تفسیر جزء 30 » سوره فجر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
«1» وَالْفَجْرِ «2» وَلَیَالٍ عَشْرٍ «3» وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ «4» وَالَّیْلِ إِذَا یَسْرِ «5» هَلْ فِى ذَ لِکَ قَسَمٌ لِّذِى حِجْرٍ
به سپیده دم سوگند. به شبهاى ده گانه سوگند. به زوج و فرد سوگند. به شب سوگند آنگاه که سپرى شود. آیا (در این سوگندها) براى اهل خرد، سوگندى مهم نیست؟
نکتهها:
«فجر» به معناى شکافتن است و مراد از آن، شکافتن تاریکى با سپیده دم است که زمان مقدّس و با ارزشى است و در آن هنگام، جنبندهها به تکاپو مىافتند و صبح و روز تازهاى را آغاز مىکنند. در حدیثى مراد از فجر را حضرت مهدىعلیه السلام دانسته «الفجر هو القائمعلیه السلام» که شب تاریک ظلم و فساد، به صبح قیام آن حضرت برچیده خواهد شد.(93)
«حِجر» به معناى منع و مراد از آن عقل است که انسان را از کار خلاف منع مىکند. چنانکه «محجور» به معناى ممنوع التصرف است.
در روایات، براى «شَفع» به معناى زوج و «وَتر» به معناى فرد، مصادیق زیادى گفته شده است، از جمله اینکه مراد از وتر، روز نهم ذىالحجه (روز عرفه) و مراد از شفع روز دهم ذىالحجه (عید قربان) است و یا مراد از شفع، دو کوه صفا و مروه است و مراد از وتر، کعبه که یکى است. و یا مراد از وتر، خداوند یکتا و مراد از شفع، مخلوقاتاند که همه جفت و زوج هستند، یا مراد نماز مستحبّى شفع و وتر است که در سحر خوانده مىشود و یا مراد از شفع، روز نهم و دهم ذى الحجه و وتر، شب مشعر است.(94)
مراد از «لیال عَشر»، یا ده شب آخر ماه مبارک رمضان است که شبهاى قدر در آن قرار گرفته و یا ده شب اول ماه ذى الحجه است که روز عرفه و عید قربان را شامل مىشود.
پیامها:
1- زمان، مقدّس و قابل سوگند است. «والفجر»
2- بعضى ایام از قداست ویژهاى برخوردار است. «ولیال عشر»
3- ساعات پایان شب که سالکان در آن سیر معنوى دارند، از قداست خاصّى برخوردار است. «و الّیل اذا یسر»
4- مخاطبان قرآن، اهل خردند. «لذى حجر»
«6» أَلَمْتَرَ کَیْفَ فَعَلَرَبُّکَبِعَادٍ «7» إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ «8» الَّتِى لَمْ یُخْلَقْ مَثْلُهَا فِى الْبِلاَدِ «9» وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ «10» وَفِرْعَوْنَ ذِى الأَوْتَادِ «11» الَّذِینَ طَغَوْاْ فِى الْبِلاَدِ «12» فَأَکْثَرُواْ فِیهَا الْفَسَادَ «13» فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ «14» إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ
آیا ندیدى که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ (همان قوم) ارم، (شهرى) که داراى بناهاى ستون دار بود. (بناهایى) که مانندش در دیگر شهرها ساخته نشده بود. و با قوم ثمود که در وادى خود تخته سنگها را (براى ساختن خانه) مىبریدند. و با فرعون، صاحب قدرت و سپاه عظیم. آنها که در شهرها طغیانگرى کردند. و در آن، فساد و تباهى افزودند. پس پروردگارت تازیانه عذاب بر آنان فرود آورد. همانا پروردگارت در کمینگاه است.
نکتهها:
قوم عاد دو گروه بودند؛ عاد قدیم و جدید به دلیل آیه «عادٍ الاولى»، که بعد از حضرت نوح در منطقه احقاف زندگى مىکردند و داراى هیکلهایى بزرگ و قدرتى عظیم و شهرهایى آباد بودند.
«اِرَم» یا نام دیگر قبیله عاد است یا نام شاخهاى از قوم عاد و یا نام منطقهاى که قوم عاد در آن زندگى مىکردند که ساختمانهایشان داراى ستونهایى بزرگ و بلند بوده است. بعضى ارم را ساختمان شدّاد و بعضى ساخته اسکندر در اسکندریه دانستهاند.
