باقی شکها را ننوشته بود. چون آنها مورد نیاز نیست یا کم است. شرایط امام جماعت، آداب مسجد، ما کلمات امام رضا را روی دیوار عوض گل و بوته بزنیم. کلمات حضرت معصومه را بزنیم. کلمات حضرت عبدالعظیم را بزنیم در حرم عبدالعظیم. یک کار ابتکاری بکنیم. ضریح برای حضرت مسلم میسازیم، برای امام حسین میسازیم، کلمات امام حسین را بگذاریم. «هیهات من الذلة» امام حسین چقدر حرف زد؟ امام رضا فرمود: لبم را که تکان میدهم به من بگویید: ای امام رضا این حرفی که میزنی از کدام آیه است تا من ثابت کنم تمام کلمات من ریشهاش قرآن است. ریشهاش قرآن است. این خیلی مهم است. «وَ کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن» (وسایل الشیعه/ج6/ص217) یعنی امام رضا هرچه حرف میزد از قرآن حرف میزد. مملکت ما باید مملکت قرآنی باشد.
قرآن یعنی 5 کار: قرائت، «فَاقْرَؤُا» (مزمل/20)، ترتیل «رَتِّل الْقُرْآن» (مزمل/4) تدبر «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون» (نسا/82) عمل. البته... ابلاغ، تبلیغ دیگران. البته کسی هوشش خوب است، اگر کسی هوشش خوب است، حفظ قرآن هم یک نعمتی است. ولی آدمهای متوسط نه. اگر میخواهیم بچهها قرآن حفظ کنند، عبارات چند کلمهای را حفظ کنند. مثلاً «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره/83) با مردم خوب حرف بزنید. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (بقره/83)
من یک نوه دارم، چهار سالش بود برای حفظ قرآن فرستادیم. دیدم این مربی بی سلیقه آیهای را به این بچهی چهار ساله گفته که مراجع تقلید هم حفظ نیستند. «وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ» (مائده/3) سختترین آیهها را یاد بچهی چهار ساله داده است. خوب این معلم در مخش تجدید نظر کند. شما اگر یک بچهی شیر خواره میلرزد، لحاف کرسی رویش بیاندازی خوب خفه میشود. ما گاهی وقتها مشکل سلیقه داریم. ان بودجهای که اوقاف خرج قرآن میکند، خرج تدبر هم بکند. روز قیامت باید جواب بدهند. شما چند میلیون تومان خرج حفظ قرآن کردی که پوست قرآن است؟ چند میلیون خرج مغز قرآن کردی؟ نمیگویم حفظ نباشد. نمیگویم تجوید نباشد. ببینید یک چیزی برای شما بگویم. مغز تخمه را بکاری سبز نمیشود. پوست تخمه را هم بکاری سبز نمیشود. اگر هم میخواهی سبز شود باید تخمه با مغزش باشد. شما مغز تخمه را بکاری یا پوستش سبز نمیشود. پوست قرآن و مغز قرآن. ما به پوست رسیدیم یا به مغز؟ الآن حافظ قرآن در ایران چند تا است؟ مفسر قرآن چند تا است؟ ما الآن هزارها آدم در حوزه داریم، رسائل و مکاسب و کفایه خوانده است، البته آنها را باید بخوانند. اما شما پنجاه نفر را پیدا کنید دو تا تفسیر را مباحثه کرده باشد. یک مقداری بودجهی اوقاف باید خرج مغز شود. اگر بیست بار حافظین بینالملل و قاریان بینالملل آمدند، خوب یکبار هم مفسرین بینالملل بیایند. چرا تا به حال مفسرین بینالملل در ایران در این سی سال جلسه نداشتند؟ ولی قاریان هر سال جلسه دارند. بودجههای... هم ظاهر و هم باطن، هم پوست هم مغز، هم تجوید و تلاوت هم تدبر، و تدبر مهمتر از آن است.
امام رضا تابستانها روی حصیر مینشست.
نظم امام رضا، 5 مسواک داشت. یکی نوشته بود مسواک برای نماز صبح، برای نماز ظهر، برای نماز عصر، تنظیم باشد. یک کسی آمد گفت: آقا من چند جفت کفش دارم اسراف است؟ فرمود: نه، بالاخره علی التناوب پا میکنی. کسی اگر پنج تا کفش دارد ولی هر روز یکی را میپوشد. این اسراف نیست. اسراف این است که آدم کفش را دور بیاندازد. اما اگر کسی از همه چیزهایی که دارد استفاده میکند، آن اسراف نیست. شاید هم امام رضا میخواست دقت کارش را بگوید. شاید هم چیز دیگر است، نمیدانم. ما یک چیزهایی را نمیفهمیم. نمیفهمیم که امام رضا چه میکند.
مهمان خانهی امام رضا آمد دستش را دراز کند، فتیلهی چراغ را درست کند، امام رضا دستش را پیش گرفت و فرمود: ما اهلبیت از مهمان در خانه کار نمیکشیم. علامت جفا و نامردی این است که آدم مهمان را ببرد، بعد به مهمان بگوید: این کار را بکن. مهمان نباید در خانه کار کند.
امام رضا به بردههایش فرمود: اگر یکوقت شما را صدا زدم، و حتی بالای سر شما ایستادم گفتم: بیا، اگر دارید غذا میخورید راضی نیستم بلند شوید. سیر شوید بروید. یک چیزی بگویم مدیران جامعهی ما گوش بدهند. نمیدانم حتماً جمعی از مدیران هستند. مقایسه مدیریت ما با مدیریت امام رضا! لا اله الا الله! زشت است. ما هنوز بالغ نشدیم که اینها که بودند. نمیفهمیم!
8- عنایت امام رضا(علیهالسلام) به بردگان و ضعیفان
روزهای آخر بود. ساعتهای آخر بود. امام رضا فرمود: این ناهار آخر است. همهی بردهها سر سفره بیایند. من میخواهم با بردهها غذا بخورم. امام رضا با بردهاش مشورت میکرد. گفت: آقا از من نپرس. آخر من بردهی تو هستم. یک غلام سیاه! فرمود: اشکالی دارد خدا یک چیزی به ذهن تو بیاندازد که به ذهن ما نیاندازد؟ خوب این مدیریت امام رضا.
