عوامل ایجاد و سلب آرامش
آن چه پرسش این نوشتار را تشکیل می دهد، این مطلب است که چرا آدمی پس از این همه تلاش و کوشش که به آسایش می رسد آن را به سرعتی باورنکردنی از دست می دهد. چه علل و عوامل درونی و بیرونی سبب می شود که آسایش از آدمی و یا جامعه ای سلب شود؟ در نهایت دیدگاه قرآن درباره علل و عوامل سلب آسایش چیست؟ مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:
اهداف و مقاصد رفتاری انسان
انسان هماره دغدغه خوشبختی و سعادت دارد. تفسیری که از این کلمه از سوی همه فرهیختگان داده شده بیانگر آن است که اگر برای انسان انگیزه های حرکتی متعددی فرض شود که به عنوان اهداف و مقاصد وی مورد نظر است، دو امر سرلوحه این اهداف و مقاصد تلاش بشر است که عبارتند از آرامش و آسایش است. از این روست که مقصد هر تلاشی و کوششی در وهله نخست دست یابی به امنیت های روحی و روانی و جسمی و جانی و مالی و در سطح بالاتر امنیت ملی و جهانی و در افق و کرانه ای دورتر امنیت و آرامش جاودانه در دنیا و آخرت است. در گام دوم انسان می کوشد تا همه ابزارهای آسایش خویش را فراهم آورد و از نظر غذایی و خورد وخوراک و خواب شرایطی را فراهم آورد که بی رنجی یا در کم ترین رنجی همه آن چه نیازهای جسمی او را برآورده می سازد تامین باشد.
بر این اساس است که تمام ذهن و برنامه و تلاش های بشر مصروف فهم و درک و تحقق این دو عنصر حیاتی در زندگی است. محدودیت های دنیوی و عوامل متعدد درونی و بیرونی همواره این دو مقصد آدمی را حتی پس از دست یابی به آن مورد تهدید جدی قرار می دهد. بسیاری از انسان ها پس از دست یابی به آرامش و آسایش ناگهان دچار بحران می شوند و آن چه را عمری برای آن تلاش کرده اند به یک باره از دست می دهند.
مشکل مهم تر و اساسی تر این است که ظرفیت زندگی در دنیا به آدمی فرصت این را نمی دهد تا درباره مفهوم آسایش و آرامش مطلق بیندیشد؛ زیرا مرگ همه آن چه فراهم آورد به یک باره از وی سلب می کند و او را به دیار نیستی می برد. این گونه است که آدمی در حالتی از تضاد تلاش و بیهودگی دست و پا می زند. از سویی خواسته اساسی و اصلی هر حرکت و انگیزه تمام تلاش و کوشش بشر دست یابی به آسایش و آرامش و خوشبختی است که پایدار نیست و در نهایت چیزی که نصیب و بهره آدمی می شود، اموری نسبی است که از ثبات برخوردار نمی باشد و هر دم و آنی ممکن است که به تندباد رخدادها و حوادث طبیعی و غیرطبیعی از وی گرفته شود؟ ازاین روست که اندیشه جهان پایدار دیگر در آدمی تقویت شد و آموزه های وحیانی پیامبران (ع) این معنا را تشدید کرد. این گونه است که آدمی افزون بر طلب خوشبختی در دنیا در اندیشه خوشبختی و سعادت پایدار در جهان دیگر فرو رفت و چاره جویی برای دست یابی به آن را هدف خویش قرار داد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( شنبه 89/6/27 :: ساعت 2:12 عصر )
جنون در آموزه های قرآن
بیماری تماس با شیطان آنچه درباره جنون باید بدانیم
اشاره : در جهان امروز افراد بی شماری را می توان یافت که دچار بیماری افسردگی هستند. برخی از اندیشمندان غربی و روان شناسان بر این باورند که در جهان امروز بیش از 75 درصد مردم به نوعی از بیماری افسردگی و به سخن دیگر از دیوانگی رنج می برند. این بدان معناست که بیماری روحی و روانی بیشترین شمار مردمان را دربر می گیرد و انسان بیش از آن که دچار بیماری های جسمی و بدنی باشد از بیماری های روحی و روانی رنج می برد.
به نظر می رسد که برخلاف باورهای روان شناسان، این بیماری ها تنها به حوزه روان مرتبط نباشد و ارتباط تنگاتنگی با حوزه بیماری های روحی داشته باشد. به این معنا که می بایست میان بیماری های روحی و بیماری های روانی تفاوت و تمایزی محسوس قائل شد؛ چنان که میان بیماری های جسمی و روانی این دسته بندی انجام شده است .
بیماری های روانی به آن دسته از بیماری هایی گفته می شود که با روان یعنی نفس مرتبط با جسم مرتبط می باشد و متاثر از عالم فیزیک و طبیعت بشری است و می توان آن را در حوزه نرم افزاری جسم جست وجو کرد. به سخن دیگر روان عبارت است از عالم برزخ میان جسم و روح. در این عالم و نشاه که برخی از خصوصیات روح و برخی از خصوصیات جسم در آن دیده می شود، نشانه هایی از هر دو بعد انسانی را می توان یافت. از این روست که می توان با ابزارهای فیزیکی ولی نرم همانند تعبیر قدرت نرم از آن آگاه شد و به شناخت و آگاهی نسبی آن دست یافت.
به سخن دیگر روان نرم افزاری فیزیکی و جسمی است که در عالم برزخ قرار می گیرد و روان شناسان می توانند آن را با ابزارهای نرمی بررسی و بیماری های آن را معالجه و درمان کند.
اما روح مقامی برتر و از حوزه فرامادی است و چنان که قرآن تعبیر می کند از عالم خلق بیرون در مجموعه عوامل امر داخل می باشد. از این روست که خداوند می فرماید: و یسالونک عن الروح قل الروح من امر ربی؛ از تو درباره روح می پرسند بگو آن از امر پروردگار من است.
بیماری های انسانی از این رو به دو دسته بیماری های روحی و بیماری های روانی دسته بندی می شود. بیماری روحی بیماری هایی است که روح را از سلامت فطری بیرون می برد و وضعیت کلی بشر را از حوزه بشریت و ماهیت بشری بودن خارج می سازد. گاه از آن به پلیدی ذاتی نیز یاد می شود. این دسته از بیماری ها در این مقاله و نوشتار مورد نظر نیست و مجال دیگری را می طلبد.
