تفسیر جزء 30 » سوره عبس
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
«1» عَبَسَ وَ تَوَلَّى «2» أَن جَآءَهُ الأَعْمَى «3» وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى «4» أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکْرَى «5» أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى «6» فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى «7» وَ مَا عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّى «8» وَ أَمَّا مَن جَآءَکَ یَسْعَى «9» وَهُوَ یَخْشَى «10» فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى
چهره درهم کشید و روى بر تافت. از اینکه نابینایى به سراغ او آمد. و تو چه دانى، شاید او در پى پاکى و پارسایى باشد. یا پند گیرد و آن پند سودش بخشد. امّا کسى که خود را بىنیاز مىبیند. پس تو به او مىپردازى. با آنکه اگر پاک نگردد، بر تو چیزى نیست. و امّا کسى که شتابان نزد تو آمد، در حالى که از خدا مىترسد، تو از او تغافل مىکنى و به دیگرى مىپردازى.
نکتهها:
مراد از «مَن إستغنى» یا بىنیازى مالى است که باعث مىشود شخص خود را برتر از دیگران بداند و یا بىنیازى از ارشاد و هدایت است که شخص، دیگران را گمراه و منحرف ببیند. البتّه جمع میان هردو نیز ممکن است، یعنى شخص در اثر ثروت زیاد، گرفتار غرور شده و به سخن حق دیگران گوش فراندهد.
پیامها:
1- نقص عضو نشانه نقص شخصیّت نیست. (احترام نابینایان و معلولین و افراد ناقص الخلقه لازم است.) «عبس و تولّى أن جائه الاعمى»
2- ارزش اخلاق به خاطر کمال ذاتى آن است، نه خوشایند دیگران. (نابینا که عبوس کننده را نمىبیند تا شاد یا ناراحت شود.) «عبس و تولّى أن جائه الاعمى»
3- اسلام با روحیه استکبار و تحقیر دیگران مخالف است. «ما یدریک لعلّه یزّکى»
4- به ظاهر افراد نمىتوان قضاوت کرد. (گاهى نابینا، از افرا بینا طالبتر است) «الاعمى... لعلّه یزکّى»
5 - میزان پذیرش افراد جامعه متفاوت است. در برابر ارشاد و دعوت پیامبر، گروهى تزکیه مىشوند و گروهى در حدّ تذکّر سود مىبرند. «یزّکّى او یذکّر»
6- تذکّر دادن، بى نتیجه نیست و اثر خود را مىگذارد. «یذّکر فتنفعه الذکرى»
7- اصل، ایمان انسان است نه ثروت و سرمایه او. «امّا من استغنى امّا من... یخشى»
8 - پیامبر مسئول ارشاد مردم است نه اجبار آنان. «و ما علیک ألاّ یزکّى»
9- احساس بىنیازى محکوم است. جمله «امّا من استغنى» در مقام انتقاد است.
10- احساس بىنیازى و خود را کامل و بى نیاز دانستن، سبب محروم شدن از تزکیه است. «من استغنى... اَلاّ یزکّى»
11- طبقه محروم با سرعت به سراغ اسلام مىآیند. «جاءک یسعى»
12- خشیت درونى با تلاش و حرکت بیرونى باید توأم باشد. «یسعى و هو یخشى»
13- راه خودسازى، درک محضر پیامبر و یا استاد ربّانى است. «جاءک یسعى»
14- در شیوه تبلیغ برخورد دوگانه با فقیر و غنى جایز نیست. «فانت له تصدّى - فانت عنه تلهّى»
«11» کَلَّا إِنَّهَا تَذْکِرَةٌ «12» فَمَن شَآءَ ذَکَرَهُ «13» فِى صُحُفٍ مُّکَرَّمَةٍ «14» مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ «15» بَأِیْدِى سَفَرَةٍ «16» کِرَامٍ بَرَرَةٍ
چنین نیست (که آنها مىپندارند)، همانا قرآن وسیله تذکّر است. پس هر کس بخواهد، آن را یاد کند و از آن پند گیرد. در میان صحیفههایى ارجمند است. که بلند مرتبه و پاکیزه است. به دست سفیرانى بزرگوار و نیکوکار.