من را هم بردند در یکی از جاهای بالا. گفتند: آقا یک درس اخلاق بگو. ما را از این اتاق به آن اتاق بردند. این اتاق، آن اتاق، بالاخره دیدم یک پنج، شش نفر از این سران هستند. گفتند: دو تا حدیث اخلاقی بگو. گفتم: همین که اینجا آمدید ضد اخلاق است. مگر قال الصادق قایم موشک بازی دارد؟ حرفهای محرمانه سری که نیست. نقشهی جنگ که نیست. دو تا حدیث است بروید در مسجد بخوانید بقیه هم گوش بدهند. شما فکر میکنید حالا که مدیریت دارید باید مثلاً جلسهی موعظهتان هم جلسهی ویژه باشد. این مدیریتهای ما که فکر میکنیم حتماً باید ماشین چی و تلفنچی، اینها مدیریتهای پلاستیکی، خیالی است. و لذا مردم هم دوستمان ندارند.
فرمود: روزهای آخر است، میخواهم آخرین غذا را با شما بخورم. گفتند: آقا با بردهها! گفت: باشد من همیشه با بردهها غذا میخورم. بردهها هم نمیدانستند که امام رضا مسموم شده، و دارد کلافه میشود. هی امام رضا خودش را نگه داشت. هی بگو، بخند، همینطور آزاد! خیلی جلسه طول کشید. امام رضا هم سوخت و هیچ نگفت. یکی یکی رفتند، تا آخری رفت و در را بست، غلتید، غلتید، غلتید، گفتند: چه شد؟ گفت: سوختم! گفتند: چه مدت است؟ گفت: خیلی وقت است سوختم! ولی من دیدم اگر روبروی بردهها بگویم: سوختم، غذا به دهان بردهها نمیچسبد! تشخیص دادم بسوزم، ولی غذا به دهان بردهها تلخ نشود. کدام مدیر، اصلاً دکترای مدیریت، نمیدانم فوق لیسانس مدیریت، نمیدانم، اینها نیست، نیست. اینهایی که ما میگوییم نیست. اصلاً مدیریت چیز دیگر است. بالاترین مدرک های مدیریت را ما داریم. اگر خبر مرگ ما را به پسر ما بگویند، مثلاً بنده دکترای مدیریت، شما الآن بگو: قرائتی مرد! قرائتی مرد! اِ... مرگ برای همه هست. هیچ! این پیداست که سی سالی که در نهضت بودم موفق نبودم. سرهنگی موفق است که اگر سربازی از پادگان رفت و داماد شد، برای این سرهنگ کارت عروسی بفرستد. که داماد شدم عروسی من بیا. یعنی دوستت دارم میخواهم در عروسی من بیایی. اگر در پادگان چنین کردند، بیرون از پادگان فرار کردند، پیداست سرهنگ شکست خورده است. ادب دادن از ترس، این دلیل بر محبوبیت نیست. این چون حقوق بگیر من است، قربان من میرود. حقوقش را ندهم قهر میکند. امام رضا این رقمی نبود. مدیریت اسلام چیز دیگر است.
سه تا سلام میدهم با من بگویید. یکی به پیغمبر، سلام به آنها میرسد و جواب را هم تحویل میگیریم. «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا محمد بن عبدالله و رحمة الله و برکاته»
به امام حسن؛ «السلام علیک یا حسن بن علی المجتبی و رحمة الله و برکاته» ما در مسجدها، در میان چهارده معصوم سه تا را گزینش میکنیم. رو به قبله به امام حسین، بعد به امام رضا، بعد به امام زمان، چرا اینطوری سلام میکنیم؟ اینطوری سلام کنیم. «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا امیرالمومنین، السلام علیک یا فاطمه، السلام علیک یا حسن بن علی» به چارده معصوم سلام کنیم. یک سلام به چهارده معصوم. من نمیدانم دلیل اینکه در چهارده معصوم سه تا را درمیآوریم سلام میکنیم پایش به کجا بند است؟ خیلی در دین ما سلیقه به کار رفته است. سلیقههایی که پایش به قرآن و عقل وصل نیست. امام حسن، امام امام حسین بود. ولی امام حسین امام امام حسن نبود. بنابراین درست نیست که به امام حسن سلام نکنیم، به امام حسین سلام کنیم. از امشب تصمیم بگیرید در هر مسجدی به چهارده معصوم سلام کنید منتهی سلام مختصر، که خیلی هم طول نکشد. «السلام علیک یا جعفر بن محمد، السلام علیک یا موسیبن جعفر» یه چهارده معصوم سلام کنیم.
خدایا معرفت و مودت و اطاعت ما را روز به روز نسبت به خودت و قرآن و اولیائت بیشتر بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- آیهی 25 سورهی انعام، کدام تهمتِ مخالفان پیامبر را بیان میکند؟
1) کاهن بودن پیامبر
2) اسطوره بودن قرآن
3) شاعر بودن پیامبر
2- بر اساس آیه 58 سورهی مائده، منافقان چه چیزی را به تمسخر میگرفتند؟
1) نماز و مسجد
2) تلاوت قرآن
3) انفاق به محرومان
3- در ساختن مسجد پیامبر در مدینه، چه کسانی مشارکت داشتند؟
1) مردان مدینه
2) زنان مدینه
3) مردان و زنان مدینه
4- بر اساس روایات، امام رضا(علیهالسلام) هر چند روز یکبار قرآن را ختم میکردند؟
1) سه روز یکبار
2) ده روز یکبار
3) سی روز یکبار
5- ریشهی سخنان امام رضا(علیهالسلام) چه بود؟
1) احادیث رسول خدا(صلوات الله علیه)
2) سخنان امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
3) آیات قرآن کریم
رسول خدا، امام مجتبی و امام رضا(علیهمالسلام)
تاریخ پخش: 14/11/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندهها زمانی پای تلویزیون نشستند که ایام سوگواری شهادت امام رضا و امام حسن و رحلت پیغمبر است. سه معصوم عزیز که چون اولین کاری هم که پیغمبر در مدینه کرد ساختن مسجد و وقف آن بود، بحث هفتهی وقف را هم روی این ایام گذاشتیم.
