استفاده از فرصت عید
تاریخ پخش: 26/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
سال 89 هم تمام. در آستانهی عید سال نود هستیم. خوب آخر سال روز 29 اسفند، روز ملی شدن نفت است و در خدمت برادران و خواهرانی هستیم که در این وزارت و سازمان زحمت میکشند. گفتم: چه سفارشی برای مردم ایران دارید؟ گفتند: صرفهجویی. گفتیم: بنزین گران شده، مردم مجبور هستند صرفهجویی کنند. گفتند: با اینکه گران شده باز هم اسراف میشود. این پیام آقایان.
بحثی که در نظر گرفتم، بحث فرصت است. یکسال رفت. لحظه به لحظه رفت و میرود. راجع به عمر و تلف کردن عمر و استفاده از فرصت، و از دست دادن فرصت، و سوء استفاده از فرصت، و تبدیل تهدیدها به فرصتها، اینها بحث امروز ما است.
بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع بحث: فرصت، اهمیت فرصت، استفاده از فرصت، سوء استفاده از فرصت، تبدیل تهدیدها به فرصت، اینها موضوعاتی است که به درد همه میخورد و بحث دائمی هم است. یعنی کوچک و بزرگ، طلبه و دانشجو، کارمند و بازاری و کشاورز...
آرایشگاهی آمد ریشهای امیرالمؤمنین را اصلاح کند، لبها تکان میخورد. گفت: یا علی لبت را نگه دار، من روی لب را قیچی کنم. فرمود: لبم را نگه دارم، یک لحظه یک سبحان الله از من قطع میشود. از این چه میفهمیم؟ صد هستهی خرما بار شتر بود. از حضرت امیر پرسیدند، چیست؟ نفرمود: صد هستهی خرما. فرمود: صد درخت خرما. یعنی چه؟ یعنی به هر هستهای که نگاه میکنیم باید نگاه یک درخت بکنیم.
خیلی فرصتها تلف میشود. ورزش چیز خوبی است. اما تماشای ورزش از دست دادن فرصت است. من هرچه فکر میکنم، فرق بین تماشای ورزش با تماشای پول چیست؟ آدم یک چهارپایه بگذارد صبح تا شب پولهای بانک را ببیند. گاهی هم که ببیند پول زیاد است، سوت بکشد. صبح تا شب هم این پول را ببینی یک ریالش را به شما نمیدهند. خودت بلندشو پول پیدا کن. تماشای پول چه اثری دارد. ورزش خیلی مهم است. ولی تماشای ورزش، حالا یکوقت انسان پایش در گچ است، حالا هیچ کاری ندارد، حوصله ندارد، خوب برای آدمهای کم حوصله، بیحوصله، بیمار، خسته، خوب تماشای ورزش هم عیبی ندارد. اما اینکه انسان همینطور سه ساعت، سه ساعت، دو ساعت دو ساعت، این خیلی از دست دادن فرصت است.
1- در اسلام، فارغ التحصیلی و بازنشستگی نداریم
آیات زیاد است، روایات زیاد است. مثلاً ما در اسلام بازنشستگی نداریم. اینکه شما را بازنشسته میکنند، به خاطر قرارداد است، مثل اینکه قرار میگذارند مثلاً میگویند: شما شب منزل ما بیا. یا شب من منزل شما میآیم. ما به حسب قرارداد تعهد میکنیم. باید به تعهد عمل کنیم. شما قول دادی. دولت میگوید: ماهی اینقدر از پولت برمیدارم، بعد از سی سال به عنوان بازنشستگی به تو میدهم. چون دولت در طول سال، پولمان را از حقوقمان کم کرده، حالا بعد از سی سال به ما میدهد، این قرارداد است. وگرنه در اسلام نه فارغ التحصیل داریم، فقط زن حامله فارغ میشود. تحصیل چیزی نیست که آدم از آن فارغ شود. در اسلام نه فارغ التحصیل داریم نه بازنشستگی.
قرآن یک کلمهی «فراغ» دارد، میگوید: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» (شرح/7) یک کار جدید، دست به یک کار جدید بزن. منتهی کار جدید هم جهتدار باشد. هدفمند باشد. الآن دولت این کمکها را برداشته هدفمند کرده است. خیلی خوب، کار خوبی است. اما اسلام میگوید: همهی کارهای شما باید هدفمند باشد. چرا بیهدف آب را به صورتت میریزی؟ آب که به صورتت میریزی قصد وضو کن. با یک نیت این آب را که مصرف میشود هدفمند کن. من که برای دخترم گوشواره میخرم، همین گوشواره را هدفمند کنم. بگویم: اگر نمازت را بیغلط خواندی. همین گوشواره هدفمند میشود. ما که میخواهیم عید دیدن برویم، بگوییم: اول برویم دیدن آن عمهای که فقیر است. آن دایی که وضعش کمرنگ است. از فقرا شروع کنیم. اول خانهی پولدارها نرویم. اول از فقرا شروع کنید. این هدفمند میشود.
یک جایزهای میخواهیم بدهیم. مثلاً میشود این جایزه را یک چیز مصرفی داد، میشود یک چیز تولیدی داد. روایت داریم پیغمبر ما وقتی جایزه میداد، درخت خرمای باردار میداد یا شتر حامله. امروز میخواهیم به خانم یک جایزه بدهیم، یک چرخ خیاطی یا یک چرخ ژاکت بافی، یک چیز تولیدی بدهیم. وگرنه میشود مثلاً یک جام داد، یک کاپ داد، روی طاقچه بگذارد.
2- هدفمند کردن همهی کارها برای خدا
این هدفمندی فقط برای یارانهها نیست. همهی کارهای ما باید هدفمند باشد، اینکه میگوید: فی سبیل الله، یعنی همهی کارهای شما، «وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ» (شرح/8) «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ»، «وَ إِلى رَبِّکَ» یعنی برای خدا. به ماگفتند: اگر گوسالهای در چین کشته میشود که گوشتش ایران بیاید، آن قصاب در چین مسلمان باشد و «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید. با اسم خدا گوساله را بکشد. چرا؟ یعنی آن گوشتی هم که بناست سلول بدن ما شود، آن گوشت باید رنگ خدا داشته باشد. اگر قصابی بسم الله نگفت، گوشتش خوردنی نیست، حرام است. از استرالیا یک بزی را میخواهند به ایران بیاورند ما بخوریم، آن بز باید قصابش با هدف، با بسم الله بکشد. اینها چه میخواهد بگوید؟
از این غذا به آن غذا، مثلاً تا حالا گوشت میخوردی میخواهی پنیر بخوری. یا به عکس. اگر نوع غذایت عوض شد، یک بسم الله دیگر بگو. میخواهی بنشینی، حتی میخواهی یک سطر بنویسی، حدیث داریم، حتی عروس و داماد اگر خواستند کنار هم بخوابند، با «بسم الله» کنار هم بخوابند. سوار مرکب میشویم با بسم الله سوار شویم. یعنی همهی کارهای شما رنگ الهی داشته باشد؟ «صِبْغَةَ اللَّه!» (بقره/138) یعنی رنگ الهی داشته باشد.
راجع به ایام فراغت خیلی آیه و حدیث داریم. پیغمبر فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ» (بحارالانوار/ج74/ص75) قدر پنج چیز را داشته باش، قبل از پنج چیز دیگر. 1- «شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ» قدر جوانیتان را داشته باشید. تعطیلات عید است. من سراغ دارم آدمی را که در تعطیلات عید یک کتاب نوشت. کتابش هم الآن چند صد هزار تا چاپ شده است. کتاب مفید که به چند زبان دنیا ترجمه شده است. فقط هم در ایام عید نوشت. یک مقدار خودمان را جمع و جور کنیم، اتلاف وقت. ببینید حضرت امام(ره) میفرماید: دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است. در تحریر است. در بحث اسراف میگوید: دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است. بعد میفرماید: اسراف گناه کبیره است. بعد میگوید: گناه کبیره انسان را فاسق میکند. این یعنی چه؟ یعنی وقتی بنده وضو میگیرم، زیاد برای وضو آب ریختم، چون آب زیاد ریختم اسراف کردم، حالا چه رسد به بنزین و نفت و چه رسد به کاغذ و کتاب و چه رسد به و الی آخر... دور ریختن نصف لیوان آب اسراف و اسراف گناه کبیره است. گناه کبیره سبب فسق، یعنی شما دیگر پشت سر من نمیتوانی نماز بخوانی. چون این شیخ در وضو زیاد آب میریزد. اسراف میکند، اسراف گناه کبیره است، شیخ از عدالت میافتد، خلاص!