نکتهها:
«صُحف» جمع «صحیفة» به معناى مکتوب است. «سفرة» جمع «سافر» به معناى کاتب است، چنانکه «اسفار» جمع «سِفر» به معناى کتاب است. «بررة» جمع «بارّ» به معناى نیکو کار است.(21)
مراد از «سفرة»، سفیران و رسولان وحى، یعنى فرشتگانى هستند که وحى الهى را به پیامبران مىرسانند و این فرشتگان، یاران جبرئیل و تحت امر او هستند که قرآن درباره او مىفرماید: «انّه لقول رسول کریم... مطاع ثمّ امین»(22) راه خدا هم آسان است و هم زمینه فطرى و فکرى و فقهى دارد.
پیامها:
1- آیات قرآن مایه تذکّر و عامل بیدارى فطرت بشرى است. «انَّها تذکرة»
2- مقام و مرتبه قرآن برتر از دسترسى نااهلان و تحریف و تغییر آنان است. «مرفوعة مطهّرة»
3- قرآن را باید در جایگاه بلند قرار داد. «مرفوعة»
4- قرآن باید از هر آلودگى حفظ شود. «مطهّرة»
5 - در دعوت قرآن، اکراه و اجبارى نیست و هرکس بخواهد با اختیار خودش آن را مىپذیرد. «فمن شاء ذکره»
6- آنچه را خداوند تکریم کرده ما نیز باید تکریم کنیم. «صحف مکرّمة»
7- قرآن کریم را، فرشتگان کرام به پیامبر مىرسانند. «صحف مکرّمة... بایدى سفرة کرام» (هم سرچشمه قرآن خداوند کریم است و هم خود قرآن و هم آورندگان آن و هم بر کسى که نازل شده است.)
«17» قُتِلَ الإِنسَانُ مَآ أَکْفَرَهُ «18» مِنْ أَىِّ شَىْءٍ خَلَقَهُ «19» مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «20» ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ «21» ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ «22» ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُ «23» کَلاَّ لَمَّا یَقْضِ مَآ أَمَرَهُ
مرگ بر این انسان (سرکش) که چه ناسپاس است. (مگر خداوند) او را از چه چیز آفریده است. از نطفهاى ناچیز آفریدش و سامانش بخشید. سپس راه (سعادت) را براى او آسان و فراهم نمود. آنگاه او را میراند و در گورش نهاد. پس هر زمان که بخواهد او را برانگیزد. هرگز (چنین نیست) که هنوز آنچه را که خدا به او فرمان داده، انجام نداده است.
پیامها:
1- انسانِ کافر و ناسپاس مورد لعن خداست. «قتل الانسان ما اَکفره»
2- در شیوه تبلیغ گاهى باید براى گروهى تند سخن گفت. «قتل الانسان»
3- به آفرینش خود از نطفه ناچیز بنگرید تا از کفر و غرور دست بردارید. «من نطفة خلقه»
4- آفرینش انسان تصادفى نیست، بلکه از روى حساب و کتاب و تقدیر و اندازهگیرى است. «فقدّره»
5 - آفریدن، دلیل قدرت و اندازهگیرى، دلیل حکمت است. «خلقه فقدّره»
6- با آسان بودن راه شناخت حق و پیمودن آن، چرا گروهى بىراهه مىروند؟ «قتل الانسان ما اکفره... ثم السّبیل یَسّره»
7- خداوند با آسان کردن راه تکامل، اتمام حجت کرده است. «ثم السبیل یَسّره»
8 - انسان داراى استعدادهاى زیادى است که با پیمودن راه حق به تکامل مىرسد. «ثم السّبیل یَسّره»
9- انسان که مرگ و قبر را مىبیند، چرا سرسختى مىکند؟ «قتل الانسان ما اکفره... ثم اماته فَاقبره»
10- تمام کارها در حقیقت منسوب به اوست. «اماته فاقبره»
11- معاد، جسمانى است. «اقبره... انشره» یعنى همان را که در قبر برد، بیرون آورد.