«صَخر» جمع صخره به معناى سنگهاى بزرگ و سخت است و «واد» به فاصله میان کوه و تپه گفته مىشود.
«عماد» به معناى ستون یا ساختمان بلند است و «ثمود» به اعراب ما قبل تاریخ گویند که در شمال عربستان ساکن بودند قومى که پیامبر آنها حضرت صالح بود.
«جابوا»، به معناى بریدن سنگ است و کلمه «جواب» که از این ریشه است، به معناى قطع سؤال با پاسخ صحیح است.
ظاهراً قوم ثمود بعد از قوم عاد بودهاند که نامشان بعد از آنها برده شده است.
قهر بر عاد و ثمود نمونهاى از در کمین بودن خدا نسبت به ستمکاران است. خداوند در کمین است، یعنى خلافکاران راه گریز ندارند و به طور ناگهانى گرفتار مىشوند.
استحکام ساختمانها مانع قلع و قمع الهى نیست و به خاطر محکمى ساختمان نباید از قهر خداوند احساس امنیّت کرد.
مقصود از «ذو الاوتاد» یا آن است که پایههاى حکومت فرعون محکم بود یا آنکه مخالفان خود را میخکوب مىکرد و یا آنکه سپاه فراوان داشت.
کلمه «صَبَّ» به معناى ریختن است، تعبیر بارش عذاب، شاید کنایه از عذاب پىدرپى و مداوم باشد.(95)
چگونه خداوند در کمین نباشد در حالى که او از رگ گردن به ما نزدیکتر است؟ «و نحن اقرب الیه من حبل الورید»(96)
پیامها:
1- تاریخِ قلع و قمع متجاوزان را فراموش نکنید. «اَلم تَر»
2- نابود کردن طغیانگران جلوه ربوبیّت خداوند است. «فعل ربّک بعاد» به قول سعدى: ترحّم بر پلنگ تیزدندان ستمکارى بود بر گوسفندان
3- نشانه خرد و عقل، عبرت گرفتن از تاریخ است. «لذى حجر الم تَر کیف فعل ربّک»
4- پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله توسط وحى از تاریخ قوم عاد و ثمود و فرعون آگاهى داشت. «الم تَر»
5 - ابتکار در معمارى با استفاده از سنگ، در آن قوم عاد بوده است. «لم یخلق مثلها فى البلاد»
6- اختلاف و تضاد فکرى، مانع از بیان هنر و ابتکارات دیگران نشود. «لم یخلق مثلها فى البلاد»
7- قدرت بدون معنویّت، عاملى است براى بر هم زدن امنیّت. «جابوا الصخر...ذى الاوتاد... طغوا فى البلاد»
8 - طغیانگر و طغیان مرز نمىشناسد. «طغوا فى البلاد»(مراد از بلاد، همه مناطقى است که به آن دسترسى داشتند)
9- سرچشمه تباهى و فساد، طاغوتها هستند. «طغوا فى البلاد فاکثروا فیها الفساد»
10- تمدن و پیشرفت، اگر همراه با تقوا و صلاح نباشد عامل سقوط و هلاکت است. «فصب علیهم ربّک سوط عذاب»
11- مربى، گاه براى تنبیه، نیاز به شلاق دارد. «ربُّک سوط»
12- طغیان و فساد جز با قهر بر طرف نمىشود. «طغوا... سوط عذاب»
13- مهلتها شما را مغرور نکند که خدا در کمین است. «ان ربّک لبالمرصاد»
14- کیفر دنیوى نسبت به عذاب اخروى همچون تازیانهاى است که درد آن موقّت و آثارش سطحى است و تنها بر پوست مىماند. «سوط عذاب»
«15» فَأَمَّا الإِنسَانُ إذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّى أَکْرَمَنِ «16» وَأَمَّآ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّى أَهَانَنِ «17» کَلاَّ بَل لاَّ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ «18» وَ لاَ تَحَآضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ «19» وَ تَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلاً لَّمًّا «20» وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً
امّا انسان، (طبعش این است که) هرگاه پروردگارش او را بیازماید و گرامیش داشته و نعمتش دهد، (مغرور شده و) گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است. ولى هرگاه او را بیازماید و روزى او را تنگ سازد، گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است. چنین نیست؛ بلکه شما یتیم را گرامى نمىدارید. و یکدیگر را بر اطعام بینوایان ترغیب نمىکنید. و میراث را (به حق و ناحق) یکجا مىخورید. و مال را بسیار دوست دارید.