گاهی یک کسی میخواهد رییس جمهور شود یا شورای شهر شود، خوب یک عکسش را اینجا بزن، برو مثلاً سی متر دیگر هم یک عکس دیگر بزن. یک کوچهی دیگر بزن. همینطور کنار هم مثل آجر.
گاهی یک کسی میآید اینجا از من عکس میگیرد. دوباره از این طرف میگیرد. میگویم: بابا این سوراخ گوش با این سوراخ گوش، که فرق ندارد. از این طرف میایستد تق، از این طرف میایستد تق! میگویم: بابا این گوش من با این گوش من چه فرقی کرد؟ فیلم مفت است، برای بیت المال است. من بارها این مثل را زدم، یکبار دیگر هم شب عید است این مثال را بزنم. ببینید خدا میتواند کن فیکون، خدا به یک لحظه میتواند همه چیزی را خلق کند. در عین حال خود خدا چقدر صرفهجویی کرده است. یک شکاف در صورت گذاشته است، چقدر از این شکاف کار میکشد. مکیدن سینهی مادر، گرفتن اکسیژن، پس دادن کربن، سخنرانی، بوسیدن، سوت کشیدن، فوت کردن، حالا اگر به این مهندسها میدادی، چه میکردند؟ یک لولهکشی میکردند برای خروج کربن. از اینطرف یک لوله فرو می کردند برای ورود اکسیژن. یک دکمه برای چشیدن، مکیدن، بوسیدن، کلهی ما را پر از دودکش و دکمه میکردند. از خدا یاد بگیرید، که خدا چه کرده است. یک انگشت شصت داده است، هشت تا وزارت خانه را در این انگشت شصت جاسازی کرده است. شما شصت را ببند، وزارت آموزش و پرورش تعطیل است. چرا؟ نمیتوانی قلم دست بگیری. وزارت کار، نمیتوانی پیچ گوشتی دست بگیری، بیل نمیتوانی دست بگیری، سوزن و نخ، وزارت بهداشت، نمیتوانی آمپول بزنی، از خدا یاد بگیریم. خدا که دستش باز است، صرفهجویی کرده است. صرفهجویی کنیم.
3- استفاده از فرصت جوانی
امام صادق فرمود: نوجوانها را دریابید، قبل از آنکه دیگران کلههای اینها را از حرف انحرافی پر کنند. یعنی نوجوانی یک فرصت است. دو نعمت است که قدر آن معلوم نیست. یکی سلامتی، یکی فراغت. سلامتی و فراغت! به هر حال تفریح و عید و دید و بازدید سر جایش، اما غافل نشویم. یک وقتی یک کسی تلویزیون خریده بود، برفکهایش را هم میدید. گفتیم: بابا چشمت خراب میشود، گفت: پولش را دادم. اسراف در غذا، اسراف در مهمانیها، اسراف در لباس، هرخانهای از ما، خانهی فقیرهایمان یک ساک لباس زیادی داریم، حالا اغنیا که کامیون کامیون لباس زیادی است. هرخانهای یک ساک لباس زیادی است، شما حساب کن چند میلیون ساک لباس زیادی هست؟ صرفهجویی و اسراف.
استفاده از فرصت، یوسف زندان رفت. دید افرادی منحرف هستند. فکر کرد که چگونه اینها را هدایت کند، دو تا از این زندانیها خواب دیدند، به یوسف گفتند: خواب ما را تعبیر کن. گفت: برایتان تعبیر میکنم اما بگویید ببینم این بتها چیست که میپرستید. یعنی آنجا استفاده کرد برای تبلیغ. برای تبلیغ استفاده کرد. گاهی وقتها کسی نزد من میآید میگوید: حاج آقا یک استخاره کن. من تا میروم استخاره کنم نگاه میخورد میبینم حلقهی طلا دستش است؟ میگویم: قبل از آنکه استخاره کنم. اگر به من عقیده داری و میخواهی من استخاره تو را بکنم، می دانی حلقهی طلا برای مرد حرام است؟ نماز هم باطل است، نماز هم نخوانی همیشه در حال حرام هستی. خوب فیروزه دست کن. میگوید: آخر نامزدی است. میگویم: خوب حالا اگر گفتی: نامزدی، حرام خدا حلال شد؟ آن مثل را میزنم که چند بار تا حالا گفتم. یک کسی جگر روی منقل گذاشت و شروع کرد باد زدن. گربهها جمع شدند. یک مرتبه به گربهها گفت: بلال بلال! فکر کرد اگر به جگر، بلال بگوید گربهها میروند. اینطور نیست که اگر شما گفتی: حلقهی نامزدی، حرام خدا حلال شود. یا مثلاً میگوید: خواهر و برادر هستیم. خواهر و برادر هستیم یعنی چه؟ نامحرمی!
صلهی رحم بروید، خوب بالاخره دختر عمه، دختر خاله، اصلاً بعضیها میروند عمه را ببینند به خاطر دخترش. بالاخره نامحرم، نامحرم است. نه حالا این ارتباط بین پسر و دختر یک ارتباط علمی است. خواهش میکنم سر خودت کلاه نگذار. ما که سرمان کلاه نمیرود. بچهها که با هم رابطه پیدا میکنند برای بازی است. تاجرها هم با هم رابطه پیدا میکنند برای ایجاد شرکت است. یک دختر و پسر جوان رابطهشان غیر از رابطهی جنسی چه میتواند باشد؟ رابطهی دختر و پسر یا همان لحظهی اول حرام است، یا اگر لحظهی اول هم رابطه پاک است، خطر به حرام افتادن هست. نمیگوییم: دختر و پسر سالم نیست. هستند! اما بستر مثل زمین یخبندان است، زمین یخبندان بستر برای لیز شدن است. البته ممکن است آدمهایی روی یخ راه بروند و نیافتند. اما اگر پیدایش کردی، سلام مرا هم به او برسان.
4- روز قیامت، روز حسرت
امام سجاد در صحیفه میفرماید: «و استفرغ ایامی فی ما خلفتنی له» خدایا این فرصتهایی که من دارم در یک فرصتی قرار دهم، که بتوانم روز قیامت جواب بدهم. حدیث داریم روز قیامت لحظههای عمر جلوی آدم نشان داده میشود، مثل نوار قلب هست که نشان میدهند. در بیمارستان قلب نوار قلب را نشان میدهند. میگوید: لحظهها میآید از جلوی چشم آدم میرود، آن لحظههایی که هدر رفته و فرصتهایی که از دست داده یک حسرتی میخورد. قرآن میگوید: یکی از اسمهای قیامت «یَوْمَ الْحَسْرَةِ» (مریم/39) یعنی میگوید: آخ! میتوانستم این کار را بکنم. چرا این کار را نکردم. چرا این کار را نکردیم؟ میروید میوه بخرید، ده کیلو میوه برای عید خریدید، سیزده کیلو بخرید. یک سه کیلو هم در خانهی فلانی بدهید. آن هم عید است. اصلاً پول بدهید خودش برود میوه بخرد. بالاخره اگر شما دید و بازدید دارید، فقرا هم دید و بازدید دارند. ماشین خوب این نیست که گازش بدهی برود. ماشین خوب یک ماشینی است که اگر ماشینی در راه مانده است، بوکسل کند. بگذارید با هم بخندیم. چرا به هم میخندیم؟ با هم شاد باشیم. اگر شما غذا میخوری، یک گرسنه نگاهت میکند، وجدان داشته باشیم که داریم، این غذا لذیذ نیست، هرچه هم غذا لذیذ باشد لذت ندارد. چون او گرسنهاش است.
