تفسیر جزء 30 » سوره نبأ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
«1» عَمَّ یَتَسَآءَلُونَ «2» عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ «3» الَّذِى هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ «4» کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ «5» ثُمَّ کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ
درباره چه از یکدیگر مىپرسند؟ از خبر بزرگ. همان که ایشان در باره آن اختلاف دارند. چنین نیست؛ زود است که بدانند. باز چنین نیست؛ زود است که بدانند.
نکتهها:
واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است که از آیات بعد فهمیده مىشود مراد از آن خبر برپاشدن قیامت و رستاخیز است.
در روایات، حضرت علىعلیه السلام به عنوان یکى از مصادیقِ «نبأ عظیم» معرّفى شدهاند.(1)
درباره معاد، کفار چند گروهند: «الذى هم فیه مختلفون» بعضى آنرا محال و برخى بعید دانسته و برخى تردید مىورزند و برخى دیگر لجاجت مىکنند.
سؤال، گاهى براى فهمیدن مطلب است که مورد تأیید و تأکید قرآن است، چنانکه مىفرماید: «فسئلوا اهل الذکر»(2) امّا گاهى سؤال، براى ایجاد تشکیک و تردید در ذهن دیگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قیامت که قرآن در این آیات، آن را مورد مذمّت قرار مىدهد.
پیامها:
1- شروع سخن با طرح سؤال، در تأثیر کلام مؤثّر است. «عمّ یتساءلون»
2- تشکیک در قیامت، کار کافران است. «یتساءلون عن النبأ العظیم»
3- اگر سوال طبیعى بود باید جواب داد: «یسئلونک ... قل» ولى اگر شیطنت بود. برخورد لازم است. «کلا سیعلمون»
4- در برابر طعنه و کنایه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعیّت باید سخن گفت. «کلاّ»
5 - در برابر تردید، باید حرف حق را تکرار کرد. «کلاّ سیعلمون...کلاّ سیعلمون»
6- قیامت دورنیست. «سیعلمون» (حرف سین رمز نزدیک بودن است)
7- قیامت، روز کشف حقائق است. «سیعلمون»
ادامه مطلب تفسیر جزء 30 » سوره نبأ...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( چهارشنبه 91/5/4 :: ساعت 11:9 عصر )
تفسیر جزء 30 »
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
«1» عَمَّ یَتَسَآءَلُونَ «2» عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ «3» الَّذِى هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ «4» کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ «5» ثُمَّ کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ
درباره چه از یکدیگر مىپرسند؟ از خبر بزرگ. همان که ایشان در باره آن اختلاف دارند. چنین نیست؛ زود است که بدانند. باز چنین نیست؛ زود است که بدانند.
نکتهها:
واژه «نبأ» به معناى خبرِ مهم و حتمى است که از آیات بعد فهمیده مىشود مراد از آن خبر برپاشدن قیامت و رستاخیز است.
در روایات، حضرت علىعلیه السلام به عنوان یکى از مصادیقِ «نبأ عظیم» معرّفى شدهاند.(1)
درباره معاد، کفار چند گروهند: «الذى هم فیه مختلفون» بعضى آنرا محال و برخى بعید دانسته و برخى تردید مىورزند و برخى دیگر لجاجت مىکنند.
سؤال، گاهى براى فهمیدن مطلب است که مورد تأیید و تأکید قرآن است، چنانکه مىفرماید: «فسئلوا اهل الذکر»(2) امّا گاهى سؤال، براى ایجاد تشکیک و تردید در ذهن دیگران است، آنهم در امور قطعى و حتمى مانند وقوع قیامت که قرآن در این آیات، آن را مورد مذمّت قرار مىدهد.
پیامها:
1- شروع سخن با طرح سؤال، در تأثیر کلام مؤثّر است. «عمّ یتساءلون»
2- تشکیک در قیامت، کار کافران است. «یتساءلون عن النبأ العظیم»
3- اگر سوال طبیعى بود باید جواب داد: «یسئلونک ... قل» ولى اگر شیطنت بود. برخورد لازم است. «کلا سیعلمون»
4- در برابر طعنه و کنایه به مقدّسات و باورهاى قطعى، با قاطعیّت باید سخن گفت. «کلاّ»
5 - در برابر تردید، باید حرف حق را تکرار کرد. «کلاّ سیعلمون...کلاّ سیعلمون»
6- قیامت دورنیست. «سیعلمون» (حرف سین رمز نزدیک بودن است)
7- قیامت، روز کشف حقائق است. «سیعلمون»
ادامه مطلب تفسیر جزء 30 » 1...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( چهارشنبه 91/5/4 :: ساعت 11:7 عصر )
معماهای قرانی 1- مشخصات و اطلاعات آماری
1. قرآن دارای چند «سوره» است؟
قرآن دارای «114» سوره است.
2. قرآن چند «آیه» دارد؟
قرآن دارای «6236» آیه است.
3. چه تعداد «نقطه» در قرآن به کار برده شده است؟
تعداد «1015030» نقطه در قرآن به کار رفته است.
4. قرآن چند «فتحه» دارد؟
قرآن کریم دارای «93243» فتحه است.
5. قرآن به چند «رکوع» تقسیم شده است؟
قرآن به «1000» رکوع تقسیم شده است.
6. قرآن چند بسم الله الله الرحمن الرحیم» دارد؟
ادامه مطلب معماهای قرانی 1- مشخصات و اطلاعات آماری...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( چهارشنبه 91/5/4 :: ساعت 10:53 عصر )
مهمترین دستورات قرآن به زنان
نخستین سفارش قرآن به خانم ها، رعایت حجاب است که در چند آیه مطرح شده است:
در آیه 31 سوره نور، مىخوانیم:
وَ قُلْ لِلْمُ?ْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُ?ْمِنُونَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ.
و به زنان با ایمان بگو: چشم هاى خود را [از نگاه هوس آلود ]فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را به جز آن مقدار که نمایان است، آشکار نسازند و [اطراف ]روسرى هاى خود را بر سینه خود بیفکنند [تا گردن و سینه با آن پوشانده شود ]و زینت خود را آشکار نسازند، مگر براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدرشوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسرانِ خواهرانشان یا زنانِ هم کیششان یا بردگانشان [= کنیزانشان]، یا افراد سفیه که تمایلى به زن ندارند یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند، و هنگام راه رفتن، پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینتِ پنهانشان دانسته شود [و صداى خلخال که بر پا دارند به گوش رسد ]و اى م?منان! همگى به سوى خدا بازگردید تا رستگار شوید.
همچنین در آیه 59 سوره احزاب آمده است:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِک وَ بَناتِک وَ نِساءِ الْمُ?ْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِک أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُ?ْذَیْنَ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنانِ م?منان بگو: جلباب هاى خود [= روسرى هاى بلند] را بر خویش فرو افکنند، و این کار، براى این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، بهتر است [و اگر تا کنون خطا و کوتاهى از آن ها سر زده، توبه کنند]. خداوند، همواره آمرزنده رحیم است.
آیه پیشین شامل سفارش هایى به خانم ها در باره رعایتِ حجاب بود؛ امّا در همین زمینه، خداوند به مردان نیز توصیه هایى کرده است تا حرمتِ خانم ها به ویژه زنان پیامبر را پاس دارند:
وَ إِذا سَأَلُْتمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب ذلِکمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکمْ وَ قُلُوبِهِنَّ....2
و هنگامى که چیزى از وسایل زندگى را [به صورت عاریت] از آنان [= همسران پیامبر ]مى خواهید، از پشت پرده بخواهید. این کار براى پاکىِ دل هاى شما و آن ها بهتر است.
دو آیه اخیر، درباره همسران پیامبر نازل شده است؛ امّا هیچ کدام ویژه آن ها نیست. حجاب میان همه زنان مسلمان مشترک است و در ضمن، جمله «ذلِکمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» در آیه اخیر علّت حکم را بیان مىکند و مىتوان آن را درباره همه زن ها تعمیم داد؛ بنابراین، آیه شریفه، مرد مسلمان را نیز به رعایت احترامِ حجابِ همه خانم هاى اجنبى، موظّف کرده است.
دومین توصیه به خانم ها این است که با مرد بیگانه کم تر اختلاط داشته باشند؛ البتّه اگر زن با رعایت حدود حجاب شرعى در بازار رفت و آمد کرد، از نظر قانونى قابلِ تعقیب نیست، مگر این که به فساد و فحشا کشیده شود؛ امّا از نظر اخلاقى، زن مسلمان موظّف است خود را از مرد اجنبى دور نگه دارد و بکوشد تا کارش در محیط خانه باشد.
گاهى ممکن است وضع خاصّى پیش آید و مصالح اجتماعى و سیاسى، اقتضاى شرکت زنان در اجتماع را داشته باشد که در این صورت نیز تا حدّ ممکن، باید اجتماع زنان از مردها جدا باشد. اختلاط زن و مرد بیگانه ـ به ویژه اگر زن آرایش کرده باشد ـ از نظر اسلام ارزش اخلاقى منفى دارد. قرآن کریم مىفرماید:
حواسمان باشد که خداوند متعال هم به ظاهر و باطن ما آگاه است و هم همه آن بیمار دلانی که از حد حدود خود غافلند . ما مأموریم که خود را بپوشانیم ،عفت داشته باشیم و آنها هم همین دستور را دارند ... نه اینکه ما مس?ل رفتار آن ها باشیم . خداوند متعال خود پاداش دهنده هر عملی است هم او که عادل است و به آنچه ما در سینه خود پنهان کرده ایم آگاه ...
وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى....3
و در خانه هاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیتِ نخستین [با آرایش میان مردم] ظاهر نشوید.
سومین سفارش به خانم ها، رعایت حیا است. حیا به این معنا است که انسان به سببب ترس از آلوده شدن به گناه، خود را از مظانِّ آلودگى به گناه دور بدارد؛ بنابراین، هرگونه کم رویى یا ضعف نفس را نمىتوان حیا نامید.
قرآن کریم، در داستان دختران شعیب مىگوید:
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاء....4
یکى از آن دو [دختر] به سراغ او [= حضرت موسى(علیه السلام) ]آمد؛ در حالى که با نهایتِ حیا گام برمى داشت.
از این آیه استفاده مىشود که حیا براى زن، ارزش اخلاقى ویژه دارد.
سفارش چهارم به خانم ها آن است که هنگام سخن گفتن با مردان، وقار و متانت را رعایت کنند و کیفیّتِ سخن گفتنشان به گونه اى نباشد که هوس آنان را برانگیزد. خداوند در این باره مىفرماید:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً.5
پس به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید.
مخاطب این آیه، همسران پیامبر هستند؛ امّا به طور مسلّم این یک سفارش اخلاقى است که رعایت آن براى هر زن مسلمانى رجحان اخلاقى دارد.
اگر کسی مسلمان است و می خواهد دیندار باشد خوب می داند که خداوند متعال بد او را نمی خواهد و همه دستوراتش بر اساس علم لایزالی است بدون اینکه ذره ای در آن خطا باشد .
اکنون خواهر عزیز من شما خود می دانید که می خواهید به دستور صریح خداوند عمل کنید یا باب میل این و آن که در شعارهای رنگی ، خود را رنگین تر کنی در کوچه و بازار آماج تیرهای شهوت مشتی انسان مریض و آلوده باشید .
و حواسمان باشد که خداوند متعال هم به ظاهر و باطن ما آگاه است و هم همه آن بیمار دلانی که از حد حدود خود غافلند . ما مأموریم که خود را بپوشانیم ،عفت داشته باشیم و آنها هم همین دستور را دارند ... نه اینکه ما مس?ل رفتار آن ها باشیم . خداوند متعال خود پاداش دهنده هر عملی است هم او که عادل است و به آنچه ما در سینه خود پنهان کرده ایم آگاه ...
پی نوشت ها :
1 ر.ک: محمّد تقى مصباح یزدى، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 88.
2. احزاب (33)، 53.
3. احزاب (33)، 33.
4. قصص (28)، 25.
5. احزاب (33)، 32.
بخش قرآن تبیان
قرآن در دیدگاه سران کفر و الحاد
چهار تن از از سران الحاد
نکته 536 : هشام بن حکم مىگوید : چهار تن از سران کفر و الحاد به نامهاى ابن ابى العوجاء، ابوشاکر، عبداللَّه مقفع و عبدالملک بصرى در مسجد الحرام، گرد هم آمدند تا درباره قرآن کریم، تصمیمى بگیرند. عزم آنها بر آن شد که به تحدى قرآن پاسخ داده، کتابى نظیر قرآن بسازند. قرار گذاشتند سال آینده در مسجدالحرام، یکدیگر را ملاقات کنند و هر یک، مقدارى از کتاب ساختگى خود را بیاورد تا با کنار هم گذاشتن آنها بتوانند چیزى شبیه به قرآن را به مردم نشان دهند و از این طریق معجزه بودن قرآن را زیر سؤال ببرند. یک سال گذشت موعد مقرر رسید، آن چهار نفر جمع شدند تا نتیجه یک سال تلاش و کوشش خویش را ارایه دهند. ابن ابى العوجاء شروع به سخن کرد و گفت : بلاغت و محاسن این آیه : - پ1. سوره انبیاء آیه 22. - اگر در آسمانها و زمین، خدایانى جز اللَّه بود، فساد و تباهى سراسر جهان را فرا مىگرفت. مرا در این یک سال به خود مشغول داشت. دیگرى گفت : شیوایى و جذابیت آیه - پ2. سوره حج، آیه 73. - اى مردم {مشرک و کافر}، به این مثل گوش فرا دهید. آن بتهایى که خدا مىخوانید، هرگز بر خلقت مگسى هر چند همه اجتماع کنند قادر نیستند و اگر مگسى چیزى از آنها بگیرد، قدرت باز گرفتن آن را ندارد {بدانیدکه} طالب و مطلوب {یعنى بت و بت پرستى} هر دو ناتوانند. مرا شیفته خود ساخت و مرا از اندیشه مبارزه با قرآن، بیرون آورد. سوّمى گفت : بلاغت آیه : - پ1. سوره هود، آیه 44. - و گفته شد اى آب خود را فرو بر، و اى آسمان باز گیر، آب کاسته شد و فرمان خدا انجام گرفت و کشتى بر کوه جودى نشست و فرمان هلاک ستمکاران در رسید. مرا از فکر مقابله با قرآن، منصرف ساخت. و بالاخره چهارمى گفت : من وقتى به آیه : - پ2 سوره یوسف، آیه 80. - وقتى آنان نومید شدند، براى نجوا و رازگویى به گوشهاى رفتند. رسیدم، به کلى اندیشه مقابله با قرآن را فراموش کردم، و این آیه، مرا ناگزیر به اعتراف به اعجاز این کتاب آسمانى نمود. در همین گفتگو بودند که امام صادق از کنار آنها عبور کرد و این آیه را تلاوت فرمود : - پ3. سوره اسراء آیه 88. - بگو {اى پیامبر} هرگاه انس و جن دور هم گرد آیند تا مانند قرآن را بیاورند، نمىتوانند مانند آن را بیاورند، هر چند همدیگر را پشتیبانى کنند. - پ4. احتجاجلد طبرسى، جلد 1، صفحه 255. -
ابوجهل، ابوسفیان و اخنس بن شریف
نکته 537 : ابوسفیان و ابوجهل و اخنس بن شریف با تمام دشمنى که با پیامبر داشتند، مخفیانه در گوشهاى مىنشستند و به صداى قرآنى که حضرت محمّد، صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، در فاصله هاى نماز شب مىخواند گوش مىدادند. - پ1. دکتر على اکبر حسنى، تاریخ تحلیلى سیاسى اسلام، صفحه 153. -
ولید بن مغیره
نکته 538 : ولید بن مغیره مخرومى یکى از زبردستترین سخن پردازان و حکماى عرب به شمار مىرفت، به طورى که گاهى او را حکیم العرب مىخواندند. وى براى اظهار نظر، درباره قرآن، دعوت شد. دعوت کنندگان که از مشرکین حجاز بودند، انتظار نداشتند که او در مقابل قرآن از خود عجز و ناتوانى نشان دهد. ولید، نزد رسو اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلم، در حجر اسماعیل آمد و گفت : قدرى از اشعارت را برایم بخوان. پیامبر فرمود : آن چه من مىگویم شعر نیست، بلکه کلام الهى است که براى هدایت انسانها فرستاده شده است. سپس پیامبر عظیم الشأن سیزده آیه از سوره فصلت را براى او تلاوت کرد، تا به این آیه رسید : - پ2. سوره فصلت، آیه 13. - اگر {بعد از شنیدن آیات ما} اعراض کنند، بگو شما را به صاعقهاى مانند صاعقهاى که بر قوم عاد و ثمود وارد شد، بیم مىدهم. ولید، بر خود لرزید و در حالى که سراپاى وجودش را بهت و حیرت فرا گرفته بود، پیامبر را ترک کرد. او تا چند روز از خانه خود خارج نشد به طورى که بعضى گمان بردند که ولید به دین نیاکانش پشت کرده و به دین محمّد ایمان آورده است. - پ3. اعلام الورى، صفحه 27 - 28. -
طفیل بن عمر
نکته 539 : طفیل بن عمر، شاید بلند آوازه و خردمند عرب که در میان مردم قبیلهاش از نفوذ خاصّى برخوردار بود، وارد مکّه شد. از آنجا که گرایش شخصیّتى مانند او، به اسلام براى قریش پیامدهاى سنگینى در پى داشت و موجب استحکام جمعیّت مسلمانها مىشد، لذا سران قریش دور او را گرفتند و گفتند : این مردم که کنار کعبه نماز مىگذارد، با آوردن آیین جدید، اتّحاد و اتّفاق ما را به هم زده و با سحر بیان خود، سنگ تفرقه میان ما افکنده است، مىترسیم که چنین دو دستگى میان قبیله شما نیز بیفکند، پس با او اصلاً سخنى نگو. طفیل مىگوید : سخنان آنها چنان مرا به وحشت انداخت که از ترس تأثیر سحر بیان او تصمیم گرفتم که با او سخن نگویم و سخنش را نشنوم و براى جلوگیرى از نفوذ سحر او، هنگام طواف، مقدارى پنبه در گوشهاى خهود قرار دادم که مبادا زمزمه قرآن و نماز او به گوش من برسد. با مدادان در حالى که پنبه را در داخل گوشهاى خود کرده بودم وارد مسجد شدم و هیچ مایل نبودم سخنى از او بشنوم، ولى نمىدانم چه طور شد یک مرتبه کلام و سخن بسیار شیرین و زیبایى به گوشم رسید و پیش از حّد احساس لذّت نمودم. با خود گفتم : مادرت عزادار شود تو که یک مرد سخن ساز خردمندى هستى، چه مانع دارد سخن این مرد را بشنوى؟ هرگاه نیک باشد بپذیرى و اگر زشت باشد آن را رد کنى. براى این کار آشکارا با آن حضرت تماس نگرفتم، مقدارى صبر کردم تا رسول خدا راه خانه خود را پیش گرفت و وارد خانه شد، من نیز اجازه گرفتم و وارد خانه او شدم. جریان را از آغاز تا پایان بازگو کردم و گفتم : قریش درباره شما چنین و چنان مىگوید و من در آغاز کار، تصمیم نداشتم با شما ملاقات کنم، ولى حلاوت قرآن شما، مرا مجذوب خود کرد. اکنون مىخواهم حقیقت آیین خود را براى من تشریح کنى و مقدارى قرآن براى من بخوانى. رسول خدا آیین خود را بر او عرضه داشت و مقدارى قرآن خواند. طفیل مىگوید : به خدا سوگند، کلامى زیباتر از آن نشنیده و آیین معتدلتر از آن ندیده بودم. سپس طفیل به حضرتش عرض کرد : من در میان قببله خود یک فرد نافذ القول هستم، براى نشر آیین شما فعالیت خواهم نمود. - پ1. خدا و پیامبر اسلام، به نقل از سیره ابن هاشم، جلد 1، صفحه 410. -
سیمای زیانکاران در قرآن کریم
در دنباله آیه 17 از سوره هود که سخن از قرآن و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به میان آمده آورده، آیات مورد بحث سرنوشت منکران، و نشانهها، و پایان و عاقبت کارشان را تشریح میکند خاسران و زیانکاران را معرفی مینماید.
وَ مَنْ اَظلَمُ مِمَّنِ افْترَی عَلی اللَّهِ کذِباً اُولَئک یُعْرَضونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الاَشهَادُ هَوُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ اَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلی الظالِمِینَ * چه کسی ستمکارتر است از آنها که بر خدا افترا میبندند، آنان (روز رستاخیز) بر پروردگارشان عرضه میشوند و شاهدان (پیامبران و فرشتگان) میگویند اینان همانها هستند که به پروردگار دروغ بستند. لعنت خدا بر ظالمان باد!