نکتهها:
«اَکلاً لمّا» یعنى یکجا خوردن، بدون دقت در این که حلال است یا حرام و آیا مال دیگران به آن اضافه شده یا نه. «لمّا» مصدر «لَمَمت» به معناى جمع و ضمیمه کردن.
«جَمّا» به معناى زیاد و انباشته است.
رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: من و هر کسى که یتیمى را تحت تکفّل خود قرار دهد، در بهشت در کنار هم هستیم.(97)
یکى از سنّتها و برنامههاى قطعى خداوند، آزمایش مردم است؛ البتّه نه براى شناختن، بلکه براى ظهور خصلتها و بروز تلاشها تا بر اساس آن اجر و پاداش دهد.
آزمایشهاى الهى گوناگون است، گاهى با رفاه و ثروت انسان را آزمایش مىکند و گاهى با تنگدستى و مشکلات. ولى انسان عجول که از آزمایش الهى و اهداف آن غافل است، دست به قضاوتها و تحلیلها و تفسیرهاى غلط زده و از خداوند گلایه مىکند.
پیامها:
1- آزمایشهاى الهى، جلوهاى از در کمین بودن پروردگار نسبت به انسان است. «انّ ربّک لبالمرصاد فامّا الانسان اذا ما ابتلاه...»
2- آزمایش، وسیله تربیت و رشد انسان است. «الانسان ابتلاه ربّه»
3- دریافتهاى انسان بر اساس لطف اوست نه استحقاق ما. پس گرفتار غرور و عجب نشده و از آزمایش غفلت نکنید. «اکرمه و نعّمه»
4- نه فقر نشانه اهانت است و نه دارایى نشانه کرامت؛ بلکه هر دو وسیله آزمایش است. «ابتلاه... فاکرمه، ابتلاه فقدر علیه رزقه»
5 - مهمتر از جسم یتیم روح اوست که باید گرامى داشته شود. «تکرمون»
6- کمبودهاى روحى را با احترام و محبت جبران کنید. (اولین انتظار یتیمان احترام به شخصیّت آنان است) «تکرمون الیتیم»
7- در مورد کارهاى خداوند، قضاوت نابجا نکنید. دلیل تنگى رزق را بىاعتنائى خداوند نپندازید، بلکه نتیجه عملکرد خودتان بدانید.«کلاّ بل لاتکرمون الیتیم»
8 - احسان به دیگران، در رزق و روزى انسان نقش مهمى دارد. «لاتکرمون - فقدر علیه رزقه»
9- بینوایان نباید گرسنه بمانند. با انفاق خود، با تشویق دیگران باید به آنان رسیدگى کرد. «تحاضّون على طعام المسکین»
10- در درآمدهاى خود دقّت کنید؛ هر نانى مصرف کردنى نیست. «اکلاً لّما»
11- علاقه به مال فطرى است، آنچه مذموم است، علاقه شدید است «حُبّاً جمّاً»
12- تکریم خدا از شما، باید سبب تکریم از یتیمان باشد. «اکرمه... لا تکرمون»
«21» کَلاَّ إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکّاً دَکّاً «22» وَجَآءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً «23» وَجِاْى ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإِنسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى «24» یَقُولُ یَا لَیْتَنِى قَدَّمْتُ لِحَیَاتِى «25» فَیَوْمَئِذٍ لاَّ یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ «26» وَ لاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ
چنان نیست (که مىپندارید)، آنگاه که زمین به شدّت درهم کوبیده شود و (فرمان) پروردگارت با فرشتگان صف در صف فرارسد. آن روز دوزخ را حاضر کنند، در آن روز انسان متذکّر شود ولى این تذکّر چه سودى برایش دارد؟ (در آن روز انسان) گوید: اى کاش براى زندگى (امروز) چیزى از پیش فرستاده بودم. پس در آن روز هیچکس به مانند عذاب او عذاب نکند. و هیچکس چون به بند کشیدن او، در بند نکشد.
نکتهها:
«دکّ» به معناى کوبیدن و هموار کردن است و دکّه و دکّان جایى است که براى عرضه اجناس، زمین آن هموار و مهیا مىشود.
