تفسیر جزء 30 سوره عادیات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
«1» وَ الْعَادِیَاتِ ضَبْحاً «2» فَالْمُورِیَاتِ قَدْحاً «3» فَالمُغِیرَاتِ صُبْحاً «4» فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً «5» فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً «6» إِنَّ الإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ «7» وَإِنَّهُ عَلَى ذَ لِکَ لَشَهِیدٌ «8» وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ «9» أَفَلاَ یَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِى الْقُبُورِ «10» وَ حُصِّلَ مَا فِى الصُّدُورِ «11» إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَّخَبِیرٌ
سوگند به اسبان دونده که (در میدان جهاد) نفسشان به شماره افتاد. و (به هنگام تاختن، از برخورد نعل اسبان با سنگهاى بیابان) به شدّت برق افروزند. و صبحگاهان بر دشمن هجوم برند. و گرد و غبار برانگیزند. و در میان معرکه و جمع دشمنان در آمدهاند. همانا انسان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است. و بىشک بر این (ناسپاسى) گواه است. و همانا او علاقه شدیدى به مال دارد. آیا انسان نمىداند که وقتى آنچه در گورهاست برانگیخته شود. و آنچه در سینههاست فاش شود. همانا خداوند در آن روز به کارشان آگاه است.
نکتهها:
«عَدْو» به معناى تجاوز است. چون دویدن، تجاوز از حدّ حرکت عادى است، به آن «عَدْو» گفته مىشود. «ضَبْح» صداى نفس اسب است. «قَدْح» خروج آتش از سنگ چخماق، «المغیرات» از «اِغارة» تاختن سریع، «صُبحا» کنایه از غافلگیر کردن دشمن و پنهان کردن زمان هجوم است. «أثَرن» از «اِثارة» به معناى منتشر ساختن، «نَقْع» به معناى غبار و «کَنود» به معناى کَفور است. در کلمه «بُعثر» معناى بعث و اثاره نهفته است یعنى بیرون کشیدن و زیرو رو کردن. «حُصّل» به معناى استخراج مغز از پوسته و متمایز شدن خصلتهاى نیک و بد در آن روز از یکدیگر است.
قرآن در برخى آیات، انسان را به خاطر برخى صفات، مورد سرزنش قرار داده و او را «ظلوماً جهولاً»(226) (ستمگر و نادان)، «هلوعاً»(227) (حریص)، «یؤوساً»(228) (ناامید)، «کفوراً»(229) (ناسپاس)، «جزوعاً»(230) (بى صبر)، «منوعاً»(231) (بخیل) خوانده است. ولى از سوى دیگر درباره انسان مىفرماید: «کرّمنا» (گرامى داشتیم)، «فضّلنا»(232) (برترى دادیم)، «احسن تقویم»(233) (بهترین قوام را به او دادیم)، «نفخت فیه من روحى»(234) (روح الهى در او دمیدیم) و این دوگانگى به خاطر آن است که در انسان دو نوع عامل حرکت وجود دارد: یکى عقل و یکى غریزه. اگر در مسیر بندگى خدا و تربیت اولیاى خدا قرار گیرد، به گونهاى است و اگر در مسیر هوسها و طاغوتها و وسوسهها قرار گیرد، به گونه دیگر.
قرآن از مال دنیا به «خیر» تعبیر کرده است: «لحبّ الخیر» تا بفهماند مال باید از راه خیر بدست آید و در راه خیر با نیت خیر و با شیوه خیر مصرف گردد.
پیامها:
1- جهاد و دفاع به قدرى ارزش دارد که خداوند به نفس اسبهاى زیر پاى جهادگران سوگند یاد مىکند. «و العادیات ضَبحا»
2- مسلمانان باید اسب سوار و چابک باشند. (در سوگند به نفس اسب، نوعى تشویق به اسب سوارى هدفدار است.) «و العادیات ضَبحا»
3- اسبان در راه خدا مىدوند، ولى انسان در برابر خدا سرسختى مىکند. «والعادیات... انّ الانسان لربّه لکنود»
4- در جهاد با دشمن، سرعت عمل یک ارزش است. «و العادیات ضَبحا»
5 - هنگام غفلت دشمن براى حمله استفاده کنید. «فالمغیرات صُبحا»
6- دشمن را چنان غافلگیر کنید که ناگاه در وسط آنان باشید تا فرصت مقابله با شما را نداشته باشند. «فوسطن به جمعًا»
7- ناسپاسى و مال دوستى انسان را در برابر جبهه حق قرار مىدهد. «و العادیات... انّ الانسان لربّه لکنود... لحبّ الخیر لشدید»
8 - شهداى جبههها و امدادهاى الهى را فراموش نکنید. «انّ الانسان لربّه لکنود»
9- پیروزى و امنیّت انسان را مغرور مىکند، هشدار لازم است. «لربّه لکنود»
10- وجدان انسان آگاه است؛ حتى در مواردى که عذر و بهانه مىآورد خود مىداند که چه کاره است. «و انّه على ذلک لشهید»
11- در فرهنگ اسلامى، ثروت و مال خیر است. «انّه لحبّ الخیر لشدید»
12- علاقه به مال، امرى فطرى است، آنچه مذموم است علاقه افراطى است که انسان از یک سو دست به هر نوع درآمدى مىزند و از سوى دیگر حقوق واجب الهى را نمىپردازد. «لشدید»
13- معاد جسمانى است زیرا سخن از قبر است. «بعثر ما فى القبور» (در آیهاى دیگر مىفرماید: «یبعث من فى القبور»(235))
14- یاد قیامت، عامل هشدار به ناسپاسان و مال پرستان است. «أفلا یعلم اذا بعثر ما فى القبور»
15- در قیامت اسرار درونى کشف وحسابرسى خواهد شد. «حصّل ما فى الصّدور»
16- خداوند بر افکار و اعمال ما آگاهى کامل دارد. («خبیر» به معناى آگاهى از ظاهر و باطن است) «انّ ربّهم بهم... لخبیر»
17- خداوند در دنیا نیز به امور مردم آگاه است، امّا در قیامت، این خبیر بودن براى همه ظاهر مىشود. «یومئذ»
18- چون خداوند خبیر است، حسابرسى او نیز دقیق است. «یومئذ لخبیر»
19- انسان در برابر دیگران این همه سرکشى ندارد، کفر و ناسپاسى شدید انسان تنها در برابر پروردگارش است. «لربّه لکنود»
«والحمدلله»
226) احزاب، 72.
227) معارج، 19.
228) اسراء، 83.
229) اسراء، 67.
230) معارج، 20.
231) معارج، 21.
232) اسراء، 70.
233) تین، 4.
234) حجر، 29.
235) حج، 7.
منبع: http://gharaati.ir/show.php?page=books&book=87&pages=23