من راجع به وقف تقریباً سی، چهل تا نکته را در جلسهی قبل گفتم که حالا میخواهم راجع به پیغمبر صحبت کنم، ممکن است در لابه لایش هم باز حرفهایی از هفتهی گذشته هرچه خدا یاد من انداخت میگویم. ولی بحث من راجع به پیغمبر، امام رضا و امام حسن است. و من نمیدانم در سی دقیقه چطور سه تا معصوم را بگویم. فشرده میگویم.
1- آزار رسول خدا و یارانش در مکه
بسم الله الرحمن الرحیم. زجرهای پیامبر اکرم:
1- با شخصش، با شخصیتش چه کردند؟ با کتابش، با خانوادهاش، با پیروانش، با دخترش، با دامادش، با شعارش، با پایگاهش، با شعارش، به همهی اینها ظلم کردند. حالا یکی یکی.
با خودش؛ در جنگ احد لب حضرت پاره شد. دندان حضرت شکست. خاکستر سرش ریختند. در جنگ نزدیکترین افراد به دشمن، شخص پیغمبر بود.
با شخصیتش؛ چه تهمتهایی زدند؟ شاعر، ساحر، مجنون، کاهن، «یُعَلِّمُهُ بَشَر» (نحل/103) یک بشری به او یاد داده است. «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُون» (فرقان/4) یک قومی، یک باندی دارند پشت پرده کمکش میکنند. «أَساطیرُ الْأَوَّلین» (انعام/25)
با کتابش؛ گفتند: «أَساطیرُ الْأَوَّلین» یعنی اینها اسطوره و افسانه است. افسانهی پیشینیان است. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» (فصلت/26) عربیهایی که میخوانم قرآن است. گوش به حرف قرآن ندهید.
با خانوادهاش؛ آیات افک! نسبت بد دادن. سوء ظن بد بردن.
با پیروانش؛ گفتند: پیروان پیغمبر خل هستند. وقتی میگفتند: «آمِنوا» (بقره/13) ایمان بیاورید. میگفتند: «أَ نُؤْمِنُ» ما ایمان بیاوریم؟ «کَما آمَنَ السُّفَهاء» (بقره/13) همانطور که افراد بیخرد ایمان آوردند ما هم مثل عوام برویم ایمان بیاوریم؟ «أَ نُؤْمِنُ» یعنی به طرفدارانش میگفتند که اینها بیخرد هستند.
با دخترش؛ حضرت زهرا(س)، از سیلی زدن، آتش آوردن، لگد زدن، سقط کردن نوزاد در شکم.
با دامادش؛ کاری کردند که امیرالمؤمنین فرمود: بیست و پنج سال در خانه انگار تیغ در چشمم است. انگار استخوان در گلویم است. یکی از یاران پیغمبر که از دنیا رفت، امیرالمؤمنین بالای سرش حاضر شد. گفت: به پیغمبر سلام مرا برسان و به پیغمبر بگو که با علی چه کردند! کسی دو تا شاهد داشته باشد در دادگستری حقش را میگیرد. امیرالمؤمنین صد هزار شاهد در غدیر خم داشت نتوانست حقش را بگیرد.
با پایگاهش؛ مسجد، یک مسجد ضرار ساختند. منافقین آمدند یک مسجد ساختند، به اسم مسجد میخواستند توطئه کنند.
با شعارش؛ صدای اذان که بلند میشد، «وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً» (مائده/58) وقتی صدای اذان بلند میشد اینها مسخره میکردند. حضرت میفرمود: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت» (مناقب/ج3/ص247) هیچ پیغمبری به اندازهی من اذیت نشد. پیغمبر ما الگو است.
2- کمالات پیامبر در امور فردی و خانوادگی
هنوز دنیا به هیچ یک از کمالات پیغمبر نرسیده است. دندانپزشکهای ما سفارش مسواک میکنند. اما پیغمبر ما مسواکش پشت گوشش بود. وقتی از دنیا رفت، بلندش کردند دیدند زیر سرش مسواک است. مسئولین بهداشت ما ضد عفونی میکنند، اما پیغمبر ما تابستان لباسهایش را در دیگ میجوشاند. دکترهای تغذیهی ما مراعات بهداشت را میکنند، اما باز هم غذای بیرون را میخورند. پیغمبر ما غذای بیرون را نمیخورد. میگفت: این مرغ را نمیدانم چه غذایی خورده است؟ جوجه میگرفت در خانه دانه میداد، بزرگ که میشد میکشت و میخورد. یعنی می گفت: نگران هستم غذای بیرون بهداشتی نباشد. قوای مسلح ما احترام میگذارند. اما پیغمبر ما به زمینی رسید کفشهایش را کند. گفتند: یا رسول الله چرا کفشهایت را کندی؟ فرمود: اینجا زمینی است که مسلمانها روی آن تیراندازی میکنند. زمینی که سرباز اسلامی در آن تیراندازی یاد بگیرد، مثل مسجد مقدس است. من به احترام مسجد کفشم را کندم. هیچ کمالی روی کرهی زمین نیست مگر اینکه اعلی درجهاش را...
الآن بیشترین پولی که خرج آرایش میکنند، شبی است که عروس میخواهد در حجله برود. آنجا بالاترین پول را برای آرایش صورت عروس میدهند. در عین حال که خیلی پول برای آرایش میدهند، آنوقت پیراهن عروس گرانتر از صورت عروس است. یعنی قیمت پیراهن بیش از پول آرایشگاه است. ولی پیغمبر ما هزار و چهار صد سال پیش بوی عطر صورتش گرانتر از بوی پیراهنش بود. یعنی الآن بعد از هزار و چهار صد سال حتی عروسهای ما پیراهنشان گرانتر از آرایششان است. پیغمبر ما هزار و چهارصد سال پیش عطرش گرانتر از پیراهنش بود.