اما بیماری های روانی را می توان به دو دسته تقسیم کرد؛ زیرا عوامل موثر در آن می تواند عواملی در حوزه بیماری های مرتبط با جسم و فیزیک باشد و یا مرتبط به عقاید و بینش و نگرش. به این معنا که عوامل موثر آن می تواند برخاسته از وضعیت جسمی فرد و متاثر از آن باشد که با درمان های غذایی و دارویی قابل درمان است و یا می تواند برخاسته از بینش و نگرش فردی باشد که در حوزه روان شخص اثر گذاشته و امکان درمان از راه دارو نیست و می بایست تنها با استفاده از درمان های عقیدتی آن را بازسازی کرد.
از این روست که به نظر می رسد که میان افسردگی برخاسته از جسم و یا دیوانگی برخاسته از جنون و جن زدگی تفاوت گذاشت. به این معنا که اسکیزوفرنی و یا شیزوفرنی بیماری های روانی هستند که می تواند برخاسته از عوامل جسمی و یا اعتقادی باشد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( شنبه 89/6/27 :: ساعت 2:12 عصر )
معرفت: آیا خود افراد هم مستقیماً مى توانند از قرآن استفاده کنند یا نیاز به واسطه اى هست؟
حجة الاسلام رجبى: هر کتابى که براى توده مردم نوشته شده باشد تنها شرط فهم آن، آشنایى با زبان آن کتاب و برخوردارى از قدرت درک و دقت است. اما وقتى کتابى محدود به توده مردم نیست و مى خواهد همه قشرها را هدایت کند و به فرمایش مرحوم علاّمه طباطبائى، براى یک حقوق دان منبع حقوقى است، براى یک فیلسوف راهنماى بحث هاى عقلى است و همین طور دانشمندان رشته هاى دیگر، این کتاب نه تنها یک راهنما، بلکه یک معجزه است; کسى که با تخصص ویژه خود وارد قرآن مى شود مى بیند که مطالب شگفت انگیزى در آن وجود دارد که حتى دانشمندان و محققان نمى توانند به این حد از معرفت دست یابند و آن را ارائه بدهند. چنین کتابى که مى خواهد همه را هدایت کند، داراى درجات است; یک سطح آن در سطح عموم است که اگر کسى زبان عربى را به خوبى بداند و بر ادبیات عرب دقیقاً مسلط باشد، مى تواند به سطح اول از فهم قرآن دست یابد. این همان چیزى است که در بعضى روایات آمده است: «فالعباراتُ للعوامِ»;( ) براى توده مردم، فهم قرآن در حد عبارت ظاهرى امکان پذیر است. اما قرآن در این حد خلاصه نمى شود; درجات دیگرى نیز دارد که با این حد از معلومات دست یافتنى نیست و نیاز به معارف بالاتر و صفاى باطن فراترى دارد. از سوى دیگر خود آیات هم چنان که در بعضى از روایات هم آمده، چند قسم است: برخى از آیات را به روشنى نمى توانیم بفهمیم، حتى گاهى مفسران بزرگ هم در فهم بعضى آیات دچار مشکل مى شوند. بنابراین، چنین نیست که هر آیه اى را هر کسى بتواند بفهمد. مى توان گفت یک تقسیم بندى عرضى داریم و یک تقسیم بندى طولى; یک تقسیم بندى افقى داریم، یک تقسیم بندى عمودى و در هر دو سو، یک مقطع براى کسانى است که با ادبیات عرب آشنا بوده و بخواهند قرآن را بفهمند. اگر کسى از سر لجاج و عناد و غرضورزى و سوء استفاده بخواهد سراغ قرآن بیاید و با آن معارضه کند، بسیارى از حقایق آن را نمى فهمد. این نکات در روایات آمده، در خود آیات هم به آن اشاره شده است. بر این اساس، در حدى از فهم قرآن، که حد توده مردم است. هیچ قید و شرط و شیوه خاصى وجود ندارد; به همین دلیل قرآن تحدى مى کند و مشرکان هم سخن قرآن را مى فهمند و برمى آشوبند و یا دیگر اقشار توده مردم به حقایق آن پى مى برند و تسلیم مى شوند. البته این گونه نیست که هر کس هرچه دلش بخواهد بگوید و آن را به قرآن نسبت دهد، باید با عبارات قرآن طبق قواعد زبان عرب و عرف گفتوگو عقلایى سازگار باشد و هر کس ضرورت رعایت این نکات را درک مى کند و کسانى که بى حساب حرف مى زنند و نسبت هایى مى دهد اکثر قریب به اتفاقشان این حقیقت را درک مى کنند: «ان الانسان على نفسه بصیره» هم افراد توده مردم و هم برخى از خواص که گاه برداشت هاى انحرافى مى کنند و گرایش هاى سیاسى و غیره آنان را به این امور مى کشاند خود خوب درک مى کنند که عیب کار کجاست; به قول مولانا اگر خود توان پى بردن به عمق آیات را ندارند ولى مى دانند که آنچه مى گویند اشتباه است:
تو نمى دانى که آن اشتر کجاست لیک دانى کین نشانى ها خطاست
هر کس ادعا مى کند که قرآن مطلبى را مى گوید، باید بتواند مستند به تعابیر آن، نکات ادبى آن و قواعد محاوره اى عقلا باشد. اگر چنین شد، معنایش آن است که روش و معیار خاصى وجود دارد و فهم قرآن ذوقى و سلیقه اى نیست و در این صورت، قرائت هاى مختلف ـ که امروزه مطرح است ـ حرف باطلى خواهد بود. قرائت هاى مختلف به این معنا که هر کسى برداشتى داشته باشد و معلوم نباشد که کدام حق است و کدام باطل یا همه حق است و همه بخشى از حق را دارند و معیارى هم براى تشخیص حق و باطل آن ها در دست نیست، این سخن نادرستى است. این در جایى است که بگوییم براى فهم ظاهر و برداشت از قرآن، هیچ معیارى نداریم، هر کس طبق ذوق و سلیقه اش چیزى مى گوید، در صورتى که بحث تفصیلى و مستدل در جاى خود در کتاب هاى اصولى مطرح شده است که استفاده از قرآن در حد اولیه اش هم باید مستند به قواعد و اصول خاص خود