الَّذِینَ یَصدُّونَ عَن سبِیلِ اللهِ وَ یَبْغُونهَا عِوَجاً وَ هُم بِالاَخِرَهِ هُمْ کَافِرُونَ * همانها که (مردم را) از راه خدا باز میدارند و راه حق را کج و معوج نشان میدهند و به سرای آخرت کافرند.
اُولَئک لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فی الاَرْضِ وَ مَا کانَ لهَُم مِّن دُونِ اللهِ مِنْ اَوْلِیَاءَ یُضاعَف لهَُمُ الْعَذَاب مَا کانُوا یَستَطِیعُونَ السمْعَ وَ مَا کانُوا یُبْصِرُونَ * آنها هیچگاه توانائی فرار در زمین ندارند و جز خدا دوستان و پشتیبانانی نمییابند. عذاب خدا برای آنها مضاعف خواهد بود (چرا که هم گمراه بودند و هم دیگران را به گمراهی کشاندند)، آنها هرگز توانائی شنیدن (حق را) نداشتند و حقایق را) نمیدیدند.
اُولَئک الَّذِینَ خَسِرُوا اَنفُسهُمْ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا کانُوا یَفْترُونَ * آنان کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست دادند و تمام معبودهای دروغین از نظرشان گم شدند.
لا جَرَمَ اَنهُمْ فی الاَخِرَهِ هُمُ الاَخْسرُونَ * به همین دلیل آنها مسلما در سرای آخرت از همه زیانکارترند.
(آیات 18 – 22 سوره هود)
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( جمعه 90/1/19 :: ساعت 8:31 عصر )
استفاده از فرصت عید
تاریخ پخش: 26/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
سال 89 هم تمام. در آستانهی عید سال نود هستیم. خوب آخر سال روز 29 اسفند، روز ملی شدن نفت است و در خدمت برادران و خواهرانی هستیم که در این وزارت و سازمان زحمت میکشند. گفتم: چه سفارشی برای مردم ایران دارید؟ گفتند: صرفهجویی. گفتیم: بنزین گران شده، مردم مجبور هستند صرفهجویی کنند. گفتند: با اینکه گران شده باز هم اسراف میشود. این پیام آقایان.
بحثی که در نظر گرفتم، بحث فرصت است. یکسال رفت. لحظه به لحظه رفت و میرود. راجع به عمر و تلف کردن عمر و استفاده از فرصت، و از دست دادن فرصت، و سوء استفاده از فرصت، و تبدیل تهدیدها به فرصتها، اینها بحث امروز ما است.
بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع بحث: فرصت، اهمیت فرصت، استفاده از فرصت، سوء استفاده از فرصت، تبدیل تهدیدها به فرصت، اینها موضوعاتی است که به درد همه میخورد و بحث دائمی هم است. یعنی کوچک و بزرگ، طلبه و دانشجو، کارمند و بازاری و کشاورز...
آرایشگاهی آمد ریشهای امیرالمؤمنین را اصلاح کند، لبها تکان میخورد. گفت: یا علی لبت را نگه دار، من روی لب را قیچی کنم. فرمود: لبم را نگه دارم، یک لحظه یک سبحان الله از من قطع میشود. از این چه میفهمیم؟ صد هستهی خرما بار شتر بود. از حضرت امیر پرسیدند، چیست؟ نفرمود: صد هستهی خرما. فرمود: صد درخت خرما. یعنی چه؟ یعنی به هر هستهای که نگاه میکنیم باید نگاه یک درخت بکنیم.
خیلی فرصتها تلف میشود. ورزش چیز خوبی است. اما تماشای ورزش از دست دادن فرصت است. من هرچه فکر میکنم، فرق بین تماشای ورزش با تماشای پول چیست؟ آدم یک چهارپایه بگذارد صبح تا شب پولهای بانک را ببیند. گاهی هم که ببیند پول زیاد است، سوت بکشد. صبح تا شب هم این پول را ببینی یک ریالش را به شما نمیدهند. خودت بلندشو پول پیدا کن. تماشای پول چه اثری دارد. ورزش خیلی مهم است. ولی تماشای ورزش، حالا یکوقت انسان پایش در گچ است، حالا هیچ کاری ندارد، حوصله ندارد، خوب برای آدمهای کم حوصله، بیحوصله، بیمار، خسته، خوب تماشای ورزش هم عیبی ندارد. اما اینکه انسان همینطور سه ساعت، سه ساعت، دو ساعت دو ساعت، این خیلی از دست دادن فرصت است.
1- در اسلام، فارغ التحصیلی و بازنشستگی نداریم
آیات زیاد است، روایات زیاد است. مثلاً ما در اسلام بازنشستگی نداریم. اینکه شما را بازنشسته میکنند، به خاطر قرارداد است، مثل اینکه قرار میگذارند مثلاً میگویند: شما شب منزل ما بیا. یا شب من منزل شما میآیم. ما به حسب قرارداد تعهد میکنیم. باید به تعهد عمل کنیم. شما قول دادی. دولت میگوید: ماهی اینقدر از پولت برمیدارم، بعد از سی سال به عنوان بازنشستگی به تو میدهم. چون دولت در طول سال، پولمان را از حقوقمان کم کرده، حالا بعد از سی سال به ما میدهد، این قرارداد است. وگرنه در اسلام نه فارغ التحصیل داریم، فقط زن حامله فارغ میشود. تحصیل چیزی نیست که آدم از آن فارغ شود. در اسلام نه فارغ التحصیل داریم نه بازنشستگی.
قرآن یک کلمهی «فراغ» دارد، میگوید: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» (شرح/7) یک کار جدید، دست به یک کار جدید بزن. منتهی کار جدید هم جهتدار باشد. هدفمند باشد. الآن دولت این کمکها را برداشته هدفمند کرده است. خیلی خوب، کار خوبی است. اما اسلام میگوید: همهی کارهای شما باید هدفمند باشد. چرا بیهدف آب را به صورتت میریزی؟ آب که به صورتت میریزی قصد وضو کن. با یک نیت این آب را که مصرف میشود هدفمند کن. من که برای دخترم گوشواره میخرم، همین گوشواره را هدفمند کنم. بگویم: اگر نمازت را بیغلط خواندی. همین گوشواره هدفمند میشود. ما که میخواهیم عید دیدن برویم، بگوییم: اول برویم دیدن آن عمهای که فقیر است. آن دایی که وضعش کمرنگ است. از فقرا شروع کنیم. اول خانهی پولدارها نرویم. اول از فقرا شروع کنید. این هدفمند میشود.
یک جایزهای میخواهیم بدهیم. مثلاً میشود این جایزه را یک چیز مصرفی داد، میشود یک چیز تولیدی داد. روایت داریم پیغمبر ما وقتی جایزه میداد، درخت خرمای باردار میداد یا شتر حامله. امروز میخواهیم به خانم یک جایزه بدهیم، یک چرخ خیاطی یا یک چرخ ژاکت بافی، یک چیز تولیدی بدهیم. وگرنه میشود مثلاً یک جام داد، یک کاپ داد، روی طاقچه بگذارد.
2- هدفمند کردن همهی کارها برای خدا
این هدفمندی فقط برای یارانهها نیست. همهی کارهای ما باید هدفمند باشد، اینکه میگوید: فی سبیل الله، یعنی همهی کارهای شما، «وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ» (شرح/8) «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ»، «وَ إِلى رَبِّکَ» یعنی برای خدا. به ماگفتند: اگر گوسالهای در چین کشته میشود که گوشتش ایران بیاید، آن قصاب در چین مسلمان باشد و «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید. با اسم خدا گوساله را بکشد. چرا؟ یعنی آن گوشتی هم که بناست سلول بدن ما شود، آن گوشت باید رنگ خدا داشته باشد. اگر قصابی بسم الله نگفت، گوشتش خوردنی نیست، حرام است. از استرالیا یک بزی را میخواهند به ایران بیاورند ما بخوریم، آن بز باید قصابش با هدف، با بسم الله بکشد. اینها چه میخواهد بگوید؟
از این غذا به آن غذا، مثلاً تا حالا گوشت میخوردی میخواهی پنیر بخوری. یا به عکس. اگر نوع غذایت عوض شد، یک بسم الله دیگر بگو. میخواهی بنشینی، حتی میخواهی یک سطر بنویسی، حدیث داریم، حتی عروس و داماد اگر خواستند کنار هم بخوابند، با «بسم الله» کنار هم بخوابند. سوار مرکب میشویم با بسم الله سوار شویم. یعنی همهی کارهای شما رنگ الهی داشته باشد؟ «صِبْغَةَ اللَّه!» (بقره/138) یعنی رنگ الهی داشته باشد.
راجع به ایام فراغت خیلی آیه و حدیث داریم. پیغمبر فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ» (بحارالانوار/ج74/ص75) قدر پنج چیز را داشته باش، قبل از پنج چیز دیگر. 1- «شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ» قدر جوانیتان را داشته باشید. تعطیلات عید است. من سراغ دارم آدمی را که در تعطیلات عید یک کتاب نوشت. کتابش هم الآن چند صد هزار تا چاپ شده است. کتاب مفید که به چند زبان دنیا ترجمه شده است. فقط هم در ایام عید نوشت. یک مقدار خودمان را جمع و جور کنیم، اتلاف وقت. ببینید حضرت امام(ره) میفرماید: دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است. در تحریر است. در بحث اسراف میگوید: دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است. بعد میفرماید: اسراف گناه کبیره است. بعد میگوید: گناه کبیره انسان را فاسق میکند. این یعنی چه؟ یعنی وقتی بنده وضو میگیرم، زیاد برای وضو آب ریختم، چون آب زیاد ریختم اسراف کردم، حالا چه رسد به بنزین و نفت و چه رسد به کاغذ و کتاب و چه رسد به و الی آخر... دور ریختن نصف لیوان آب اسراف و اسراف گناه کبیره است. گناه کبیره سبب فسق، یعنی شما دیگر پشت سر من نمیتوانی نماز بخوانی. چون این شیخ در وضو زیاد آب میریزد. اسراف میکند، اسراف گناه کبیره است، شیخ از عدالت میافتد، خلاص!
گاهی یک کسی میخواهد رییس جمهور شود یا شورای شهر شود، خوب یک عکسش را اینجا بزن، برو مثلاً سی متر دیگر هم یک عکس دیگر بزن. یک کوچهی دیگر بزن. همینطور کنار هم مثل آجر.
گاهی یک کسی میآید اینجا از من عکس میگیرد. دوباره از این طرف میگیرد. میگویم: بابا این سوراخ گوش با این سوراخ گوش، که فرق ندارد. از این طرف میایستد تق، از این طرف میایستد تق! میگویم: بابا این گوش من با این گوش من چه فرقی کرد؟ فیلم مفت است، برای بیت المال است. من بارها این مثل را زدم، یکبار دیگر هم شب عید است این مثال را بزنم. ببینید خدا میتواند کن فیکون، خدا به یک لحظه میتواند همه چیزی را خلق کند. در عین حال خود خدا چقدر صرفهجویی کرده است. یک شکاف در صورت گذاشته است، چقدر از این شکاف کار میکشد. مکیدن سینهی مادر، گرفتن اکسیژن، پس دادن کربن، سخنرانی، بوسیدن، سوت کشیدن، فوت کردن، حالا اگر به این مهندسها میدادی، چه میکردند؟ یک لولهکشی میکردند برای خروج کربن. از اینطرف یک لوله فرو می کردند برای ورود اکسیژن. یک دکمه برای چشیدن، مکیدن، بوسیدن، کلهی ما را پر از دودکش و دکمه میکردند. از خدا یاد بگیرید، که خدا چه کرده است. یک انگشت شصت داده است، هشت تا وزارت خانه را در این انگشت شصت جاسازی کرده است. شما شصت را ببند، وزارت آموزش و پرورش تعطیل است. چرا؟ نمیتوانی قلم دست بگیری. وزارت کار، نمیتوانی پیچ گوشتی دست بگیری، بیل نمیتوانی دست بگیری، سوزن و نخ، وزارت بهداشت، نمیتوانی آمپول بزنی، از خدا یاد بگیریم. خدا که دستش باز است، صرفهجویی کرده است. صرفهجویی کنیم.
3- استفاده از فرصت جوانی
امام صادق فرمود: نوجوانها را دریابید، قبل از آنکه دیگران کلههای اینها را از حرف انحرافی پر کنند. یعنی نوجوانی یک فرصت است. دو نعمت است که قدر آن معلوم نیست. یکی سلامتی، یکی فراغت. سلامتی و فراغت! به هر حال تفریح و عید و دید و بازدید سر جایش، اما غافل نشویم. یک وقتی یک کسی تلویزیون خریده بود، برفکهایش را هم میدید. گفتیم: بابا چشمت خراب میشود، گفت: پولش را دادم. اسراف در غذا، اسراف در مهمانیها، اسراف در لباس، هرخانهای از ما، خانهی فقیرهایمان یک ساک لباس زیادی داریم، حالا اغنیا که کامیون کامیون لباس زیادی است. هرخانهای یک ساک لباس زیادی است، شما حساب کن چند میلیون ساک لباس زیادی هست؟ صرفهجویی و اسراف.
استفاده از فرصت، یوسف زندان رفت. دید افرادی منحرف هستند. فکر کرد که چگونه اینها را هدایت کند، دو تا از این زندانیها خواب دیدند، به یوسف گفتند: خواب ما را تعبیر کن. گفت: برایتان تعبیر میکنم اما بگویید ببینم این بتها چیست که میپرستید. یعنی آنجا استفاده کرد برای تبلیغ. برای تبلیغ استفاده کرد. گاهی وقتها کسی نزد من میآید میگوید: حاج آقا یک استخاره کن. من تا میروم استخاره کنم نگاه میخورد میبینم حلقهی طلا دستش است؟ میگویم: قبل از آنکه استخاره کنم. اگر به من عقیده داری و میخواهی من استخاره تو را بکنم، می دانی حلقهی طلا برای مرد حرام است؟ نماز هم باطل است، نماز هم نخوانی همیشه در حال حرام هستی. خوب فیروزه دست کن. میگوید: آخر نامزدی است. میگویم: خوب حالا اگر گفتی: نامزدی، حرام خدا حلال شد؟ آن مثل را میزنم که چند بار تا حالا گفتم. یک کسی جگر روی منقل گذاشت و شروع کرد باد زدن. گربهها جمع شدند. یک مرتبه به گربهها گفت: بلال بلال! فکر کرد اگر به جگر، بلال بگوید گربهها میروند. اینطور نیست که اگر شما گفتی: حلقهی نامزدی، حرام خدا حلال شود. یا مثلاً میگوید: خواهر و برادر هستیم. خواهر و برادر هستیم یعنی چه؟ نامحرمی!
صلهی رحم بروید، خوب بالاخره دختر عمه، دختر خاله، اصلاً بعضیها میروند عمه را ببینند به خاطر دخترش. بالاخره نامحرم، نامحرم است. نه حالا این ارتباط بین پسر و دختر یک ارتباط علمی است. خواهش میکنم سر خودت کلاه نگذار. ما که سرمان کلاه نمیرود. بچهها که با هم رابطه پیدا میکنند برای بازی است. تاجرها هم با هم رابطه پیدا میکنند برای ایجاد شرکت است. یک دختر و پسر جوان رابطهشان غیر از رابطهی جنسی چه میتواند باشد؟ رابطهی دختر و پسر یا همان لحظهی اول حرام است، یا اگر لحظهی اول هم رابطه پاک است، خطر به حرام افتادن هست. نمیگوییم: دختر و پسر سالم نیست. هستند! اما بستر مثل زمین یخبندان است، زمین یخبندان بستر برای لیز شدن است. البته ممکن است آدمهایی روی یخ راه بروند و نیافتند. اما اگر پیدایش کردی، سلام مرا هم به او برسان.
4- روز قیامت، روز حسرت
امام سجاد در صحیفه میفرماید: «و استفرغ ایامی فی ما خلفتنی له» خدایا این فرصتهایی که من دارم در یک فرصتی قرار دهم، که بتوانم روز قیامت جواب بدهم. حدیث داریم روز قیامت لحظههای عمر جلوی آدم نشان داده میشود، مثل نوار قلب هست که نشان میدهند. در بیمارستان قلب نوار قلب را نشان میدهند. میگوید: لحظهها میآید از جلوی چشم آدم میرود، آن لحظههایی که هدر رفته و فرصتهایی که از دست داده یک حسرتی میخورد. قرآن میگوید: یکی از اسمهای قیامت «یَوْمَ الْحَسْرَةِ» (مریم/39) یعنی میگوید: آخ! میتوانستم این کار را بکنم. چرا این کار را نکردم. چرا این کار را نکردیم؟ میروید میوه بخرید، ده کیلو میوه برای عید خریدید، سیزده کیلو بخرید. یک سه کیلو هم در خانهی فلانی بدهید. آن هم عید است. اصلاً پول بدهید خودش برود میوه بخرد. بالاخره اگر شما دید و بازدید دارید، فقرا هم دید و بازدید دارند. ماشین خوب این نیست که گازش بدهی برود. ماشین خوب یک ماشینی است که اگر ماشینی در راه مانده است، بوکسل کند. بگذارید با هم بخندیم. چرا به هم میخندیم؟ با هم شاد باشیم. اگر شما غذا میخوری، یک گرسنه نگاهت میکند، وجدان داشته باشیم که داریم، این غذا لذیذ نیست، هرچه هم غذا لذیذ باشد لذت ندارد. چون او گرسنهاش است.
5- بهرهگیری از فرصت و ثروت در راه خدا
استفاده از فرصت، خدایا طوری مرا قرار بده، آنوقت چیزهایی هم که رنگ خدا نیست، میپرد. به خاطر پز، به خاطر سلام، مثلاً روز قیامت به بنده میگویند: آقا، شما چه کردی؟ میگویم: در این ماه هزار تا سلام کردم. میگوید: خوب کدام برای خدا بود؟ این را سلام کردی مدیر کل بود. این هم معاون وزیر بود. این هم وزیر بود، این هم آیت الله بود. یک کارگر افغانی را سلام کردی؟ یک کارمند شهرداری که کوچهها را نظیف میکنند، یک سلام به این کردی؟ آقا من لباسهایم را به فقرا دادم. لباس خوبت را دادی، یا لباسهایی که تنگ شده است؟ آن لباسی که تنگ شده است و رنگش را نمیپسندی. قرآن میگوید: اگر میخواهید به خدا نزدیک شوید، « لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) آن چیزی که دوست داریم به دیگران بدهیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: اگر خودت فقیر بودی، این را به تو میدادند میگرفتی؟
یک حاجی مکه آمده بود. خیلی گرما خورده بود. حجش که تمام شد. گفت: خدایا ما که آمدیم. حالا خودت بودی میآمدی؟ از دست خدا عصبانی شده بود. میگفت: ما که آمدیم، حالا خودت بودی میآمدی. قرآن میگوید. اینکه میگویم از قرآن است. قرآن میگوید: چیزی که به فقیر کمک میکنی، اگر خودت فقیر بودی یک چنین لباس و خوراک به تو میدادند، میگرفتی؟ «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیه» (بقره/267) یعنی خودتان اخذ نمیکردید. خودتان نمیگرفتید. «إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا» مگر اینکه اغماض کنید، دیگر خیلی در فشار قرار بگیرید، مثلاً قحطی شود، غذای مانده را هم بخورید. اگر میخواهید در کارتان غصه نخورید، استفاده از فرصت این است که کارهایمان را برای خدا انجام دهیم. آخر بعضیها میگویند: برای خداست اصلاً حرف پول نزن. من معنای کار برای خدا را بگویم که اخلاص یعنی چه؟ معنای اخلاص این است.
6- نشانهی اخلاص در کارها
علامت اخلاص: 1- نه در دل و نه با زبان. در دل میگوید: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً» یعنی ما از شما جزا نمیخواهیم. یعنی در دل نیت پول نکردم. به زبان هم میگوید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً» (انعام/90) من با شما حرف پول نمیزنم. میگوید: برای پول نیامدم. به زبان هم نمیگویم پول بده. نمیگوید: نمیگیرم. اگر دادند بگیر. اگر دادند، بگیر. اما به قصد پول نیامدم، مثل خود شما. خود شما که اینجا آمدید از اکسیژن استفاده میکنید، اما نه برای اکسیژن آمدید. و نه با زبان گفتید ما در سالن میآییم به شرطی که اکسیژن باشد. اخلاص یعنی از دنیا استفاده کنید اما برای دنیا کار نکنید. آنوقت اگر برای خدا کار کنید، وقتی ما به کمبود بنزین تهدید میشویم، وقتی به انواع تهدید، تهدید میشویم. دانشمندان ما، کارمندان ما، مردم ما، همه کمک هم میکنند مشکل را حل کنند. نیت پول نکنید ولی خوب حقوق هم بگیرید. گرفتن حقوق ربطی به اخلاص ندارد. آدم هست حقوق می گیرد کارهایش هم خالص است. آدم هم هست حقوق نمیگیرد، کارش هم خالص نیست. چطور؟ بنده میآیم سخنرانی میکنم، پول هم نمیگیرم. چرا؟ برای اینکه بگویم: من را میبینید پول نمیگیرم. من را میبینید پول نمیگیرم. یعنی پول نمیگیرم که صد جا پز بدهم که من پول نمیگیرم. اینجا پول نگرفتن خدا نیست، پول نیست اما پز هست. ولی آدمهایی هستند میگویند: آقا این کار را خدا دوست دارد، من هم برای رضای خدا این کار را انجام میدهم. دادند، دادند چه بهتر. ندادند من کار به او ندارم.