5- بهرهگیری از فرصت و ثروت در راه خدا
استفاده از فرصت، خدایا طوری مرا قرار بده، آنوقت چیزهایی هم که رنگ خدا نیست، میپرد. به خاطر پز، به خاطر سلام، مثلاً روز قیامت به بنده میگویند: آقا، شما چه کردی؟ میگویم: در این ماه هزار تا سلام کردم. میگوید: خوب کدام برای خدا بود؟ این را سلام کردی مدیر کل بود. این هم معاون وزیر بود. این هم وزیر بود، این هم آیت الله بود. یک کارگر افغانی را سلام کردی؟ یک کارمند شهرداری که کوچهها را نظیف میکنند، یک سلام به این کردی؟ آقا من لباسهایم را به فقرا دادم. لباس خوبت را دادی، یا لباسهایی که تنگ شده است؟ آن لباسی که تنگ شده است و رنگش را نمیپسندی. قرآن میگوید: اگر میخواهید به خدا نزدیک شوید، « لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) آن چیزی که دوست داریم به دیگران بدهیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: اگر خودت فقیر بودی، این را به تو میدادند میگرفتی؟
یک حاجی مکه آمده بود. خیلی گرما خورده بود. حجش که تمام شد. گفت: خدایا ما که آمدیم. حالا خودت بودی میآمدی؟ از دست خدا عصبانی شده بود. میگفت: ما که آمدیم، حالا خودت بودی میآمدی. قرآن میگوید. اینکه میگویم از قرآن است. قرآن میگوید: چیزی که به فقیر کمک میکنی، اگر خودت فقیر بودی یک چنین لباس و خوراک به تو میدادند، میگرفتی؟ «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیه» (بقره/267) یعنی خودتان اخذ نمیکردید. خودتان نمیگرفتید. «إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا» مگر اینکه اغماض کنید، دیگر خیلی در فشار قرار بگیرید، مثلاً قحطی شود، غذای مانده را هم بخورید. اگر میخواهید در کارتان غصه نخورید، استفاده از فرصت این است که کارهایمان را برای خدا انجام دهیم. آخر بعضیها میگویند: برای خداست اصلاً حرف پول نزن. من معنای کار برای خدا را بگویم که اخلاص یعنی چه؟ معنای اخلاص این است.
6- نشانهی اخلاص در کارها
علامت اخلاص: 1- نه در دل و نه با زبان. در دل میگوید: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً» یعنی ما از شما جزا نمیخواهیم. یعنی در دل نیت پول نکردم. به زبان هم میگوید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً» (انعام/90) من با شما حرف پول نمیزنم. میگوید: برای پول نیامدم. به زبان هم نمیگویم پول بده. نمیگوید: نمیگیرم. اگر دادند بگیر. اگر دادند، بگیر. اما به قصد پول نیامدم، مثل خود شما. خود شما که اینجا آمدید از اکسیژن استفاده میکنید، اما نه برای اکسیژن آمدید. و نه با زبان گفتید ما در سالن میآییم به شرطی که اکسیژن باشد. اخلاص یعنی از دنیا استفاده کنید اما برای دنیا کار نکنید. آنوقت اگر برای خدا کار کنید، وقتی ما به کمبود بنزین تهدید میشویم، وقتی به انواع تهدید، تهدید میشویم. دانشمندان ما، کارمندان ما، مردم ما، همه کمک هم میکنند مشکل را حل کنند. نیت پول نکنید ولی خوب حقوق هم بگیرید. گرفتن حقوق ربطی به اخلاص ندارد. آدم هست حقوق می گیرد کارهایش هم خالص است. آدم هم هست حقوق نمیگیرد، کارش هم خالص نیست. چطور؟ بنده میآیم سخنرانی میکنم، پول هم نمیگیرم. چرا؟ برای اینکه بگویم: من را میبینید پول نمیگیرم. من را میبینید پول نمیگیرم. یعنی پول نمیگیرم که صد جا پز بدهم که من پول نمیگیرم. اینجا پول نگرفتن خدا نیست، پول نیست اما پز هست. ولی آدمهایی هستند میگویند: آقا این کار را خدا دوست دارد، من هم برای رضای خدا این کار را انجام میدهم. دادند، دادند چه بهتر. ندادند من کار به او ندارم.
ما عید خانهی فلانی نمیرویم، چرا؟ ایشان دیدن ما نیامد. در عروسی ما نیامد. خانهی نو خریدیم، نیامد. نمیدانم چه... ایام عید بروید دیدن کسانی که با شما قطع رابطه کردند، این هنر است. اگر کسی را نشناختی و سلامش کردی هنر است. «صِلْ مَنْ قَطَعَک» (فقیه/ج4/ص177) «صِلْ مَنْ قَطَعَک» حدیث است، یک آیه هم نوشتم. میگوید: «ادْفَعْ» یعنی دفع کن. «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» (مؤمنون/96) یعنی او با تو بدی کرد، تو بدیاش را به کار احسن دفع کن. «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ» (قصص/54) قران میفرماید: آدمهای خوب «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ» با کار حسنه و نیکو، «السَّیِّئَة» یعنی بدی، آدمهای خوب بدیها را با خوبی جواب میدهند. نمیگوید: دیدن من نیامد، من هم دیدن او نمیروم. چشمروشنی برای بچهی من، نوهی من نیاورد، من هم نمیبرم.
7- توجه به فقرا و فراموششدهها در عید
از عید استفاده کنید، عید یک فرصت است. تمام فامیلهایی که فراموش شدند، دیدن فامیلهای فراموش شده بروید. آنهایی که با شما قهر هستند. باید خودمان را بشکنیم. چه اشکالی دارد؟ عزت برای خداست. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعا» (یونس/65) نه شکست من است که من خواهر بزرگ، او باید دیدن من بیاید. بابا ول کن. بزرگ کیست، کوچک کیست؟ حدیث داریم «الْفَقْرُ وَ الْغِنَى بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» (بحارالانوار/ج69/ص5) اگر میخواهید بدانید چه کسی غنی و چه کسی فقیر است، بعد از قیامت معلوم میشود. در دنیا معلوم نمیشود چه کسی بزرگ است؟ این خانم بزرگ است، ممکن است خانم کوچک باشد. آن خانم کوچک است، ممکن است خانم بزرگ باشد. اول او باید دیدن من بیاید. او باید به من سلام کند. او باید... نه ایشان خانهی ما آمد یک ربع نشست، من هم خانهشان میروم یک ربع مینشینم. بعضی از خانوادهها خیلی محاسبات بدی میکنند. دقیقه به دقیقه، ساعت به ساعت، ما مسلمان هستیم. «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» آیهی قرآن است. «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ» آیهی قرآن است. «صِلْ مَنْ قَطَعَک» روایت است. میگوید: از این فرصت، حالا که عید دید و بازدیدها شروع میشود، از فقرا شروع کنیم. فرقی بین افراد نگذاریم. توجه به نسل نو داشته باشیم. در ایام عید خوب بالاخره لباس نو است، آرایش میکنند. در آرایشها مواظب محرم و نامحرم باشیم. عید، عید خوبی است. عید نوروز عید خوبی است. منتهی هم بستر عبادت است، هم بستر غیر عبادت.