باشد. منتهى هر قدر بخواهیم فهم ها عمیق تر باشد، نکات و قواعد عمیق ترى مى طلبد و تخصص لازم دارد; مانند هر رشته علمى دیگر که نیاز به تخصص دارد. در این فرصت کوتاه نمى توان به دلایل نیاز به تخصص در فهم آیات پرداخت; زیرا خود یک فرصت جداگانه اى مى طلبد. ولى اجمالاً چنان که گفته شد باید مقدمات و تخصص لازم در فهم را فراهم ساخت. تسلط به زبان عربى و قواعد ادبیات عرب، رعایت اصول محاوره عقلایى، شناسایى دقیق قراین کلام و بهره گیرى از آن ها و معیار قراردادن مطالب معتبر، فراگیرى علوم مورد نیاز و شیوه استفاده از منابع تفسیر و نیز شیوه و مراحل تفسیر امورى است که براى فهم دقیق آیات قرآن ضرورت دارد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( شنبه 89/6/27 :: ساعت 2:10 عصر )
عـلـوم قـرآن و قـرآن پـژوهـى; اهمیت، جایگاه و تنگناها
اشاره
جناب حجة الاسلام و المسلمین محمود رجبى چهره اى آشنا، صمیمى و متواضع و از جمله استادان ممتاز و قرآن پژوهان حوزه علمیه و مدیر گروه «علوم قرآن و تفسیر» در «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)» است که از سال 1344 تاکنون در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل، تحقیق و تدریس مى باشد. ایشان پس از اتمام سطح حوزه در دروس خارج فقه و اصول، از محضر استادان بزرگوارى همچون مرحوم حاج شیخ مرتضى حائرى(ره)، مرحوم آیة الله حاج شیخ کاظم تبریزى و آیة الله وحید خراسانى و آیة الله مؤمن قمى بهره مند گردید. در کنار دروس حوزوى، به دلیل احساس نیاز و نبوغ سرشار و با برنامه اى منظم و هدایت شده، به سمت علوم روز کشیده شد و پس از آشنایى با حضرت آیة الله مصباح یزدى ـ دام عزه ـ به اشاره معظمٌ له، دوره هفت ساله «مؤسسه در راه حق» را با موفقیت سپرى نمود. با تأسیس «دفتر همکارى حوزه و دانشگاه»، در گروه علوم اجتماعى آن دفتر و نیز در «بنیاد فرهنگى باقرالعلوم(ع)» و سپس در «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)» مسؤولیت گروه «علوم قرآن و تفسیر» را عهده دار شد. به توصیه استاد مصباح ـ دام عزه ـ از سال 1348 به تدریس و از سال 1352 به پژوهش و تدریس در زمینه علوم قرآن و تفسیر روى آورد و از سال 1361 ارتباط نزدیک و مستمرى با دانشگاه برقرار کرد و در دانشگاه هاى تهران، شهید بهشتى، علاّمه طباطبایى و علوم پزشکى به تدریس مشغول گردید. اینک ایشان از جمله اعضاى شوراى بررسى متون درسى و رئیس کمیته علوم اجتماعى مى باشد که به بررسى و نقد علمى و ارزشى متون و منابع درسى دانشگاهى مى پردازد.
جناب استاد بیش ترِ عمر با برکت خود را در هدایت، راهنمایى و مشاوره طلاب و دانشجویان جوان سپرى نموده و به تدریس اشتغال داشته، اما آثار ماندگار و ارزشمند متعددى نیز از ایشان به زیور طبع مزین گشته است که مواردى از آن عبارت است از:
1. چند درس درباره ایدئولوژى اسلامى با همکارى آقایان محمدى عراقى و اکبر میرسپاه; 2. چند درس پیرامون شناخت قرآن با همکارى محمدى عراقى و اکبر میرسپاه; 3. ترجمه کتاب ریشه هاى عقب ماندگى و ضعف مسلمین، نوشته سمیع عاطف الزین; 4. درآمدى بر جامعه شناسى اسلامى با همکارى چند تن از استادان حوزه و دانشگاه; 5. تاریخچه جامعه شناسى با همکارى محمدى عراقى و اکبر میرسپاه; 6. مبانى جامعه شناسى با همکارى محمدى عراقى و اکبر میرسپاه; 8. تهیه و تدوین معارف قرآن، قرآن شناسى، اثر استاد علاّمه مصباح یزدى; 9. انسان شناسى; 10. شناخت قرآن.
علاوه بر این، ایشان بر اجراى ده ها طرح پژوهشى و راهنمایى و مشاوره بیش از پانزده رساله در حوزه هاى علوم اجتماعى و علوم قرآن و تفسیر نظارت داشته که همگى دفاع شده است. آنچه در پى مى آید حاصل مصاحبه با ایشان در زمینه معرفى رشته «علوم قرآن و تفسیر» در «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)» و پیشینه آن و نیز نقش قرآن و قرآن پژوهان در جامعه امروز و مباحثى حول این موضوعات است که آن را به قرآن پژوهان اهل معرفت تقدیم مى داریم. معرفت
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( شنبه 89/6/27 :: ساعت 2:9 عصر )
مبانی و مراتب فهم قرآن
برای آن که فهم درست و روشمندی از کلام الهی داشته باشیم و گرفتار گرداب مهلک رویکردهای انحرافی در تفسیر قرآن نشویم، لازم است مبانی و اصولی را رعایت کنیم و هر تفسیری را که با آنها مطابق بود، بپذیریم و برداشتهای دیگری را که به طور کلی یا جزئی با آنها مخالفت داشت، کنار بزنیم.
چنین است که به جوهر و گوهر هدایتگری قرآن دست خواهیم یافت.در غیر این صورت، نه تنها به هدایت دست نخواهیم یافت که به ضلالت کشیده خواهیم شد.
از اینرو، نوشتار حاضر بر آن است که در حوزه مبانی فهم قرآن به پژوهش بنشیند و خواننده را به یافتن راهکارهای فهم روشمند وحی رهنمون شود.
مبانی فهم قرآن
در بحث از مبانی فهم قرآن، به نکات و مباحثی نظر داریم که با پذیرش آنها به این نتیجه دست مییابیم که، قرآن قابل فهم است و فهم آن، حداقل در لایههای آغازین، در قدرت و طاقت عقل متدبران است.