ما عید خانهی فلانی نمیرویم، چرا؟ ایشان دیدن ما نیامد. در عروسی ما نیامد. خانهی نو خریدیم، نیامد. نمیدانم چه... ایام عید بروید دیدن کسانی که با شما قطع رابطه کردند، این هنر است. اگر کسی را نشناختی و سلامش کردی هنر است. «صِلْ مَنْ قَطَعَک» (فقیه/ج4/ص177) «صِلْ مَنْ قَطَعَک» حدیث است، یک آیه هم نوشتم. میگوید: «ادْفَعْ» یعنی دفع کن. «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» (مؤمنون/96) یعنی او با تو بدی کرد، تو بدیاش را به کار احسن دفع کن. «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ» (قصص/54) قران میفرماید: آدمهای خوب «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ» با کار حسنه و نیکو، «السَّیِّئَة» یعنی بدی، آدمهای خوب بدیها را با خوبی جواب میدهند. نمیگوید: دیدن من نیامد، من هم دیدن او نمیروم. چشمروشنی برای بچهی من، نوهی من نیاورد، من هم نمیبرم.
7- توجه به فقرا و فراموششدهها در عید
از عید استفاده کنید، عید یک فرصت است. تمام فامیلهایی که فراموش شدند، دیدن فامیلهای فراموش شده بروید. آنهایی که با شما قهر هستند. باید خودمان را بشکنیم. چه اشکالی دارد؟ عزت برای خداست. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعا» (یونس/65) نه شکست من است که من خواهر بزرگ، او باید دیدن من بیاید. بابا ول کن. بزرگ کیست، کوچک کیست؟ حدیث داریم «الْفَقْرُ وَ الْغِنَى بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» (بحارالانوار/ج69/ص5) اگر میخواهید بدانید چه کسی غنی و چه کسی فقیر است، بعد از قیامت معلوم میشود. در دنیا معلوم نمیشود چه کسی بزرگ است؟ این خانم بزرگ است، ممکن است خانم کوچک باشد. آن خانم کوچک است، ممکن است خانم بزرگ باشد. اول او باید دیدن من بیاید. او باید به من سلام کند. او باید... نه ایشان خانهی ما آمد یک ربع نشست، من هم خانهشان میروم یک ربع مینشینم. بعضی از خانوادهها خیلی محاسبات بدی میکنند. دقیقه به دقیقه، ساعت به ساعت، ما مسلمان هستیم. «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» آیهی قرآن است. «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ» آیهی قرآن است. «صِلْ مَنْ قَطَعَک» روایت است. میگوید: از این فرصت، حالا که عید دید و بازدیدها شروع میشود، از فقرا شروع کنیم. فرقی بین افراد نگذاریم. توجه به نسل نو داشته باشیم. در ایام عید خوب بالاخره لباس نو است، آرایش میکنند. در آرایشها مواظب محرم و نامحرم باشیم. عید، عید خوبی است. عید نوروز عید خوبی است. منتهی هم بستر عبادت است، هم بستر غیر عبادت.
8- نیّت خدایی حتی در خوردن و خوابیدن
پیغمبر فرمود: یا اباذر، «یَا أَبَا ذَرٍّ لِیَکُنْ لَکَ فِی کُلِّ شَیْءٍ نِیَّةٌ حَتَّى فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْل» (وسایل الشیعه/ج1/ص48) الله اکبر! ای اباذر، اگر آقای رییس جمهور میخواهد یارانهها را هدفمند کند، پیغمبر به ابیذر گفت: همهی کارها را... «حَتَّى فِی النَّوْمِ»، «النوم» یعنی چه؟ «اکل» یعنی در خوردن و خوابیدنت هم نیت داشته باش. چطور؟ شما سحری که میخوری، عبادت میکنی. چرا؟ برای اینکه میگویی: سحری میخورم، تا بتوانم روزه بگیرم. یعنی هدفت از سحری خوردن روزه گرفتن است. با اینکه چیزی میخوری، ولی همین چیز خوردن هم مستحب است. همین چیز خوردن مستحب است. اول ماه آمیزش جنسی مکروه است. جز شب اول ماه رمضان که میگویند: مکروه که نیست، مستحب هم هست. میگویند: چون خدا فردا میخواهد بگوید، دست درازی نکن. میگوید: پس شب از حلال تأمین شو که روز بتوانی نسبت به ناموس مردم خودت را کنترل کنی. آدم گاهی وقتها میگوید: من این غذا را بخورم، دو ساعت مطالعه میکنم. من این غذا را بخورم... یک خاطره دارم برایتان بگویم. یادم آمد که بد هم نیست.
در سفر حج مقداری مغز بادام و اینها را بدرقهی ما کردند، ما هم در مدینه کیسه را باز کردیم و تقسیم کردیم. بعد از مدینه مکه رفتیم. مکه شلوغ بود و داشتیم طواف میکردیم، دیگر از حال رفتم. به ذهنم آمد، که اگر یک چند تا مغز بادامها را نگه میداشتی، الآن میخوردی، یک لیوان هم آب میخوردی، یک طواف دیگر میکردی. همه را مدینه دادی، حالا اینجا تو را ضعف گرفته و هیچ چیز نیست. به ذهنم آمد که چرا همه را یکجا دادیم. طواف من تمام شد، داشتم بیرون میرفتم، یک کسی گفت: حاج آقا تشریف بیاورید. بفرما! فکر کردم مسأله دارد. گفت: ما دیدیم تو داری در طواف از حال میروی. گفتیم: طواف تمام شود، یک مقداری مغز بادام داریم، به این شیخ بدهیم بگوییم: مغز بادام بخور. دست کرد یک مشت مغز بادام و مغز پسته به ما داد، اصلاً چیزی نبود ولی شیرینیاش بود که آن چیزی که به دل من آمد، که چرا در راه خدا دادم، دیدم خدا همانجا پای کعبه جایش را پر کرد. غصه نخوریم.
من اگر به این سلام کنم کوچک میشوم. شما به این سلام کن خدا بزرگت میکند. خدا بزرگت میکند. من دیشب از یک خانمی شنیدم. خانم مورد اعتماد! که فلان خانم با اینکه پزشک است در خانه کارهای دستی میکند. حتی قالیچه میبافد، حتی ژاکت میبافد، هفتهای دو روز هم مطب میرود. بعضی دخترها همین که لیسانس گرفتند، انگار از دماغ فیل افتاده! من استکان بشویم؟! توبه کن. دیپلم هستم. خوب دیپلم مگر سواد است؟ دیپلم که سواد نیست. پنجاه تا، صد تا کتاب خواندی. دیگر امروز لیسانس و فوق لیسانس هم باری ندارد. لیسانس را بارها گفتم مثل دندان است. آدم که دندانش درآمد، حالا اول خوردنش است نه آخر خوردنش. آدمهایی که لیسانس و فوق لیسانس میگیرند اول مطالعهشان است نه آخر مطالعهشان. کسی که لیسانس گرفت، حالا راه به دنیای علم پیدا کرده است. حالا اولش است، این فکر میکند لیسانس گرفت، آخرش است. یک مقداری باید چیزهایی که در سرمان است کنار بگذاریم. گاهی وقتها مشکل ما، علتی هم که حرکت نمیکنیم، من باید رییس جمهور شوم. من باید شورای شهر شوم. من باید وکیل شوم.
اول انقلاب یک کسی خودش را کاندید کرد رأی نیاورد. الآن هم فرار کرده خارج است. برای اینکه رأی بیاورد، هی میگفت: ملت قهرمان ایران! تا رأیها را شمردند، دیدند رأی نیاورد. فرار کرد خارج رفت، گفت: این تودهی ناآگاه! دیدیم اِ... پیش از ظهر قهرمان بودند، من باید پست بیاورم. پیش از ظهر میگفت: ملت قهرمان، بعد از ظهر گفت: تودهی ناآگاه! بازی نکنیم. سلامها، دید و بازدیدها، روابط، همه... یک کسی پشت سر یک آقا نماز نمیخواند. گفتند: چرا؟ گفت: آقا من سلیقهی سیاسی آقا را قبول ندارم. مگر پیش نماز و پس نماز باید هم سلیقه باشند. مگر آزادی نیست؟ آقا در اسلام گفته: آزاد است. شما میتوانی پشت سر آقا نماز بخوانی، رکعت دوم بگو: آقا نمیخواهم رکعت دوم را اقتدا کنم. قصد فرادی کن، آزاد هستی. حتی در نماز آزادی است. هرکجای نماز خواستید قصد فرادی کنید، میتوانید. آقا نماز مغرب را مسجد میخوانی، نماز عشا را نمیخواهی بخوانی؛ بلند میشوی میروی. نماز مغرب را مسجد میخوانی، نمیخواهی سخنرانی را گوش دهی، بلند میشوی میروی. اصل آمدن آزادی است. نگفتند: حتماً فلان مسجد برو. این آقا را قبول نداری، یک مسجد برو که آقایش را قبول داری. آزادی باید حفظ شود. همینطور که تو آزاد هستی خوب آن آقا هم آزاد است. یک سلیقهای دارد، خوب حالا یا حق یا باطل! گناه کبیره که نکرده است. تازه گناه کبیره را لازم نیست از آقا بپرسید آقا سلام علیکم، ببخشید، ما پشت سر شما نماز میخوانیم در عمرت هیچوقت گناه کبیره نکردی؟ به تو چه! (خنده حضار) شما که گناه کبیره ندیدی، عادل است. لازم نیست از خودش بپرسی، ممکن است در بچگی در گوش یک نفر زده باشد.
ما یکوقتی پدر چهار شهید را به عنوان کشاورز نمونه معرفی کردیم. هم پدر چهار شهید و هم یک بیابانی را... وقتی در تلویزیون معرفی اش کردیم، یک تومار آمد فلان منطقه که ایشان چرا کشاورز نمونه است؟ چرا معرفیاش کردید؟ گفتیم: بابا پدر چهار شهید است. این بیابان کویر را برداشته... گفت: آقا ایشان بچه که بود یک چوب برداشت به سر من زد، هنوز هم جای بخیههایش هست. گفتم: آقاجان من که کشاورز نمونه را معرفی میکنم، نباید از اول عمرش این را، از هبوط آدم ایشان کاری نداشته، وَر نرویم. حدیث داریم اگر خواسته باشی وَر بروی، که آدم بیعیب پیدا کنی، بیرفیق میمانی. همانهایی که هستند. همانهایی که هست. حدیث داریم اینهایی که میخواهند دوست درجه یک بگیرند، بیدوست میمانند. اینهایی که ازدواجشان عقب میافتد برای این دختر خواستگار میآید، میگوید: حالا ببینیم یکی دیگر بیاید بلکه خوب، میگوید: این را هم ببینیم بلکه شاید سومی بهتر شد. بعد میبینی اِ... سن دختر بالا رفت دیگر خواستگار نیامد. پسر آمده نزد من گفته: آقای قرائتی میتوانی یک دختر برای من معرفی کنی که صد در صد خوب باشد؟ گفتم: خدا را باید از خدایی عزل کنیم. چون اگر دختر صد در صد خوب باشد، یعنی خدایا دنبال کارت برو! مثل دو دو تا، چهار تا. چه خدا باشد، چه خدا نباشد. بنا نیست، پس معنای توکل چیست؟ توکل این است که من تحقیقاتم را میکنم. منتهی خیلی چیزها را هم خبر ندارم. ممکن است امروز صد در صد خوب باشد، فردا چه؟ ما چه تضمینی داریم آنهایی که صد در صد خوب هستند، فردا چه شود. اجازه بده، آقای قرائتی که سی و دو سال است در تلویزیون است، یک تلفن میشود. الو! بفرمایید. از صدا و سیما برنامههای شما از سال نود قطع میشود. الو! بفرمایید. آقا این ماشین را، حفاظتی که به شما دادیم، تا 24 ساعت برگردان. بعد یک دفعه میبینی من ضد انقلاب شدم. در سرازیری هر بشکهای بیام و است. هر بشکهای تویوتا است. پژو است. من مجبورم وقتی گفتم: بی ام و اسم دو تا ماشین دیگر هم ببرم. وگرنه میگویند: کارخانه به قرائتی یک بیام و داده، که اسم بیام و را در تلویزین ببرد. تا گفتم: بیام و باید اسم دو تا سه تا ماشین دیگر هم قاطی کنم که گیر کردیم. خیلی سخت است.
یکی از دوستان میگفت: در جمهوری اسلامی آدم سه سال بیشتر نباید آبرو داشته باشد. چون یا خودش خراب میکند، یا خرابش میکنند. تو چطور ماندی؟ (خنده حضار) در جمهوری اسلامی سه سال کوپن آدم است. در این سه سال که رییس بودی یا خودت خراب میکنی، یا اطرافیانت خرابت میکنند، یا خرابت میکنند، حالا حسادت است، حسود است، ناشیگری است، خط سیاسی است.
استفاده از فرصت، عید فرصت خوبی است برای آشتی دادن، برای کمک کردن، برای احوالپرسی از ضعفها، گاهی در جلسههای فامیلی یک مشکلی را حل کنید. مثلاً همهی فامیل جمع شدیم، میگوییم: فلانی یک مشکل دارد، از دَم نفری ده هزار تومان بدهیم. از دَم نفری یک میلیون بدهیم. از دَم نفری دویست هزار تومان بدهیم. در جلسههای فامیلی در عید یک مشکلی را هم حل کنیم. بعد ثواب این مشکلی را که حل کردی، هدیه به حضرت مهدی کن. به پیغمبر، به اهل بیت، بعد بگو: یا رسول الله، این گره را باز کردم، ثواب این گره برای تو. بعد بگو: خدایا تو هم گرههای مرا باز کن. یک گره باز کنید. تخمه شکستن که کاری نیست. حالا گیرم عید 5 کیلو تخمه شکستی، دو کیلو پسته و یک کیلو هم مغز بادام، چه کردی؟ در این دید و بازدیدها یک گرهای را باز کنید. یک مشکلی را حل کنید. چهار نفر قهر را آشتی بدهید. یک دو تا جهازیه جور کنید. دو تا پسر را داماد کنید. چهار تا وام درست کنید. از این کارها بکنید، و الا تخمه شکستن این حداقل است، اقل اقل است و شما حیف هستید.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- عبارت «صبغة الله» در قرآن به چه معناست؟
1) همهی کارها برای خدا
2) جهاد در راه خدا
3) انفاق در راه خدا
2- اولین سفارش پیامبر به ابوذر دربارهی چه بود؟
1) زندگی، قبل از مرگ
2) جوانی، قبل از پیری
3) سلامتی، قبل از بیماری
3- آیهی 39 سورهی مریم به کدام نام قیامت اشاره دارد؟
1) روز حسرت
2) روز ذلّت
3) روز ندامت
4- بهترین راه استفاده از فرصت عمر چیست؟
1) تحصیل علم و مطالعه
2) خدمت به مردم و محرومان
3) انجام هر کاری برای خدا
5- آیه 54 سورهی قصص به چه امری سفارش میکند؟
1) گذشت از بدی دیگران
2) مقابله به مثل با بدی دیگران
3) نیکی کردن در برابر بدی دیگران
استفاده از فرصت عید
تاریخ پخش: 26/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
سال 89 هم تمام. در آستانهی عید سال نود هستیم. خوب آخر سال روز 29 اسفند، روز ملی شدن نفت است و در خدمت برادران و خواهرانی هستیم که در این وزارت و سازمان زحمت میکشند. گفتم: چه سفارشی برای مردم ایران دارید؟ گفتند: صرفهجویی. گفتیم: بنزین گران شده، مردم مجبور هستند صرفهجویی کنند. گفتند: با اینکه گران شده باز هم اسراف میشود. این پیام آقایان.
بحثی که در نظر گرفتم، بحث فرصت است. یکسال رفت. لحظه به لحظه رفت و میرود. راجع به عمر و تلف کردن عمر و استفاده از فرصت، و از دست دادن فرصت، و سوء استفاده از فرصت، و تبدیل تهدیدها به فرصتها، اینها بحث امروز ما است.
بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع بحث: فرصت، اهمیت فرصت، استفاده از فرصت، سوء استفاده از فرصت، تبدیل تهدیدها به فرصت، اینها موضوعاتی است که به درد همه میخورد و بحث دائمی هم است. یعنی کوچک و بزرگ، طلبه و دانشجو، کارمند و بازاری و کشاورز...
آرایشگاهی آمد ریشهای امیرالمؤمنین را اصلاح کند، لبها تکان میخورد. گفت: یا علی لبت را نگه دار، من روی لب را قیچی کنم. فرمود: لبم را نگه دارم، یک لحظه یک سبحان الله از من قطع میشود. از این چه میفهمیم؟ صد هستهی خرما بار شتر بود. از حضرت امیر پرسیدند، چیست؟ نفرمود: صد هستهی خرما. فرمود: صد درخت خرما. یعنی چه؟ یعنی به هر هستهای که نگاه میکنیم باید نگاه یک درخت بکنیم.
خیلی فرصتها تلف میشود. ورزش چیز خوبی است. اما تماشای ورزش از دست دادن فرصت است. من هرچه فکر میکنم، فرق بین تماشای ورزش با تماشای پول چیست؟ آدم یک چهارپایه بگذارد صبح تا شب پولهای بانک را ببیند. گاهی هم که ببیند پول زیاد است، سوت بکشد. صبح تا شب هم این پول را ببینی یک ریالش را به شما نمیدهند. خودت بلندشو پول پیدا کن. تماشای پول چه اثری دارد. ورزش خیلی مهم است. ولی تماشای ورزش، حالا یکوقت انسان پایش در گچ است، حالا هیچ کاری ندارد، حوصله ندارد، خوب برای آدمهای کم حوصله، بیحوصله، بیمار، خسته، خوب تماشای ورزش هم عیبی ندارد. اما اینکه انسان همینطور سه ساعت، سه ساعت، دو ساعت دو ساعت، این خیلی از دست دادن فرصت است.
1- در اسلام، فارغ التحصیلی و بازنشستگی نداریم
آیات زیاد است، روایات زیاد است. مثلاً ما در اسلام بازنشستگی نداریم. اینکه شما را بازنشسته میکنند، به خاطر قرارداد است، مثل اینکه قرار میگذارند مثلاً میگویند: شما شب منزل ما بیا. یا شب من منزل شما میآیم. ما به حسب قرارداد تعهد میکنیم. باید به تعهد عمل کنیم. شما قول دادی. دولت میگوید: ماهی اینقدر از پولت برمیدارم، بعد از سی سال به عنوان بازنشستگی به تو میدهم. چون دولت در طول سال، پولمان را از حقوقمان کم کرده، حالا بعد از سی سال به ما میدهد، این قرارداد است. وگرنه در اسلام نه فارغ التحصیل داریم، فقط زن حامله فارغ میشود. تحصیل چیزی نیست که آدم از آن فارغ شود. در اسلام نه فارغ التحصیل داریم نه بازنشستگی.
قرآن یک کلمهی «فراغ» دارد، میگوید: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» (شرح/7) یک کار جدید، دست به یک کار جدید بزن. منتهی کار جدید هم جهتدار باشد. هدفمند باشد. الآن دولت این کمکها را برداشته هدفمند کرده است. خیلی خوب، کار خوبی است. اما اسلام میگوید: همهی کارهای شما باید هدفمند باشد. چرا بیهدف آب را به صورتت میریزی؟ آب که به صورتت میریزی قصد وضو کن. با یک نیت این آب را که مصرف میشود هدفمند کن. من که برای دخترم گوشواره میخرم، همین گوشواره را هدفمند کنم. بگویم: اگر نمازت را بیغلط خواندی. همین گوشواره هدفمند میشود. ما که میخواهیم عید دیدن برویم، بگوییم: اول برویم دیدن آن عمهای که فقیر است. آن دایی که وضعش کمرنگ است. از فقرا شروع کنیم. اول خانهی پولدارها نرویم. اول از فقرا شروع کنید. این هدفمند میشود.