8- نیّت خدایی حتی در خوردن و خوابیدن
پیغمبر فرمود: یا اباذر، «یَا أَبَا ذَرٍّ لِیَکُنْ لَکَ فِی کُلِّ شَیْءٍ نِیَّةٌ حَتَّى فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْل» (وسایل الشیعه/ج1/ص48) الله اکبر! ای اباذر، اگر آقای رییس جمهور میخواهد یارانهها را هدفمند کند، پیغمبر به ابیذر گفت: همهی کارها را... «حَتَّى فِی النَّوْمِ»، «النوم» یعنی چه؟ «اکل» یعنی در خوردن و خوابیدنت هم نیت داشته باش. چطور؟ شما سحری که میخوری، عبادت میکنی. چرا؟ برای اینکه میگویی: سحری میخورم، تا بتوانم روزه بگیرم. یعنی هدفت از سحری خوردن روزه گرفتن است. با اینکه چیزی میخوری، ولی همین چیز خوردن هم مستحب است. همین چیز خوردن مستحب است. اول ماه آمیزش جنسی مکروه است. جز شب اول ماه رمضان که میگویند: مکروه که نیست، مستحب هم هست. میگویند: چون خدا فردا میخواهد بگوید، دست درازی نکن. میگوید: پس شب از حلال تأمین شو که روز بتوانی نسبت به ناموس مردم خودت را کنترل کنی. آدم گاهی وقتها میگوید: من این غذا را بخورم، دو ساعت مطالعه میکنم. من این غذا را بخورم... یک خاطره دارم برایتان بگویم. یادم آمد که بد هم نیست.
در سفر حج مقداری مغز بادام و اینها را بدرقهی ما کردند، ما هم در مدینه کیسه را باز کردیم و تقسیم کردیم. بعد از مدینه مکه رفتیم. مکه شلوغ بود و داشتیم طواف میکردیم، دیگر از حال رفتم. به ذهنم آمد، که اگر یک چند تا مغز بادامها را نگه میداشتی، الآن میخوردی، یک لیوان هم آب میخوردی، یک طواف دیگر میکردی. همه را مدینه دادی، حالا اینجا تو را ضعف گرفته و هیچ چیز نیست. به ذهنم آمد که چرا همه را یکجا دادیم. طواف من تمام شد، داشتم بیرون میرفتم، یک کسی گفت: حاج آقا تشریف بیاورید. بفرما! فکر کردم مسأله دارد. گفت: ما دیدیم تو داری در طواف از حال میروی. گفتیم: طواف تمام شود، یک مقداری مغز بادام داریم، به این شیخ بدهیم بگوییم: مغز بادام بخور. دست کرد یک مشت مغز بادام و مغز پسته به ما داد، اصلاً چیزی نبود ولی شیرینیاش بود که آن چیزی که به دل من آمد، که چرا در راه خدا دادم، دیدم خدا همانجا پای کعبه جایش را پر کرد. غصه نخوریم.
من اگر به این سلام کنم کوچک میشوم. شما به این سلام کن خدا بزرگت میکند. خدا بزرگت میکند. من دیشب از یک خانمی شنیدم. خانم مورد اعتماد! که فلان خانم با اینکه پزشک است در خانه کارهای دستی میکند. حتی قالیچه میبافد، حتی ژاکت میبافد، هفتهای دو روز هم مطب میرود. بعضی دخترها همین که لیسانس گرفتند، انگار از دماغ فیل افتاده! من استکان بشویم؟! توبه کن. دیپلم هستم. خوب دیپلم مگر سواد است؟ دیپلم که سواد نیست. پنجاه تا، صد تا کتاب خواندی. دیگر امروز لیسانس و فوق لیسانس هم باری ندارد. لیسانس را بارها گفتم مثل دندان است. آدم که دندانش درآمد، حالا اول خوردنش است نه آخر خوردنش. آدمهایی که لیسانس و فوق لیسانس میگیرند اول مطالعهشان است نه آخر مطالعهشان. کسی که لیسانس گرفت، حالا راه به دنیای علم پیدا کرده است. حالا اولش است، این فکر میکند لیسانس گرفت، آخرش است. یک مقداری باید چیزهایی که در سرمان است کنار بگذاریم. گاهی وقتها مشکل ما، علتی هم که حرکت نمیکنیم، من باید رییس جمهور شوم. من باید شورای شهر شوم. من باید وکیل شوم.
اول انقلاب یک کسی خودش را کاندید کرد رأی نیاورد. الآن هم فرار کرده خارج است. برای اینکه رأی بیاورد، هی میگفت: ملت قهرمان ایران! تا رأیها را شمردند، دیدند رأی نیاورد. فرار کرد خارج رفت، گفت: این تودهی ناآگاه! دیدیم اِ... پیش از ظهر قهرمان بودند، من باید پست بیاورم. پیش از ظهر میگفت: ملت قهرمان، بعد از ظهر گفت: تودهی ناآگاه! بازی نکنیم. سلامها، دید و بازدیدها، روابط، همه... یک کسی پشت سر یک آقا نماز نمیخواند. گفتند: چرا؟ گفت: آقا من سلیقهی سیاسی آقا را قبول ندارم. مگر پیش نماز و پس نماز باید هم سلیقه باشند. مگر آزادی نیست؟ آقا در اسلام گفته: آزاد است. شما میتوانی پشت سر آقا نماز بخوانی، رکعت دوم بگو: آقا نمیخواهم رکعت دوم را اقتدا کنم. قصد فرادی کن، آزاد هستی. حتی در نماز آزادی است. هرکجای نماز خواستید قصد فرادی کنید، میتوانید. آقا نماز مغرب را مسجد میخوانی، نماز عشا را نمیخواهی بخوانی؛ بلند میشوی میروی. نماز مغرب را مسجد میخوانی، نمیخواهی سخنرانی را گوش دهی، بلند میشوی میروی. اصل آمدن آزادی است. نگفتند: حتماً فلان مسجد برو. این آقا را قبول نداری، یک مسجد برو که آقایش را قبول داری. آزادی باید حفظ شود. همینطور که تو آزاد هستی خوب آن آقا هم آزاد است. یک سلیقهای دارد، خوب حالا یا حق یا باطل! گناه کبیره که نکرده است. تازه گناه کبیره را لازم نیست از آقا بپرسید آقا سلام علیکم، ببخشید، ما پشت سر شما نماز میخوانیم در عمرت هیچوقت گناه کبیره نکردی؟ به تو چه! (خنده حضار) شما که گناه کبیره ندیدی، عادل است. لازم نیست از خودش بپرسی، ممکن است در بچگی در گوش یک نفر زده باشد.
ما یکوقتی پدر چهار شهید را به عنوان کشاورز نمونه معرفی کردیم. هم پدر چهار شهید و هم یک بیابانی را... وقتی در تلویزیون معرفی اش کردیم، یک تومار آمد فلان منطقه که ایشان چرا کشاورز نمونه است؟ چرا معرفیاش کردید؟ گفتیم: بابا پدر چهار شهید است. این بیابان کویر را برداشته... گفت: آقا ایشان بچه که بود یک چوب برداشت به سر من زد، هنوز هم جای بخیههایش هست. گفتم: آقاجان من که کشاورز نمونه را معرفی میکنم، نباید از اول عمرش این را، از هبوط آدم ایشان کاری نداشته، وَر نرویم. حدیث داریم اگر خواسته باشی وَر بروی، که آدم بیعیب پیدا کنی، بیرفیق میمانی. همانهایی که هستند. همانهایی که هست. حدیث داریم اینهایی که میخواهند دوست درجه یک بگیرند، بیدوست میمانند. اینهایی که ازدواجشان عقب میافتد برای این دختر خواستگار میآید، میگوید: حالا ببینیم یکی دیگر بیاید بلکه خوب، میگوید: این را هم ببینیم بلکه شاید سومی بهتر شد. بعد میبینی اِ... سن دختر بالا رفت دیگر خواستگار نیامد. پسر آمده نزد من گفته: آقای قرائتی میتوانی یک دختر برای من معرفی کنی که صد در صد خوب باشد؟ گفتم: خدا را باید از خدایی عزل کنیم. چون اگر دختر صد در صد خوب باشد، یعنی خدایا دنبال کارت برو! مثل دو دو تا، چهار تا. چه خدا باشد، چه خدا نباشد. بنا نیست، پس معنای توکل چیست؟ توکل این است که من تحقیقاتم را میکنم. منتهی خیلی چیزها را هم خبر ندارم. ممکن است امروز صد در صد خوب باشد، فردا چه؟ ما چه تضمینی داریم آنهایی که صد در صد خوب هستند، فردا چه شود. اجازه بده، آقای قرائتی که سی و دو سال است در تلویزیون است، یک تلفن میشود. الو! بفرمایید. از صدا و سیما برنامههای شما از سال نود قطع میشود. الو! بفرمایید. آقا این ماشین را، حفاظتی که به شما دادیم، تا 24 ساعت برگردان. بعد یک دفعه میبینی من ضد انقلاب شدم. در سرازیری هر بشکهای بیام و است. هر بشکهای تویوتا است. پژو است. من مجبورم وقتی گفتم: بی ام و اسم دو تا ماشین دیگر هم ببرم. وگرنه میگویند: کارخانه به قرائتی یک بیام و داده، که اسم بیام و را در تلویزین ببرد. تا گفتم: بیام و باید اسم دو تا سه تا ماشین دیگر هم قاطی کنم که گیر کردیم. خیلی سخت است.