پیغمبر ما سجده میکرد، کوچولوها روی کمرش بازی میکردند. سجده را طول داد. بعد از نماز گفتند: یا رسول الله چرا سجده را طول دادی؟ فرمود: کمرم میدان ورزش بود. خواستم بازی بچهها به هم نخورد. کدام یکی از امور تربیتیها، چه پدری، چه مادری، چه روانشناس کودکی به این مرحله رسیده است؟ همسرداریاش، بهداشتش، جبهههایش، اشکش، اخلاصش، عفوش، روز فتح مکه تمام مخالفینش را در یک دقیقه بخشید. یوسف هنرش این بود که برادرانش را بخشید. یوسف دوازده نفر را بخشید. پیغمبر ما در یک روز همهی مردم مکه را بخشید. این خیلی مهم است. یعنی ما یک چیزی میگوییم و یک چیزی میشنویم. خدایا به آبروی پیغمبر ما را از بهترین امت پیغمبر قرار بده. به آبروی پیغمبر به ما توفیق بده تو را، تو را که نمیشود شناخت. آن مقداری که میشود، اعلی درجه شناخت نسبت به خودت، پیغمبرت، قرآنت، اهلبیت پیغمبر، بالاترین درجه معرفت و مودت و اطاعت را نسبت به اینها به ما مرحمت بفرما.
3- حضور زنان در ساختن مسجدالنبی
خوب برویم سراغ امام رضا. چون باید سه شاخه صحبت کنیم. حالا چون هفتهی وقف هم هست، این جمله یادم آمد بگویم. پیغمبر وقتی وارد مدینه شد، اولین کارش مسجد بود. خودش هم در مسجد گلکشی میکرد، سنگکشی میکرد. زنها هم شریک شدند. یک روز زنها گفتند: آقا! ما هم مسلمان هستیم میخواهیم در مسجد سازی کمک کنیم. فرمود: چون با مردها مخلوط میشوید، یک روز میگوییم: مردها نیایند، زنها حمل و نقل مصالح کنند. در خندق اولین کلنگ را پیغمبر به زمین زد. هرجای زمین هم سفت بود پیغمبر را صدا میزدند که تو بیا کمک کن. ما چه میکنیم؟ فوقش یک تکه زمین وقف میکنیم. امام حسین علی اصغر وقف کرد. علی اکبر وقف کرد. اینها تمام هستیشان را وقف کردند. خدیجه همهی اموالش را وقف دین کرد. اما سراغ امام رضا برویم.
عرض کنم به حضور شما که یک روز مأمون به امام رضا گفت: بیا ولیعهد من باش. من خلیفه هستم. تو جانشین من! امام رضا فرمود: این خلیفهگی را خدا به تو داده یا خودت غصب کردی؟ اگر خدا به تو داده، چیزی را که خدا به تو داده حق نداری به دیگری بدهی. اگر هم دزدیدی، مال دزدی بخشیدن ندارد. خیلی قشنگ است. چطور اینها از دین حمایت میکردند.
گاهی وقتها یاران اهل بیت با طنز اینها را محکوم میکردند. با طنز! خیلی قشنگ است. یکی از اینها وارد جلسه شد. یک آدم عادی بود. پایین بنشیند یا بالا بنشیند رفت روی تخت که نباید بنشیند به نظر آنها نشست. او را پایین آوردند و یک سیلی هم فرض کنید به او زدند. بلند بلند گریه کرد. گفتند: حالا این سیلی اینقدر گریه دارد؟ گفت: من یک دقیقه جای خلیفه نشستم به من کتک زد. این خلیفه یک عمری است جای پیغمبر نشسته است. این باید گریه کند. یعنی با طنز ثابت میکردند که حکومت شما غصبی است.
امام رضا یک زمانی دید بین امین و مأمون پسران هارونالرشید دعوا است. گفت: «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» اینها خودشان به جان هم افتادند، درگیری سگ و گربه، ما از این فرصت استفاده کنیم یک سری بزنیم. چند تا سفر برویم. ولذا سفرهای امام رضا به بصره، به کوفه، حتی به ایران آمد. با طرفدارانشان ملاقاتهایی داشت. مکتب اهلبیت را ترویج میکرد. امام رضا چه کسی بود؟
4- توجه ویژهی امام رضا(علیهالسلام) به نماز و قرآن
دعبل یک کسی بود که شعرهایش، شعرهای حماسی و مذهبی بود. مکتبی بود. حکومت بنی عباس میخواست او را بگیرد و اعدامش کند. 20 سال چوب دارش روی دوشش و فراری بود. بیست سال، چه شعرایی داشتیم؟ بیست سال آوارگی! یک روز امام رضا فرمود: من میخواهم یک جایزه به تو بدهم. پیراهنش را کند و داد. گفت: «احْتَفِظْ بِهَذَا الْقَمِیصِ» این پیراهن را خوب نگهدار. «فَقَدْ صَلَّیْتُ فِیهِ أَلْفَ لَیْلَةٍ» (وسایلالشیعه/ج4/ص99) و در هر شبی، «أَلْفَ رَکْعَةٍ» هزار شب با این پیراهن نماز خواندم و هر شبی هزار رکعت نماز خواندم. هزار هزار، یک میلیون رکعت نماز در این پیراهن خواندم. یک میلیون رکعتی که در کل هشتاد سال ما یکی از آن رکعتها پیدا نمیشود. شما جرأت دارید دستت را بلند کنی و بگویی: من در عمرم یک رکعت نماز با توجه خواندم؟ یک میلیون رکعت نماز با توجه که هشتاد سال ما یکی از آن رکعتها را ندارد. بخشش یک چنین پیراهنی به یک چنین شاعری! و فرمود: «وَ خَتَمْتُ فِیهِ الْقُرْآنَ أَلْفَ خَتْمَةٍ الْحَدِیث» (وسایلالشیعه/ج4/ص99)هزار بار هم قرآن ختم کردم.
امام رضا در بخشی از عمرشان حداقل، شاید هم در همهی عمرشان حالا من همهی عمر را نمیگویم. هر سه روز یک ختم قرآن میکردند. میگفت: من میتوانم زودتر ختم قرآن کنم. منتهی در هر آیهای فکر میکنم که این آیه در کجا نازل شد؟ در چه زمانی؟ در چه مکانی؟ به چه مخاطبی و در چه موضوعی؟ چون با این توجهات قرآن میخوانم، خسته نمیشد؟ نه! ماهی از شنا خسته نمیشود. ما هستیم که یک صفحه قرآن میخوانیم خسته میشویم. ماهی از شنا خسته نمیشود. از امام رضا بشنوید. ایامی که بحث را میشنوید شهادت امام رضا(ع) است.