یک جایزهای میخواهیم بدهیم. مثلاً میشود این جایزه را یک چیز مصرفی داد، میشود یک چیز تولیدی داد. روایت داریم پیغمبر ما وقتی جایزه میداد، درخت خرمای باردار میداد یا شتر حامله. امروز میخواهیم به خانم یک جایزه بدهیم، یک چرخ خیاطی یا یک چرخ ژاکت بافی، یک چیز تولیدی بدهیم. وگرنه میشود مثلاً یک جام داد، یک کاپ داد، روی طاقچه بگذارد.
2- هدفمند کردن همهی کارها برای خدا
این هدفمندی فقط برای یارانهها نیست. همهی کارهای ما باید هدفمند باشد، اینکه میگوید: فی سبیل الله، یعنی همهی کارهای شما، «وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ» (شرح/8) «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ»، «وَ إِلى رَبِّکَ» یعنی برای خدا. به ماگفتند: اگر گوسالهای در چین کشته میشود که گوشتش ایران بیاید، آن قصاب در چین مسلمان باشد و «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید. با اسم خدا گوساله را بکشد. چرا؟ یعنی آن گوشتی هم که بناست سلول بدن ما شود، آن گوشت باید رنگ خدا داشته باشد. اگر قصابی بسم الله نگفت، گوشتش خوردنی نیست، حرام است. از استرالیا یک بزی را میخواهند به ایران بیاورند ما بخوریم، آن بز باید قصابش با هدف، با بسم الله بکشد. اینها چه میخواهد بگوید؟
از این غذا به آن غذا، مثلاً تا حالا گوشت میخوردی میخواهی پنیر بخوری. یا به عکس. اگر نوع غذایت عوض شد، یک بسم الله دیگر بگو. میخواهی بنشینی، حتی میخواهی یک سطر بنویسی، حدیث داریم، حتی عروس و داماد اگر خواستند کنار هم بخوابند، با «بسم الله» کنار هم بخوابند. سوار مرکب میشویم با بسم الله سوار شویم. یعنی همهی کارهای شما رنگ الهی داشته باشد؟ «صِبْغَةَ اللَّه!» (بقره/138) یعنی رنگ الهی داشته باشد.
راجع به ایام فراغت خیلی آیه و حدیث داریم. پیغمبر فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ» (بحارالانوار/ج74/ص75) قدر پنج چیز را داشته باش، قبل از پنج چیز دیگر. 1- «شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ» قدر جوانیتان را داشته باشید. تعطیلات عید است. من سراغ دارم آدمی را که در تعطیلات عید یک کتاب نوشت. کتابش هم الآن چند صد هزار تا چاپ شده است. کتاب مفید که به چند زبان دنیا ترجمه شده است. فقط هم در ایام عید نوشت. یک مقدار خودمان را جمع و جور کنیم، اتلاف وقت. ببینید حضرت امام(ره) میفرماید: دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است. در تحریر است. در بحث اسراف میگوید: دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است. بعد میفرماید: اسراف گناه کبیره است. بعد میگوید: گناه کبیره انسان را فاسق میکند. این یعنی چه؟ یعنی وقتی بنده وضو میگیرم، زیاد برای وضو آب ریختم، چون آب زیاد ریختم اسراف کردم، حالا چه رسد به بنزین و نفت و چه رسد به کاغذ و کتاب و چه رسد به و الی آخر... دور ریختن نصف لیوان آب اسراف و اسراف گناه کبیره است. گناه کبیره سبب فسق، یعنی شما دیگر پشت سر من نمیتوانی نماز بخوانی. چون این شیخ در وضو زیاد آب میریزد. اسراف میکند، اسراف گناه کبیره است، شیخ از عدالت میافتد، خلاص!
گاهی یک کسی میخواهد رییس جمهور شود یا شورای شهر شود، خوب یک عکسش را اینجا بزن، برو مثلاً سی متر دیگر هم یک عکس دیگر بزن. یک کوچهی دیگر بزن. همینطور کنار هم مثل آجر.
گاهی یک کسی میآید اینجا از من عکس میگیرد. دوباره از این طرف میگیرد. میگویم: بابا این سوراخ گوش با این سوراخ گوش، که فرق ندارد. از این طرف میایستد تق، از این طرف میایستد تق! میگویم: بابا این گوش من با این گوش من چه فرقی کرد؟ فیلم مفت است، برای بیت المال است. من بارها این مثل را زدم، یکبار دیگر هم شب عید است این مثال را بزنم. ببینید خدا میتواند کن فیکون، خدا به یک لحظه میتواند همه چیزی را خلق کند. در عین حال خود خدا چقدر صرفهجویی کرده است. یک شکاف در صورت گذاشته است، چقدر از این شکاف کار میکشد. مکیدن سینهی مادر، گرفتن اکسیژن، پس دادن کربن، سخنرانی، بوسیدن، سوت کشیدن، فوت کردن، حالا اگر به این مهندسها میدادی، چه میکردند؟ یک لولهکشی میکردند برای خروج کربن. از اینطرف یک لوله فرو می کردند برای ورود اکسیژن. یک دکمه برای چشیدن، مکیدن، بوسیدن، کلهی ما را پر از دودکش و دکمه میکردند. از خدا یاد بگیرید، که خدا چه کرده است. یک انگشت شصت داده است، هشت تا وزارت خانه را در این انگشت شصت جاسازی کرده است. شما شصت را ببند، وزارت آموزش و پرورش تعطیل است. چرا؟ نمیتوانی قلم دست بگیری. وزارت کار، نمیتوانی پیچ گوشتی دست بگیری، بیل نمیتوانی دست بگیری، سوزن و نخ، وزارت بهداشت، نمیتوانی آمپول بزنی، از خدا یاد بگیریم. خدا که دستش باز است، صرفهجویی کرده است. صرفهجویی کنیم.
3- استفاده از فرصت جوانی
امام صادق فرمود: نوجوانها را دریابید، قبل از آنکه دیگران کلههای اینها را از حرف انحرافی پر کنند. یعنی نوجوانی یک فرصت است. دو نعمت است که قدر آن معلوم نیست. یکی سلامتی، یکی فراغت. سلامتی و فراغت! به هر حال تفریح و عید و دید و بازدید سر جایش، اما غافل نشویم. یک وقتی یک کسی تلویزیون خریده بود، برفکهایش را هم میدید. گفتیم: بابا چشمت خراب میشود، گفت: پولش را دادم. اسراف در غذا، اسراف در مهمانیها، اسراف در لباس، هرخانهای از ما، خانهی فقیرهایمان یک ساک لباس زیادی داریم، حالا اغنیا که کامیون کامیون لباس زیادی است. هرخانهای یک ساک لباس زیادی است، شما حساب کن چند میلیون ساک لباس زیادی هست؟ صرفهجویی و اسراف.
استفاده از فرصت، یوسف زندان رفت. دید افرادی منحرف هستند. فکر کرد که چگونه اینها را هدایت کند، دو تا از این زندانیها خواب دیدند، به یوسف گفتند: خواب ما را تعبیر کن. گفت: برایتان تعبیر میکنم اما بگویید ببینم این بتها چیست که میپرستید. یعنی آنجا استفاده کرد برای تبلیغ. برای تبلیغ استفاده کرد. گاهی وقتها کسی نزد من میآید میگوید: حاج آقا یک استخاره کن. من تا میروم استخاره کنم نگاه میخورد میبینم حلقهی طلا دستش است؟ میگویم: قبل از آنکه استخاره کنم. اگر به من عقیده داری و میخواهی من استخاره تو را بکنم، می دانی حلقهی طلا برای مرد حرام است؟ نماز هم باطل است، نماز هم نخوانی همیشه در حال حرام هستی. خوب فیروزه دست کن. میگوید: آخر نامزدی است. میگویم: خوب حالا اگر گفتی: نامزدی، حرام خدا حلال شد؟ آن مثل را میزنم که چند بار تا حالا گفتم. یک کسی جگر روی منقل گذاشت و شروع کرد باد زدن. گربهها جمع شدند. یک مرتبه به گربهها گفت: بلال بلال! فکر کرد اگر به جگر، بلال بگوید گربهها میروند. اینطور نیست که اگر شما گفتی: حلقهی نامزدی، حرام خدا حلال شود. یا مثلاً میگوید: خواهر و برادر هستیم. خواهر و برادر هستیم یعنی چه؟ نامحرمی!
صلهی رحم بروید، خوب بالاخره دختر عمه، دختر خاله، اصلاً بعضیها میروند عمه را ببینند به خاطر دخترش. بالاخره نامحرم، نامحرم است. نه حالا این ارتباط بین پسر و دختر یک ارتباط علمی است. خواهش میکنم سر خودت کلاه نگذار. ما که سرمان کلاه نمیرود. بچهها که با هم رابطه پیدا میکنند برای بازی است. تاجرها هم با هم رابطه پیدا میکنند برای ایجاد شرکت است. یک دختر و پسر جوان رابطهشان غیر از رابطهی جنسی چه میتواند باشد؟ رابطهی دختر و پسر یا همان لحظهی اول حرام است، یا اگر لحظهی اول هم رابطه پاک است، خطر به حرام افتادن هست. نمیگوییم: دختر و پسر سالم نیست. هستند! اما بستر مثل زمین یخبندان است، زمین یخبندان بستر برای لیز شدن است. البته ممکن است آدمهایی روی یخ راه بروند و نیافتند. اما اگر پیدایش کردی، سلام مرا هم به او برسان.
4- روز قیامت، روز حسرت
امام سجاد در صحیفه میفرماید: «و استفرغ ایامی فی ما خلفتنی له» خدایا این فرصتهایی که من دارم در یک فرصتی قرار دهم، که بتوانم روز قیامت جواب بدهم. حدیث داریم روز قیامت لحظههای عمر جلوی آدم نشان داده میشود، مثل نوار قلب هست که نشان میدهند. در بیمارستان قلب نوار قلب را نشان میدهند. میگوید: لحظهها میآید از جلوی چشم آدم میرود، آن لحظههایی که هدر رفته و فرصتهایی که از دست داده یک حسرتی میخورد. قرآن میگوید: یکی از اسمهای قیامت «یَوْمَ الْحَسْرَةِ» (مریم/39) یعنی میگوید: آخ! میتوانستم این کار را بکنم. چرا این کار را نکردم. چرا این کار را نکردیم؟ میروید میوه بخرید، ده کیلو میوه برای عید خریدید، سیزده کیلو بخرید. یک سه کیلو هم در خانهی فلانی بدهید. آن هم عید است. اصلاً پول بدهید خودش برود میوه بخرد. بالاخره اگر شما دید و بازدید دارید، فقرا هم دید و بازدید دارند. ماشین خوب این نیست که گازش بدهی برود. ماشین خوب یک ماشینی است که اگر ماشینی در راه مانده است، بوکسل کند. بگذارید با هم بخندیم. چرا به هم میخندیم؟ با هم شاد باشیم. اگر شما غذا میخوری، یک گرسنه نگاهت میکند، وجدان داشته باشیم که داریم، این غذا لذیذ نیست، هرچه هم غذا لذیذ باشد لذت ندارد. چون او گرسنهاش است.
5- بهرهگیری از فرصت و ثروت در راه خدا
استفاده از فرصت، خدایا طوری مرا قرار بده، آنوقت چیزهایی هم که رنگ خدا نیست، میپرد. به خاطر پز، به خاطر سلام، مثلاً روز قیامت به بنده میگویند: آقا، شما چه کردی؟ میگویم: در این ماه هزار تا سلام کردم. میگوید: خوب کدام برای خدا بود؟ این را سلام کردی مدیر کل بود. این هم معاون وزیر بود. این هم وزیر بود، این هم آیت الله بود. یک کارگر افغانی را سلام کردی؟ یک کارمند شهرداری که کوچهها را نظیف میکنند، یک سلام به این کردی؟ آقا من لباسهایم را به فقرا دادم. لباس خوبت را دادی، یا لباسهایی که تنگ شده است؟ آن لباسی که تنگ شده است و رنگش را نمیپسندی. قرآن میگوید: اگر میخواهید به خدا نزدیک شوید، « لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) آن چیزی که دوست داریم به دیگران بدهیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: اگر خودت فقیر بودی، این را به تو میدادند میگرفتی؟
یک حاجی مکه آمده بود. خیلی گرما خورده بود. حجش که تمام شد. گفت: خدایا ما که آمدیم. حالا خودت بودی میآمدی؟ از دست خدا عصبانی شده بود. میگفت: ما که آمدیم، حالا خودت بودی میآمدی. قرآن میگوید. اینکه میگویم از قرآن است. قرآن میگوید: چیزی که به فقیر کمک میکنی، اگر خودت فقیر بودی یک چنین لباس و خوراک به تو میدادند، میگرفتی؟ «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیه» (بقره/267) یعنی خودتان اخذ نمیکردید. خودتان نمیگرفتید. «إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا» مگر اینکه اغماض کنید، دیگر خیلی در فشار قرار بگیرید، مثلاً قحطی شود، غذای مانده را هم بخورید. اگر میخواهید در کارتان غصه نخورید، استفاده از فرصت این است که کارهایمان را برای خدا انجام دهیم. آخر بعضیها میگویند: برای خداست اصلاً حرف پول نزن. من معنای کار برای خدا را بگویم که اخلاص یعنی چه؟ معنای اخلاص این است.
6- نشانهی اخلاص در کارها
علامت اخلاص: 1- نه در دل و نه با زبان. در دل میگوید: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً» یعنی ما از شما جزا نمیخواهیم. یعنی در دل نیت پول نکردم. به زبان هم میگوید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً» (انعام/90) من با شما حرف پول نمیزنم. میگوید: برای پول نیامدم. به زبان هم نمیگویم پول بده. نمیگوید: نمیگیرم. اگر دادند بگیر. اگر دادند، بگیر. اما به قصد پول نیامدم، مثل خود شما. خود شما که اینجا آمدید از اکسیژن استفاده میکنید، اما نه برای اکسیژن آمدید. و نه با زبان گفتید ما در سالن میآییم به شرطی که اکسیژن باشد. اخلاص یعنی از دنیا استفاده کنید اما برای دنیا کار نکنید. آنوقت اگر برای خدا کار کنید، وقتی ما به کمبود بنزین تهدید میشویم، وقتی به انواع تهدید، تهدید میشویم. دانشمندان ما، کارمندان ما، مردم ما، همه کمک هم میکنند مشکل را حل کنند. نیت پول نکنید ولی خوب حقوق هم بگیرید. گرفتن حقوق ربطی به اخلاص ندارد. آدم هست حقوق می گیرد کارهایش هم خالص است. آدم هم هست حقوق نمیگیرد، کارش هم خالص نیست. چطور؟ بنده میآیم سخنرانی میکنم، پول هم نمیگیرم. چرا؟ برای اینکه بگویم: من را میبینید پول نمیگیرم. من را میبینید پول نمیگیرم. یعنی پول نمیگیرم که صد جا پز بدهم که من پول نمیگیرم. اینجا پول نگرفتن خدا نیست، پول نیست اما پز هست. ولی آدمهایی هستند میگویند: آقا این کار را خدا دوست دارد، من هم برای رضای خدا این کار را انجام میدهم. دادند، دادند چه بهتر. ندادند من کار به او ندارم.
ما عید خانهی فلانی نمیرویم، چرا؟ ایشان دیدن ما نیامد. در عروسی ما نیامد. خانهی نو خریدیم، نیامد. نمیدانم چه... ایام عید بروید دیدن کسانی که با شما قطع رابطه کردند، این هنر است. اگر کسی را نشناختی و سلامش کردی هنر است. «صِلْ مَنْ قَطَعَک» (فقیه/ج4/ص177) «صِلْ مَنْ قَطَعَک» حدیث است، یک آیه هم نوشتم. میگوید: «ادْفَعْ» یعنی دفع کن. «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» (مؤمنون/96) یعنی او با تو بدی کرد، تو بدیاش را به کار احسن دفع کن. «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ» (قصص/54) قران میفرماید: آدمهای خوب «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ» با کار حسنه و نیکو، «السَّیِّئَة» یعنی بدی، آدمهای خوب بدیها را با خوبی جواب میدهند. نمیگوید: دیدن من نیامد، من هم دیدن او نمیروم. چشمروشنی برای بچهی من، نوهی من نیاورد، من هم نمیبرم.
7- توجه به فقرا و فراموششدهها در عید
از عید استفاده کنید، عید یک فرصت است. تمام فامیلهایی که فراموش شدند، دیدن فامیلهای فراموش شده بروید. آنهایی که با شما قهر هستند. باید خودمان را بشکنیم. چه اشکالی دارد؟ عزت برای خداست. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعا» (یونس/65) نه شکست من است که من خواهر بزرگ، او باید دیدن من بیاید. بابا ول کن. بزرگ کیست، کوچک کیست؟ حدیث داریم «الْفَقْرُ وَ الْغِنَى بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» (بحارالانوار/ج69/ص5) اگر میخواهید بدانید چه کسی غنی و چه کسی فقیر است، بعد از قیامت معلوم میشود. در دنیا معلوم نمیشود چه کسی بزرگ است؟ این خانم بزرگ است، ممکن است خانم کوچک باشد. آن خانم کوچک است، ممکن است خانم بزرگ باشد. اول او باید دیدن من بیاید. او باید به من سلام کند. او باید... نه ایشان خانهی ما آمد یک ربع نشست، من هم خانهشان میروم یک ربع مینشینم. بعضی از خانوادهها خیلی محاسبات بدی میکنند. دقیقه به دقیقه، ساعت به ساعت، ما مسلمان هستیم. «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» آیهی قرآن است. «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ» آیهی قرآن است. «صِلْ مَنْ قَطَعَک» روایت است. میگوید: از این فرصت، حالا که عید دید و بازدیدها شروع میشود، از فقرا شروع کنیم. فرقی بین افراد نگذاریم. توجه به نسل نو داشته باشیم. در ایام عید خوب بالاخره لباس نو است، آرایش میکنند. در آرایشها مواظب محرم و نامحرم باشیم. عید، عید خوبی است. عید نوروز عید خوبی است. منتهی هم بستر عبادت است، هم بستر غیر عبادت.
8- نیّت خدایی حتی در خوردن و خوابیدن
پیغمبر فرمود: یا اباذر، «یَا أَبَا ذَرٍّ لِیَکُنْ لَکَ فِی کُلِّ شَیْءٍ نِیَّةٌ حَتَّى فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْل» (وسایل الشیعه/ج1/ص48) الله اکبر! ای اباذر، اگر آقای رییس جمهور میخواهد یارانهها را هدفمند کند، پیغمبر به ابیذر گفت: همهی کارها را... «حَتَّى فِی النَّوْمِ»، «النوم» یعنی چه؟ «اکل» یعنی در خوردن و خوابیدنت هم نیت داشته باش. چطور؟ شما سحری که میخوری، عبادت میکنی. چرا؟ برای اینکه میگویی: سحری میخورم، تا بتوانم روزه بگیرم. یعنی هدفت از سحری خوردن روزه گرفتن است. با اینکه چیزی میخوری، ولی همین چیز خوردن هم مستحب است. همین چیز خوردن مستحب است. اول ماه آمیزش جنسی مکروه است. جز شب اول ماه رمضان که میگویند: مکروه که نیست، مستحب هم هست. میگویند: چون خدا فردا میخواهد بگوید، دست درازی نکن. میگوید: پس شب از حلال تأمین شو که روز بتوانی نسبت به ناموس مردم خودت را کنترل کنی. آدم گاهی وقتها میگوید: من این غذا را بخورم، دو ساعت مطالعه میکنم. من این غذا را بخورم... یک خاطره دارم برایتان بگویم. یادم آمد که بد هم نیست.
در سفر حج مقداری مغز بادام و اینها را بدرقهی ما کردند، ما هم در مدینه کیسه را باز کردیم و تقسیم کردیم. بعد از مدینه مکه رفتیم. مکه شلوغ بود و داشتیم طواف میکردیم، دیگر از حال رفتم. به ذهنم آمد، که اگر یک چند تا مغز بادامها را نگه میداشتی، الآن میخوردی، یک لیوان هم آب میخوردی، یک طواف دیگر میکردی. همه را مدینه دادی، حالا اینجا تو را ضعف گرفته و هیچ چیز نیست. به ذهنم آمد که چرا همه را یکجا دادیم. طواف من تمام شد، داشتم بیرون میرفتم، یک کسی گفت: حاج آقا تشریف بیاورید. بفرما! فکر کردم مسأله دارد. گفت: ما دیدیم تو داری در طواف از حال میروی. گفتیم: طواف تمام شود، یک مقداری مغز بادام داریم، به این شیخ بدهیم بگوییم: مغز بادام بخور. دست کرد یک مشت مغز بادام و مغز پسته به ما داد، اصلاً چیزی نبود ولی شیرینیاش بود که آن چیزی که به دل من آمد، که چرا در راه خدا دادم، دیدم خدا همانجا پای کعبه جایش را پر کرد. غصه نخوریم.