اما آنچه اهمیت این بحث را موجب میشود، این است که فرقهها و گروههایی عقیده داشتند، بخشی از آیات نظیر آیات متشابه قرآن و به ویژه آیاتی که در بحث از صفات خداوند مطرح میشوند را نمیتوان فهمید.از اینرو، یا نقش عقل را در فهم این بخش از معارف قرآن تعطیل کردهاند و یا بر ظواهر این آیات جمود ورزیدهاند که موجب قول به تجسیم خداوند، عدم عصمت انبیا، جبر و...شده است. 1
در تفکری دیگر، آیات را فقط از مجرای معصومان باید فهمید و برداشتهای دیگر قرآنی که از غیر این ناحیه هستند، باطل و نادرست خواهند بود. 2
هر یک از خطوطی که به عنوان مبنا در ادامه آورده میشود، به گونهای با بحث فهم عمومی قرآن از یک سو و فهم صحیح و روشمند وحی از دیگر سو ارتباط وثیق دارد.
مبانی نخست
هدف از نزول قرآن، هدایت نسل بشر و خارج ساختن او
مبانی و مراتب فهم قرآن
تحقیق و نگارش:علی اسعدی از ظلمات به سوی نور بوده است(مائده، 16).از اینرو خدای متعال کتاب خود را: «هدی»، «نور»، «رحمت»، (جاثیه، 20)«شفا»(فصلت، 44)و...نامیده است.
بنابراین کتابی که خود نور است و روشنگر، و برای هدایت عموم مردم نازل شده، نمیتواند برای مردم غیرقابل فهم باشد.
مبنای دوم
مخاطب قرآن، همه انسانها در همه عصرها و قرنها هستند و قرآن اختصاص به گروهی خاص ندارد.نظر به خطابهای:«یا أیها الناس»، «یا عباد»، «یا اهل الکتاب»، «یا بنی اسرائیل»، «یا ایها الذین آمنوا»و«یا أیها النّبی»بیان فوق به اثبات میرسد.
وانگهی فهم قرآن، همه مخاطبان را شامل میشود؛البته با رعایت شروط و اصول لازم.بنابراین، این سخن صحیح نیست که بگوییم، «مخاطب قرآن همه انسانها هستند، اما فهم قرآن ویژه عدهای خاص است و عموم مخاطبان قرآن باید آیات را از طریق این عده درک کنند»، چرا که دلایل زیر ادعای فوق را رد میکنند.
الف)دلایلی که در اثبات عمومی بودن زبان قرآن مطرح میشوند، مانند:«نور»، «تبیان بودن»، «دعوت قرآن به تدبّر»و«دعوت به تحدی»
ب)حدیث ثقلین که به وضوح انسانها را به تمسک به قرآن، همانند اعتصام به سنت فرا میخواند:«ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا بعدی» 3 ، «مادام که به قرآن و سنت چنگ زنید، بعد از من گمراه نمیشوید.» ج)روایاتی که عرضه اخبار متعارض بلکه مطلق اخبار، هر چند متعارض نباشند، را بر قرآن تأکید میکنند.نظر به این که امام صادق(ع)فرمودند:«کل شیء خالف کتاب الله، باطلّ» 4 ، «هر چیزی که با کتاب خدا مخالفت داشته باشد، باطل است.»
امامان معصوم(ع)شاگردان و مخاطبان خود را در هر زمینهای به قرآن کریم ارجاع میدادند.این ارجاعات در زمینههای گوناگون:عقاید و معارف، مسائل حقوقی، مسائل فقهی و...صورت گرفتهاند.به طور مثال زراره از امام صادق(ع)سؤال میکند:«به من خبر دهید از کجا گفتید که مسح به قسمتی از سر و پا جایز است.»
ایشان پاسخ دادند:ای زراره!مسح به بعض سر، به خاطر مکان«باء»در آیه«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم»(مائده، 6)، «مسح کنید سر و پاهایتان را...»است.یا در زمینه مسائل حقوقی، استشهاد حضرت زهرا(س)به آیات فراوان، در خطابهای که در استرداد فدک ایراد فرمودند 5 و نمونههای فراوان دیگر که دلالت بر فهمپذیری قرآن برای عموم دارند. 6
نکته دیگر در اینباره، این که، ظرفیتها در فهم قرآن تفاوت میکند.این تفاوت ظرفیتها هم در تفاوت سطح علمی افراد است و هم تفاوت سطح روحی و معنوی.چرا که قرآن کریم یک کتاب ساده نیست که هر کسی چند بار آن را بخواند، ادعا کند تمام محتوایش را فهمیده است، بلکه کتابی عمیق است که هر کس بر حسب ظرفیت روحی و معنوی خود از آن بهره میگیرد.به این خاطر که فهم کامل و عمیق قرآن نیازمند کشف حجابها و تثبیت اوصاف و ملکات نفسانی است؛ کشف حجابهایی نظیر:
الف)«ظلم»:«و ما یجحد بآیاتنا الا الظالمون»، «آیات ما را جز ظالمان انکار نمیکنند»؛«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»(نمل، 14)، «و با آن که دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.»
ب)«استکبار»که نتیجه و میوه گناهان است:«سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق...»(اعراف، 146)، «به زودی کسانی را که در زمین به ناحق تکبر میورزند، از آیاتم رویگردان میسازم».
ج)«بیتوجهی به گناهان»:«و من اظلم ممن ذکر بآیات ربه فاعرض عنها و نسی ما قدمت یداه انا جعلنا علی قلوبهم اکنّة ان یفقهوه و فی آذانهم و قرا»(کهف، 57)، «کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شد و از آن روی برتافته و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دلهای آنان پوششهایی قرار دادیم تا آن را در نیابند و در گوشهایشان سنگینی...»
د)«فسق»(بقره، 99).
ه)«کفر و شرک»(عنکبوت، 47).
و)«پیروی از هوای نفس»، و«تمسخر آیات الهی».
(محمد، 16؛لقمان، 6 و 7)
شرایط فهم قرآن
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:27 عصر )
قرآن کریم و نیکو سخن گفتن
مقدمه
چنان که میدانیم آدمی یک خود فردی دارد و آن مجموعهای از اندیشهها، آمال، امیال، خواستها و شهوات اوست که در این قلمرو، کارهای عادی خود را انجام میدهد. این مرتبه را میتوان مرتبه«دانی و حیوانی»او نامید و دیگری خود«علوی، انسانی و ملکوتی»اوست.خود حیوانی و خاکی آدم تنها وسیله و مرکبی برای رسیدن به خود انسانی وی به شمار میرود.«اما خود متعالی»انگیزه معنوی و الهی دارد، پایگاه کرامت ذاتی انسان محسوب میشود و با این جنبه از وجود خود است که آدمی ارزش، قداست و تعالی پیدا میکند.
