تفسیر جزء 30 سوره تکاثر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
«1» أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ «2» حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ «3» کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ «4» ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ «5» کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ «6» لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ «7» ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ «8» ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ
فزون طلبى (و تفاخر) شما را سرگرم کرد. تا آنجا که به زیارت مقبرهها رفتید. چنین نیست (که مىپندارید) به زودى خواهید فهمید. باز چنین نیست (که مىپندارید)، در آینده خواهید دانست. چنین نیست (که مىپندارید)، اگر شما (به آخرت) علم یقینى داشتید. قطعاً دوزخ را مىدیدید. سپس آن را با عین الیقین مىدیدید. سپس در آن روز از نعمتها سؤال خواهید شد.
نکتهها:
«تکاثر» از «کثرت» به معناى فزونطلبى و فخرفروشى به دیگران به واسطه کثرت اموال و اولاد است.
جلوههاى تکاثر
تکاثر در شرک و چند خدایى. «ءَاَرباب متفرّقون خیرٌ ام اللّه الواحد القهّار»(240) (حضرت یوسف به هم زندانىهاى خود که مشرک بودند، گفت: آیا ارباب متفرق بهتر است یا خداوند یکتاى قهّار؟)
تکاثر در غذا. بنى اسرائیل مىگفتند: ما بر یک نوع غذا صبر نداریم «لن نصبر على طعام واحد» ما خوردنىهاى دیگر همچون پیاز و سیر و عدس و خیار مىخواهیم. «قثائها و فومها و عدسها و بصلها» (241)
تکاثر در عمر. چنان که بعضى دوست دارند هزار سال عمر کنند. «یَوَدّ احدهم لو یعمّر الف سنة»(242)
تکاثر در مال. قرآن مىفرماید: برخى افراد به دنبال جمع مال و شمارش آن هستند. «الّذى جمع مالاً و عدّده»(243)
تکاثر در مسکن. قرآن در مقام سرزنش بعضى مىفرماید: در دامنه هر کوهى ساختمانهاى بلند بنا مىکنید. «أتبنون بکلّ ریع آیة تعبثون»(244)
تکاثر در شهوت. اسلام براى مسئله جنسى، راه ازدواج را تجویز کرده و بهرهگیرى از همسر را بدون ملامت شمرده: «الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین»(245) و ارضاى شهوت از غیر راه ازدواج را تجاوز دانسته است. «فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون»(246)
«الهاکم» از «لهو» به معناى سرگرم شدن به امور جزئى و ناچیز است که انسان را از اهداف بلند باز دارد.
«زُرتم» از زیارت و «مقابر» جمع مقبره است.
میان دو قبیله بر سر تعداد نفرات گفتگو شد، تصمیم گرفتند سرشمارى کنند بعد از زندهها به قبرستان رفتند تا آمار مردگان را نیز به حساب آورند.
حضرت على علیه السلام در خطبه 221 نهج البلاغه، بعد از تلاوت این سوره مطالبى دارند که ابن ابى الحدید در شرح آن مىگوید: در طول پنجاه سال، بیش از هزار بار این خطبه را خواندهام و عظمت این خطبه به قدرى است که سزاوار است بهترین گویندگان عرب جمع شوند و این خطبه برایشان تلاوت شود و همه به سجده افتند، همانگونه که هنگام تلاوت بعضى از آیات قرآن، همه به سجده مىافتند.(247) ما دو جمله از آن خطبه را در اینجا بازگو مىکنیم:
«ابائهم یفخرون» آیا به مقبره پدرانشان افتخار مىکنند؟
«ام بعدید الهلکى یتکاثرون» یا به تعداد معدومین فزونطلبى مىکنند؟
«اجساد خرّت و حرکات سکنت» آنان جسدهایى بودند که متلاشى شدند و متحرکهایى بودند که ساکن شدند.
«و لئن یکونوا عبراً احقّ من ان یکونا مفتخرا» آن جسدها سزاوارترند که سبب عبرت شوند تا مایه افتخار.
از حضرت على علیه السلام حدیثى نقل شده که فرمودند: اولین «سوف تعلمون» مربوط به عذاب قبر است و دومى مربوط به عذاب آخرت.(248)
یقین، باور قلبى است که عمیقتر از دانستن است. مثلا همه مردم مىدانند که مرده کارى به کسى ندارد ولى حاضر نیستند در کنار مرده بخوابند، ولى مردهشور در کنار مرده به راحتى مىخوابد، زیرا مردم فقط مىدانند ولى مردهشور باور کرده و به یقین رسیده است. راه بدست آوردن یقین عمل به دستورات الهى است، همانگونه که مردهشور در اثر تکرار عمل به این باور رسیده است.