من اگر به این سلام کنم کوچک میشوم. شما به این سلام کن خدا بزرگت میکند. خدا بزرگت میکند. من دیشب از یک خانمی شنیدم. خانم مورد اعتماد! که فلان خانم با اینکه پزشک است در خانه کارهای دستی میکند. حتی قالیچه میبافد، حتی ژاکت میبافد، هفتهای دو روز هم مطب میرود. بعضی دخترها همین که لیسانس گرفتند، انگار از دماغ فیل افتاده! من استکان بشویم؟! توبه کن. دیپلم هستم. خوب دیپلم مگر سواد است؟ دیپلم که سواد نیست. پنجاه تا، صد تا کتاب خواندی. دیگر امروز لیسانس و فوق لیسانس هم باری ندارد. لیسانس را بارها گفتم مثل دندان است. آدم که دندانش درآمد، حالا اول خوردنش است نه آخر خوردنش. آدمهایی که لیسانس و فوق لیسانس میگیرند اول مطالعهشان است نه آخر مطالعهشان. کسی که لیسانس گرفت، حالا راه به دنیای علم پیدا کرده است. حالا اولش است، این فکر میکند لیسانس گرفت، آخرش است. یک مقداری باید چیزهایی که در سرمان است کنار بگذاریم. گاهی وقتها مشکل ما، علتی هم که حرکت نمیکنیم، من باید رییس جمهور شوم. من باید شورای شهر شوم. من باید وکیل شوم.
اول انقلاب یک کسی خودش را کاندید کرد رأی نیاورد. الآن هم فرار کرده خارج است. برای اینکه رأی بیاورد، هی میگفت: ملت قهرمان ایران! تا رأیها را شمردند، دیدند رأی نیاورد. فرار کرد خارج رفت، گفت: این تودهی ناآگاه! دیدیم اِ... پیش از ظهر قهرمان بودند، من باید پست بیاورم. پیش از ظهر میگفت: ملت قهرمان، بعد از ظهر گفت: تودهی ناآگاه! بازی نکنیم. سلامها، دید و بازدیدها، روابط، همه... یک کسی پشت سر یک آقا نماز نمیخواند. گفتند: چرا؟ گفت: آقا من سلیقهی سیاسی آقا را قبول ندارم. مگر پیش نماز و پس نماز باید هم سلیقه باشند. مگر آزادی نیست؟ آقا در اسلام گفته: آزاد است. شما میتوانی پشت سر آقا نماز بخوانی، رکعت دوم بگو: آقا نمیخواهم رکعت دوم را اقتدا کنم. قصد فرادی کن، آزاد هستی. حتی در نماز آزادی است. هرکجای نماز خواستید قصد فرادی کنید، میتوانید. آقا نماز مغرب را مسجد میخوانی، نماز عشا را نمیخواهی بخوانی؛ بلند میشوی میروی. نماز مغرب را مسجد میخوانی، نمیخواهی سخنرانی را گوش دهی، بلند میشوی میروی. اصل آمدن آزادی است. نگفتند: حتماً فلان مسجد برو. این آقا را قبول نداری، یک مسجد برو که آقایش را قبول داری. آزادی باید حفظ شود. همینطور که تو آزاد هستی خوب آن آقا هم آزاد است. یک سلیقهای دارد، خوب حالا یا حق یا باطل! گناه کبیره که نکرده است. تازه گناه کبیره را لازم نیست از آقا بپرسید آقا سلام علیکم، ببخشید، ما پشت سر شما نماز میخوانیم در عمرت هیچوقت گناه کبیره نکردی؟ به تو چه! (خنده حضار) شما که گناه کبیره ندیدی، عادل است. لازم نیست از خودش بپرسی، ممکن است در بچگی در گوش یک نفر زده باشد.
ما یکوقتی پدر چهار شهید را به عنوان کشاورز نمونه معرفی کردیم. هم پدر چهار شهید و هم یک بیابانی را... وقتی در تلویزیون معرفی اش کردیم، یک تومار آمد فلان منطقه که ایشان چرا کشاورز نمونه است؟ چرا معرفیاش کردید؟ گفتیم: بابا پدر چهار شهید است. این بیابان کویر را برداشته... گفت: آقا ایشان بچه که بود یک چوب برداشت به سر من زد، هنوز هم جای بخیههایش هست. گفتم: آقاجان من که کشاورز نمونه را معرفی میکنم، نباید از اول عمرش این را، از هبوط آدم ایشان کاری نداشته، وَر نرویم. حدیث داریم اگر خواسته باشی وَر بروی، که آدم بیعیب پیدا کنی، بیرفیق میمانی. همانهایی که هستند. همانهایی که هست. حدیث داریم اینهایی که میخواهند دوست درجه یک بگیرند، بیدوست میمانند. اینهایی که ازدواجشان عقب میافتد برای این دختر خواستگار میآید، میگوید: حالا ببینیم یکی دیگر بیاید بلکه خوب، میگوید: این را هم ببینیم بلکه شاید سومی بهتر شد. بعد میبینی اِ... سن دختر بالا رفت دیگر خواستگار نیامد. پسر آمده نزد من گفته: آقای قرائتی میتوانی یک دختر برای من معرفی کنی که صد در صد خوب باشد؟ گفتم: خدا را باید از خدایی عزل کنیم. چون اگر دختر صد در صد خوب باشد، یعنی خدایا دنبال کارت برو! مثل دو دو تا، چهار تا. چه خدا باشد، چه خدا نباشد. بنا نیست، پس معنای توکل چیست؟ توکل این است که من تحقیقاتم را میکنم. منتهی خیلی چیزها را هم خبر ندارم. ممکن است امروز صد در صد خوب باشد، فردا چه؟ ما چه تضمینی داریم آنهایی که صد در صد خوب هستند، فردا چه شود. اجازه بده، آقای قرائتی که سی و دو سال است در تلویزیون است، یک تلفن میشود. الو! بفرمایید. از صدا و سیما برنامههای شما از سال نود قطع میشود. الو! بفرمایید. آقا این ماشین را، حفاظتی که به شما دادیم، تا 24 ساعت برگردان. بعد یک دفعه میبینی من ضد انقلاب شدم. در سرازیری هر بشکهای بیام و است. هر بشکهای تویوتا است. پژو است. من مجبورم وقتی گفتم: بی ام و اسم دو تا ماشین دیگر هم ببرم. وگرنه میگویند: کارخانه به قرائتی یک بیام و داده، که اسم بیام و را در تلویزین ببرد. تا گفتم: بیام و باید اسم دو تا سه تا ماشین دیگر هم قاطی کنم که گیر کردیم. خیلی سخت است.
یکی از دوستان میگفت: در جمهوری اسلامی آدم سه سال بیشتر نباید آبرو داشته باشد. چون یا خودش خراب میکند، یا خرابش میکنند. تو چطور ماندی؟ (خنده حضار) در جمهوری اسلامی سه سال کوپن آدم است. در این سه سال که رییس بودی یا خودت خراب میکنی، یا اطرافیانت خرابت میکنند، یا خرابت میکنند، حالا حسادت است، حسود است، ناشیگری است، خط سیاسی است.
استفاده از فرصت، عید فرصت خوبی است برای آشتی دادن، برای کمک کردن، برای احوالپرسی از ضعفها، گاهی در جلسههای فامیلی یک مشکلی را حل کنید. مثلاً همهی فامیل جمع شدیم، میگوییم: فلانی یک مشکل دارد، از دَم نفری ده هزار تومان بدهیم. از دَم نفری یک میلیون بدهیم. از دَم نفری دویست هزار تومان بدهیم. در جلسههای فامیلی در عید یک مشکلی را هم حل کنیم. بعد ثواب این مشکلی را که حل کردی، هدیه به حضرت مهدی کن. به پیغمبر، به اهل بیت، بعد بگو: یا رسول الله، این گره را باز کردم، ثواب این گره برای تو. بعد بگو: خدایا تو هم گرههای مرا باز کن. یک گره باز کنید. تخمه شکستن که کاری نیست. حالا گیرم عید 5 کیلو تخمه شکستی، دو کیلو پسته و یک کیلو هم مغز بادام، چه کردی؟ در این دید و بازدیدها یک گرهای را باز کنید. یک مشکلی را حل کنید. چهار نفر قهر را آشتی بدهید. یک دو تا جهازیه جور کنید. دو تا پسر را داماد کنید. چهار تا وام درست کنید. از این کارها بکنید، و الا تخمه شکستن این حداقل است، اقل اقل است و شما حیف هستید.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- عبارت «صبغة الله» در قرآن به چه معناست؟
1) همهی کارها برای خدا
2) جهاد در راه خدا
3) انفاق در راه خدا
2- اولین سفارش پیامبر به ابوذر دربارهی چه بود؟
1) زندگی، قبل از مرگ
2) جوانی، قبل از پیری
3) سلامتی، قبل از بیماری
3- آیهی 39 سورهی مریم به کدام نام قیامت اشاره دارد؟
1) روز حسرت
2) روز ذلّت
3) روز ندامت
4- بهترین راه استفاده از فرصت عمر چیست؟
1) تحصیل علم و مطالعه
2) خدمت به مردم و محرومان
3) انجام هر کاری برای خدا
5- آیه 54 سورهی قصص به چه امری سفارش میکند؟
1) گذشت از بدی دیگران
2) مقابله به مثل با بدی دیگران
3) نیکی کردن در برابر بدی دیگران
امام حسن عسکری(علیهالسلام)
تاریخ پخش: 19/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
کمکم دارد سال 89 تمام میشود. بحث را بینندهها در آستانهی روزها و شبهایی میبینند که مربوط به آقا امام حسن عسکری(ع) است. راجع به امامت ما سه تا اصل را باید در نظر بگیریم. پس موضوع: امام عسکری(ع). وظیفهی ما: 1- معرفت، 2- مودت 3- اطاعت
بیش از این ما وظیفهای نداریم. متأسفانه گاهی آدم نگاه میکند، یک کلماتی را از بعضیها میشنود، که روی آن هم اصرار دارند. غیر از این سه جمله اگر جملهی دیگری باشد خلاف است. ما اذان که میخواهیم بگوییم، مثلاً باید بگوییم: الله اکبر! حالا بگوییم: «الله اکبر کبیرا والحمدلله کثیرا» این حرفها، حرفهای درستی است. اما به ما نگفتند اینها را در اذان بگویید. یا باید قبل از اذان بگوییم، یا بعد از اذان! در اذان همان را که گفتند بگویید. میخواهیم قرآن سر بگیریم، گفتند: بگویید «بالحسین». ده مرتبه «بالحسین، بالحسین، بالحسین»! آنوقت ما وسطش روضه هم میخوانیم. این قرآن سنگین است، هی خوابش میگیرد و هی قرآن از دستش پایین میافتد. مردم زجر کش میشوند. و حال آنکه نه واجب است و نه مستحب. شما عزای امام حسین را اقامه کن، عزاداری کن، یا قبل از قرآن سر گرفتن، یا بعد از، اینها را در هم ادغام نکنید. لا به لای اذان چیزی نگویید. همان که گفتند بگویید. من این را چند بار گفتم، ولی مثل اینکه باید صد بار گفت تا این قصه فرهنگ شود و جا بیافتد.
امام فرمود: «یُحْیِی وَ یُمِیت» (کافی/ج2/ص518) خدایا تو زنده میکنی و میمیرانی. طرف گفت: خدایا، «یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی» امام فرمود: جملهی دوم شما را نگفتیم. امام فرمود: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوب» طرف که دعا میخواند گفت: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» (بحارالانوار/ج12/ص277) امام فرمود: ما «ابصار» نگفتیم.
حالا یک کسی به هر دلیلی گفته من مثلاً سگ امام رضا هستم. سگ امام حسین هستم. سؤال: دین ما از دو منبع است، منبع سوم ممنوع! «کِتَابَ اللَّهِ» دومی را هم شما بگویید... «وَ عِتْرَتِی» (بحارالانوار/ج2/ص99) قرآن و اهل بیت! اگر در قرآن گفته روی چشم، اهل بیت هم گفتهاند، روی چشم! فلان عالم اسم خودش را گذاشته سگ اهل بیت، فلان مرشد، فلان عارف، فلان صوفی، فلان... نمیدانم. هرکس هرکاری میخواهد بکند، بکند. ما دینمان را از «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» میگیریم. و چون «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» را ممکن است نفهمیم، گفتند: مرجع تقلید، یعنی فقیه عادل بیهوس! سه شرط دارد: 1- فقیه 2- عادل 3- بی هوس. ما که نمیتوانیم مردم را به سمتی ببریم، که نه در قرآن آیه داریم، نه در روایات، نه هیچ مرجعی به آن فتوا میدهد. بنابراین باید مواظب باشیم مقدم نرویم. جلو نیافتیم.
یک خرده دربارهی معرفت امام عسکری چند جمله بگویم و بعد هم دربارهی مودت و اطاعت.
1- معرفت به علم غیب امامان معصوم(علیهمالسلام)
بسم الله الرحمن الرحیم. ابوهاشم نامی است، میگوید: از امام شنیدم که در بهشت دری است به نام معروف. اهل معروف از آن در وارد میشوند. یک خاطره از مطهری بگویم.
شهید مطهری در فیضیهی قم نهجالبلاغه میگفت. رسید به اینکه بهشت دری به نام «بابالمجاهدین» دارد. یکی از شاگردهایش میگفت: مرحوم مطهری که این جمله را خواند، نهجالبلاغه را زمین گذاشت. گفت: من یک دعا میکنم آمین بگویید. خدایا مرا از این در شهدا وارد کن. میگفت: ما هم گفتیم: الهی آمین!
یک دری در بهشت است به نام «بابالمعروف». آنهایی که اهل خیر هستند. ابوهاشم گفت: من گفتم ما الحمدلله گاهی مشکل مردم را حل میکنیم. حاجت مردم را برمیآوریم. این در دلم گذشت. تا امام مرا دید یک نگاهی کرد و فرمود: بله! تو هم حاجت مردم را برمیآوری. تو هم اهل معروف هستی، تو هم از همان در بهشت میروی. یعنی آنچه من به ذهنم آمد، امام یازدهم به زبان آورد. یعنی امام باطن مرا خواند.
امام حسن عسکری خانهاش در پادگان حکومت بود که تحت کنترل باشد. گاهی از پادگان بیرون میرفت. به یارانش میگفت: خانهی فلانی جمع شوید من میآیم اطلاعات را به شما میدهم. یعنی گاهی یک جاهایی قرار میگذاشتند. از زمان امام حسن عسکری نمایندگی شعله کشید. از امام جواد شروع شد، در زمان امام دهم... چون این بنیعباس ظلمشان کمتر از بنی امیه نبود. بنی امیه دو سه امام را کشتند، بنی عباس باقی امامان را کشتند. همه هم جوان شهید شدند. امام هادی چهل ساله شهید شد. امام جواد 25 ساله شهید شد. امام عسکری 28 ساله شهید شد. یعنی امامان ما را اینها در جوانی با سم شهید میکردند. یعنی با جنگ سرد، با سم!
گاهی امام وقتی میخواست اصحابش را ببیند، در خانههای افراد این رقمی قرار میگذاشت... ما یکوقت مسئول تبلیغات حج بودیم، وهابیها نمی گذاشتند ما تبلیغ کنیم. آنجا بعضی جاها هست که مثلاً حاجیها میروند میخوابند. در کنارهای مسجد! این یک حاجی پیدا میکرد، میگفت: اگر ما دو تا با هم صحبت کنیم این وهابیها میآیند نمیگذارند. برویم بخوابیم! آنوقت میرفت میخوابید این یک بادبزن زیر دهانش میگذاشت، از زیر باد بزن حرفهایش را به او میزد. او هم خُر خُر میکرد، ولی حرفها را گوش میداد. یعنی در این قالب مثلاً در سعودی به نفع شیعه تبلیغ میشد.
2- رسیدگی امام عسکری(علیهالسلام) به درماندگان
شخصی به نام «محمدبن علی» میگوید که: خیلی فقیر بودم و زندگی بر ما سخت میگذشت. گفتیم: با پدرم خدمت امام عسکری برویم، میگفت: همانطور که میرفتیم، پدر گفت: اگر امام امروز به دلش برات شود پانصد درهم به ما بدهد، ما مشکلاتمان حل میشود. پسر گفت: اگر امام سیصد درهم به من بدهد، من هم مشکلاتم حل میشود. اینها همینطور میگفتند و به خانه امام میرفتند. رفتند خدمت امام رسیدند و امام احوالپرسی کرد و فرمود: چرا نمیآیید؟ گفتند: مشکلاتی داریم و فلان... بعد امام دو تا کیسه آورد. یک پانصد تومان به پدر داد، یک سیصد درهم هم به پسر داد. میگفت: عین آنچه که گفتیم عملی شد. این چیست؟ یعنی ائمهی ما علم غیب دارند.
یک روایت داریم: «َلَ اللَّهُ لَهُ عَمُوداً مِنْ نُورٍ یُبْصِرُ بِهِ مَا یَعْمَلُ أَهْلُ کُلِّ بَلْدَةٍ» (کافی/ج1/ص387) چطور الآن شما به اینترنت وصل میشوی، از هرجای دنیا خبر میگیری، عکس میگیری، پیام میگیری. اینها یک عمود الهی دارند. حدیث داریم. اینکه میگویم حدیث است. تحلیل سیاسی و عرفانی نیست. حدیث داریم امامان ما فرمودند: ما یک عمود نوری داریم، یک ستون نوری داریم، که به آن که مراجعه میکنیم اطلاعاتی کسب میکنیم.
شخص دیگری به نام «محمد بن حمزه» میگوید: نامهای به امام حسن عسکری نوشتم، که دعا کن، وضع ما بهتر شود. امام فرمود: تو یک پسرعمو داری میمیرد. سرمایهدار است. وارثی هم ندارد. فلان مقدار ارثش را به تو میدهند. وضعت خوب میشود. میگفت: هنوز پسرعمویم نمرده بود. بعداً پسرعمویم مرد، وارث هم نداشت و همان مقداری که امام فرموده بود به ما دادند. اینها نشان دهندهی این است که امامان غیر از ما هستند.
3- معنای درست تقوا و پرهیزکاری
دو تا برادر بودند، یکی از آنها با امام زاویه گرفته بود. یک خرده با امام فاصله داشت. یکی مرید امام بود. آن مرید امام خدمت امام رسید، این که میخواهم بگویم، ظاهرا! برای امام صادق(ع) است. برای امام حسن عسکری نیست. امام فرمود: برادرت کجاست؟ گفت: والله ایشان اهل تقوا است. سعی میکند از خانه بیرون نیاید. امام فرمود: تقوا این نیست که نزد ما نیایند، از ما فاصله بگیرند. به او بگو: اگر میخواهی تقوا بگیری، پشت در باید تقوا بگیری که دست بردی در سینهی کنیز! رفت به برادرش گفت: شما پشت دری، جایی بودهای، در را زدی، کنیز آمده در را باز کرده، تو دیدی کنیز خوشگل است، دست در سینهاش کردی. جا خورد! چه کسی به تو گفت؟ گفت: امام صادق فرمود: اگر خیلی میخواهی تقوا بگیری، آنجا تقوا داشته باش. فاصله از امامت تقوا نیست. تقوا نیست که شما خطت از خط امام جدا شود. آخر بعضیها تقوا دارند، فکر میکنند تقوا این است که کنار بروند. معنای تقوا کنار رفتن نیست. تقوای پا این است که پایت را در کفش کنی، تیغ در پایت نرود. تقوا یعنی خودت را حفظ کن. پایت را حفظ کن. تیغ در آن نرود. معنایش این نیست از خانه بیرون نیا. باید از خانه بیرون بیایی، بدوی، کار هم بکنی، منتهی خودت را هم حفظ کنی که تیغ در پایت نرود. گناه نکن اما از مردم فاصله نگیر.