باری همین خود ملکوتی انسان است که سرچشمه ارزشهای متعالی و انسانی میشود و به اخلاق معنایی فراتر از سود و مصلحت میبخشد.بنابراین، با قبول این جنبه از خود انسانی، ارزشهای اخلاقی انسان اثبات میشوند و به منصه ظهور میرسند.
در این مقاله، ابتدا کلیاتی را تحت عنوان«نکتهها»در خصوص آثار نیکو سخن گفتن و خوش کلامی از زبان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه معصومین (علیهم السلام)میآوریم، آنگاه به متن قرآن و تفسیر وارد میشویم و آیاتی را در زمینه خوش کلامی و با یکدیگر به نیکی سخن گفتن نقد و تحلیل میکنیم.
الف)نکتهها
در ستایش سخن خوش و نیکو روایات بسیار است.در اینجا به نمونههایی از آنها به شرح زیر اشاره میکنیم:
1.رسول خدا(ص)فرمود: ثلاث من لقی اللّه تعالی بهنّ دخل الجنّة من ایّ باب شاء:من حسن خلقه، و خشی اللّه فی المغیب و المحضر، و ترک المراء و ان کان محقّاً. 1
ترجمه:«سه چیز است که هر که خدا را با آنها ملاقات کند، از هر دری که بخواهد داخل بهشت میشود کسی که خلقش نیکو باشد، کسی که در نهان و آشکار از خدا بترسد، و کسی که ترک جدال کند، اگر چه حق با او باشد.»
2.و فرمود:خوش کلامی و اطعام شما را در بهشت جای میدهد. 2
3...و فرمود:در بهشت غرفههایی هست که(از درخشندگی)بیرون آنها از درون و درون آنها از بیرون دیده میشود. خدا آنها را برای کسانی آماده کرده است که مردم را اطعام کنند و خوش سخن باشند. 3
4...و فرمود:الکلمة الطّیّبة صدقة. 4
ترجمه:«سخن نیکو صدقه است.»
5.امام باقر(ع)فرمود:قولوا للنّاس احسن ما تحبّون ان یقال لکم.
ترجمه:«با مردم به نیکوترین وجهی که میخواهید با شما سخن گفته شود، سخن بگویید.»
6.همچنین، پیامبر اکرم(ص) فرمودند 5 :
-سه چیز است که در هر که نیست، کارش انجام نگیرد:تقوایی که وی را از گناه باز دارد، اخلاقی که با مردم بسازد و مدارا کند و حلمی که با آن سبکی را از نادان سبکسر دفع کند.
-خدا مهربان و دارنده رفق است و کسی را که چنین باشد، دوست دارد و آن پاداشی که بر رفق و نرمی میدهد، بر عنف و درشتی نمیدهد.
-هر کس در کار خود رفق داشته باشد، به آنچه از مردم بخواهد، میرسد.
-هر که را رفق و نرمی دادند، خیر دنیا و آخرت به او دادند و هر که را از رفق محروم ساختند، او را از خیر دنیا و آخرت محروم کردند.
7.امام کاظم(ع)نیز فرمودند 6 : «نصف عیش و زندگی آدمی رفق و نرمی است.»
و به تجربه دریافت و مکرر ملاحظه شده است که اموری که با رفق و مدارا اجرا میشوند، هرگز با خشونت و درشتی به انجام نمیرسند.و هر پادشاهی که به لشکر و رعیت خود مهربان و نرم است، امور مملکت او منتظم و سلطنت او دوام دارد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:26 عصر )
رزق و رزاق از دیدگاه قرآن
مقدمه:
یکی از موضوعات بحثانگیز و مهم قرآنی مسأله [رزق و رزاق] میباشد. روشن شدن ابعاد این مسأله علاوه بر تصحیح برداشتهای نادرست و نگرشهای میانه به فعالیت و تلاش و معشیت انسان جهت داده و فرهنگ کسب رزق قرآنی را در متن زندگانی مردم قرار میدهد.
• واژههای کلیدی:
رزق؛ رزاق؛ انواع رزق؛ رزق کریم؛ انفاق رزق؛ طیبات رزق؛ رزق بیحساب؛ رزاقیت خداوند؛ طلب رزق؛ تقدیر معشیت.
• معنای رزق:
(رزق)، گاهی برعطای جاری در دنیا یا آخرت گفته میشود و گاهی به بهره و نصیب و گاهی آنچه به شکم جاندار میرسد و با آن تغذیه میکند اطلاق میشود. (رازق) به خالق رزق و عطاکننده رزق و آن کسی که سبب رزق میشود هم گفته میشود. بنابراین (رازق) در حقیقت خدای متعال است و به انسانی که در وصول رزق سبب میشود هم گفته میشود. ولی (رازق) به جز خدای متعال به کسی گفته نمیشود.(1) (رزق) در تعبیر دیگر به معنای روزی و هر چیزی که از آن نفع بردارند و موسوم به (جیره) است، گفته میشود.(2) و در تعبیر دیگر آمده که علاوه بر معنای معروف، به آمیزهای از عطا و بخشش نیز گفته میشود.(3) در وضع اول اختصاص به غذا دارد مانند (و علی المولود له رزقهن و کسوتهن)(4) بر صاحب فرزند [پدر] است که خوراک و پوشش مادر فرزند را بدهد. در این آیه (کسوة) رزق شمرده نشده است و جدا یاد شده. آنگاه معنای رزق توسعه یافته و بر هر چیز نافع و سودمندی که (به شئی و شخص) برسد رزق گفته میشود، اگر چه غذا نباشد؛ مانند همه مزایای حیات از مال و جاه و عشیرت و اولاد و جمال و علم و غیره، مانند این آیه: «ام تسئلهم خرجاً فخراج ربک خیر و هو خیر الرازقین»(5) آیا از این مردم درخواست مزد میکنی و حال آن که مزد پرورگارت بهتر است و خداوند بهترین روزیدهندگان است که در این آیه مزد رسالت که خدا به پیامبرش میدهد رزق شمرده شده است. و مانند این آیه: «یا قوم ارأیتم ان کنت علی بینه من ربّی و رزقنی رزقنا حَسَنَا»(6) ای قوم من خبر دهید که اگر من بر دلیل روشنی از جانب پرودگار باشم و رزق نیکویی روزی من کرده باشد… که در آیه، نبوت و علم رزق شمرده شده و شواهد دیگر قرآنی.(7)
• رزاق:
در قرآن کریم آمده است: «انَّ الله هو الرّزاق ذوالقوه المتین»(8) همانا خداوند بسیار روزی دهنده و صاحب نیروی استوار است. آنچه از این آیه حاصل میگردد این است که رزق در حقیقت جز به خدای متعال نسبت داده نمیشود زیرا مقام، مقام حصر است (منحصر کردن رزاقیت در خدا)(9) و آنجا که رزق به غیرخدا نسبت داده شده، مانند آیه شریفه «وارزقوهم فیها واکسوهم»(10) از مال سفیهان به اندازه نیازشان به آنها روزی و پوشاک بدهید، از قبیل نسبت به غیرحقیقی است.(11) چنانکه ملک و عزّت به حسب ذات از آن خدای متعال است و برای غیر خدا به وسیله اعطاء و اجازه اوست. پس تنها خدا رزّاق است.(12)
• انواع رزق:
رزق برحسب اعتبارات به انواع مختلف تقسیم میشود:
الف: رزق حلال و رزق حرام:
- رزق حلال: به رزقی گفته میشود که از طریق مشروع (طبق نظر دین) به دست آمده باشد.