شخصی به نام «عمروصابی» بود. عمران صابئی! صابی همان «صابئین» است که در قرآن آمده است. اسم چند فرقه در قرآن است. یهود اسمش در قرآن است. مجوس هست. نصارا هست. صابئین هم هست. الآن هم در ایران در قسمت اهواز و بصره صابئین هستند که میگویند: «صُبّی» اینها زندگیشان باید در کنار رودخانه باشد. رابطهشان با حضرت یحیی، با بعضی از ستارهها، مراسم و آدابی دارند. رهبرشان «عمران صابئی» بود. هم دانشمند بود و هم خیلی قوی! با امام رضا بحث میکرد. خوب در وسط بحث گفت: «فَقَدْ رَقَّ قَلْبِی» (بحارالانوار/ج10/ص313) الآن دلم نرم شده است. زیر بار نمیرفت. در یکی از بحثها به امام رضا گفت: حالا درست میگویی. حالا فهمیدم حق با شماست. تا گفت: دلم نرم شده. صدای اذان بلند شد. امام رضا فرمود: برویم نماز! گفتند: امام رضا! این جلسه، جلسهی مهمی است. حالا نمازت را عقب بیانداز. این مهمترین جلسهی تاریخ است. رهبر یک فرقه است. اگر این مسلمان شود همهی فرقه مسلمان میشوند. شما حالا نمازتان را چند دقیقه عقب بیاندازید، فرمود: نماز میخوانیم و برمیگردیم. چه میفهمیم؟ مهمترین جلسات تاریخ را امام رضا برای نماز اول وقت تعطیل کرد. اینها چه به ما میگوید؟
5- برخورد امام رضا(علیهالسلام) با شیعیان غیرواقعی
امام رضا با آدمهایی که پز میدادند و واقعیت نداشتند برخورد میکرد. جمعی از شیعیان خدمت امام رضا آمدند. آن زمانی که امام رضا در خراسان بود. از راههای دور خدمت امام رضا آمده بودند. گفتند: ما شیعه هستیم. خوب اینها ضمن اینکه شیعه بودند، گناهکار هم بودند. یک ماه در خراسان ماندند و هر روز دو بار آمدند، امام رضا آنها را راه نداد. به آن دربان گفتند: به امام رضا بگو: ما شیعه هستیم از راه دور آمدیم. برویم بگوییم: ما یک ماه مشهد، خراسان بودیم و امام رضا با ما ملاقات نداشت. این ننگ ما است! امام رضا فرمود: خیلی خوب، بعد از سی روز گفت: بیایید. گفتند: آقا یک ماه است، روزی دوبار آمدیم. شصت بار آمدیم شما ما را راه ندادید. گفت: شما میگویید: شیعه هستیم. اما این خلافکاری را میکنید. این کار را میکنید. این کار را میکنید. مگر میشود هرکسی بگوید: من شیعه هستم؟
در زمین وقفی نشسته و حق وقف را نمیدهد. حضرت عباسی اگر این دکان برای خودت بود، میخواستی اجاره بدهی چقدر اجاره میدادی؟ وجدان هم خوب چیزی است. قرآن میگوید: میخواهید یک چیزی به فقیر بدهید، یک چیزی بده که اگر خودت هم فقیر بودی، میگرفتی. این لباسی که به فقیر میدهی، اگر خودت فقیر بودی این لباس را به تو میدادند میگرفتی؟ «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیه» (بقره/267) قرآن میگوید: اگر خودت بودی نمیگرفتی. «إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا» (بقره/267) مگر اغماض کنی. وجداناً اگر این مغازهای که اینقدر اجاره میدهی، مغازهی خودت بود میخواستی بدهی، اینقدر میدادی؟ انصاف کجاست؟ بعد هم فکر نکن زرنگی است. بسیاری از مشکلات ما به خاطر گناهان ما است. امام رضا فرمود: شما میگویید: شیعه هستم، ولی گناهکار هستید. لقمهتان، فکرتان، عملتان، زبانتان، اینها گفتند: خوب معذرت می خواهیم. استغفار کردند. گفتند: دیگر این کار را نمیکنیم. قول میدهیم این کار را نکنیم. بعد امام رضا به دربانش گفت: چند بار است اینها آمدند؟ گفت: آقا سی روز، روزی دوبار، شصت بار! گفت: خیلی خوب، شما شصت بار بیرون برو و داخل بیا. به اینها سلام کن و سلام مرا برسان. شصت بار هی بیرون رفت و بعد گفت: سلام علیکم و رحمة الله! امام رضا به شما سلام رساند. دوباره رفت سلام علیکم و رحمة الله! امام رضا به شما سلام رساند. یعنی شصت باری که اینها آمده بودند و برگشته بودند، امام رضا شصت بار به دربانش گفت: بر اینها وارد شو و سلام کن و سلام مرا هم برسان. چقدر نکتهی تربیتی دارد؟ که اگر ما کسی را رنجاندیم باید عذرخواهی کنیم.
خدا آیت الله ربانی املشی را رحمت کند. یکبار به من گفت: امام من را خواست. فرمود: در فلان جا حرفی زدم که تو هم از حرف من ضربه خوردی. ایشان دادستان بود. امام یک تشری رفت که یک ترکش آن هم به ایشان میخورد. بعد امام ایشان را خواسته بود و گفته بود که شما مرا ببخشید! گفت: آقا خواهش میکنم. ما مخلص شما هستیم. گفت: در عین حال من این کلمه را که گفتم، ترکش آن به تو هم خورد.