یکی از دوستان میگفت: در جمهوری اسلامی آدم سه سال بیشتر نباید آبرو داشته باشد. چون یا خودش خراب میکند، یا خرابش میکنند. تو چطور ماندی؟ (خنده حضار) در جمهوری اسلامی سه سال کوپن آدم است. در این سه سال که رییس بودی یا خودت خراب میکنی، یا اطرافیانت خرابت میکنند، یا خرابت میکنند، حالا حسادت است، حسود است، ناشیگری است، خط سیاسی است.
استفاده از فرصت، عید فرصت خوبی است برای آشتی دادن، برای کمک کردن، برای احوالپرسی از ضعفها، گاهی در جلسههای فامیلی یک مشکلی را حل کنید. مثلاً همهی فامیل جمع شدیم، میگوییم: فلانی یک مشکل دارد، از دَم نفری ده هزار تومان بدهیم. از دَم نفری یک میلیون بدهیم. از دَم نفری دویست هزار تومان بدهیم. در جلسههای فامیلی در عید یک مشکلی را هم حل کنیم. بعد ثواب این مشکلی را که حل کردی، هدیه به حضرت مهدی کن. به پیغمبر، به اهل بیت، بعد بگو: یا رسول الله، این گره را باز کردم، ثواب این گره برای تو. بعد بگو: خدایا تو هم گرههای مرا باز کن. یک گره باز کنید. تخمه شکستن که کاری نیست. حالا گیرم عید 5 کیلو تخمه شکستی، دو کیلو پسته و یک کیلو هم مغز بادام، چه کردی؟ در این دید و بازدیدها یک گرهای را باز کنید. یک مشکلی را حل کنید. چهار نفر قهر را آشتی بدهید. یک دو تا جهازیه جور کنید. دو تا پسر را داماد کنید. چهار تا وام درست کنید. از این کارها بکنید، و الا تخمه شکستن این حداقل است، اقل اقل است و شما حیف هستید.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- عبارت «صبغة الله» در قرآن به چه معناست؟
1) همهی کارها برای خدا
2) جهاد در راه خدا
3) انفاق در راه خدا
2- اولین سفارش پیامبر به ابوذر دربارهی چه بود؟
1) زندگی، قبل از مرگ
2) جوانی، قبل از پیری
3) سلامتی، قبل از بیماری
3- آیهی 39 سورهی مریم به کدام نام قیامت اشاره دارد؟
1) روز حسرت
2) روز ذلّت
3) روز ندامت
4- بهترین راه استفاده از فرصت عمر چیست؟
1) تحصیل علم و مطالعه
2) خدمت به مردم و محرومان
3) انجام هر کاری برای خدا
5- آیه 54 سورهی قصص به چه امری سفارش میکند؟
1) گذشت از بدی دیگران
2) مقابله به مثل با بدی دیگران
3) نیکی کردن در برابر بدی دیگران
احسان به دیگران
تاریخ پخش: 12/12/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز بحث را در اواخر سال 89 میشنوند. ماه اسفند در آستانهی عید نوروز یک خانهتکانی میشود و ما هم باید یک خانهتکانی بکنیم. یعنی ببینیم اگر غبار غم بر چهره نشسته آن غبار را برطرف کنیم. برطرف کردن غبار غم مهمتر از برطرف کردن غبار از تلویزیون و پنکه و فرش است. غم است که ما میتوانیم برطرف کنیم. البته بعضی غمها را نمیتوانیم برطرف کنیم. یکی پیر است میخواهد جوان شود، خوب دست ما نیست. اما کمکهای مالی را میتوانیم بکنیم. هفتهی احسان اسمش را گذاشتند، کار خوبی است. من میخواهم امروز راجع به احسان یک بحثی بکنم. بحث خیلی بحث پرمایهای است. یعنی حدود سی، چهل تا آیهی قرآن است به هم جوش دادم و یک بحث خوبی درآمده است. برای همیشه خوب است. خوب است کمیتهی امداد این نوار را ضبط کند در مقرهایی که میخواهد از مردم کمک بگیرد این نوار صوتی را در چادرها و مقرها بگذارد. انگیزههای احسان یک بحث است. عرض کنم به حضور شما که بیست تا آیه است. شیوههای احسان ده تا آیه نوشتیم. بعد خصوصیاتش، حالا ببینیم چقدر میتوانیم. اول انگیزههای احسان، چگونه خدا ما را به احسان تحریک میکند. انگیزه میدهد.
موضوع: احسان به دیگران، انگیزهها، انگیزههای احسان:
1- اموال و امکانات از خداست
1- از تو نیست. از خداست. هرچه عربی میخوانم قرآن است. «مالِ اللَّه» (نور/33) مال برای خداست. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (مائده/88) خدا به تو داده است. بانک که میروید فوری پول به شما میدهد، چون مأمور بانک میداند که این پول برای خودش نیست. چون میداند پول برای او نیست، تا میگوییم: اینقدر میخواهیم میگوید: چشم! ما بدانیم برای ما نیست. تلویزیون برای من نیست. کتکهایش را بلال خورد. تبعیدش را ابوذر کشید. امام کاظم زندانش را رفت. زجرش را دیگران کشیدند. صدها هزار جوان ترکش و اسیر و شهید و مشکل پیدا کردند، تا این دوربین را از طرفدارهای شاه گرفتند و به طرفداران نظام دادند. باید بداند برای من نیست. از تو نیست آیهاش این است. «رَزَقَکُمُ اللَّهُ» یعنی باید خدا به تو بدهد.
2- وسیلهی امتحان است. مال وسیلهی امتحان است. حضرت سلیمان میگوید: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی» (نمل/40) این نعمتهایی که من دارم، فضل خداست. خدا میخواهد من را امتحان کند. «أَ أَشْکُر» آیا شکر میکنم یا شکر نمیکنم؟ بدانیم امتحان است. آدم اگر بفهمد امتحان است یک خرده... «لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ»، «لِیَبْلُوَنی» یعنی خدا میخواهد من را آزمایش کند.
3- جبران میشود. خدا جبران میکند. تو بده خدا جبران میکند. میگوید: «فَهُوَ یُخْلِفُه» (سبأ/39) «یُخلِفُه» یعنی خلیفه، خلیفه جانشین، میگوید: تو بده جایش را پر میکنم. مادر فکر نکند که اگر به بچهاش شیر نده، شیرش میماند. اگر شیرت را به بچهات دادی، جایش پر میشود.
آیتالله حائری در شیراز یک مثلی داشتند، مثل قشنگی است. میگفت: سینی میوه را که نزد شما میآورند، اگر برای خودت برداشتی، این را میبرد، رد میشود. به کس دیگری میدهد. اما اگر سینی میوه را اینجا آوردند، برای خودت برنداشتی به این دادی. تا مادامی که به این و آن بدهی، این را مقابل تو نگه میدارند. مال هم همینطور است. اگر به این و آن دادی، خدا این مال را مقابل تو نگه میدارد. اگر فقط برای خودت برداشتی، میگذرد. اینهایی که سقف میزنند، آجر را میگیرند، میچسبانند. اگر این آجر را رد کرد، یکی دیگر میگیرد. اما اگر آجر را در دستش نگه داشت، آن هم که پایین است، آجر را نگه میدارد. شیر را بدهیم جایش پر میشود. آجر را بچسبانیم یکی دیگر دستت میدهند. میوه را به اطرافیانت هم بده برای تو نگه میدارند. «فَهُوَ یُخْلِفُه»...