- رزق حرام: به رزقی گفته میشود که از طریق نامشروع و برخلاف نظر دین به دست آمده باشد.
در این ارتباط رسول گرامی اسلام (ص) فرمودهاند: «العبادة سبعون جزء وافضلها جزء طلب الحلال»(13) – عبادت هفتاد بخش است و بهترین بخش آن طلب رزق حلال است). همچنین حضرت فرمودهاند: «مَنْ اکل من کدّیده حلالاً فتح له ابواب الجنّة یدخل من ایها شاء»(14) هر کس از دسترنج خود به طور حلال روزی بخورد خداوند درهای بهشت را به روی او میگشاید که از هر دری میخواهد وارد شود. و همچنین حضرت فرمودهاند: «طلب الحلال فریضة علی کل مُسلم و مُسلمه»(15) طلب روزی حلال بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است. و هرکس از حلال بخورد فرشتهای بر سر او میایستد و برای او استغفار میکند تا از خوردن فارغ شود.(16)
رسول گرامی (ص) اسلام در باره رزق حرام فرمودهاند: «من اکتسب مالاً من غیر حله کان زاده الی النار»(17) هر کس مالی را از غیر حلال به دست بیاورد همان توشه او به سوی آتش دوزخ است. همچنین فرمودهاند که خدای تبارک و تعالی فرموده است: «هر که باک نداشته باشد که از چه راهی دینار و درهم به دست میآورد من هم باکی ندارم که روز قیامت از کدام در او را به دوزخ وارد کنم».(18) همچنین حضرت فرمودهاند: «هرگاه لقمهای از حرام در شکم بنده قرار گیرد هر فرشتهای در آسمانها و زمین او را لعنت میکند.» (19)
- سؤال قابل طرح این است که اگر روزی دهنده هر بندهای خداست و آنکه از راه حرام کسب معاش میکند گناهکار است، چگونه خداوند نسبت گناه (روزی او را به خود) میدهد و حال آنکه به حسب عقل و نقل هر نسبت گناهی از خدا نفی شده است و او منزه است از اینکه چیزی را نهی کند و آنگاه به آن فرمان دهد و یا چیزی را نهی کند و راه رزق را در آن منحصر سازد؟
پاسخ این سؤال این است که رازقیت عامی که خداوند در قرآن بیان فرموده(20) برحسب تکوین است نه تشریع، توضیح اینکه: همه چیزهایی که آدمیان یا موجودات دیگر در این عالم از آن بهره میبرند خداوند آفریده و راه استفاده از آنها را برای ایشان مقرر فرموده است، هرچه هر انسانی میخورد و مینوشد و میپوشد و… خدا آفریده و در دسترس او قرار داده است، پس خداوند رازق و رزاق همه است، مؤمن باشد یا کافر، متقی باشد یا فاجر.
ولی برحسب تشریع، خداوند مقرر فرموده که این مواهب خدادادی را از راه مشروع، یعنی مطابق دستور او به دست آورند و به طریق مشروع هم مصرف کنند، و در این صورت است که رزق به صفت حلال متصف میگردد، و هرگاه از طریق نامشروع به دست آورند و مصرف کنند به صفت حرام متصف میگردد، و از این جهت روانیست به خدا نسبت داده شود، هرچند برحسب تکوین و آفرینش هر دو از خداست.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:26 عصر )
کسانی که جنگ با آنها جایز نیست،
همان طور که قبلا گفتیم یکی از شرایطی که مسلمین را وادار به جهاد با کافران میکند، پیمانشکنی آنها میباشد بنابر این اجازه جنگ با آن دسته از کافران که به مسلمانان پناهنده شده و یا با آنان عهد و پیمان بستهاند داده نشده است و خداوند مسلمانان را سفارش به صلح و همزیستی با این دسته از غیر مسلمانان فرموده است: ألا الذین یصلون ألی قوم بینکم و بینهم میثاق او جاؤکم حصرت صدورهم أن یقاتلوکم او یقاتلوا قومهم ولوشاءاللّه لسلطهم علیکم فلقاتلوکم فأناعتزلوکم فلم یقاتلوکم و ألقوا ألیکم السلم فما جعل اللّه لکم علیهم سبیلا. 38
مگر آنان، به قومی که میان شما با آنها عهد و پیمانی است پیوسته باشند یا این که بر این عهد نزد شما آیند که از جنگ با شما و با قوم خودشان که دشمنان شما هستند هردو خودداری کنند و از جنگ دلتنگ باشند، با این دو طایفه از کافران که در حقیقت به شما پناهندهاند نباید قتال کنید واگر خدا میخواست آنها را بر شما مسلمین مسلط میکرد تا با شما قتال میکردند.پس هرگاه از جنگ با شما کناره گرفتند و تسلیم شدند در این صورت خدا برای شما علیه آنها راهی نگشوده(جان و مالشان را بر شما مباح نکرده).
و أن احد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام اللّه ثم ابلغه مأمنه، ذلک بانهم قوم لا یعلمون. 39
و هرگاه یکی از مشرکان به تو پناه آورد که از دین آگاه شود به او پناه ده تا کلام خدا بشنود و پس از شنیدن سخن خدا او را بی هیچ خوف به مأمن و منزلش برسان زیرا که این مشرکان مردمی نادانند(اگر ایمن شده و آیات خدا بشنوند، باشد که ایمان آورند).
