تفسیر جزء 30 » سوره نازعات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
«1» وَ النَّازِعَاتِ غَرْقاً «2» وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطاً «3» وَ السَّابِحَاتِ سَبْحاً «4» فَالسَّابِقَاتِ سَبْقاً «5» فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً
سوگند به فرشتگانى که جان (کافران) را به سختى مىگیرند. سوگند به فرشتگانى که جان (مؤمنان) را به آسانى و نشاط مىگیرند. سوگند به فرشتگانى که (در انجام فرمان الهى) به سرعت شناورند. و(در انجام مأموریّت) بر یکدیگر سبقت گیرند. و امور (بندگان) را تدبیر کنند.
نکتهها:
«نزع» به معناى جدا کردن با کندن و کشیدن است. «غرق» و «اغراق» به معناى شدت است. «نشط» به معناى گشودن گره است و نشاط یعنى آنکه عقدههاى روحى باز شوند. بر خلاف بعضى انسانها که نمازشان با کسالت و انفاقشان با کراهت است، فرشتگان الهى در انجام مأموریّتها با نشاط هستند. «ناشط» به کسى گویند که کارى را با رغبت انجام مىدهد. همچنین این کلمه، در مورد کسى که سطل آب را از چاه بیرون مىکشد، گفته مىشود، گویا فرشتگان جان مؤمنان را به آرامى بیرون مىکشند.(9)
«نازعات» و «ناشطات» در واقع دو وصف براى طایفهاى از فرشتگان است و چون کلمه «طائفة» مؤنث است این صفات نیز مؤنث آمده است.
«سابحات» از «سبح» به معناى حرکت سریع در آب یا هواست. اشاره به اینکه فرشتگان در انجام مأموریّتهاى الهى سریع و چابک هستند.
به فرموده حضرت علىعلیه السلام، فرشتگان با آرامى و رفاقت جان مؤمنین را مىگیرند. «یقبضون ارواح المومنین یسلّونها سلاً رفیقا»(10)
سوگند خداوند به فرشتگان، هم نشانه اهمیّت و جایگاه فرشتگان در نظام هستى است و هم اهمیّت امرى که برایش سوگند یاد شده است.
ممکن است پنج صفتى که در این آیات آمده، براى پنج گروه فرشته باشد و ممکن است براى یک گروه باشد، به این معنا که به محض صدور فرمان از جا کنده و با نشاط پیگیرى و با سرعت حرکت مىکنند و از یکدیگر سبقت مىگیرند تا فرمان را مدبّرانه انجام دهند.(11)
پیامها:
1- هر کس دل بستهتر به مادیات باشد، دل کندنش از آن سختتر خواهد بود. «والنازعات غرقا»
2- لحظه مرگ، آغاز پاداش و کیفر است. «غرقا، نشطا»
3- هردسته از فرشتگان مأمور کارى مخصوصاند.«النازعات، الناشطات، السابحات»
4- نشاط داشتن در انجام مأموریّت یک ارزش است. «والناشطات نشطا»
5 - تمام هستى میدان کار فرشتگان است. «والسابحات سبحاً»
6- فرشتگان در انجام مأموریّت الهى بر یکدیگر سبقت مىگیرند. «فالسابقات»
7- فرشتگان، کار خود را به نحو احسن انجام مىدهند. «غرقا، نشطاً، سبحاً، سبقاً»
8 - با اینکه تدبیر هستى با خداست: «یدبّر الامر»(12) ولى خداوند به فرشتگان نیز اجازه تدبیر داده است. «فالمدبّرات امرا»
9- فرشتگان در اداره و تدبیر مهارت لازم را دارند. «فالمدبّرات امرا»
10- تدبیر و مدیریّت امور، نیازمند نشاط و سبقت و چابکى است. «الناشطات، السابحات، السابقات، المدبّرات»
11- نظام هستى تصادف نیست، بر اساس تدبیر است. «فالمدبّرات...»