بر اساس روایات، نشانه یقین، توکل بر خداوند و تسلیم او شدن و راضى بودن به مقدرات او و واگذارى امور به اوست.(249)
یقین درجاتى دارد که دو مرحلهاش در این سوره آمده و مرحله دیگرش در آیه 95 سوره واقعه آمده است. مراحل یقین عبارتند از: علم الیقین، حق الیقین و عین الیقین. انسان، گاهى از دیدن دود پى به آتش مىبرد که این علم الیقین است، گاهى خودِ آتش را مىبیند که عین الیقین است و گاهى دستى بر آتش مىنهد و سوزندگى آن را احساس مىکند که حق الیقین است.
مراد از دیدن آتش در «لَترونّ الجحیم»، یا دیدن آن در قیامت است و یا دیدن آن با چشم برزخى و مکاشفه در همین دنیا که این معنا با یقین سازگارتر است.
بر اساس احادیث، مراد از نعمتى که در قیامت مورد سوال قرار مىگیرد، آب و نان نیست، که بر خداوند قبیح است از این امور سؤال کند. بلکه مراد نعمت ولایت و رهبرى معصوم است(250) امام رضا علیه السلام فرمود: سؤال از آب و نان و... از مردم قبیح است تا چه رسد به خداوند، بنابراین مراد از سؤال از نعمت، همان نعمت رهبرى معصوم است.(251)
تکاثر تنها در آمار و نفرات جمعیّت نیست، بلکه گاهى در ثروت و فرزند است. «و تکاثر فى الاموال و الاولاد»(252) و لذا در قرآن سفارش شده که مال و فرزند شما را سرگرم نکند. «لاتلهکم اموالکم و لا اولادکم»(253)
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به دنبال تلاوت این سوره فرمودند: «تکاثر الاموال جمعها من غیر حقها و منعها من حقها و سدّها فى الاوعیة»(254) گردآورى اموال از راه نامشروع و نپرداختن حقوق واجب آنها و نگهدارى آنها در صندوقها تکاثر است.
در شعرى منسوب به حضرت علىعلیه السلام آمده است:
یا من بدنیاه اشتغل
قد غرّه طول الامل
الموت یأتى بغتة
والقبر صندوق العمل
پیامها:
1- فزون طلبى و فخرفروشى انسان را به کارهاى بیهوده و عبث مىکشاند. «الهاکم التکاثر»
2- فزونطلبى، عامل غفلت از حساب قیامت است. «الهاکم التکاثر - لتسئلنّ یومئذ عن النعیم»
3- دامنه فزونطلبى تا شمارش مردگان پیش مىرود. «حتى زرتم المقابر»
4- بىخبرى از احوال قیامت، انسان را به انحراف مىکشاند. «الهاکم التکاثر... کلاّ لو تعلمون»
5 - در برابر افکار و رفتار انحرافى باید هشدار را تکرار کرد. «کلاّ - ثمّ کلاّ - کلاّ»
6- از طریق ایمان و یقین انسان مىتواند آینده را ببیند. «لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم»
7- در فرهنگ جاهلى، کمیّت و جمعیّت، تا آنجا ارزش دارد که حتى مردگان را در شمارش به حساب مىآورند. «حتى زرتم المقابر»
8 - تکاثر و تفاخر، کیفر سختى دارد. «الهاکم التکاثر... لترونّ الجحیم»
9- عاقبت اندیشى مانع فخر فروشى است. «کلاّ سوف تعلمون...»
10- باید براى رسیدن به یقین و شناخت حقایق تلاش کرد تا از خطرات قیامت درامان بود. «لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم»
11- کسانىکه به دنیا سرگرم هستند، هرگز به درجه یقین نمىرسند. «لو تعلمون علم الیقین» (کلمه لو در موارد نشدنى بکار مىرود.)
12- ایمان و یقین، درجاتى دارد. «علم الیقین... عین الیقین»
13- حساب قیامت بر اساس امکاناتى است که خداوند به هرکس داده است و لذا هر کس متفاوت از دیگرى است. «لتسئلنّ یومئذ عن النعیم»
«والحمدللّه ربّ العالمین»
240) یوسف، 29.
241) بقره، 61.
242) بقره، 96.
243) همزه، 2.
244) شعراء، 128.
245) مؤمنون، 6.
246) مؤمنون، 7.
247) شرح ابن ابى الحدید، ج11، ص153.
248) تفسیر کبیر فخررازى.
249) بحارالانوار، ج70، ص138.
250) تفسیر نور الثقلین.
251) عیون الاخبار، ج2، ص129.
252) حدید، 20.
253) منافقون، 9.
254) تفسیر نور الثقلین.
منبع: http://gharaati.ir/show.php?page=books&book=87&pages=26