گاهی وقتها انسان یک گناهانی میکند نمیفهمد. نمیفهمد. «عَصَیْتُکَ بِجَهْلِی» (بحارالانوار/ج94/ص183) و بیایید امشب که شب شهادت است یک عذرخواهی کنیم. عذرخواهی این است: «استغفرالله ربی و اتوب الیه» یعنی خدایا ما را ببخش. اگر عفو خدا نباشد گاهی وقتها نمیفهمیم چه کردیم. یک وقت مثلی زدم، گاهی بچهها در کوچه بازی میکنند توپ در خانهی همسایهها میافتد. در را میزنند حاج آقا! ببخشید ما داشتیم بازی میکردیم توپمان در خانهی شما افتاد. بیزحمت توپ را به ما بده. این فکر میکند، توپش افتاد. میگوید: بیا! میخواهی بگویم چه کردهای؟ توپ افتاد به شیشه خورد. شیشه شکست و در اتاق ریخت. پای شیشه بچهی کوچک من دختر سه ساله خوابیده بود. این شیشه صورت بچهی سه سالهی مرا پاره کرد. بردیم بخیه کردیم و این بزرگ هم شود جای بخیهها هست. سرنوشت دختر من را تو با این توپ بازیات... ما فکر میکنیم یک توپ انداختیم. ببخشید توپ را بده! خیلی وقتها که یک کاری میکنیم خدا میداند چه کردهایم. همینطور آب پنیر را پای درخت میریزیم. خوب این درخت برای شهرداری است. آب پنیر نمک دارد. آب نمک درخت را خشک میکند. این درخت با چه بودجهای... همینطور جارو میکنیم و آشغالهایش را در جوی میریزیم. هرچه زیاد است در جوی میریزیم. خوب این جوی گرفته میشود. بعد باران میآید آب میایستد. سیل میشود. چه ضرری؟ خدا میداند چه گناهان نامرئی کردیم. همینطور عزاداری کردیم. بلندگوی مسجد چند نفر را از خواب بیدار کرده است؟
امام رضا فرمود: به تعداد بارهایی که اینها آمدند و ما آنها را راه ندادیم، حالا تو برو ابلاغ سلام کن. این هم یک کار از امام رضا(ع).
6- علم و آگاهی امام رضا(علیهالسلام) از امور آسمانها
امام رضا(ع)، خاطرهای دیگر. امام رضا(ع) ولیعهد شد، مدتی باران نیامد. میگفتند که به خاطر قدوم امام رضا(ع) است. «إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُم» (یس/18) در قرآن میگوید: نسبت به پیغمبرها فال بد میزدند. میگفتند: این قدم پیغمبر است که مثلاً به این مشکل برخوردند. «قَالُواْ طَئرُِکُم مَّعَکُمْ» (یس/19) نخیر! نحسی از خودتان است. انبیا نحس نیستند. گفتند: امام رضا ولیعهد شده، باران نمیآید. مأمون به امام رضا گفت: یک نماز باران بخوان. امام رضا فرمود: دوشنبه! مأمون گفت: چرا دوشنبه؟ گفت: جدم را خواب دیدم. پیغمبر و امیرالمؤمنین فرمود: دوشنبه نماز بخوان. خوب دوشنبه رفت بیرون نماز بخواند، مردم هم رفتند با امام رضا، یک ابری آمد، مردم خوشی کردند فرمود: صبر کنید. این ابر برای شما نیست. این ابر مثلاً برای منطقهی فلانجا است. یک ابر دیگر آمد. باز مردم گفتند، فرمود: این هم... ده قطعه ابر رد شد. امام رضا فرمود: این برای شما نیست. این برای فلان منطقه، این برای فلان منطقه، این برای فلان منطقه، ابر یازدهمی فرمود: این برای منطقهی شماست. گفتند: بدویم خانه! فرمود: ندوید. آرام بروید وقتی همه به خانه رسیدید، باران شروع میشود. ببینید اینکه امام رضا ابرها را میداند که این ابر ششم برای کدام منطقه است. این ابر هفتم برای کدام منطقه است. چیزی نیست، اینها را تعجب نکنید.
هدهد یک پرنده بود. نزد سلیمان آمد. سلیمان گفت: کجا بودی نبودی؟ گفت: اطلاعات جدید! گفت: چیست؟ «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِط» (نمل/22) بر چیزی احاطه دارم که تو هم که سلیمان هستی نمیدانی. گفت: چه؟ گفت: در منطقهای پرواز میکردم، که مردم خورشید پرست بودند. پادشاهشان خانم بود. این خانم «وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ» (نمل/23) بر تخت بزرگی نشسته بود. یعنی چه؟ از این چه میفهمید؟ آیهی قرآن است. یعنی هدهد میفهمد که خورشید پرستی شرک است. و خورشید پرستی خلاف است. و این خانم پادشاه است. و این هم که زیر پایش است، تخت است. «وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ» یعنی هدهد علم دارد به اینکه شرک است، توحید است، انحراف است، این انحراف را باید به چه کسی بگوید. باید به سلیمان بگوید. این خانم است. این پادشاه است. این تخت عظیم است. وقتی یک هدهد را قرآن میگوید: علم به جزئیات دارد، حالا امام رضا علم ندارد که این قطعهی ششم برای کدام منطقه است؟ قطعهی هفتم برای کدام منطقه است؟ ما چه تعجبی داریم؟ خوب یک شیرینی دیگر از امام رضا بگویم. که این دیگر حالا دلم میخواهد گوش بدهند.