12- تدبیر ارزشى است که به خاطر آن مىتوان سوگند یاد کرد. «فالمدبّرات امراً»
«6» یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ «7» تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ «8» قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ «9» أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ «10» یَقُولُونَ أَءِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِى الْحَافِرَةِ «11» أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً نَّخِرَةً «12» قَالُواْ تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خَاسِرَةٌ «13» فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ «14» فَإِذَاهُمبِالسَّاهِرَةِ
روزى که زلزله وحشتناک همه چیز را به لرزه درآورد. و به دنبال آن لرزه دیگرى واقع شود. در آن روز، دلهایى ترسان و لرزان است. و چشمها (از ترس) فرو افتاده. (آنان که در دنیا) مىگویند: آیا (پس از مرگ) ما به زندگى نخستین باز گردانده مىشویم؟ آنگاه که استخوانهایى پوسیده شدیم؟ (با خود) گویند: در این صورت، این بازگشتى زیانبار است. جز این نیست که آن بازگشت، با یک صیحه عظیم است. که ناگهان همگى در صحراى محشر حاضر شوند.
نکتهها:
«راجفة» به معناى اضطراب و لرزه شدید است. «اراجیف» به کلمات فتنهانگیز که مایه اضطراب باشد گفته مىشود.
«رادفة» از «ردیف» به معناى در پى آمدن است و به پس لرزهها گفته مىشود. شاید زمین لرزه اول به خاطر صور اول باشد که همه مىمیرند و مراد از «رادفة» صور دوم باشد که همه زنده مىشوند. چنانکه در آیه 68 سوره زمر به هر دو تصریح شده است.
«واجفة» به حرکت یا اضطراب شدید و سریع گفته مىشود و «خاشعة» به کسى گویند که سر به زیر انداخته و به زمین چشم دوخته است.
«حافرة» به معناى آغاز و ابتداى هر چیزى است. بنابراین کافران از بازگشت به زندگى نخستین تعجّب مىکردند. امّا ممکن است «حافرة» به معناى «محفورة» باشد، یعنى قبرى که در زمین حفر مىکنند، که در این صورت معنا چنین مىشود: آیا بعد از مردن، از قبرهایمان برمى گردیم و زنده مىشویم؟(13)
«نخرة» استخوان پوسیدهاى است که با اندک فشارى از هم بپاشد.
دلهایى که در دنیا از خوف خدا لرزان باشد «وجلت قلوبهم»(14) در آخرت در امان است. «لاخوف علیهم و لا هم یحزنون»(15) و دلهایى که در دنیا آرامش غافلانه دارند، آنجا مضطربند. «قلوب یومئذ واجفة»
«زجر»، راندن با فریاد و صداست و «زجرة» شاید همان نفحه دوم در صور باشد که مقدّمه زنده شدن تمام مردگان مىشود و «ساهرة» زمین هموار قیامت است، زیرا در آن سرزمین، چشمها به خواب نمىرود و در حال سَهَر است.
پیامها:
1- دگرگونى نظام طبیعت از مقدّمات رستاخیز است. «ترجف الراجفة...»
2- زلزلههاى قیامت در یک مرحله نیست، پىدرپى هستند. «الراجفة... الرادفة»
3- در قیامت همه نگران نیستند، بعضى دلها دلهره دارند. «قلوبٌ»
4- ارتباط عمیقى بین روح و جسم برقرار است.«قلوب... واجفة، ابصارها خاشعة»
5 - گروهى از مردم، با طرح سؤالات تکرارى، وقوع قیامت را انکار مىکنند. «یقولون ءانّا لمردودون؟»
«15» هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى «16» إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «17» اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى «18» فَقُلْ هَل لَّکَ إِلَى أَن تَزَکَّى «19» وَ أَهْدِیَکَ إِلَى رَبِّکَ فَتَخْشَى
آیا سرگذشت موسى به تو رسیده است؟ آنگاه که پروردگارش او را در سرزمین مقدّس طُوى ندا داد: به سوى فرعون برو که او سرکشى کرده است. پس به او بگو: آیا مىخواهى که (از پلیدىها) پاک شوى؟ و ترا به سوى پروردگارت هدایت کنم تا بترسى (و سرکشى نکنى).
نکتهها:
«واد» همان وادى است که درّه میان دو کوه یا دو تپه را گویند و «طُوى» درّهاى در پائین کوه طور است.
«خشیت» به ترسى گویند که ناشى از ایمان به عظمت خداوند باشد.
«تَزکّى» از «زکات» به دو معناست: رشد و نموّ، پاکى و طهارت.