امام رضاعلیه السلام فرمود: مراد از «جاء ربُّک»، آمدن فرمان پروردگار است (نه آمدن خود پروردگار).(98) چنانکه در آیه 33 سوره نحل مىفرماید: «یأتى امر ربّک»، فرمان پروردگارت مىآید.
مراد از «و جیىء یومئذ بجهنّم»، پردهبردارى از روى آن باشد.(99) چنانکه در جاى دیگر مىفرماید: «برّزت الجحیم لمن یرى»(100)
هنگامى که آیه «و جیىء یومئذ بجهنّم» نازل شد، پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله درهم فرو رفت، به گونهاى که هیچ کس جرأت سخن گفتن با آن حضرت را نداشت.(101)
پیامها:
1- خداوند، انسان را از علاقه شدید به مال و تصاحب حق دیگران باز مىدارد. «تحبّون المال - کلاّ...»
2- داروى حرص و حب مال، یاد قیامت است.«تأکلون التراث... تحبّون المال... کلاّ اذا دکّت الارض»
3- قیامت، روز حاکمیت مطلق فرمان الهى است. «جاء ربّک»
4- از رعایت نظم و سلسله مراتب، نمایش قدرت فرشتگان در قیامت به چشم مىخورد. «الملک صفّا صفّا»
5 - تذکّر و پشیمانى در قیامت سودى ندارد. «و انّى له الذّکرى»
6- قیامت، روز هوشیارى و یادآورى است. «یومئذ یتذکّر الانسان»
7- جهنم، در قیامت ظاهر مىشود. «جیىء... بجهنّم»
8 - قیامت روز حسرت است. «یا لیتنى»
9- آرزو کارساز نیست، تلاش لازم است. «یا لیتنى قدّمت»
10- زندگى واقعى و ابدى، زندگى قیامت است. «لحیاتى»
11- خداى رحیم، در جاى خود شدید است. «لایعذّب عذابه احد»
12- ممکن است براى کیفرهاى خداوند در دنیا مشابهى باشد، امّا در آخرت عذاب الهى مشابه ندارد. «فیومئذ لا یعذّب عذابه احد»
13- در قیامت، امکان فرار از عذاب نیست. «لا یعذّب... لا یوثق»
«27» یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ «28» ارْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً «29» فَادْخُلِى فِى عِبَادِى «30» وَادْخُلِى جَنَّتِى
هان اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت بازگرد که تو از او راضى و او از تو راضى است. پس در زمرهى بندگان من درآى. وبه بهشت من داخل شو!
نکتهها:
دل آرام و نفس مطمئنه، با ذکر خدا به دست مىآید. «الا بذکراللّه تطمئنّ القلوب»(102) و بهترین ذکر خدا نماز است. «اقم الصّلاة لذکرى»(103)
راضى بودن و مرضى بودن، نشانه نفس مطمئنه است که او از خدا راضى است و خدا نیز از او راضى است.
از امام صادقعلیه السلام سؤال شد که آیا مؤمن از جان دادن خود راضى است؟ حضرت فرمود: در لحظه اول راضى نیست ولى فرشته قبض روح به او دلدارى مىدهد که من از پدر به تو مهربانترم، چشمت را باز کن. او چشم باز مىکند و پیامبرصلى الله علیه وآله و على و فاطمه و حسن و حسین و سایر امامان علیهمالسلام را مىبیند. فرشته مىگوید: اینان دوستان تو هستند. مؤمن هم با دیدن این صحنه راضى مىشود و در این هنگام خطاب «یا ایّتها النفس المطمئنّة» را مىشنود.(104)
پیامها:
1- اصالت انسان با روح است و بدن، مرکب آن است. «یا ایّتها النفس» (خطاب خداوند به نفس است)
2- بهشت بدون یار و همدم، بهشت نیست. «اُدخلى فى عبادى»
3- بهشت، انواع و درجاتى دارد. «جنّتى» چنانکه قرآن در موارد متعدد فرموده است: «جنّات عدن»
«والحمد للّه ربّ العالمین»
93) تفسیر برهان.
94) تفسیر نور الثقلین.
95) تفسیر راهنما.
96) ق، 16.
97) تفسیر نور الثقلین.
98) تفسیر نورالثقلین.
99) تفسیر المیزان.
100) نازعات، 36.
101) بحار، ج105، ص103.
102) رعد، 28.
103) طه، 14.
104) تفسیر نمونه.
منبع http://gharaati.ir/show.php?page=books&book=87&pages=12