امام حسن عسکری را هم زندان کردند. امام رضا هم زندان رفت. فقط این زندانی شدن موسی بن جعفر در بورس است. امام رضا را نمیگفتند: زندان است. میگفتند: ممنوع الملاقات است منتهی برای اینکه نگویند، ما امام را زندان کردیم، هارون الرشید میگفت: به خاطر اینکه فتنه نشود، و بین مردم اختلاف نشود ما امام را زندانی میکنیم. امام رضا را زندانی کردند، منتهی گفتند: امام رضا فرموده کسی با ما ملاقات نکند، من میخواهم با خدا مناجات کنم. میخواهم نماز بخوانم. چون میخواهم نماز بخوانم کسی با من ملاقات نکند. یعنی به مردم میگفتند: ملاقات نکردن زیر سر خود امام رضا است. زندانش میکردند، اما نمیگفتند: ما زندانیاش کردیم. میگفتند: ملاقات ممنوع! امام حسن عسکری هم همینطور. یک مدتی در محاصره بود، یک عده از طرفدارانش هم در محاصره بودند. یک روز یکی از آنها بیرون رفت. امام عسکری فرمود: اینکه بیرون رفت از ما نیست. این عامل نفوذی دشمن است در بین ما آمده است. الان هم یک گزارش تهیه کرده است، لای لباسش کُک زده است. بروید او را بگیرید، فلان قسمت از پیراهنش را پاره کنید. آن نامه را از داخلش دربیاورید. دویدند رفتند او را گرفتند. آن قسمت را شکافتند. نامه را بیرون آوردند و دیدند عجب گزارش تلخی تهیه کرده است. یعنی امام حسن عسکری هم در زندان بود. هم یارانش در زندان بودند، هم عامل نفوذی می فرستادند و هم عامل نفوذی از داخل زندان گزارش تهیه میکرد، که امام حسن عسکری به اینها چه میگوید؟
4- نامههای امام عسکری(علیهالسلام) برای روشنگری
امام حسن عسکری تقریباً دویست صفحه نامه دارد. خدا آیت الله احمدی میانهای را رحمت کند. از محققین و از علما و مجتهدین بسیار وارسته و زاهد و پارسا و انقلابی و مخلص، هرچه بگویم برایش کم است. در این مدت سی سال دو سه نفر از علما به من تلفن زدند. یکی علامهی عسکری بود، یک روز زنگ زد و گفت: اینکه خواندی بسیار خوب خواندی. فرمود: سه سه بار، نه بار لبت را ببوسم. گفتم: متشکرم! یکبار دیگر زنگ زد گفت: اَه چرا این حرف را گفتی؟ گفتم: آقا حدیث است. گفت: نه، نباید این حدیثها را بگویی. این حدیث سندش چنین است. گفتم: آقا من اصلاً سندش را نمیدانستم. یعنی هم یک تلفن کرد و مرا توبیخ کرد، هم یک تلفن کرد و تشویق کرد. یکبار هم آقای احمدی میانهای زنگ زد گفت: آقای قرائتی سه تا حدیث میگویم در تلویزیون بگو. خدا رحمتش کند. 1- حدیث داریم پیغمبر اسلام تابستان، لباسهایش را در دیگ میجوشاند که ضد عفونی شود. هزار و چهارصد سال پیش پیغمبر ما لباسهایش را در دیگ می جوشانده. حالا نمیدانم دکترها الآن یک چنین دکتری داریم یا نه؟ که لباسها را در دیگ بجوشانیم. حدیث دوم: گفت این هم برای نهضت سواد آموزی است. حدیث داریم پیغمبر میفرمود: در هرخانهای یک باسواد است، معلم شود و در هر خانهای که بیسواد است، بیسواد شاگرد شود و این به او درس بدهد، و الا اگر او استادی نکند، او هم شاگردی نکند، «عاقِبَتَهُما» هردو را تحت تعقیب قرار میدهم. آموزش فرد به فرد و تن به تن. ایشان چند جلد کتاب نوشتند مکاتیبالرسول، نامههایی که پیغمبر فرستاده و نامههای ائمه. چند جلد کتاب است، نامههای امام عسکری را دیروز کتابش را دیدیم، دویست صفحه نامه به اطراف نوشته بود.
شخصی از منحرفین علیه اسلام قلم میزد. امام عسکری فرمود: یک نفر نیست برود جواب این را بدهد. بالاخره به یک نفر گفت: بیا، تو برو به او بگو: چنین، چنین، چنین، چنین، این رقمی با او بحث کن و رفت با او بحث کرد، هستند آدمهایی که الآن هم قلم دست گرفتند چیزهایی مینویسند. اگر یک افراد مصلحی بروند بگویند: آقا این که مینویسی به این دلیل درست نیست، به این دلیل درست نیست، به این دلیل درست نیست. این حرفها را نگو. خیلی وقت ها انسان روی هوا افراد را هوا میکند. امام عسکری یک چیزهایی یاد او داد و گفت: برو این چیزها را به او بگو. رفت و به او گفت و طرف گفت: این حرفها، حرفهای درستی است. من تا به حال از کسی نشنیدم. ولی این حرفها از تو نیست، یک کسی به تو گفته بیایی به من بگویی. حرفها منطقی است، من چون حرفها منطقی است، قلم را کنار گذاشتم و دیگر علیه اسلام چیزی نمینویسم.
5- مبارزه پنهانی امام عسکری(علیهالسلام) علیه حکومت
زمان شاه علمای قم و علمای شهرهای دیگر را که تبعید میکردند، باید هر روز خودشان را به کلانتری معرفی میکرد، میرفت امضا میکرد و میآمد. امام عسکری هم روزهای دوشنبه و پنجشنبه باید در دارالخلافه حاضر شود و بگوید: من از شهر بیرون نرفتم. یعنی این رقمی اینها تحت نظر بودند. یک روز امام عسکری یک عصایی را به یک نفر داد و گفت: این عصا را در فلان منطقه، به فلانی بده. این همانطور که میرفت یک حیوانی در کوچه راهبندان کرده بود، این عصا را به حیوان زد، چوب دو تا شد و نامهها بیرون ریخت. بعد امام فرمود: چرا زدی؟ گفت: آخر من نمیدانستم. فرمود: آخر ما در شرایطی زندگی میکنیم که نمیتوانیم نامه این طرف و آن طرف کنیم. من داخل این عصا را سوراخ کرده بودم، نامه را داخل عصا جاسازی کرده بودم، که این عصا را به فلانی بدهی. یعنی امام عسکری در قالب جاسازی در درون عصا، به یارانش دستور میداد. یعنی امامان ما در چه خفقانی زندگی می کردند. ما نمیفهمیم. محسن قرائتی که یک میلیاردم امام حسن عسکری سواد ندارم، الآن دوربین دستم است برای میلیونها نفر حرف میزنم. نمیفهمیم! اینهایی که با انقلاب کج میآیند نمیفهمند. نمیفهمند که چطور بود. دو رکعت نماز در پادگان نمیشد خواند. مطهریها گرفتار بودند، ولی افراد دیگر... گفت: سگها را رها کرده بودند و سنگها را بسته بودند. امام عسکری می خواست نامه بنویسد، باید در عصا بگذارد. این شرایط خفقان بود.
امام فرمود: اگر شنیدی کسی به ما توهین میکند، اعتنا نکن. چون وقتی اعتنا میکنی میفهمند شیعه هستی، حساس میشوند. حتی اگر به ما ناسزا گفتند، شما به روی خودت نیاور. بنشین و ساکت باش. چون اگر غیظ کنی... اصلاً دلیل اینکه امام کاظم که شهید شد، جنازهاش را سه روز، روی پل بغداد گذاشتند. این بود که گفتند: سه روز روی پل بغداد بگذاریم، مردم که میآیند، هرکس جیغ زد، میفهمیم این شیعه است، بروید او را بگیرید. برای شناسایی شیعه، چون شیعه تحمل نمیکند که جنازهی امام روی پل باشد و تشییع نشود. این رقمی شناسایی کردند، گاهی به ما جسارت میکنند، که شما حساس شوی، وقتی حساس شدی، شما را تحت تعقیب آوردند. اگر به ما هم ناسزا گفتند، برای حفظ جان خودتان!
6- بخشش خمس، امری مصلحتی برای حفظ شیعه
حتی یکبار امام کاظم خمس را یک سال بخشید. امام کاظم زندان بود، مردم میخواستند خمس برسانند گرفتار میشدند. از آنها بازرسی میشد، لو میرفتند. یکسال امام کاظم فرمود: من خمس را بخشیدم. اصلاً به کسی خمس واجب نیست ندهید. برای حفظ جان مردم! امام هفتم که شهید شد، امام رضا امام شد. مردم یک استانی نامه نوشتند ای امام رضا، پدر شما خمس را بخشید، خواهش میکنیم شما هم ببخش! گفت: مگر خمس بخشیدنی است؟ مال چه کسی است من ببخشم؟گفتند: پدرت بخشید! گفت: پدرم بخشید که شما گیر نکنی. ولی خمس بخشیدنی نیست. آن یکسال به دلیل مصلحتی که بود، آخر گاهی وقتها میگویند: این مصلحت نظام چیست؟ ما یا حلال داریم یا حرام. دیگر مصلحت نظام چیست؟ مصلحت نظام این است. خمس واجب است و بخشیدنی نیست. اما اگر به خاطر پرداخت خمس عدهای گیر میکنند، مصلحتاً میگوییم: شما امسال خمس را ندهید. ما از خیر خمس میگذریم که شما گرفتار نشوید. این را مصلحت میگویند.
گاهی وقتها میگویند: آقا فلانی و فلانی و فلانی و فلانی و فلانی و فلانی و فلانی که مجرم هستند. چرا اینها را نمیگیرند؟ بابا یک مصلحتهایی هم هست. امیرالمؤمنین(ع) حدود سی کار را میخواست بکند و به خاطر مصلحت نکرد. یکی از این سی تا این نماز تراویح بود. نماز تراویح از نظر شیعه حرام است. امیرالمؤمنین فرمود: نماز واجب را میتوان با جماعت خواند. نماز مستحبی را نمیشود با جماعت خواند. نماز تراویح از نظر شیعه حرام است. امیرالمؤمنین فرمود: حرام است. اوه... راهپیمایی راه انداختند. وا خلیفتا! وا خلیفتا! فرمود: خوب بروید بخوانید. اگر جامعه دارد به خاطر یک نماز مستحبی گسسته میشود... گاهی وقتها میگویند: آقا مگر حکومت اسلامی نیست؟ میگوییم: چرا. میگوید: پس چرا مثلاً وضع حجاب اینطور است؟ پس چرا نمیدانم در اداره اینطور است. پس چرا فلانی، نمیدانم بگویم یا نه، بگذارید بگویم.
قرآن راجع به خدا میگوید که: «لَهُ الْمُلْک» (تغابن/1) یعنی حکومت برای خداست. بعد میگوید: «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر» (تغابن/1) خدا هم حکومت دارد، هم هرکاری بخواهد میتواند بکند. ما «لَهُ الْمُلْک» هستیم. اما «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر» نیستیم. حکومت دست ما است...
یک کسی خدمت امام آمد. خوشمزه است گوش بدهید. گفت: آقا فلان نمایندهی شما در فلان منطقه هست، ولی این غلط شد، این غلط شد، این غلط شد، این چه نمایندهای است شما داری؟ این نماینده را بردار. امام یک خرده نگاه کرد، دید این دارد از نمایندهی امام شکایت میکند. امام فرمود: خوب حرفتان تمام شد؟ گفت: بله. گفت: من قویتر هستم یا نمایندهام؟ گفت: آقا شما امام هستی! او نمایندهی شما است. گفت: خوب پس زور من از او بیشتر است؟ گفت: بله. گفت: حسینیهی جماران بزرگتر است یا منطقهی ایشان؟ گفت: منطقهی او یک استان است. حسینیهی جماران یک حسینیه است. گفت: من که امام هستم و زورم از او بیشتر است، در یک منطقهی کوچک، حسینیهی جماران دارم حرف میزنم. یک کسی الکی وسط حرف من تکبیر میگوید. و حال آنکه آنجا جای تکبیر نبود. حالا بگو: من چه کنم؟ بگویم: بیرونش کنید. بیایم پایین در سرش بزنم. سخنرانیام را قطع کنم. اینطور نیست که حالا چون من امام هستم، همهی نفسها در اختیار من باشد. من امام هستم، در یک حسینیهی کوچک حرف من را به هم میزند، الکی تکبیر میگوید، هیچکاری هم نمیتوانم بکنم. یعنی «لَهُ الْمُلْک» هستم «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر» نیستم.
یک دادستانی بود خیلی حرفهای انقلابی میزد. اعدام باید گردد. ما برخورد قاطعانه میکنیم. اوه... چقدر گرد و خاک میکرد. اینکه در سخنرانیهایش گرد و خاک میکرد، و خیلی شعارهای تند و قاطعیت و انقلابی و... انقلابی هم بود. یک مدتی یک پستی در قوهی قضاییه به او دادند. دیدند فلانی را گرفت، اما کارش ندارد. گفتند: به! این هم قوهی قضاییه... من نزد او رفتم. گفت: آقا من خودم از این شعارهای داغ میدادم. اما وقتی قاضی شدم، حساب قاضی با غیر قاضی... میگفت: ما یک زن و مرد نامحرم را زیر لحاف پیدا کردیم. لخت زیر لحاف! او را بیرون آوردیم، میگوید: ثابت کنید من خلاف کردم. شلاقم بزنید. می گفت: نتوانستیم ثابت کنیم. (خنده حضار) میگفت: لخت بودنش را دیدیم. زیر لحافش را هم دیدیم. اما نمیتوانستیم ثابت کنیم کاری کردهاند. دو تا سیلی به او زدیم، دو سه شلاقش میزنیم، آزادش میکنیم، میگویند: این هم دادستان بیعرضهی ما. میگفت: حالا چه خاکی بر سرم کنم. همهی مردم میگویند: بیعرضه، ولی دین جلوی مرا گرفته است. تا ثابت نشود، من نمیتوانم.
گاهی وقتها آدم حرف که میزند یک طور حرف میزند، در عمل طور دیگر میشود. قرآن میگوید: برادرهای یوسف گفتند: یوسف را در چاه پرت کنیم. «أَلْقُوه» (یوسف/10) «أَلْقُوه» یعنی او را در چاه بیاندازیم. ولی وقتی کنار چاه آمدند، نگاه به یوسف کردند، سیزده ساله پرتش کنند، دلشان نیامد. قرآن میگوید: «یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ» (یوسف/15) اول میگوید: «أَلْقُوه» بعد میگوید: «یَجْعَلُوهُ» یعنی طرح این بود که او را پرت کنیم. عمل این شد که نه پرتش نکنیم، او را ببریم در چاه بگذاریم. یعنی گاهی وقتها آدم در نقشه یک چیزی میگوید، در عمل چیز دیگری از آب درمیآید. همهی اینهایی که زنشان را طلاق میدهند، روز اول قربان هم میرفتند. بعد از یک مدت میگوید: چه خاکی بر سرم شد. دو سه ماه رفتند و آمدند. خواستگاری، بستنی خوردند، سینما رفتند، نمیدانم نشستند گفتند، خیلی با دقت گزینش کردند. در عین حال اینطور نیست که شناخت ما کامل باشد. اینطور نیست که هرکاری را بخواهیم، بتوانیم بکنیم. امام فرمود: در حسینیهی جماران جلوی یک نفر را من نمیتوانم بگیرم، حالا چطور نمایندهی من در یک استان جلوی همهی مفاسد را بگیرد؟ خیلیها به من میرسند میگویند: آقای قرائتی! تو که در تلویزیون هستی چرا چنین شد، چرا چنین شد؟ میگویم: آقا من در تلویزیون هستم، سی سال است در تلویزیون هستم. اما پیاز را کیلویی یک قران نمیتوانم ارزان کنم. اصلاً پیاز فروش کلاه سر خودم هم میگذارد. (خنده حضار) اینطور نیست من که در تلویزیون هستم بتوانم همهی مفاسد را... البته تا آنجایی که میشود باید کار کرد. ولی اینطور نیست. این را میخواهم بگویم که اینطور نیست که حضرت امیر هم انچه میخواست بشود، بشود.
شخصیتهای مهم شیعه در فشار بودند. امام عسکری با اینکه خودش هم در فشار بود، در عین حال برای هرکدام یک نامه مینوشت، دلداری میداد. حالا یک دو سه دقیقهی دیگر که مانده است، دو سه حدیث هم از امام حسن عسکری بگویم.
7- خطر ریاست طلبی در سخن امام عسکری(علیهالسلام)
امام حسن عسکری(ع) فرمودند: «وَ إِیَّاکَ وَ الْإِذَاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّئَاسَةِ فَإِنَّهُمَا یَدْعُوَانِ إِلَى الْهَلَکَة» (بحارالانوار/ج50/ص296) حواست جمع باشد. سراغ افشاگری نروی.
ما گاهی وقتها مثلاً یک مسئولی میگوید: عیبهایش را نگه دارید، یک زمانی به درد ما میخورد. فتوکپیاش را تکثیر میکنیم پخش میکنیم. میگوید: وای به حال کسی که اسنادی را نگه دارد، که روز مبادا اینها را تکثیر کند و وای به حال کسی که دنبال ریاست برود. اگر ریاست آمد، الحمدلله! تو سراغ ریاست نرو. سوزن نباید عقب نخ برود. اگر نخ عقب سوزن آمد یک وظیفهای پیدا میکند. سوزن وقتی نخ باشد، وظیفهاش این است که در پارچهها شیرجه برود. ولی وقتی ندارد، آرام مینشیند. تو سراغش نرو.
«وَ طَلَبَ الرِّئَاسَةِ» سراغ ریاست نرو. مثل مقام معظم رهبری، ایشان من یادم است که چقدر از جامعهی مدرسین و علما و شهرستانها اصرار کردند به امام که ایشان رییس جمهور شود. امام فرمود: نه! چون آخوندها انقلاب کردند، نمیخواهیم آخوند رییس جمهور شود که بگویند: اینها برای ریاست خودشان دست و پا میزدند. ولی خوب بنی صدر آمد رفت و رجایی آمد شهید شد. دیگر بالاخره بعد از دو تا رییس جمهور کت و شلواری گفتند: باز مقام معظم رهبری. برای رهبری خودشان مفصل در جلسهی خبرگان صحبت کرد که من را رهبر نکنید. ولی خبرگان گفتند: ما بهتر از تو بین خودمان و خدا، بین خودمان و خون شهدا بهتر از تو سراغ نداریم. ایشان نه سراغ رییس جمهوری رفت، نه سراغ رهبری. اما آدمهایی هستند که میگویند: اگر رییس جمهور نشوم مملکت را به آتش میکشم. فرق میکند کسی که فرار میکند از ریاست، طبق وظیفهی شرعی رییساش میکنند. یا کسی که دلش برای ریاست لک میزند. میگوید: الا و لابد من باید رییس شوم. حضرت فرمود: اخلاص مشکل است. شرک دقیقتر از این است که «دَبِیبِ النَّمْل» (بحارالانوار/ج69/ص298) مورچه حرکت کند، «عَلَى الْمِسْحِ» روی روسری «الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ» روسری زن سیاه باشد، در شب تاریک خوب گوش بدهید. مورچهی سیاه روی روسری سیاه در شب تاریک، اصلاً آدم میفهمد؟ میگفت: خیلیوقتها آدم به سراغ غیر خدا میرود و متوجه نمیشود که کارش الهی نیست. یعنی شرک خیلی خفی است. باید مواظب باشیم.
8- نصیحت پنهانی، نه افشای عیوب مردم
اگر انتقاد میکنید یواشکی بکنید. «مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً» (بحارالانوار/71/ص166) اگر طرف شما عیبی دارد، یواشکی به او بگویید. «وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلَانِیَة..» عیب مردم را تنگ گوشش بگو. داد نزنید. مثل آینه، آینه وقتی مقابلش ایستادی به تو میگوید: اینجا سیاه است. آینه وقتی عیبت را میگوید داد نمیزنی. میگوید: مؤمن مثل آینه است. «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِن» (بحارالانوار/ج71/ص268) یعنی آینه داد نمیزند. تو هم عیب مردم را یواشکی به خودش بگو. پشت سرش نگو. داد هم نزن!
هرکس حق را کنار بگذارد، ذلیل میشود اگرچه عزیز است. عزیزی که حق را کنار بگذارد، ذلیل میشود. ذلیلی که حق را محکم بگیرد، عزیز میشود. از سخنان امام عسکری است. دو کمال است که بهتر از اینها نیست. «خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَان» (بحارالأنوار/ج75/ص374)، یکی ایمان به خدا، یکی کمک رساندن به برادران دینی. در آستانهی عید است، کمک برسانیم. با لباس، با بیان، یا اگر زندان است آزادش کنیم. یا و یا و یا... بالاخره شما سال تحویل، مثلاً فرض کنید که یا خارج میروید، یا کربلا میروند، یا عمره میروند. یا سوریه میروند یا شهرهای بزرگ میروند. حالا ایشان لااقل دو کیلو شیرینی در خانهاش داشته باشد.
اگر بچه به پدر و مادرش پررویی کند، «جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ فِی صِغَرِهِ تَدْعُو إِلَى الْعُقُوقِ فِی کِبَرِهِ» (بحارالانوار/ج75/ص374) بچهای که در کوچکی در صورت پدر و مادرش پرخاش کند، این بزرگ شود عاق والدین میشود. کوچولوها باید مواظب باشیم.