جایگاه گفتگو با خداوند باید پاک و مقدّس باشد. چنانکه در این آیه مىفرماید: «ناداه ربّه بالواد المقدّس» و در آیات دیگر مىخوانیم:
«طهّر بیتى للطائفین و القائمین و الرّکع السجود»(16)، (خداوند به ابراهیم فرمود:) خانه مرا براى طواف کنندگان و برپا ایستادگان و رکوع و سجودکنندگان (نمازگزار)، پاکیزه بدار.
«ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد اللّه»(17)، مشرکان سزوار نیست و حق ندارند به تعمیر و بازسازى مساجد الهى دست بزنند.
«ان اولیائه الاّ المتقون»(18)، تنها پرهیزکاران شایسته تولیت (مسجدالحرام) هستند.
«خذوا زینتکم عند کلّ مسجد»(19)، در هر مسجدى و به هنگام نماز، زینتهاى خود را همراه کنید.
پیامها:
1- آغاز سخن با سؤال، شوق شنیدن را در افراد زیاد مىکند. «هل اتاک»
2- نقل سرگذشت پیامبران پیشین براى پیامبران بعدى، عامل تقویت روحیه است. «هل اتاک حدیث موسى»
3- رهبران الهى قبل از مبارزه با طاغوتها، ارتباط خود را با خداوند محکم مىکردند. «اذ ناداه ربّه... اذهب الى فرعون انه طغى»
4- برخى سرزمینها، مورد احترام و قداست هستند. «الواد المقدّس طوى»
5 - انبیا، سردمداران مبارزه با طاغوتند. «اذهب الى فرعون انه طغى»
6- در نهى از منکر به سراغ ریشهها بروید. «اذهب الى فرعون»
7- از هدایت هیچکس حتى فرعون مأیوس نباشید و لااقل، سخن حق را به او ابلاغ کنید تا اتمام حجّت شده باشد. «اذهب الى فرعون... فقل هل لک الى ان تزکّى»
8 - در نهى از منکر، با طاغوت هم به نرمى سخن بگویید. «انه طغى فقل هل لک...»
9- با سؤال، فطرتها را بیدار کنید. «هل لک الى ان تزکّى»
10- در شیوه تبلیغ، لحن عاطفى و نرمش در گفتار را فراموش نکنید. «هل لک»
11- جهت دعوت انبیا، تزکیه انسانهاست. «هل لک الى ان تزکّى»
12- در دعوت و تبلیغ مردم، از کلماتى استفاده کنید که همه انسانها بپذیرند و بپسندند. (دعوت به پاکى و دورى از ناپاکى) «الى ان تزکّى»
13- اگر به تزکیه تمایلى نباشد، تلاش انبیا بىثمر است. «تزکّى و اهدیک الى ربّک»
14- در مکتب انبیا، براى مبارزه با طاغوتها، ابتدا آنها را موعظه مىکنند. «انّه طغى... تزکّى و اهدیک الى ربّک»
15- نشانه هدایتپذیرى، خوف و خشیت است. «اهدیک... فتخشى»
16- پیامبران مردم را به سوى خدا دعوت مىکردند نه خود. «الى ربّک»
17- طغیان همراه با بىباکى و ناپاکى است. (خداوند مىفرماید: به سراغ فرعون طغیانگر برو و درباره تزکیه و خشیت با او سخن بگو، یعنى او ناپاک و جسور است.) «انّه طغى... ان تزکّى... فتخشى»
18- اصلاح افراد، بستگى به اراده و اختیار خود آنان دارد. «هل لک الى ان تزکىّ»
«20» فَأَرَاهُ الآیَةَ الْکُبْرَى «21» فَکَذَّبَ وَعَصَى «22» ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعَى «23» فَحَشَرَ فَنَادَى «24» فَقَالَ أَنَاْ رَبُّکُمُ الأَعْلَى «25» فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الآخِرَةِ وَالأُوْلَى «26» إِنَّ فِى ذَ لِکَ لَعِبْرَةً لِّمَن یَخْشَى
پس معجزه بزرگ را به او نشان داد. امّا او تکذیب کرد ونافرمانى نمود. آنگاه پشت کرد، در حالى که (براى خاموشى این دعوت) تلاش مىنمود. پس (ساحران را) جمع کرد وندا داد. گفت: من پروردگار برتر شما هستم. آنگاه خدا او را به کیفر دنیا و آخرت گرفتار کرد. همانا در این ماجرا براى هر کس که (از سوء عاقبت) بترسد، درس عبرتى است.