12- با اینکه راه باز و حرکت آسان است، امّا گروهى واماندهاند. «ثم السّبیل یسّره... لمّا یقض ما امره»
13- توحید و نبوت و معاد در کنار یکدیگر مطرحند. «خلقه - السّبیل یسّره - انشره»
14- زمان وقوع قیامت تنها در اختیار خداست. «اذا شاء انشره»
15- انسان از ابتدا تا انتها تحت تدبیر و در دست اوست. «خلقه - اماته - انشره»
«24» فَلْیَنظُرِ الإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ «25» أَنَّا صَبَبْنَا الْمَآءَ صَبّاً «26» ثُمَّ شَقَقْنَا الأَرْضَ شَقّاً «27» فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبّاً «28» وَ عِنَباً وَقَضْباً «29» وَ زَیْتُوناً وَنَخْلاً «30» وَ حَدَآئِقَ غُلْباً «31» وَفَاکِهَةً وَأَبّاً «32» مَّتَاعاً لَّکُمْ وَ لِأَنْعَامِکُمْ
پس باید انسان به غذاى خود بنگرد. ما آب را آن گونه که باید، (از آسمان) فرو ریختیم. سپس زمین را به خوبى شکافتیم. و در آن، دانه رویاندیم. و نیز انگور و سبزیجات، و زیتون و نخل خرما، و باغهاى پردرخت، و میوه و چراگاه، براى برخوردارى شما و چهارپایانتان.
نکتهها:
«صبّ» به معناى فرو ریختن آب از بلندى است که شامل نزول باران از آسمان و ریزش آب از آبشارها نیز مىشود.
«قضب» به سبزیجاتى گفته مىشود که تر و تازه چیده و خورده شود و شامل علف و یونجه حیوانات نیز مىگردد.
مراد از «شققنا الارض»، شکافتن زمین به وسیله جوانه گیاهان است که براى سربرآوردن از خاک، آن را مىشکافند و به رشد خود ادامه مىدهند.
مراد از «حبّاً» حبوباتى است که به مصرف غذاى انسان مىرسد، مانند گندم و جو و نخود و عدس و امثال اینها.
«حدائق» جمع «حدیقه» به معناى بوستانى است که اطراف آن دیوار کشیده باشند و «غُلب» جمع «غَلباء» به معناى درخت بزرگ و تنومند است.
انسان باید به غذاى خود بنگرد که آیا از حلال است یا حرام، دیگران دارند یا ندارند، نیروى بدست آمده از آن در کجا صرف مىشود و این غذا چگونه بدست آمده است؟ امام باقرعلیه السلام در ذیل آیه «فلینظر الانسان الى طعامه» فرمودند: انسان بنگرد که علم خود را از چه کسى مىگیرد(23) و طعام را شامل طعام معنوى دانستند.
پیامها:
1- انسان، مأمور به تفکر در غذا، به عنوان یکى از نعمتهاى خداست، خوردن بىفکر کار حیوان است. «فلینظر الانسان الى طعامه»
2- اگر ملاکهاى معنوى نباشد، انسان و حیوان در کامیابى از غذا و طبیعت، در یک ردیفند. «متاعاً لکم و لانعامکم»
3- دقّت در پیدایش نعمتها، وسیلهاى براى کفر زدائى است. «قتل الانسان ما اکفره... فلینظر الانسان الى طعامه»
4- هستى، مدرسه خداشناسى است، چه سیر تکاملى درون انسان و چه بیرون انسان. «من نطفة خلقه فقدّره - اماته - انشره صببنا الماء صبّا شققنا الارض شقّا...»
5 - ریزش باران و رویش انواع گیاهان و درختان، هدفمند است و فراهم شدن غذا براى انسان و حیوانات، یکى از حکمتهاى آن است. «انّا صببنا الماء... شققنا الارض... فانبتنا فیها حبّاً... متاعاً لکم و لانعامکم»
6- انگور، زیتون و خرما، از میوههاى مورد سفارش قرآن است. «عنباً... زیتوناً و نخلاً»
«33» فَإِذَا جَآءَتِ الصَّآخَّةُ «34» یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ «35» وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ «36» وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ «37» لِکُلِّ امْرِىٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ
پس زمانى که آن صداى هولناک در آید. روزى که انسان از برادرش بگریزد و از مادر و پدرش و همسر و فرزندانش. در آن روز براى هر یک از آنان کار و گرفتارى است که او را (از پرداختن به کار دیگران) بازدارد.