در این بقاع متبرکه و امام رضا(ع)، البته در حرم امام رضا(ع) این کار شده است. حلقههای معرفتی در حرم امام رضا هست، کار خوبی است. طلبههای فاضلی مینشینند، و زوارها سؤالهای مختلفی که دارند. دفتر تبلیغات قم هم یک چنین کاری کرده است. دویست تا طلبهی دانشمند را گرفته، پاسخ به همه رقم سؤالات، سؤالات سیاسی، اقتصادی، کلامی، تاریخی، فقهی، یک شماره تلفن دفتر تبلیغات اعلام کرده، این کار خوبی است. ما در تمام بقعههایمان باید اسلام شناس باشد. ما به جای اینکه کاشی و لوستر عوض کنیم، یک دانشمند را اینجا بیاوریم. که این دانشمند پاسخ به سؤالات بدهد. بچههای مدرسه تا پانصد متر، تا یک کیلومتر، همه بچهها به این امامزاده بیایند و بروند. از امامزاده به آنها هدیه داده شود و آنها بیایند، بروند. احیاء امامزاده به کاشیکاری نیست. من نمیفهمم اینکه میگویند: کاشی کاری اسلامی معماری شاه عباس! این از کجا پیدا شد که مظهر دین ما کاشیکاریهای زمان شاه عباس بوده؟ نه آقا به جای گل و بوته، به جای خط کوفی و سیخی و میخی
7- عمران فرهنگی مساجد در کنار عمران بنای مساجد
من یک مسجد رفتم خیلی خوشم آمد. دیدم به دیوارش نوشته، شکیات نماز، شک یک و دو، دو و سه، سه و چهار. دیگر باقی شکها را ننوشته بود. چون آنها مورد نیاز نیست یا کم است. شرایط امام جماعت، آداب مسجد، ما کلمات امام رضا را روی دیوار عوض گل و بوته بزنیم. کلمات حضرت معصومه را بزنیم. کلمات حضرت عبدالعظیم را بزنیم در حرم عبدالعظیم. یک کار ابتکاری بکنیم. ضریح برای حضرت مسلم میسازیم، برای امام حسین میسازیم، کلمات امام حسین را بگذاریم. «هیهات من الذلة» امام حسین چقدر حرف زد؟ امام رضا فرمود: لبم را که تکان میدهم به من بگویید: ای امام رضا این حرفی که میزنی از کدام آیه است تا من ثابت کنم تمام کلمات من ریشهاش قرآن است. ریشهاش قرآن است. این خیلی مهم است. «وَ کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن» (وسایل الشیعه/ج6/ص217) یعنی امام رضا هرچه حرف میزد از قرآن حرف میزد. مملکت ما باید مملکت قرآنی باشد.
قرآن یعنی 5 کار: قرائت، «فَاقْرَؤُا» (مزمل/20)، ترتیل «رَتِّل الْقُرْآن» (مزمل/4) تدبر «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون» (نسا/82) عمل. البته... ابلاغ، تبلیغ دیگران. البته کسی هوشش خوب است، اگر کسی هوشش خوب است، حفظ قرآن هم یک نعمتی است. ولی آدمهای متوسط نه. اگر میخواهیم بچهها قرآن حفظ کنند، عبارات چند کلمهای را حفظ کنند. مثلاً «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره/83) با مردم خوب حرف بزنید. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (بقره/83)
من یک نوه دارم، چهار سالش بود برای حفظ قرآن فرستادیم. دیدم این مربی بی سلیقه آیهای را به این بچهی چهار ساله گفته که مراجع تقلید هم حفظ نیستند. «وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ» (مائده/3) سختترین آیهها را یاد بچهی چهار ساله داده است. خوب این معلم در مخش تجدید نظر کند. شما اگر یک بچهی شیر خواره میلرزد، لحاف کرسی رویش بیاندازی خوب خفه میشود. ما گاهی وقتها مشکل سلیقه داریم. ان بودجهای که اوقاف خرج قرآن میکند، خرج تدبر هم بکند. روز قیامت باید جواب بدهند. شما چند میلیون تومان خرج حفظ قرآن کردی که پوست قرآن است؟ چند میلیون خرج مغز قرآن کردی؟ نمیگویم حفظ نباشد. نمیگویم تجوید نباشد. ببینید یک چیزی برای شما بگویم. مغز تخمه را بکاری سبز نمیشود. پوست تخمه را هم بکاری سبز نمیشود. اگر هم میخواهی سبز شود باید تخمه با مغزش باشد. شما مغز تخمه را بکاری یا پوستش سبز نمیشود. پوست قرآن و مغز قرآن. ما به پوست رسیدیم یا به مغز؟ الآن حافظ قرآن در ایران چند تا است؟ مفسر قرآن چند تا است؟ ما الآن هزارها آدم در حوزه داریم، رسائل و مکاسب و کفایه خوانده است، البته آنها را باید بخوانند. اما شما پنجاه نفر را پیدا کنید دو تا تفسیر را مباحثه کرده باشد. یک مقداری بودجهی اوقاف باید خرج مغز شود. اگر بیست بار حافظین بینالملل و قاریان بینالملل آمدند، خوب یکبار هم مفسرین بینالملل بیایند. چرا تا به حال مفسرین بینالملل در ایران در این سی سال جلسه نداشتند؟ ولی قاریان هر سال جلسه دارند. بودجههای... هم ظاهر و هم باطن، هم پوست هم مغز، هم تجوید و تلاوت هم تدبر، و تدبر مهمتر از آن است.
امام رضا تابستانها روی حصیر مینشست.
نظم امام رضا، 5 مسواک داشت. یکی نوشته بود مسواک برای نماز صبح، برای نماز ظهر، برای نماز عصر، تنظیم باشد. یک کسی آمد گفت: آقا من چند جفت کفش دارم اسراف است؟ فرمود: نه، بالاخره علی التناوب پا میکنی. کسی اگر پنج تا کفش دارد ولی هر روز یکی را میپوشد. این اسراف نیست. اسراف این است که آدم کفش را دور بیاندازد. اما اگر کسی از همه چیزهایی که دارد استفاده میکند، آن اسراف نیست. شاید هم امام رضا میخواست دقت کارش را بگوید. شاید هم چیز دیگر است، نمیدانم. ما یک چیزهایی را نمیفهمیم. نمیفهمیم که امام رضا چه میکند.
مهمان خانهی امام رضا آمد دستش را دراز کند، فتیلهی چراغ را درست کند، امام رضا دستش را پیش گرفت و فرمود: ما اهلبیت از مهمان در خانه کار نمیکشیم. علامت جفا و نامردی این است که آدم مهمان را ببرد، بعد به مهمان بگوید: این کار را بکن. مهمان نباید در خانه کار کند.
امام رضا به بردههایش فرمود: اگر یکوقت شما را صدا زدم، و حتی بالای سر شما ایستادم گفتم: بیا، اگر دارید غذا میخورید راضی نیستم بلند شوید. سیر شوید بروید. یک چیزی بگویم مدیران جامعهی ما گوش بدهند. نمیدانم حتماً جمعی از مدیران هستند. مقایسه مدیریت ما با مدیریت امام رضا! لا اله الا الله! زشت است. ما هنوز بالغ نشدیم که اینها که بودند. نمیفهمیم!