نکتهها:
در برابر فرعون که مىگفت: «اَنا ربّکم الاعلى» من پروردگار برتر هستم، حضرت موسى مىگوید: «اهدیک الى ربّک» تو را به پروردگارت رهنمون کنم.
«نکال»، کیفر و مجازاتى است که هر کس آن را ببیند یا بشنود، از ارتکاب مثل آن خوددارى کند. عذاب آخرت، از آن جهت نکال نامیده شده، که هرکس آن را بشنود، از هر عملى که وى را گرفتار سازد، خوددارى مىکند.(20)
پیامها:
1- براى امثال فرعون باید بزرگترین معجزهها را آورد. «الآیة الکبرى»
2- طاغوتها براى حفظ کیان خود از منحرفان استمداد مىکنند. «فحشر فنادى»
3- ادّعاى نبوّت و انتظار تسلیم شدن دیگران، به معجزه آوردن نیاز دارد. «اهدیک... فاراه الآیة الکبرى»
4- در برخى متکبران، حتى بزرگترین معجزات کارساز نیست. «الآیة الکبرى فکذّب»
5 - معجزات انبیا یکسان نیست. «الآیة الکبرى»
6- تکذیب انبیا، براى نافرمانى از تعالیم آنان و آزاد بودن از قید و بندهاى دینى است. «فکذّب و عصى»
7- کسانى که از استدلال و گفتگوى مستقیم عاجزند، پشت پرده تلاش مىکنند. «فکذّب... ثمّ ادبر یسعى»
8 - جوّ سازى و شعار و هیاهو، از ابزار فرعونهاست. «فحشر فنادى»
9- مردم داراى فطرت خداجویى هستند. طاغوتها مسیر آن را متوجه خود مىکنند. «انا ربّکم»
10- مستکبران، روزى به زانو در خواهند آمد. «انا ربّکم... فاَخَذَه اللّه»
11- تاریخ وسیله عبرت است، نه سرگرمى و پرکردن ایام فراغت. «لعبرةً»
12- از تاریخ آن قسمتى را بازگو کنید که سازنده و عبرتآموز باشد. «لعبرةً»
13- عبرتها بسیار است، عبرت گرفتن مهم است که به آمادگى روحى نیاز دارد. «لعبرةً لمن یخشى»
«27» ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَآءُ بَنَاهَا «28» رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا «29» وَ أَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا «30» وَالأَرْضَ بَعْدَ ذَ لِکَ دَحَاهَآ «31» أَخْرَجَ مِنْهَا مَآءَهَا وَمَرْعَاهَا «32» وَ الْجِبَالَ أَرْسَاهَا «33» مَتَاعاً لَّکُمْ وَ لِأَنْعَامِکُمْ
آیا آفرینش شما سختتر است یا آسمانى که او بنا کرده؟ سقفش را برافراشت و آن را استوار ساخت. شبش را تیره و روزش را روشن گرداند. بعد از آن، زمین را گسترش داد. و از آن آب و چراگاه بیرون آورد. و کوهها را استوار و پابرجا گردانید. تا وسیله برخوردارى شما و چارپایان شما باشد.
پیامها:
1- در تبلیغ، شیوه سؤال بسیار مفید است. «ءانتم اشد خلقاً ام السماء»
2- بهترین راه خداشناسى، توجّه به نعمتهاى اوست. باید از محسوسات براى پى بردن به معقولات استفاده کرد. «رفع سمکها فسوّاها»
3- دنیا براى ماست، نه ما براى دنیا. «متاعاً لکم»
4- در کامیابىهاى مادى، انسان و چهارپا در کنار هم هستند. (آنچه مایه امتیاز انسان است کمالات معنوى است.) «متاعاً لکم و لانعامکم»
5 - نعمتها براى بهرهگیرى انسان است، تحریمها و ریاضتهاى نابجا بىمعنا است. «متاعا لکم و لانعامکم»
6- گسترش زمین و گردش آن در فضا، بعد از آفرینش آسمانها بوده است. «و الارض بعد ذلک دَحاها»
«34» فَإِذَا جَآءَتِ الطَّآمَّةُ الْکُبْرَى «35» یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الإِنسَانُ مَا سَعَى «36» وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَن یَرَى «37» فَأَمَّا مَن طَغَى «38» وَ آثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا «39» فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِىَ الْمَأْوَى «40» وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى «41» فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأوْى
آنگاه که آن حادثه بزرگ فرارسد. در آن روز، انسان آنچه تلاش کرده، به یادآورد. و جهنم براى هر بینندهاى آشکار شود. امّا هرکه سرکشى کرده، و زندگى پست دنیا را (بر آخرت) برگزیده، بى شک، دوزخ جایگاه اوست. و اما کسى که از مقام پروردگارش ترسید و نفسش را از هوس بازداشت. بىشک، بهشت جایگاه اوست.