2- بازگشت نیکی به خود انسان
4- به خودت برمیگردد. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ...» بگویید، هرکس بلد است بگوید...«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسراء/7) من اگر خانهی شما آمدم خوب سخنرانی کردم، شما هم که بنا باشی خانهی مرا خوب میسازی. اگر من سَمبل کردم، شما هم که خانهی ما بنایی میآیی سمبل میکنی. همهی کارها سرهم بندی میشود. خوبیها به خودتان برمیگردد. یک لیوان آب دست مردم بدهی، یا به خودت آب میدهند، یا به نسلت آب میدهند. قرآن قول داده است. گفته: خیر برسان، خیر میبینی. در نماز هم همینطور است. اگر مشتری آمد، صدای «قد قامت الصلاة» هم آمد. هم میگوید: «قد قامت الصلاة» هم مشتری آمده است، اگر ترجیح دادی رفتی نماز اول وقتت را در مسجد خواندی، عصری دو تا مشتری بهتر میآید. اما اگر دهانت از این مشتری پر از آب شد، دل از این یک مشتری نکندی، عصری دو تا مشتری میآید در دکانت میایستد، لحظهی معامله میگوید: میدانی برویم یک دکان دیگر. معطل میکند و آخر هم از تو نمیخرد. حدیث داریم تا انسان در خانهی خدا و مسجد است، خدا هم برای او خیر مقدر میکند.
5- تو هم یک روزی نیاز پیدا میکنی. فکر نکن همیشه همینطور است. دنیا پایین و بالا دارد. امروز وضعت خوب است. از کجا معلوم سال دیگر چطور باشی. ده سال دیگر چطور باشی. اینها فکر میکنند که اگر خارج رفتند خوش هستند. خیلیها میگفتند: خوشا به حال زن شاه که زن شاه شد! به چه سرنوشتی مبتلا شد؟ آن زنهای ایران هم که داغ دیدند آن هم پسرش خودش را کشت، او هم داغ دید! اینطور نیست که اگر شما بلژیک و اتریش و کانادا و آمریکا بروی، از قهر خدا فرار کنی. زهر مار برای هرکجا مقدّر باشد، میرسد. خیر، خیر میآورد، شَر، شر میآورد.
3- احسان به دیگران، شکر نعمتهای الهی
6- خدا به تو احسان کرده است. می فرماید: به قارون میگفتند: «أَحْسِن» (قصص/77) به دیگران احسان کن. «کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْک» خدا به تو احسان کرده است. تو هم به دیگران احسان کن. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» قرآن بزرگترین آیهاش، بزرگترین آیات قرآن که یک صفحه و چهارده سطر است، آیهی چهارده سطری ما در قرآن نداریم. فقط یک آیه داریم. آن هم مربوط به حقوق است. در آن حقوق میگوید: «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُب» (بقره/282) اگر دو نفر معامله دارند، سواد ندارند، به یک نویسنده گفتند: این سند را برای ما تنظیم کن، بنویس، ناز نکن «کَما عَلَّمَهُ اللَّه»! «کَما عَلَّمَهُ اللَّه» یعنی خدا به تو سواد داده است. به شکرانهی این سواد حالا یک نامه برای ایشان بنویس. «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه» به شکرانهی این پول، پول بده. به شکرانهی این سواد، سواد بده. به شکرانهی اینکه شما یک پزشک از این روستا هستید، در سال پنج بار خودت در این روستا برو، یک اتاق بگیر، و بگو: من بچهی این روستا هستم. رفتم درس خواندم پزشک شدم. به شکرانهی اینکه آب و هوای این روستا را خوردم، سالی پنج روز در این روستا میآیم. هر آیتاللهی سالی ده روز، بیست روز وطن خودش برود. از شیراز است، شیراز برود. از اردبیل است، اردبیل برود. از تبریز است، تبریز برود. اگر سالی چند روز در شهر خودمان باشیم، در روستای خودمان باشیم همه به نوا میرسند. این هم یک معنای عدالت است. خیلی کار داریم تا عدالت شود.
این هدفمند شدن یارانهها، یک قدمی است. وگرنه ما باید همه چیزمان عدالت باشد. بعد از سی و دو سال چشممان را باز میکنیم ببینیم اِ... در درون خودمان عدالت نیست. یعنی یک پولی که در صدا و سیما میآورند خرج دین کنند، یک میلیارد ششصد میلیون، هفتصد میلیون با کم و زیادش برای صد هزار تا حاجی خرج برمیدارد. آنوقت نماز و امر به معروف و خمس و زکات ونمیدانم عفاف و همه دین را دویست میلیون میدهند، به حج ششصد میلیون میدهند. خوب ببینید ما در خودمان هم عدالت نیست. راستش را بخواهید. عادل کسی است که همه را با یک چشم ببیند. ما باید به سمت این برویم که همه چیز یک شکل باشد. به چه دلیل یکبار در یک خیابان پنج تا روضهخوانی است و یک روستا هیچ آخوندی نمیرود؟ من خودم عادل هستم؟ خودم خواسته باشم وجداناً خودم را محاکمه کنم نمرهی صفر به خودم میدهم. حالا مردم هرچه میخواهند بگویند، بگویند. «و کم من ثناء جمیل لست أهلا له نشرته» در دعای کمیل میگوید: خدایا یک خوبیها را در دهان مردم میاندازی، ولی تو که میدانی من اینطور نیستم.
4- احسان به دیگران، عامل گشایش در کارها
7- در کارت گشایش میشود. گره باز کن، گره باز میکنم. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى» (لیل/5) کسی که به مردم کمک کند، بینندهها بحث را در آستانهی عید نوروز نود گوش میدهید. خیلی خانهها لباس نو ندارند، آذوقه ندارند، پول ندارند، مشکل دارند، اتاقشان کثیف است نمیتوانند رنگ کنند. قرآن میگوید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى» اگر عطا کنی، احسان کنی. «وَ اتَّقى» تقوا هم داشته باشی. آخر بعضیها احسان میکنند تقوا ندارند. مثلاً پلو میدهد که در انتخابات رأی بیاورد. دانه میدهد که تخممرغش را بردارد. علف میدهد که شیرش را بدوشد. نه! «أَعْطى وَ اتَّقى» یعنی احسانش «فی سبیل الله» برای خدا باشد. رنگی نداشته باشد.
آمده نزد من در ستاد نماز و اصرار میکند یک مسجد میخواهیم بسازیم. میگویم: آقا اگر میخواهی یک مسجد بسازی، میگوید: میخواهم در جاده بسازم. فلان جاده ساعتی هفتصد تا ماشین میگذرد. مسجد کم دارد، یا ندارد. میگوید: نه من میخواهم در روستای خودمان بسازم که مردم روستایی بفهمند من این را ساختم. میگویم: آقا از من مشورت نکن. برو هرجا میخواهی بسازی، بساز. پس معلوم میشود برای خدا نمیخواهی بسازی. اگر مسجد برای مسافرها میسازی، این جاده مسافرش بیشتر است.
من سراغ دارم، الآن که میگویم میدانم کجا را میگویم.البته اسم نمیبرم. سراغ دارم جایی را که نود گوسفند جلوی هیأت با کم و زیادش میکشند. حدود صد و پنجاه متریاش یک هیأت است که یک گوسفند هم ندارد. افغانیهای شیعه آنجا جمع میشوند، یک دهه روضه میخوانند یک گوسفند هم ندارند. کارگر هستند. و صد و پنجاه متر آن طرفتر نود تا گوسفند میکشد. ما... اینکه امام زمان از مسجدالحرام شروع میکند، یعنی اول باید مسجد را درست کرد. یعنی باید از مکه شروع کرد. یعنی باید از حزباللهیها شروع کرد. امام زمان از مکه ظهور میکند یعنی چه؟ پیامش چیست؟ شاید پیامش این باشد که باید از اول از خودیها شروع کنیم.