نکتهها:
«صاخّه» به معناى صداى وحشتناکى است که نزدیک است گوش را کر کند. مراد از آن، یا صیحهى برپا شدن قیامت است و یا ناله و فریاد گوش خراش مردم در آن روز.
در باره انگیزه فرار انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان، مطالبى مىتوان گفت، از جمله اینکه مىگریزد تا مبادا برادرش از حقوق خود مطالبه کند و او را گرفتار سازد. مىگریزد تا مورد تقاضاى دیگران قرار نگیرد. مىگریزد تا رسوایى او را دیگران نفهمند. مىگریزد تا به کار خود برسد و تکلیفش زودتر روشن شود. «لکلّ امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه»
پیامها:
1- قیامت، روز فرار است. فرار برادر از برادر، فرزند از پدر و مادر، مرد از همسر، پدر از پسر. «فاذا جاءت الصاخة یوم یفرّ...»
2- روابط خویشاوندى، در قیامت گسسته مىشود.«یفرّ المرء من اخیه و...»
3- در قیامت، هرکس به فکر نجات خویش است. «لکلّ امرىء... شأن یُغنیه»
4- در قیامت، فرصت براى پرداختن به کار دیگران نیست. «لکل امرىء منهم یومئذ شأن یغنیه»
«38» وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ «39» ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ «40» وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ «41» تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ «42» أُوْلَئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ
چهرههایى در آن روز درخشانند، خندان و شادمانند، و چهره هایى در آن روز، غبار (غم) بر آنها نشسته. و تیرگى و سیاهى، چهره آنان را پوشانده است. اینان همان کافران بدکردارند.
نکتهها:
«مستبشرة» با خبر شدن از مطلب شادى که از آن بشره و پوست صورت شکفته شود. «غَبرة» و غُبار به معناى گرد خاک فرونشسته برچیزى است. «قَترة»، دود سیاهى است که برمىخیزد و «رهق» به معناى فراگرفتن و پوشاندن است.
این آیات، مردم را در قیامت به دو دسته تقسیم مىکند: اهل سعادت و اهل شقاوت، که هر دو گروه با سیما و چهرهشان شناخته مىشوند. چون صورت انسان، آئینه سیرت اوست و شادى و غم درونى او در چهرهاش ظاهر مىگردد.
این سوره با چهره درهم کشیدن در دنیا آغاز و با چهره دود آلوده شدن در قیامت پایان مىیابد. «عَبَس....تَرهقُها قتره»
«کَفرة» جمع کافر و «فَجرة» جمع فاجر است. اولى اشاره به فساد عقیده دارد و دومى اشاره به فساد عمل.
پیامها:
1- معاد جسمانى است. «وجوه یومئذ...»
2- چهره باز و خندان یک ارزش است. «مسفرة، ضاحکة»
3- خندههاى قیامت، بر اساس بشارت به آیندهاى روشن است. «ضاحکة مستبشرة»
4- آلودگى به گناه در دنیا، سبب آلودگى چهره در قیامت مىشود. «ترهقها قَتره اولئک هم الکَفَرةُ الفجرة»
5 - کفر، سبب ارتکاب گناه و فسق و فجور است. «الکفرة الفجرة»
6- صورتِ اهل ایمان و تقوا، شاد و خندان است. (به قرینه اینکه صورتِ اهل کفر و فجور، دود آلود است) «وجوه یومئذ مسفرة... وجوه یومئذ علیها غبرة»
7- از بهترین شیوههاى تبلیغ، مقایسه است. «وجوهٌ... وجوهٌ»
8 - گناه، باعث مىشود که چهره پاک الهى انسان، با نقابى زشت و سیاه پوشیده شود. «علیها غَبرة ترهقها قترة»
«والحمد للّه ربّ العالمین»
21) تفسیر مجمعالبیان.
22) تکویر، 19 - 21.
23) کافى، ج1، ص50 .
منبع http://gharaati.ir/show.php?page=books&book=87&pages=3