پیامها:
1- قیامت، بزرگترین و فراگیرترین حادثه است که تمام حوادث دیگر را تحت الشعاع خود قرار مىدهد. «الطامّة الکبرى»
2- انسان در قیامت، دائماً متذکّر کارهایش در دنیا مىشود. «یتذکّر الانسان ما سعى»
3- ریشه طغیان، دنیاپرستى است. «طغى و آثر الحیاة الدنیا»
4- دنیا بد نیست، ترجیح آن بر آخرت بد است. «آثر الحیاة الدنیا»
5 - خداوند که ترس ندارد، مقام اوست که مایه ترس انسان مىشود. مثل اینکه انسان از قاضى مىترسد، زیرا مىداند اگر جرمى مرتکب شود، با او سر و کار دارد. «خاف مقام ربّه»
6- ریشه مبارزه با نفس، خوف الهى است. «خاف مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى»
7- نفس انسان فتنهگر است که باید او را باز داشت. «و نهى النفس عن الهوى»
8 - قانون الهى براى همه افراد یکسان است. «من طغى... من خاف»
«42» یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا «43» فِیمَ أَنتَ مِن ذِکْرَاهَآ «44» إِلَى رَبِّکَ مُنتَهَاهَآ «45» إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا «46» کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا
از تو درباره قیامت مىپرسند که چه وقت بر پا مىشود. تو را به گفتگو درباره آن چه کار؟ پایان و سرانجام آن با پروردگار توست. وظیفه تو هشدار کسى است که از آن مىترسد. روزى که آن را مىبینند، گویى جز شبى یا روزى (در دنیا و برزخ) درنگ نکردهاند.
نکتهها:
سؤال از زمان وقوع قیامت، بارها در قرآن مطرح شده، امّا پاسخى به آن داده نشده است. زیرا یکى از الطاف الهى، مخفى بودن زمان مرگ وقیامت است و دانستن زمان آن سبب به هم خوردن آرامش درونى و ارتباطات بیرونى و سبب رشد اضطرارى است.
آنچه مهم است ایمان به وقوع قیامت است نه دانستن زمان وقوع آن.
براى غافلان، هشدار و انذار لازمتر از بشارت است. لذا «انما انت مبشّر» در قرآن نداریم، امّا «انّما انت منذر» آمده است.
پیامها:
1- برخى سؤالات درباره قیامت، نابجاست و نیاز به پاسخ ندارد. (مانند سؤال از زمان وقوع قیامت) «یسئلونک عن الساعة...»
2- گفتگو در امرى که به بشر مربوط نیست، معنا ندارد. «فیم انت من ذکراها»
3- علم بشر محدود است و نمىتواند به انتهاى علم که مخصوص خداوند است دست یابد. «الى ربّک منتهاها»
4- وظیفه پیامبر، انذار مردم است، نه الزام و اجبار به پذیرش. «انّما انت منذر»
5 - از شرایط پذیرش دعوت انبیا، آمادگى روحى مردم و پرواداشتن از گناه است. «انت منذر من یخشاها»
6- آخرت به قدرى بزرگ است که تمام عمر دنیا و برزخ در کنار آن، به مقدار شبى یا روزى بیش نیست. «لم یلبثوا الاّ عشیةً او ضحاها»
«والحمد للّه»
9) تفسیر راهنما.
10) تفسیر نورالثقلین.
11) تفسیر المیزان.
12) یونس، 3.
13) تفسیر المیزان.
14) انفال، 2.
15) یونس، 62.
16) حج، 26.
17) توبه، 17.
18) انفال، 34.
19) اعراف، 31.
20) تفسیر المیزان.
منبع http://gharaati.ir/show.php?page=books&book=87&pages=2