میگوید: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» (لیل/10) کسی اگر احسان کند، تقوا هم داشته باشد، فی سبیلالله باشد، گرههایش را باز میکنیم. روانش میکنیم. بیمه میشود. در همین دنیا پاداش میدهد. «لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» (نحل/30) کسانی که کمک کنند در همین دنیا خیر میبینند نه آخرت! «فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَة» در همین دنیا، اینطور نیست که فقط قیامت باشد. خیلیها که خیر میبینند در همین دنیا خیر میبینند.
کسی یک یادداشتی داشت به من داد. پسندیدم! گفت: راضی نیستم از رویش بنویسی. راضی نیستم فتوکپیاش را برداری. راضی نیستم در تلویزیون بگویی. یک خرده مطالعه کردم دیدم چیزهای خوبی است، ولی حالا میگوید: راضی نیستم به او دادم. خودش و دفترش همه پودر شد. و آدم هم داریم که یادداشتهایش را در اختیار همه میگذارد، و همه از آن استفاده میکنند. یک چیزی به شما بگویم برای طلبهها و دانشجوها و اساتید دانشگاه و معلمین و شعرا و مداحها و اینهایی که کار فرهنگی میکنند، صدا و سیما و اصلاً اگر یک چیزی را من تولید کردم، دیگران پخش کردند این برای قیامت من میماند. حدیثی که من مطالعه کردم بگویم، معلوم نیست برای قیامت من هم باشد. چون یا برای پول است، البته من از تلویزیون هیچ پولی نمیگیرم. درسهایی از قرآن یک قران نگرفتم. ولی پست که گرفتم، بالاخره وقتی در تلویزیون هستم، مشهور میشوم. من را میشناسند. من یک مقامی کسب کردم. هرچه خودم بگویم، یا برای پول است، یا برای پست. معلوم نیست خدا در آن باشد. اما اگر یادداشت مرا شما برداشتی یک جایی گفتید، چون مردم که نمیدانند قرائتی چه کسی است. شما از یادداشت من استفاده کردی، مردم استفاده کردند، با امام صادق و حرفهای امام صادق آشنا شدند. با فرمایشات امام صادق آشنا شدند. آنجا دیگر مردم با اسلام آشنا میشوند، قرائتی هم مطرح نیست. آن برای قیامت میماند. هرکاری را که دیگران کردند ذخیرهی قیامت است. وگرنه حالا من بگویم، شبکهی یک تولید کرده برای شبکهی دو، شیراز تولید کرده به اصفهان بده. این شعر را من گفتم، مداح دیگری بخواند. آن جاهایی که خودمان مطرح هستیم، معلوم نیست قیامت باشد، شاید باشد شاید نباشد. پنجاه درصد است. اما اگر دیگری از ما استفاده کرد و اسم ما را نبرد، ولی مردم به خیر رسیدند، ولی مردم ما را نشناختند، آنجا که به خیر رسیدند و ما را نشناختند، آن را برای قیامتتان برایش حساب باز کنید. وگرنه من میتوانم یک سطل زباله به شهرداری بدهم، بنویسم بانی این سطل زباله محسن قرائتی بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! (خنده حضار) یک سطل زباله میگذارم هم خودم را مطرح میکنم و هم به همه فحش میدهم. اگر نفهمند چه کسی هستی برای قیامتت میماند. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
5- انفاق و صدقه، عامل دفع بلا
8- اگر احسان کردی بیمه میشوی، همین صدقه دفع بلا میکند. بهترین راه بیمه شدن کمک به فقرا است. ما را خانهی یک آقایی بردند. نمیدانم چه بگویم. اصلاً آدم زبانش بسته است. این بزرگوار گفت که چون شما به درد تبلیغ میخوری، بلند شو یک دعایی بخوانم و تو را بیمه کنم. بلند شو بایست یک چیزی بخوانم و تو را بیمه کنم. ما هم گفتیم: چشم! گفت: بلند شو بایست. یک مرتبه دستهایش را آورد روی سر من چنین کرد (با بیان حرکت) گفتم: آقا اصلاً من میخواهم سگ مرا بخورد. (خنده حضار) میخواهم سگ مرا بخورد و تو این رقمی مرا بیمه نکنی. اینها بازی است. این حقهبازیها چیست درآوردی؟ راه بیمه احسان به فقرا است. به فقرا کمک کن خدا بیمهات میکند. زکات بده کشاورزیات خوب میشود. نماز باران بخوان، باران میآید. صدقه بده، کمک به فقرا، یاد خدا، بیمه میشوی. آیتالکرسی، قرآن اینها بیمه میکند. خیلی از اینهایی که چیز میکنند این دکان است. گفتم: آقا من میخواهم سگ مرا بخورد، این رقمی... «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (بقره/256) قرآن میگوید: راه حق و باطل روشن است. نیازی به سوتکی و فوتکی نیست.
«مَا کَانَ الْمُؤْمِنُ فِی عَوْنِ أَخِیه» (کافی/ج2/ص200) حدیث داریم تا مادامی که انسان به فکر کمک به برادرش است میخواهد احسان کند، خدا هم با آنهاست. خوش عاقبت میشود. امام کاظم میفرماید: «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ قَضَاءُ حَوَائِجِ إِخْوَانِکُم وَ الْإِحْسَانُ إِلَیْهِمْ مَا قَدَرْتُم» (بحارالانوار/ج72/ص379) اگر میخواهید عاقبت بخیر شوید، آخر بعضیها میگویند: دعا کن خدا عاقبت ما را بخیر کند. میگویم: یک چک بده. شب عید است یک چک بده با آن عاقبتت بخیر میشود. پولهایش را نگه داشته میگوید: التماس دعا! به همه میگوید: التماس دعا، یک قران هم به کسی نمیدهد. آقا التماس دعا نگو پول بده.
یک پدر بزرگی داشت به قم میآمد. قدیم قم حالا هم سفال فروشی دارد، منتهی سفالهای سوتکی هم داشت. این سوتهایی هست که در زمین ورزش میزنند، فلزی است. آن زمان گلی بود. نوهها دورش جمع شدند گفتند: پدر بزرگ قم میروی یک سوتک هم برای من بیاور. همه گفتند: یک سوتک، یک سوتک، یک سوتک، یکی از این نوهها یک، یک قرانی کف دست پدر بزرگ گذاشت و گفت: آقاجان! یک سوتک هم برای من بیاور. گفت: سوتک تو صدا خواهد کرد. چون همراه با پول بود. اگر چک کشیدی و گفتی التماس دعا، دعایت مستجاب میشود. وگرنه به همه بگو: التماس دعا و یک قران به کسی نده. گاهی وقتها ما فکر میکنیم اگر همهی انگشتهای ما انگشتر باشد، خدا ما را حفظ میکند. این عقیق یمنی است، این فیروزه مشهد است. نمیدانم این چیست. همهی انگشتهایش پر از انگشتر است، فکر میکند این حفظش میکند. نه آقا یک انگشتر دست کن آن سه تا انگشتتر را به سه نفر دیگر بده خدا حفظت میکند. تو همهی انگشتهایت را پر از انگشتر کردی، میخواهی اینها تو را حفظ کند. باید یک کمکی هم بکنی. «إِنَّ خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ» اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، احسان کنید. شب عید است. هرکسی تکان بخورد. همه تکان بخوریم خوب میشود.