قرآن نسبت به باقی مردم میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان» (نحل/90) عدل یعنی عدالت و تعادل. اگر کسی به شما چیزی گفت، میتوانی بگویی خودت هستی. احمق! خودتی. نفهم، خودتی! ابتر! «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) خودش ابتر است. گفتند: ما ایمان بیاوریم؟ اینهایی که ایمان آوردند خل هستند. فرمود: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» (بقره/13) خودش خل است. اگر کسی گفت: خل هستی، میشود گفت: خودت خُلی، ابتری... اما اگر پدر به بچهاش گفت: احمق! بچه نمیتواند بگوید: بابا خودت احمقی! نسبت به مردم «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان»، نسبت به مردم عدل و احسان است. اما نسبت به والدین «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (بقره/83) عدل دیگر نیست. یعنی چه؟ یعنی اگر به شما گفتند: نفهم! میشود گفت: خودت نفهمی! اما اگر پدر و مادر به بچهشان گفتند: نفهم، نمیشود گفت: خودت نفهمی! یکبار دیگر میگویم. خدا در قرآن نسبت به مردم میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان»، عدل یعنی مقابله به مثل. گفت: نفهم، بگو: نفهم. ابتر، ابتر! خُل، خُل! عدل یعنی عدالت، تعادل، مقابله به مثل. نسبت به مردم مقابله به مثل بکن، اما نسبت به والدین، وَ بِالْوالِدَیْنِ عدل و إِحْساناً نیست «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»! یعنی نسبت به پدر و مادر اگر سیلی هم به تو زدند، سرت را پایین بیانداز و هیچ نگو. جرأت بچه در کوچکی، باعث عاق والدین در بزرگی میشود.
«مَا مِنْ بَلِیَّةٍ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهَا نِعْمَةٌ تُحِیطُ بِهَا» (بحارالانوار/ج75/ص374) هر بلایی در درونش یک خیری هست، یعنی همین دردها خیرش این است که علم داروسازی در انسان داد. سرما میخوری، گرمکن درست میکنی. گرما میخوری، ابزار سرد کن درست میکنی. همین دشمن و صدام بعثی که به ما حمله کرد در این هشت سال بسیار قوای مسلح ما دست به ابتکار زد. همین محاصرههای اقتصادی آمریکا و ممنوعیتهایی که هست، بیشتر استعدادهای ما را شکوفا میکند. یعنی هر بلایی یک خیری در درونش هست. مثل درد زایمان! درد زایمان درونش یک نوزاد سالم هم هست. زخمت کشاورزی درونش میوه هست. زحمت تحصیل درونش افتخار است. وقت ما تمام شد.
امام عسکری که بود؟ امام یازدهم. بیست و هشت ساله، شهید شد، عمود از نور که خدا در اختیارش گذاشته است، با توجه به این عمود درون افراد را میدانستند. با آنکه خودشان در محاصره بودند، گاهی به خانهی اصحاب میآمدند و جلسهی سری میگرفتند. گاهی نامهها را در عصا جاسازی میکردند و پیام میدادند. گاهی در شهرها نماینده محسوب میکردند. گاهی به افراد شیعهی دانه درشتی که تحت فشار بودند، دلداری میکردند. لابه لای حرفهایشان پیام میدادند. دویست صفحه نامهاش فقط دست آیتالله احمدی میانهای رسیده است. پدر عزیز امام زمان ما است. خدایا روز به روز بر معرفت ما، مودت ما، اطاعت ما نسبت به خودت و قرآنت و پیغمبرت و اهل بیت پیغمبر بیفزا. ما را از یاران باوفای پسرش حضرت مهدی قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- وظیفهی ما در برابر امامان معصوم(علیهمالسلام) چیست؟
1) معرفت و مودت
2) مودت و اطاعت
3) معرفت، مودت و اطاعت
2- بیشتر امامان به دست کدام حاکمان شهید شدند؟
1) بنیامیه
2) بنیعباس
3) مروانیان
3- امام حسن عسکری(علیهالسلام) را در چند سالگی شهید کردند؟
1) 28 سالگی
2) 38 سالگی
3) 48 سالگی
4- امام حسن عسکری(علیهالسلام) چه امری را عامل هلاکت شمرد؟
1) افشای عیوب دیگران
2) ریاست طلبی
3) هر دو مورد
5- قرآن، شیوهی رفتار فرزندان با والدین را چه میداند؟
1) عدالت
2) احسان
3) عدل و احسان
احسان به دیگران
تاریخ پخش: 12/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز بحث را در اواخر سال 89 میشنوند. ماه اسفند در آستانهی عید نوروز یک خانهتکانی میشود و ما هم باید یک خانهتکانی بکنیم. یعنی ببینیم اگر غبار غم بر چهره نشسته آن غبار را برطرف کنیم. برطرف کردن غبار غم مهمتر از برطرف کردن غبار از تلویزیون و پنکه و فرش است. غم است که ما میتوانیم برطرف کنیم. البته بعضی غمها را نمیتوانیم برطرف کنیم. یکی پیر است میخواهد جوان شود، خوب دست ما نیست. اما کمکهای مالی را میتوانیم بکنیم. هفتهی احسان اسمش را گذاشتند، کار خوبی است. من میخواهم امروز راجع به احسان یک بحثی بکنم. بحث خیلی بحث پرمایهای است. یعنی حدود سی، چهل تا آیهی قرآن است به هم جوش دادم و یک بحث خوبی درآمده است. برای همیشه خوب است. خوب است کمیتهی امداد این نوار را ضبط کند در مقرهایی که میخواهد از مردم کمک بگیرد این نوار صوتی را در چادرها و مقرها بگذارد. انگیزههای احسان یک بحث است. عرض کنم به حضور شما که بیست تا آیه است. شیوههای احسان ده تا آیه نوشتیم. بعد خصوصیاتش، حالا ببینیم چقدر میتوانیم. اول انگیزههای احسان، چگونه خدا ما را به احسان تحریک میکند. انگیزه میدهد.
موضوع: احسان به دیگران، انگیزهها، انگیزههای احسان:
1- اموال و امکانات از خداست
1- از تو نیست. از خداست. هرچه عربی میخوانم قرآن است. «مالِ اللَّه» (نور/33) مال برای خداست. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (مائده/88) خدا به تو داده است. بانک که میروید فوری پول به شما میدهد، چون مأمور بانک میداند که این پول برای خودش نیست. چون میداند پول برای او نیست، تا میگوییم: اینقدر میخواهیم میگوید: چشم! ما بدانیم برای ما نیست. تلویزیون برای من نیست. کتکهایش را بلال خورد. تبعیدش را ابوذر کشید. امام کاظم زندانش را رفت. زجرش را دیگران کشیدند. صدها هزار جوان ترکش و اسیر و شهید و مشکل پیدا کردند، تا این دوربین را از طرفدارهای شاه گرفتند و به طرفداران نظام دادند. باید بداند برای من نیست. از تو نیست آیهاش این است. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» یعنی باید خدا به تو بدهد.
2- وسیلهی امتحان است. مال وسیلهی امتحان است. حضرت سلیمان میگوید: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی» (نمل/40) این نعمتهایی که من دارم، فضل خداست. خدا میخواهد من را امتحان کند. «أَ أَشْکُر» آیا شکر میکنم یا شکر نمیکنم؟ بدانیم امتحان است. آدم اگر بفهمد امتحان است یک خرده... «لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ»، «لِیَبْلُوَنی» یعنی خدا میخواهد من را آزمایش کند.
3- جبران میشود. خدا جبران میکند. تو بده خدا جبران میکند. میگوید: «فَهُوَ یُخْلِفُه» (سبأ/39) «یُخلِفُه» یعنی خلیفه، خلیفه جانشین، میگوید: تو بده جایش را پر میکنم. مادر فکر نکند که اگر به بچهاش شیر نده، شیرش میماند. اگر شیرت را به بچهات دادی، جایش پر میشود.
آیتالله حائری در شیراز یک مثلی داشتند، مثل قشنگی است. میگفت: سینی میوه را که نزد شما میآورند، اگر برای خودت برداشتی، این را میبرد، رد میشود. به کس دیگری میدهد. اما اگر سینی میوه را اینجا آوردند، برای خودت برنداشتی به این دادی. تا مادامی که به این و آن بدهی، این را مقابل تو نگه میدارند. مال هم همینطور است. اگر به این و آن دادی، خدا این مال را مقابل تو نگه میدارد. اگر فقط برای خودت برداشتی، میگذرد. اینهایی که سقف میزنند، آجر را میگیرند، میچسبانند. اگر این آجر را رد کرد، یکی دیگر میگیرد. اما اگر آجر را در دستش نگه داشت، آن هم که پایین است، آجر را نگه میدارد. شیر را بدهیم جایش پر میشود. آجر را بچسبانیم یکی دیگر دستت میدهند. میوه را به اطرافیانت هم بده برای تو نگه میدارند. «فَهُوَ یُخْلِفُه»...
2- بازگشت نیکی به خود انسان
4- به خودت برمیگردد. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ...» بگویید، هرکس بلد است بگوید...«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسراء/7) من اگر خانهی شما آمدم خوب سخنرانی کردم، شما هم که بنا باشی خانهی مرا خوب میسازی. اگر من سَمبل کردم، شما هم که خانهی ما بنایی میآیی سمبل میکنی. همهی کارها سرهم بندی میشود. خوبیها به خودتان برمیگردد. یک لیوان آب دست مردم بدهی، یا به خودت آب میدهند، یا به نسلت آب میدهند. قرآن قول داده است. گفته: خیر برسان، خیر میبینی. در نماز هم همینطور است. اگر مشتری آمد، صدای «قد قامت الصلاة» هم آمد. هم میگوید: «قد قامت الصلاة» هم مشتری آمده است، اگر ترجیح دادی رفتی نماز اول وقتت را در مسجد خواندی، عصری دو تا مشتری بهتر میآید. اما اگر دهانت از این مشتری پر از آب شد، دل از این یک مشتری نکندی، عصری دو تا مشتری میآید در دکانت میایستد، لحظهی معامله میگوید: میدانی برویم یک دکان دیگر. معطل میکند و آخر هم از تو نمیخرد. حدیث داریم تا انسان در خانهی خدا و مسجد است، خدا هم برای او خیر مقدر میکند.
5- تو هم یک روزی نیاز پیدا میکنی. فکر نکن همیشه همینطور است. دنیا پایین و بالا دارد. امروز وضعت خوب است. از کجا معلوم سال دیگر چطور باشی. ده سال دیگر چطور باشی. اینها فکر میکنند که اگر خارج رفتند خوش هستند. خیلیها میگفتند: خوشا به حال زن شاه که زن شاه شد! به چه سرنوشتی مبتلا شد؟ آن زنهای ایران هم که داغ دیدند آن هم پسرش خودش را کشت، او هم داغ دید! اینطور نیست که اگر شما بلژیک و اتریش و کانادا و آمریکا بروی، از قهر خدا فرار کنی. زهر مار برای هرکجا مقدّر باشد، میرسد. خیر، خیر میآورد، شَر، شر میآورد.
3- احسان به دیگران، شکر نعمتهای الهی
6- خدا به تو احسان کرده است. می فرماید: به قارون میگفتند: «أَحْسِن» (قصص/77) به دیگران احسان کن. «کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْک» خدا به تو احسان کرده است. تو هم به دیگران احسان کن. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» قرآن بزرگترین آیهاش، بزرگترین آیات قرآن که یک صفحه و چهارده سطر است، آیهی چهارده سطری ما در قرآن نداریم. فقط یک آیه داریم. آن هم مربوط به حقوق است. در آن حقوق میگوید: «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُب» (بقره/282) اگر دو نفر معامله دارند، سواد ندارند، به یک نویسنده گفتند: این سند را برای ما تنظیم کن، بنویس، ناز نکن «کَما عَلَّمَهُ اللَّه»! «کَما عَلَّمَهُ اللَّه» یعنی خدا به تو سواد داده است. به شکرانهی این سواد حالا یک نامه برای ایشان بنویس. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» به شکرانهی این پول، پول بده. به شکرانهی این سواد، سواد بده. به شکرانهی اینکه شما یک پزشک از این روستا هستید، در سال پنج بار خودت در این روستا برو، یک اتاق بگیر، و بگو: من بچهی این روستا هستم. رفتم درس خواندم پزشک شدم. به شکرانهی اینکه آب و هوای این روستا را خوردم، سالی پنج روز در این روستا میآیم. هر آیتاللهی سالی ده روز، بیست روز وطن خودش برود. از شیراز است، شیراز برود. از اردبیل است، اردبیل برود. از تبریز است، تبریز برود. اگر سالی چند روز در شهر خودمان باشیم، در روستای خودمان باشیم همه به نوا میرسند. این هم یک معنای عدالت است. خیلی کار داریم تا عدالت شود.
این هدفمند شدن یارانهها، یک قدمی است. وگرنه ما باید همه چیزمان عدالت باشد. بعد از سی و دو سال چشممان را باز میکنیم ببینیم اِ... در درون خودمان عدالت نیست. یعنی یک پولی که در صدا و سیما میآورند خرج دین کنند، یک میلیارد ششصد میلیون، هفتصد میلیون با کم و زیادش برای صد هزار تا حاجی خرج برمیدارد. آنوقت نماز و امر به معروف و خمس و زکات ونمیدانم عفاف و همه دین را دویست میلیون میدهند، به حج ششصد میلیون میدهند. خوب ببینید ما در خودمان هم عدالت نیست. راستش را بخواهید. عادل کسی است که همه را با یک چشم ببیند. ما باید به سمت این برویم که همه چیز یک شکل باشد. به چه دلیل یکبار در یک خیابان پنج تا روضهخوانی است و یک روستا هیچ آخوندی نمیرود؟ من خودم عادل هستم؟ خودم خواسته باشم وجداناً خودم را محاکمه کنم نمرهی صفر به خودم میدهم. حالا مردم هرچه میخواهند بگویند، بگویند. «و کم من ثناء جمیل لست أهلا له نشرته» در دعای کمیل میگوید: خدایا یک خوبیها را در دهان مردم میاندازی، ولی تو که میدانی من اینطور نیستم.
4- احسان به دیگران، عامل گشایش در کارها
7- در کارت گشایش میشود. گره باز کن، گره باز میکنم. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى» (لیل/5) کسی که به مردم کمک کند، بینندهها بحث را در آستانهی عید نوروز نود گوش میدهید. خیلی خانهها لباس نو ندارند، آذوقه ندارند، پول ندارند، مشکل دارند، اتاقشان کثیف است نمیتوانند رنگ کنند. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى» اگر عطا کنی، احسان کنی. «وَ اتَّقى» تقوا هم داشته باشی. آخر بعضیها احسان میکنند تقوا ندارند. مثلاً پلو میدهد که در انتخابات رأی بیاورد. دانه میدهد که تخممرغش را بردارد. علف میدهد که شیرش را بدوشد. نه! «أَعْطى وَ اتَّقى» یعنی احسانش «فی سبیل الله» برای خدا باشد. رنگی نداشته باشد.
آمده نزد من در ستاد نماز و اصرار میکند یک مسجد میخواهیم بسازیم. میگویم: آقا اگر میخواهی یک مسجد بسازی، میگوید: میخواهم در جاده بسازم. فلان جاده ساعتی هفتصد تا ماشین میگذرد. مسجد کم دارد، یا ندارد. میگوید: نه من میخواهم در روستای خودمان بسازم که مردم روستایی بفهمند من این را ساختم. میگویم: آقا از من مشورت نکن. برو هرجا میخواهی بسازی، بساز. پس معلوم میشود برای خدا نمیخواهی بسازی. اگر مسجد برای مسافرها میسازی، این جاده مسافرش بیشتر است.
من سراغ دارم، الآن که میگویم میدانم کجا را میگویم.البته اسم نمیبرم. سراغ دارم جایی را که نود گوسفند جلوی هیأت با کم و زیادش میکشند. حدود صد و پنجاه متریاش یک هیأت است که یک گوسفند هم ندارد. افغانیهای شیعه آنجا جمع میشوند، یک دهه روضه میخوانند یک گوسفند هم ندارند. کارگر هستند. و صد و پنجاه متر آن طرفتر نود تا گوسفند میکشد. ما... اینکه امام زمان از مسجدالحرام شروع میکند، یعنی اول باید مسجد را درست کرد. یعنی باید از مکه شروع کرد. یعنی باید از حزباللهیها شروع کرد. امام زمان از مکه ظهور میکند یعنی چه؟ پیامش چیست؟ شاید پیامش این باشد که باید از اول از خودیها شروع کنیم.
میگوید: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» (لیل/10) کسی اگر احسان کند، تقوا هم داشته باشد، فی سبیلالله باشد، گرههایش را باز میکنیم. روانش میکنیم. بیمه میشود. در همین دنیا پاداش میدهد. «لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» (نحل/30) کسانی که کمک کنند در همین دنیا خیر میبینند نه آخرت! «فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» در همین دنیا، اینطور نیست که فقط قیامت باشد. خیلیها که خیر میبینند در همین دنیا خیر میبینند.
کسی یک یادداشتی داشت به من داد. پسندیدم! گفت: راضی نیستم از رویش بنویسی. راضی نیستم فتوکپیاش را برداری. راضی نیستم در تلویزیون بگویی. یک خرده مطالعه کردم دیدم چیزهای خوبی است، ولی حالا میگوید: راضی نیستم به او دادم. خودش و دفترش همه پودر شد. و آدم هم داریم که یادداشتهایش را در اختیار همه میگذارد، و همه از آن استفاده میکنند. یک چیزی به شما بگویم برای طلبهها و دانشجوها و اساتید دانشگاه و معلمین و شعرا و مداحها و اینهایی که کار فرهنگی میکنند، صدا و سیما و اصلاً اگر یک چیزی را من تولید کردم، دیگران پخش کردند این برای قیامت من میماند. حدیثی که من مطالعه کردم بگویم، معلوم نیست برای قیامت من هم باشد. چون یا برای پول است، البته من از تلویزیون هیچ پولی نمیگیرم. درسهایی از قرآن یک قران نگرفتم. ولی پست که گرفتم، بالاخره وقتی در تلویزیون هستم، مشهور میشوم. من را میشناسند. من یک مقامی کسب کردم. هرچه خودم بگویم، یا برای پول است، یا برای پست. معلوم نیست خدا در آن باشد. اما اگر یادداشت مرا شما برداشتی یک جایی گفتید، چون مردم که نمیدانند قرائتی چه کسی است. شما از یادداشت من استفاده کردی، مردم استفاده کردند، با امام صادق و حرفهای امام صادق آشنا شدند. با فرمایشات امام صادق آشنا شدند. آنجا دیگر مردم با اسلام آشنا میشوند، قرائتی هم مطرح نیست. آن برای قیامت میماند. هرکاری را که دیگران کردند ذخیرهی قیامت است. وگرنه حالا من بگویم، شبکهی یک تولید کرده برای شبکهی دو، شیراز تولید کرده به اصفهان بده. این شعر را من گفتم، مداح دیگری بخواند. آن جاهایی که خودمان مطرح هستیم، معلوم نیست قیامت باشد، شاید باشد شاید نباشد. پنجاه درصد است. اما اگر دیگری از ما استفاده کرد و اسم ما را نبرد، ولی مردم به خیر رسیدند، ولی مردم ما را نشناختند، آنجا که به خیر رسیدند و ما را نشناختند، آن را برای قیامتتان برایش حساب باز کنید. وگرنه من میتوانم یک سطل زباله به شهرداری بدهم، بنویسم بانی این سطل زباله محسن قرائتی بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! (خنده حضار) یک سطل زباله میگذارم هم خودم را مطرح میکنم و هم به همه فحش میدهم. اگر نفهمند چه کسی هستی برای قیامتت میماند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
5- انفاق و صدقه، عامل دفع بلا
8- اگر احسان کردی بیمه میشوی، همین صدقه دفع بلا میکند. بهترین راه بیمه شدن کمک به فقرا است. ما را خانهی یک آقایی بردند. نمیدانم چه بگویم. اصلاً آدم زبانش بسته است. این بزرگوار گفت که چون شما به درد تبلیغ میخوری، بلند شو یک دعایی بخوانم و تو را بیمه کنم. بلند شو بایست یک چیزی بخوانم و تو را بیمه کنم. ما هم گفتیم: چشم! گفت: بلند شو بایست. یک مرتبه دستهایش را آورد روی سر من چنین کرد (با بیان حرکت) گفتم: آقا اصلاً من میخواهم سگ مرا بخورد. (خنده حضار) میخواهم سگ مرا بخورد و تو این رقمی مرا بیمه نکنی. اینها بازی است. این حقهبازیها چیست درآوردی؟ راه بیمه احسان به فقرا است. به فقرا کمک کن خدا بیمهات میکند. زکات بده کشاورزیات خوب میشود. نماز باران بخوان، باران میآید. صدقه بده، کمک به فقرا، یاد خدا، بیمه میشوی. آیتالکرسی، قرآن اینها بیمه میکند. خیلی از اینهایی که چیز میکنند این دکان است. گفتم: آقا من میخواهم سگ مرا بخورد، این رقمی... «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (بقره/256) قرآن میگوید: راه حق و باطل روشن است. نیازی به سوتکی و فوتکی نیست.