8- عنایت امام رضا(علیهالسلام) به بردگان و ضعیفان
روزهای آخر بود. ساعتهای آخر بود. امام رضا فرمود: این ناهار آخر است. همهی بردهها سر سفره بیایند. من میخواهم با بردهها غذا بخورم. امام رضا با بردهاش مشورت میکرد. گفت: آقا از من نپرس. آخر من بردهی تو هستم. یک غلام سیاه! فرمود: اشکالی دارد خدا یک چیزی به ذهن تو بیاندازد که به ذهن ما نیاندازد؟ خوب این مدیریت امام رضا.
من را هم بردند در یکی از جاهای بالا. گفتند: آقا یک درس اخلاق بگو. ما را از این اتاق به آن اتاق بردند. این اتاق، آن اتاق، بالاخره دیدم یک پنج، شش نفر از این سران هستند. گفتند: دو تا حدیث اخلاقی بگو. گفتم: همین که اینجا آمدید ضد اخلاق است. مگر قال الصادق قایم موشک بازی دارد؟ حرفهای محرمانه سری که نیست. نقشهی جنگ که نیست. دو تا حدیث است بروید در مسجد بخوانید بقیه هم گوش بدهند. شما فکر میکنید حالا که مدیریت دارید باید مثلاً جلسهی موعظهتان هم جلسهی ویژه باشد. این مدیریتهای ما که فکر میکنیم حتماً باید ماشین چی و تلفنچی، اینها مدیریتهای پلاستیکی، خیالی است. و لذا مردم هم دوستمان ندارند.
فرمود: روزهای آخر است، میخواهم آخرین غذا را با شما بخورم. گفتند: آقا با بردهها! گفت: باشد من همیشه با بردهها غذا میخورم. بردهها هم نمیدانستند که امام رضا مسموم شده، و دارد کلافه میشود. هی امام رضا خودش را نگه داشت. هی بگو، بخند، همینطور آزاد! خیلی جلسه طول کشید. امام رضا هم سوخت و هیچ نگفت. یکی یکی رفتند، تا آخری رفت و در را بست، غلتید، غلتید، غلتید، گفتند: چه شد؟ گفت: سوختم! گفتند: چه مدت است؟ گفت: خیلی وقت است سوختم! ولی من دیدم اگر روبروی بردهها بگویم: سوختم، غذا به دهان بردهها نمیچسبد! تشخیص دادم بسوزم، ولی غذا به دهان بردهها تلخ نشود. کدام مدیر، اصلاً دکترای مدیریت، نمیدانم فوق لیسانس مدیریت، نمیدانم، اینها نیست، نیست. اینهایی که ما میگوییم نیست. اصلاً مدیریت چیز دیگر است. بالاترین مدرک های مدیریت را ما داریم. اگر خبر مرگ ما را به پسر ما بگویند، مثلاً بنده دکترای مدیریت، شما الآن بگو: قرائتی مرد! قرائتی مرد! اِ... مرگ برای همه هست. هیچ! این پیداست که سی سالی که در نهضت بودم موفق نبودم. سرهنگی موفق است که اگر سربازی از پادگان رفت و داماد شد، برای این سرهنگ کارت عروسی بفرستد. که داماد شدم عروسی من بیا. یعنی دوستت دارم میخواهم در عروسی من بیایی. اگر در پادگان چنین کردند، بیرون از پادگان فرار کردند، پیداست سرهنگ شکست خورده است. ادب دادن از ترس، این دلیل بر محبوبیت نیست. این چون حقوق بگیر من است، قربان من میرود. حقوقش را ندهم قهر میکند. امام رضا این رقمی نبود. مدیریت اسلام چیز دیگر است.
سه تا سلام میدهم با من بگویید. یکی به پیغمبر، سلام به آنها میرسد و جواب را هم تحویل میگیریم. «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا محمد بن عبدالله و رحمة الله و برکاته»
به امام حسن؛ «السلام علیک یا حسن بن علی المجتبی و رحمة الله و برکاته» ما در مسجدها، در میان چهارده معصوم سه تا را گزینش میکنیم. رو به قبله به امام حسین، بعد به امام رضا، بعد به امام زمان، چرا اینطوری سلام میکنیم؟ اینطوری سلام کنیم. «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا امیرالمومنین، السلام علیک یا فاطمه، السلام علیک یا حسن بن علی» به چارده معصوم سلام کنیم. یک سلام به چهارده معصوم. من نمیدانم دلیل اینکه در چهارده معصوم سه تا را درمیآوریم سلام میکنیم پایش به کجا بند است؟ خیلی در دین ما سلیقه به کار رفته است. سلیقههایی که پایش به قرآن و عقل وصل نیست. امام حسن، امام امام حسین بود. ولی امام حسین امام امام حسن نبود. بنابراین درست نیست که به امام حسن سلام نکنیم، به امام حسین سلام کنیم. از امشب تصمیم بگیرید در هر مسجدی به چهارده معصوم سلام کنید منتهی سلام مختصر، که خیلی هم طول نکشد. «السلام علیک یا جعفر بن محمد، السلام علیک یا موسیبن جعفر» یه چهارده معصوم سلام کنیم.
خدایا معرفت و مودت و اطاعت ما را روز به روز نسبت به خودت و قرآن و اولیائت بیشتر بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- آیهی 25 سورهی انعام، کدام تهمتِ مخالفان پیامبر را بیان میکند؟
1) کاهن بودن پیامبر
2) اسطوره بودن قرآن
3) شاعر بودن پیامبر
2- بر اساس آیه 58 سورهی مائده، منافقان چه چیزی را به تمسخر میگرفتند؟
1) نماز و مسجد
2) تلاوت قرآن
3) انفاق به محرومان
3- در ساختن مسجد پیامبر در مدینه، چه کسانی مشارکت داشتند؟
1) مردان مدینه
2) زنان مدینه
3) مردان و زنان مدینه
4- بر اساس روایات، امام رضا(علیهالسلام) هر چند روز یکبار قرآن را ختم میکردند؟
1) سه روز یکبار
2) ده روز یکبار
3) سی روز یکبار
5- ریشهی سخنان امام رضا(علیهالسلام) چه بود؟
1) احادیث رسول خدا(صلوات الله علیه)
2) سخنان امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
3) آیات قرآن کریم