بنابراین خداوند مسلمانان را با گروههایی از مشرکان و کافران امر به مصالحه و همزیستی مسالمتآمیز فرموده است، این گروهها عبارتند از:کسانی که به مسلمانان حمله و تجاوز نمیکنند، کسانی که با دین خدا به مخالفت بر نخیزند، آنهایی که به اجرای سیاست نفاق و اذیت و آزار مسلمین نپردازند، کسانی که با مسلمانان پیمانی بسته و بر پیمان خود استوار مانده و یا به آنها پناهنده شدهاند، آنها که به قوانین اسلامی احترام گذاشته و به پرداخت جزیه میپردازند و کسانی که توبه کرده و تسلیم دین خدا شده 40 و دست از کفر و نفاق بردارند.
2-یک دسته دیگر از آیات قرآن کریم، آنهایی هستند که مسلمانان را به جهاد تشویق کرده و این امر را به عنوان یکی از صفات برجسته مؤمنین و یکی از ملاکهای علوّ درجه در اسلام میدانند.اینجا به بیان این قبیل آیات میپردازیم:
أن اللّه یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کأنهم بنیان مرصوص. 41
خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد کافران مانند سدّ آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست میدارد.
در دو آیه ذیل خداوند مجاهدین را نه تنها مؤمنین حقیقی دانسته بلکه آنان را نزد خداوند متعال دارای مقامی والا معرفی مینماید:
والذین آمنوا وهاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه والذین آووا ونصروا أولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفره و رزق کریم. 42
وآنان که ایمان آوردند و هجرت گزیدند و در راه خدا کوشش و جانفشانی کردند و هم آنان که مهاجران را منزل دادند و از آنها یاری کردند، آنها بحقیقت اهل ایمانند و هم آمرزش خدا و روزی نیکوی بهشتی مخصوص آنهاست.
الذین آمنوا وهاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه بأموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون. 43
آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.
در این آیه جهاد و کشته شدن در راه خدا را سبب چشمپوشی از گناهان مسلمانان و دخول آنها در بهشت جاودان دانسته است:
و قاتلوا و قتلوا لا کفّرنّ عنهم سیئاتهم ولادخلنّهم جنّات تجری من تحتها الأنهار ثوابا من عنداللّه، واللّه عنده حسن الثواب. 44
(آنهایی که)جهاد کرده و کشته شدند همانا بدیهای آنان را بدیهای آنان را بپوشانیم و آنها را به بهشتهایی در آوریم که زیر درختانش نهرها جاری است، این پاداش از جانب خدا و نزد خداست پاداش نیکو.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:25 عصر )
جنگ از دیدگاه قرآن
جنگ یکی از پدیدههایی است که جامعهشناسان و متفکران اجتماعی پیرامون آن به اظهار نظر پرداخته و جنبههای گوناگون آن را از دیدگاههای مختلف مورد مطالعه قرار دادهاند، اگرچه این عطف توجه بسان سایر پدیدهها و مسائل اجتماعی نبوده است و جامعهشناسان به این پدیده نسبت به سایر جوانب زندگی اجتماعی کمتر توجه کردهاند.اندکی تأمّل در تاریخ جامعهشناسی بخوبی بیانگر این امر میباشد، به همین دلیل گفتهاند که در مورد جنگ از لحاظ جامعهشناسی مجموعه نظری قابل قبول عامّی وجود ندارد.
با این همه، مطالعاتی که جامعهشناسان درباره جنگ انجام داده و نظریاتی که در این زمینه ارائه دادهاند شامل جوانب گوناگون این پدیده میباشد از قبیل:علل ایجاد جنگ، اثرات اجتماعی-اقتصادی جنگ، عواملی که منجر به پیروزی یا شکست در جنگ میشود و مانند اینها.مادر این مقاله پس از ذکر مختصر برخی از این نظریات به مطالعه دیدگاه قرآن پیرامون جنگ خواهیم پرداخت.
گروهی از محقّقان و صاحبنظران، جنگ را جزء طبیعت آدمی دانسته و سرچشمه ستیزهجویی انسان را در سرشت او جستجو میکنند، گروهی دیگر بر عکس، جنگ و ستیزه را جزء طبع آدمی ندانسته و معتقدند که بروز این پدیده، علت اجتماعی دارد و زندگی اجتماعی است که انسانها را وادار به جنگ مینماید.از این گذشته تکرار جنگ در ادوار تاریخ زندگی بشر، موجب شده که عدهای گمان کنند که جنگ یک عنصر پایدار و لازمه زندگی انسان میباشد و نظریات خود را بر پایه ضرورت و اجتنابناپذیری مبارزه و کشمکش قرار میدهند، نویسندگانی مانند اشتاینمتز (ztemnietS) و گومپلوویچ (zciwolpmuG) از این دستهاند 1 ، وعدهای را نیز عقیده بر این است که جنگ عنصری پایدار در زندگی انسان نبوده و سرانجام از زندگی بشر حذف خواهد شد.
از جمله کسانی که توجه نسبتةزیادی به جنگ کرده و آراء تقریبا مفصلی در این زمینه ارائه نموده است، ابن خلدون متفکر بزرگ اسلامی و پایهگذار واقعی جامعهشناسی علمی است، او یک فصل از مقدمه ارزشمند کتاب خود«کتاب العبر...»را مستقلا به بررسی این پدیده اختصاص داده است، یعنی فصل سی و هفتم از باب سوم کتاب اوّل تحت عنوان«در جنگها و روشهای ملتهای مختلف در ترتیب و چگونگی آن»، اگرچه در سایر فصول نیز بهطور پراکنده به اقتضای بحث، مطالبی راجع به جنگ ابراز نموده است.