«مَا کَانَ الْمُؤْمِنُ فِی عَوْنِ أَخِیه» (کافی/ج2/ص200) حدیث داریم تا مادامی که انسان به فکر کمک به برادرش است میخواهد احسان کند، خدا هم با آنهاست. خوش عاقبت میشود. امام کاظم میفرماید: «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ قَضَاءُ حَوَائِجِ إِخْوَانِکُم وَ الْإِحْسَانُ إِلَیْهِمْ مَا قَدَرْتُم» (بحارالانوار/ج72/ص379) اگر میخواهید عاقبت بخیر شوید، آخر بعضیها میگویند: دعا کن خدا عاقبت ما را بخیر کند. میگویم: یک چک بده. شب عید است یک چک بده با آن عاقبتت بخیر میشود. پولهایش را نگه داشته میگوید: التماس دعا! به همه میگوید: التماس دعا، یک قران هم به کسی نمیدهد. آقا التماس دعا نگو پول بده.
یک پدر بزرگی داشت به قم میآمد. قدیم قم حالا هم سفال فروشی دارد، منتهی سفالهای سوتکی هم داشت. این سوتهایی هست که در زمین ورزش میزنند، فلزی است. آن زمان گلی بود. نوهها دورش جمع شدند گفتند: پدر بزرگ قم میروی یک سوتک هم برای من بیاور. همه گفتند: یک سوتک، یک سوتک، یک سوتک، یکی از این نوهها یک، یک قرانی کف دست پدر بزرگ گذاشت و گفت: آقاجان! یک سوتک هم برای من بیاور. گفت: سوتک تو صدا خواهد کرد. چون همراه با پول بود. اگر چک کشیدی و گفتی التماس دعا، دعایت مستجاب میشود. وگرنه به همه بگو: التماس دعا و یک قران به کسی نده. گاهی وقتها ما فکر میکنیم اگر همهی انگشتهای ما انگشتر باشد، خدا ما را حفظ میکند. این عقیق یمنی است، این فیروزه مشهد است. نمیدانم این چیست. همهی انگشتهایش پر از انگشتر است، فکر میکند این حفظش میکند. نه آقا یک انگشتر دست کن آن سه تا انگشتتر را به سه نفر دیگر بده خدا حفظت میکند. تو همهی انگشتهایت را پر از انگشتر کردی، میخواهی اینها تو را حفظ کند. باید یک کمکی هم بکنی. «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ» اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، احسان کنید. شب عید است. هرکسی تکان بخورد. همه تکان بخوریم خوب میشود.
یکوقتی در دانشگاه، دانشجوها آمدند گفتند: آب سرد است. ما دیدیم به مسئولین بگوییم، خواهند گفت: بنویس. او میگوید: به روابط عمومی بگو. او میگوید: به ذیحسابی بگو. او میگوید: به جمعبندی. او میگوید: به برنامهریزی. کارهای اداری جان آدم درمیآید. گفتیم: بچهها همه دست در کیسه کنید. از یک ریال تا ده هزار تومان. هرکس هرچه دارد بدهد، سریع در فاصلهی دو دقیقه نمیدانم شد یا نشد، دانشجوها پانصد هزار تومان دادند. دختر و پسر! پول چند تا آب گرمکن. بعد هم گفتم: یا این را وصل کنید، یا از دانشکدهی مهندسی یک مینیبوس دانشجوها میآیند خودشان هم وصل میکنند. این دانشجوها مهندسی نیستند پول میدهند، آنها هم وصل میکنند. اگر بسیح شویم در کشور ما فقر نیست. امام فرمود: اگر مردم زکات بدهند فقیری روی کرهی زمین باقی نمیماند. امیرالمؤمنین فرمود: هرجا شکم گرسنهای است، بغل او یک کسی دو پرس خورده است، با پپسی و کوکا میخواهد هضمش کند. ما خیلی میخوریم. به چاقها که میگوییم: یک خرده خودت را لاغر کن، میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ یعنی او هم که میخواهد لاغر شود، میخواهد بخورد. (خنده حضار) میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ لاغریاش هم از نوع خوردن میخواهد. اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، به فقرا کمک کنید. خدا دوستتان دارد. قرآن میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» (بقره/195) کسی اهل احسان باشد، محسن یعنی نیکوکار! اگر کسی اهل احسان باشد، خدا او را دوست دارد.
9- در قیامت امنیت دارد. قرآن میفرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» (نمل/89) اگر کسی در دنیا به دیگران کمک کند، در قیامت از ناراحتیها در امان است. خدا ده برابر پاداش میدهد. قرآن میگوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) هرکس کار خیر بکند، ده برابر ثواب میبرد.
6- احسان به دیگران، مایهی آمرزش گناهان
10- از گناهها پاک میشود. قرآن میگوید: «أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» (مائده/12) اگر با وام به کسی کمک کردی، مشکلش را حل کردی، «لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم» گناهانت را میبخشم. پس ببینید بیمه میشوی، گناهانت را میبخشد. محبوب خدا میشوی. روحت روان میشود. «فَسَنُیَسِّرُه» (لیل/7) یعنی روانت میکند. یعنی هرکاری برایت، هیچ کاری دیگر برایت مشکل نیست. میگویی: این چیزی نیست. خوش عاقبت میشوی، اینها همه انگیزههای احسان است.
11- از گردنهها عبور میکنی. قرآن آیه دارد میگوید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ،وَ مَا أَدْرَئکَ مَا الْعَقَبَةُ،فَکُّ رَقَبَةٍ،أَوْ إِطْعَامٌ فىِ یَوْمٍ ذِى مَسْغَبَة،یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ،أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَترَْبَةٍ» (بلد/11-16) الله اکبر! میگوید: از گردنهها نمیخواهی بالا بروی. خیلیها که میخواهند کوهنوردی کنند فکر میکنند اگر از کوههای سخت بالا بروند، مقام بالاتری دارند. همینطور هم هست. میگوید: اگر میخواهید روی قلهی کوههای سخت بروید، از گردنهها عبور کنید، «فَکُّ رَقَبَةٍ» یک اسیر را آزاد کن. شب عید است، یکی از اینهایی که بدهکار هستند را آزاد کن و خدا جبران میکند.
بعضی وقتها خودت هم کمک نکن، بگو: آقا من این را میدهم شما هم کمک کنید. ممکن است پول شما خیلی نباشد. بنده به لطف خدا کتاب تفسیر نور، کتاب سال جمهوری اسلامی شد. رییس جمهور وقت پنجاه سکه به ما داد. چند روز به عید نوروز بود. ما یک خرده قرض داشتیم به یکی کسی دادیم. یک چند تا سکه را هم به رییس زندان زنگ زدیم، که آقا یکی از این زندانیهایی که به خاطر یک مبلغ کمی گرفتار است این سکهها را بگیر و آزادش کن. بعد گفتم: هنر نیست یک قاشق ماست در دهان کسی بگذاری. یک شیر پیدا کن، این قاشق ماست را به شیرها بده، آن شیرها هم همه... بگویید... ماست شود. یک چند تا پولدار را به آنها تلفن کردیم گفتیم: آقا یک چند تا سکه رییس جمهور به ما داده. اینها را به شما میدهیم. شما پولدار هستید، من طلبه هستم. ولی شما هم بیایید کمک کنید، خلاصه تلفن و ملاقات با این و آن، و آنها هم وقتی دیدند ما چند تا سکه گذاشتیم یک ده تا سکه ما گذاشتیم. آنوقت آنها هم چند برابر دادند. شب عید نوروز 473 نفر از زندان آزاد شدند. یک لوتیگری بکنید. بگو: آقا من ده میلیون میدهم. از دم نفری دو میلیون بدهید. پنج میلیون من میدهم. از دم نفری صد هزار تومان بدهید. آقا هزار تومان من میدهم، شما هم نفری هزار تومان بدهید. این نخهای ریز اگر به هم تاب بخورد، طناب میشود. خیلی کار میشود کرد. اصلاً در کشور ما کاری نیست که نشود انجام داد. کار نشد ندارد. این را از قدیم گفتند. همه کاری میتوانیم. بیایید شب عیدی، لااقل آنهایی که مجرم نیستند. حالا یک کسی چاقوکش است، تروریست است.آنها خوب، ولی افرادی هستند حالا رفته پایش را روی ترمز بگذارد روی گاز گذاشته است. خوابش برده است. دکانش سوخته است. یک مرض قلبی، بدنی پیدا کرده است، چند میلیون خرج عمل جراحی شده است. آدمی هم که پول ندارد میتواند کار بکند. شب عید دو روز همهی دکترهای ایران مجانی بیمار ببینند. لازم هم نیست پول نقد بدهد. یک کسی به یک بازاری گفت: صد هزار تومان بده با شش ماه مدت! بازاری یک خرده فکر کرد و گفت: پول ندارم مدت هرچه بخواهی میدهم. (خنده حضار) آدمهایی هم که میمیرند، پول میدهند برایش نماز استیجاری. میگویند:آقا این پول را بگیر یک سال نماز قضا بخوان. یا یکسال روزه قرضی بگیر. یک نفر میگفت: والله دیگر من حال نماز قضایی و روزه قضایی، حال نماز و روزه استیجاری ندارم دیگر پیر شدم. اما خواب استیجاری اگر کسی دارد به من بده. پول بده من برایش میخوابم. حالا ممکن است یک دکتر بگوید: آقا من فعلاً پول ندارم. ولی میتوانید در آستانهی عید نوروز دو ساعت هرچه مریض آمد پول نگیرید. به خصوص اگر اینها رنگ مذهبی داشته باشد که برای روز قیامت شما هم میماند. رنگ مذهبی هم نداشته باشد کمک به مردم برای روز قیامت میماند. انشاءالله!
7- بیتوجهی به محرومان، عامل دوزخی شدن
12- اگر بیتوجهی کنیم، جهنم میرویم. قرآن میگوید: اهل بهشت از اهل جهنم میپرسند: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ» (مدثر/42) چطور جهنمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل! «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (مدثر/43) ما پای بند به نماز نبودیم. دو ساعت با هرکس و ناکسی حرف میزدیم، پنج دقیقه حال نماز خواندن را نداشتیم. چه گناهی کردیم که حرف زدن با مخلوق برای ما روان است، حرف زدن با خالق برای ما سنگین است. چه گناهی کردیم؟ حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند در مقابل گناهانش این است که از نماز لذت نمیبرد. این بزرگترین سیلی است. بزرگترین سیلی مرد به زنش چیست؟ این است که زنش احساس کند این مرد او را نمیخواهد. دوستش ندارد. نمیخواهد با او حرف بزند. یا به عکس! مرد میگوید: زن من من را نمیخواهد. نمیخواهد با من حرف بزند. خیلی تلخ است. در قرآن «وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ» (بقره/174) داریم. اینهایی که میگویم حدیث است. حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند این است که مزهی عبادت را از او میگیرد. چرا حال نداریم؟ دو ساعت حرف زدی. خوب پنج دقیقه هم با خدا حرف بزن. اصلاً مگر خدا را دوست نداری؟ اگر خدا را دوست داری چرا با او حرف نمیزنی؟ خدا دوست داشتنی است. دیدید دو سه روز هوای تهران چه شد، داشتیم خفه میشدیم؟ دیدید اگر برف نیاید، این برفهایی که میآید، اینها هندوانهها و خربزههای تابستان ما است. کوهها مأمور هستند این برفها را نگه دارند.
بسیار خوب باقیاش بماند ولی شیوههای احسان:
8- احسان به دیگران در شکلها و شیوههای گوناگون
1- سریع احسان کنید. قرض الحسنه یکی این است که سریع، «فَاسْتَبِقُوا» (بقره/148) «یُسارِعُون» (آلعمران/114) در هر شرایطی کمک کنیم. «فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آلعمران/134) اینطور نیست که حالا خودمان هم گرفتار هستیم. اتفاقاً اگر گرفتاری باز هم کمک کن، ممکن است به خاطر همین کمک گرفتاری خودت هم حل شود. کسی آمد گفت: آقا من برای ازدواج بچهام به هر دری میزنم نمیشود. چند سال است دنبال مورد میگردم. چه کنم؟ گفتم: نذر کن که اگر موردی حل شد، یک دختر را جهازیه بدهی، یک پسری را داماد کنی حالا یا کلاً یا بعضاً. یا کمکش کنی یا مطلقا همهی خرجش را بدهی، یا مقداری خرجش را بدهی. گره را باز کن، گرهات باز میشود. گره را باز کن، گره باز میشود. سریع باشد. حتی اگر فقیر هم هستید باشد.
خدا در قرآن تعریف میکند، میگوید: حضرت موسی تحت تعقیب فرعون بود. وارد منطقهی مدین شد، دید دو خانم کنار ایستادند. گفت: چرا کنار هستید؟ گفتند: ما میخواهیم بزغالههایمان را آب بدهیم، لب چاه مرد است. تنهی ما به تنهی مردها میخورد. گفت: بده من بزغالهها را آب بدهم. خدا تعریف میکند. میگوید: ببین موسی کمک به خلق کرد. احسان کرد ولو در حال فرار! ولو غریب! ولو گرسنه!ولو دست تنها! بدون پیش شرط! بدون اینکه نگاه به دخترها کند و عاشق شود. بدون اینکه وامدار باشد. یعنی در هر شرایطی باید کمک کنیم. حتی در حال نماز، حضرت امیر در نماز انگشترش را داد. نگفت: بنشین نمازم تمام شود. حتی در حال طواف! امام طواف میکرد، یک نفر هم از بیرون طواف میکرد چنین میکرد. امام فرمود: به تو نیست؟ گفت: چرا. گفت: خوب برو ببین چه کار دارد؟ گفت: آقا در حال طواف هستم، گفت: طواف را ول کن. طوافت را بشکن و برو ببین مردم چه مشکلی دارند. حتی در حال اعتکاف، امام صادق فرمود: مردی به امام حسن مراجعه کرد، مشکلی داشت. امام اعتکاف خودش را به هم زد، دنبال او رفت. اعتکاف یعنی سه روز از مسجد بیرون نیا. دو روز و نصفی مانده، نصف دیگر از آن مانده است. اما کسی کاری دارد میگوید: بیا، طوافت را، اعتکاف را بشکن. اعتکاف را بشکن. دیگر چه چیزی را گفتیم بشکن؟طواف را بشکن. نماز را در حال رکوع انگشترت را بده. یعنی در اهمیت کمک به احسان به فقرا اینقدر مهم است.
حالا لازم نیست کمک مالی هم باشد. فرصت بده. آقا بدهکار است. «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَة» (بقره/280) بگو: آقا من نمیتوانم پول به شما ببخشم. اما مثلاً دو ماه را سه ماه میکنم. یک ماه دیگر به شما مهلت میدهم. چیزی هم که دوست دارید بدهید. نه آن لباسهایی را که تنگ است و رنگش را نمیپسندی. از مد افتاده است. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) هرچه دوست داری بده. هرچه دوست داری بده. یا مثلاً که «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه» (انسان/8) یک چیزی را بدهید که دوست دارید داشته باشید. نه چیزی را که دوست ندارید.
گاهی هم با زبان میشود کمک مردم کرد. شما با زبانت دلالی کنی. «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً» (نساء/85) «شَفاعَةً حَسَنَةً» یعنی دلالی خیر بکنی. آدم با زبانش گاهی میتواند کمک کسی کند. به محتاج واقعی هم بدهیم. فقیر واقعی نه فقیر نما. بعضیها هستند شکمشان سیر است روی حرص فقیری میکنند. نه! «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ» (بقره/273) یعنی واقعاً فقیر است، فقیر واقعی است. به فقیر واقعی سریع، بدون منت، بدون اذیت، از مالی که دوست داریم. شب عید است، هرکس هرچه میتواند کمک کند. کسی هم نگوید: نمیتوانم کمک کنم. ببین اگر به من بگویند: چقدر میدوی؟ میگویم: من از الآن دیگر هیچی! خیلی چانه بزنی، میگویم: حالا شاید صد متر دویدم. اما یک گرگ دنبالم کند، سی کیلومتر میدوم. ببینید کسی نگوید: نمیتوانم! هیچکس نیست که نتواند. همه میتوانیم. همه میتوانیم! همه میتوانیم.
اگر مثلاً فرض کنید که این یک جوانی است، دختری است، پسری است، هیچ کاری ندارد. هیچ پولی ندارد بدهد. خوب این پیرمرد و پیرزن دارند خانهشان را میشویند. بگو: آقا شیلنگ را به من بده من کمکت کنم. شما نمیتوانید در خانه شویی کمک کنی؟ برف آمده، آقا شما پیرزنی، پیرمردی، اجازه بده من برف پشت بام را پایین بریزم. من میروم نان بگیرم، یک نان هم برای تو میگیرم. آقا طبقهی چهارم هستیم، طبقهی سومی، کیسهی زباله رامیآوریم که کارمندهای شهرداری ببرند. در راه پلهها میبینی به طبقهی دوم رسیدیم. خوب تو که داری نایلون خودت را میبری، نایلون همسایهات را هم ببر. مگر نوکرش هستم؟ چشمش کور شود خودش بیاورد. بابا تو که داری پایین میروی، این کیسهی زباله را هم میبری، آن را هم ببر. تو که داری میروی، خوب پوست خیار را کنار بزن. مگر من کارمند شهرداری هستم؟ اِ...
من خودم اینجا، در همین تهران یکبار شهردار شدم. داشتم میرفتم دیدم این کلهپاچهای تمام استخوانها و سیراب شیردانهایی که نخورده بود را در جوی ریخت. ترمز زدم گفتم: چرا شما اینجا ریختی؟ گفت: مگر شما شهردار هستی؟ گفتم: بله شهردار هستم. چرا ریختی؟ همهی ما شهردار هستیم. اگر دیدیم یکجایی آب پنیر شور را پای درخت میریزند، درخت خشک میشود، باید نعره بکشیم. منکر است. نهی از منکر که فقط فکل نیست. این هم که درخت خیابان را میخشکاند این هم منکر انجام میدهد. البته فکل هم منکر است. حالا دخترهای فکلی نگویند: قرائتی گفت طوری نیست. نه آن هم گناه است. یک دانه مو هم نباید بیرون باشد. حکم شرعیاش این است. اما فقط آن نیست. ما خیلیوقتها مذهبی هستیم قیافهی ما هم مذهبی است، حزباللهی است ولی راحت آب پنیر شور را پای درخت میریزیم خشک میشود. راحت خیار میخوریم پوستش را میاندازیم هرکس افتاد، به درک! گاهی هم به خیال ثواب میرویم در حمام سدر میزنیم، یکی افتاد به درک که افتاد! غسل جمعه میکنیم و حال آنکه مردم غسل واجب دارد هی میگوید: آقا آفتاب زد، میگویم: صبر کن ببینم! این آقا دارد مستحب انجام میدهد، او واجبش را هی پا به زمین میزند. ما باید یک بازنگری بکنیم. باید خاک باغچه را عوض کنیم. یعنی درست و حسابی یک مسلمان واقعی شویم. فعلاً نه شرقی هستیم، نه غربی هستیم، ولی مسلمان درست و واقعی هم کار دارد تا شویم. آن مسلمانی که در قرآن گفته است.
خدایا به ما توفیق بده درست اسلام را بشناسیم. همه اسلام را بشناسیم. به همه اسلام عمل کنیم. مزهی اسلام را بچشیم و به دیگران بچشانیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- قرآن در آیهی 40 سورهی نمل، به کدام جنبهی ثروت و مال، اشاره میکند؟
1) نعمت خدا بودن
2) وسیلهی آزمایش الهی
3) مایهی قهر و عذاب
2- بر اساس قرآن، آثار کار نیک به چه کسی باز میگردد؟
1) خود انسان
2) پدران و نیاکان
3) محیط و جامعه
3- آیه 10 سورهی لیل به کدام اثر احسان به دیگران اشاره دارد؟
1) آمرزش گناهان
2) گشایش در کارها
3) آسایش و آرامش
4- بهترین راه بیمه شدن در برابر حوادث و بلایا چیست؟
1) دعا و مناجات
2) نیکی به والدین
3) کمک به فقرا
5- قرآن در انجام کار خیر، بر چه امری تأکید میورزد؟
1) سرعت و سبقت
2) انفاق از دوستداشتنیها
3) هر دو مورد