ابن خلدون از جمله کسانی است که جنگ را جزء طبیعت آدمی دانسته و مینویسد:«باید دانست که انواع جنگها و زد و خوردها از نخستین روزگاری که خداوند مردم را آفریده است پیوسته در میان آنان روی میداده است و اصل آن از کینتوزی و انتقام گرفتن یکی از دیگری سرچشمه میگیرد و آنوقت وابستگان و خداوندان عصبیّت هریک از دو دسته پیکارکننده به هواخواهی و تعصّب وی بر میخیزند.پس هنگامی که بدین سبب دو گروه به نبرد با یکدیگر برانگیخته شوند
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:24 عصر )
جوان و انس با قرآن
مقدمه :
ویژگیهای انحصاری دوران جوانی که به حق مهمترین دوران حیات انسان است از یک طرف، و همچنین ویژگیهای منحصر به فرد قرآن کریم از طرف دیگر، موضوع «جوان و انس با قرآن» را موضوعی اساسی و با اهمیت جلوه خواهد داد. لذا این هرگز به این معنا نیست که برای سالخوردگان و غیرجوانان انس با قرآن موضوعیت ندارد و اگر کسی در جوانی با قرآن مأنوس نگردید، در پیری این انس ضروری نیست یا حاصل نخواهد شد، بلکه با نگاهی که قرآن به انسان دارد و محتوای تربیتی و سازندهای که برای انسان به ارمغان آورده، بدیهی است که همان عنفوان جوانی بهترین زمان و استثناییترین فرصت برای انس با قرآن کریم میباشد. نوشتاری که در پیش روی دارید این موضوع را در سه بخش مجزی مورد بررسی قرار خواهد داد. در بخش اول ضرورت و اهمیت انس با قرآن در جوانی بررسی خواهد شد، ودر بخش دوم به راههای انس با قرآن اشاره خواهد گردید. آخرین بخش به آفات و آسیبهای موضوع خواهد پرداخت.
در ارائه این موضوع، به آیات نورانی قرآن کریم و احادیث و فرمایشات اهلبیت علیهم السلام که مفسرین واقعی و قرآنهای ناطق میباشند استناد خواهد شد ودر عین حال از سخنان و رهنمودهای ارزشمند دست پرورده مکتب قرآن و عترت و احیاگر اندیشة دینی در عصر حاضر، رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) بهرهبرداری خواهد شد و حسب مورد مراجع اعلام میگردد.
1- ضرورت و اهمیت انس با قرآن در جوانی
1-1-ویژگیهای دوران جوانی
خصوصیات روحی – روانی و ویژگیهای اساسی این دوران نظر تمامی مکاتب و علوم تربیتی را به خود معطوف داشته است و تمامی ادیان، مذاهب و مکتبهای فکری، بدون استثناء بر این نکته اذعان و اتفاق نظر دارند که زیربنای شخصیت انسانی و شالوده حیات مفید او در زمان جوانی تکوین خواهد یافت و سرنوشت غیرتمند یا ذلتبار او در جوانی رقم خواهد خورد. فطرت پاک و بیآلایش ، استعداد و نشاط، خودجوشی و خودباوری، خلاقیت و ابتکار، قدرتمندی و خستگی ناپذیری، همه و همه، خصوصیات ارزشمند دوران جوانی هستند که برنامهریزی صحیح و مدبرانه و استفاده درست و به موقع از آنها میتواند جامعه انسانی را به فلاح و سعادت برساند و لذا مربیان و معلمان جامعه، رهبران و اندیشمندان دلسوز، و پیامبران و حکیمان الهی همگی در این راستا تلاش نموده ودستورات، رهنمودها والکوهای تربیتی خویش را ارائه نمودهاند، و در رساندن جامعه به سعادت و پیروزی، جوانان، مهمترین هدف و مخاطبین آنها بودهاند. در عین حال با مروری سریع به تاریخ گذشته درمییابیم که جوانان پرشور و با انگیزه، با صداقت ذاتی خود مهمترین حامیان و صادقترین رهروان مصلحان بزرگ و مربیان و انقلابیون جهان بودهاند.
شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند «جوانان گرد من جمع شده و مرا حمایت کردند و پیران با من مخالفت داشتند» «خالفنی الشیوخ و خالفنی الشباب»
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در نامه بسیار مهم و تربیتی خود به فرزندشان امام حسن علیه السلام (نامه 31 نهج البلاغه) با تعبیر شیوایی میفرمایند: «جز این نیست که قلب نوجوان همچون زمین خالی است که پذیرای هر بذری خواهد بود» بنابراین قلب نوجوان مستعد فراگیری هر گونه آموزهای اعم از حق یا باطل، درست یا نادرست میباشد. حضرت امام صادق علیه السلام در تعبیری زیبا و البته از منظری دیگر، قلب انسان را به آینهای صاف و صیقلی تشبیه فرمودهاند که با هر گناهی نقطهای سیاه و زنگاری برای آینه مینشیند و چنانچه انسان از گناه توبه نماید این زنگار پاک میشود؛ در غیراینصورت این نقاط سیاه کم کم (با تکرار گناه) آینه صیقلی قلب را به جسمی کدر و زنگار گرفته تبدیل مینماید و شقات قلب (سیاه دلی) بر انسان عارض میگردد بطوری که دیگر قابل اصلاح نخواهد بود.
حضرت امام خمینی (ره) ضمن اینکه جوان را با تعبیر «جدیدالعهد با خداوند» مخاطب قرار میدهند، در اهمیت خودسازی و تربیت و تهذیب نفس در جوانی چنین میفرمایند: «شما جوانان از حالا باید شروع کنید به جهاد اکبر و نگذارید که قوای جسمانی از دستتان برود. هرچه قوای جوانی از دست برود، ریشههای اخلاق فاسد در انسان زیادتر میشود و جهاد مشکلتر، جوان زودتر میتواند در این جهاد پیروز شود. نگذارید در اصلاح خودتان زمان جوانی به زمان پیری بیفتد. انسان تا قوای جوانیش هست، تاروح لطیف جوانی هست، تا ریشههای فساد در او کم است، میتواند خودش را اصلاح کند.» ] صحیفه نور – جلد 7، ص 211[
دین مبین اسلام که برنامه سعادت دنیا و آخرت انسانها را به همراه دارد، انسان را دارای فطرتی پاک و حقگرا (حنیف) و الهی (فطرت الله التی فطر الناس علیها) میداند و در جهت ترغیب انسان به پاک نگاهداشتن ضمیر و فطرت (با عنایت به اینکه دوران جوانی نقش اساسی در این امر دارد)، نگاه ویژهای به دوران جوانی دارد. بطور مثال عبادت اگرچه برای تمامی انسانها امری شایسته و مقبول حضرت حق است ولی برای جوانان (عبادت در جوانی) امری فوقالعاده محسوب میگردد. این نکته در فرمایشات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سایر معصومین علیهم السلام موج میزند که برای نمونه به مواردی اشاره میگردد:
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م -ح ( دوشنبه 89/6/22 :: ساعت 2:21 عصر )