یکوقتی در دانشگاه، دانشجوها آمدند گفتند: آب سرد است. ما دیدیم به مسئولین بگوییم، خواهند گفت: بنویس. او میگوید: به روابط عمومی بگو. او میگوید: به ذیحسابی بگو. او میگوید: به جمعبندی. او میگوید: به برنامهریزی. کارهای اداری جان آدم درمیآید. گفتیم: بچهها همه دست در کیسه کنید. از یک ریال تا ده هزار تومان. هرکس هرچه دارد بدهد، سریع در فاصلهی دو دقیقه نمیدانم شد یا نشد، دانشجوها پانصد هزار تومان دادند. دختر و پسر! پول چند تا آب گرمکن. بعد هم گفتم: یا این را وصل کنید، یا از دانشکدهی مهندسی یک مینیبوس دانشجوها میآیند خودشان هم وصل میکنند. این دانشجوها مهندسی نیستند پول میدهند، آنها هم وصل میکنند. اگر بسیح شویم در کشور ما فقر نیست. امام فرمود: اگر مردم زکات بدهند فقیری روی کرهی زمین باقی نمیماند. امیرالمؤمنین فرمود: هرجا شکم گرسنهای است، بغل او یک کسی دو پرس خورده است، با پپسی و کوکا میخواهد هضمش کند. ما خیلی میخوریم. به چاقها که میگوییم: یک خرده خودت را لاغر کن، میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ یعنی او هم که میخواهد لاغر شود، میخواهد بخورد. (خنده حضار) میگوید: چه بخورم که لاغر شوم؟ لاغریاش هم از نوع خوردن میخواهد. اگر میخواهید خوش عاقبت شوید، به فقرا کمک کنید. خدا دوستتان دارد. قرآن میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» (بقره/195) کسی اهل احسان باشد، محسن یعنی نیکوکار! اگر کسی اهل احسان باشد، خدا او را دوست دارد.
9- در قیامت امنیت دارد. قرآن میفرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» (نمل/89) اگر کسی در دنیا به دیگران کمک کند، در قیامت از ناراحتیها در امان است. خدا ده برابر پاداش میدهد. قرآن میگوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) هرکس کار خیر بکند، ده برابر ثواب میبرد.
6- احسان به دیگران، مایهی آمرزش گناهان
10- از گناهها پاک میشود. قرآن میگوید: «أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» (مائده/12) اگر با وام به کسی کمک کردی، مشکلش را حل کردی، «لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم» گناهانت را میبخشم. پس ببینید بیمه میشوی، گناهانت را میبخشد. محبوب خدا میشوی. روحت روان میشود. «فَسَنُیَسِّرُه» (لیل/7) یعنی روانت میکند. یعنی هرکاری برایت، هیچ کاری دیگر برایت مشکل نیست. میگویی: این چیزی نیست. خوش عاقبت میشوی، اینها همه انگیزههای احسان است.
11- از گردنهها عبور میکنی. قرآن آیه دارد میگوید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ،وَ مَا أَدْرَئکَ مَا الْعَقَبَةُ،فَکُّ رَقَبَةٍ،أَوْ إِطْعَامٌ فىِ یَوْمٍ ذِى مَسْغَبَة،یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ،أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَترَْبَةٍ» (بلد/11-16) الله اکبر! میگوید: از گردنهها نمیخواهی بالا بروی. خیلیها که میخواهند کوهنوردی کنند فکر میکنند اگر از کوههای سخت بالا بروند، مقام بالاتری دارند. همینطور هم هست. میگوید: اگر میخواهید روی قلهی کوههای سخت بروید، از گردنهها عبور کنید، «فَکُّ رَقَبَةٍ» یک اسیر را آزاد کن. شب عید است، یکی از اینهایی که بدهکار هستند را آزاد کن و خدا جبران میکند.
بعضی وقتها خودت هم کمک نکن، بگو: آقا من این را میدهم شما هم کمک کنید. ممکن است پول شما خیلی نباشد. بنده به لطف خدا کتاب تفسیر نور، کتاب سال جمهوری اسلامی شد. رییس جمهور وقت پنجاه سکه به ما داد. چند روز به عید نوروز بود. ما یک خرده قرض داشتیم به یکی کسی دادیم. یک چند تا سکه را هم به رییس زندان زنگ زدیم، که آقا یکی از این زندانیهایی که به خاطر یک مبلغ کمی گرفتار است این سکهها را بگیر و آزادش کن. بعد گفتم: هنر نیست یک قاشق ماست در دهان کسی بگذاری. یک شیر پیدا کن، این قاشق ماست را به شیرها بده، آن شیرها هم همه... بگویید... ماست شود. یک چند تا پولدار را به آنها تلفن کردیم گفتیم: آقا یک چند تا سکه رییس جمهور به ما داده. اینها را به شما میدهیم. شما پولدار هستید، من طلبه هستم. ولی شما هم بیایید کمک کنید، خلاصه تلفن و ملاقات با این و آن، و آنها هم وقتی دیدند ما چند تا سکه گذاشتیم یک ده تا سکه ما گذاشتیم. آنوقت آنها هم چند برابر دادند. شب عید نوروز 473 نفر از زندان آزاد شدند. یک لوتیگری بکنید. بگو: آقا من ده میلیون میدهم. از دم نفری دو میلیون بدهید. پنج میلیون من میدهم. از دم نفری صد هزار تومان بدهید. آقا هزار تومان من میدهم، شما هم نفری هزار تومان بدهید. این نخهای ریز اگر به هم تاب بخورد، طناب میشود. خیلی کار میشود کرد. اصلاً در کشور ما کاری نیست که نشود انجام داد. کار نشد ندارد. این را از قدیم گفتند. همه کاری میتوانیم. بیایید شب عیدی، لااقل آنهایی که مجرم نیستند. حالا یک کسی چاقوکش است، تروریست است.آنها خوب، ولی افرادی هستند حالا رفته پایش را روی ترمز بگذارد روی گاز گذاشته است. خوابش برده است. دکانش سوخته است. یک مرض قلبی، بدنی پیدا کرده است، چند میلیون خرج عمل جراحی شده است. آدمی هم که پول ندارد میتواند کار بکند. شب عید دو روز همهی دکترهای ایران مجانی بیمار ببینند. لازم هم نیست پول نقد بدهد. یک کسی به یک بازاری گفت: صد هزار تومان بده با شش ماه مدت! بازاری یک خرده فکر کرد و گفت: پول ندارم مدت هرچه بخواهی میدهم. (خنده حضار) آدمهایی هم که میمیرند، پول میدهند برایش نماز استیجاری. میگویند:آقا این پول را بگیر یک سال نماز قضا بخوان. یا یکسال روزه قرضی بگیر. یک نفر میگفت: والله دیگر من حال نماز قضایی و روزه قضایی، حال نماز و روزه استیجاری ندارم دیگر پیر شدم. اما خواب استیجاری اگر کسی دارد به من بده. پول بده من برایش میخوابم. حالا ممکن است یک دکتر بگوید: آقا من فعلاً پول ندارم. ولی میتوانید در آستانهی عید نوروز دو ساعت هرچه مریض آمد پول نگیرید. به خصوص اگر اینها رنگ مذهبی داشته باشد که برای روز قیامت شما هم میماند. رنگ مذهبی هم نداشته باشد کمک به مردم برای روز قیامت میماند. انشاءالله!
7- بیتوجهی به محرومان، عامل دوزخی شدن
12- اگر بیتوجهی کنیم، جهنم میرویم. قرآن میگوید: اهل بهشت از اهل جهنم میپرسند: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ» (مدثر/42) چطور جهنمی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل! «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (مدثر/43) ما پای بند به نماز نبودیم. دو ساعت با هرکس و ناکسی حرف میزدیم، پنج دقیقه حال نماز خواندن را نداشتیم. چه گناهی کردیم که حرف زدن با مخلوق برای ما روان است، حرف زدن با خالق برای ما سنگین است. چه گناهی کردیم؟ حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند در مقابل گناهانش این است که از نماز لذت نمیبرد. این بزرگترین سیلی است. بزرگترین سیلی مرد به زنش چیست؟ این است که زنش احساس کند این مرد او را نمیخواهد. دوستش ندارد. نمیخواهد با او حرف بزند. یا به عکس! مرد میگوید: زن من من را نمیخواهد. نمیخواهد با من حرف بزند. خیلی تلخ است. در قرآن «وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ» (بقره/174) داریم. اینهایی که میگویم حدیث است. حدیث داریم اولین سیلی که خدا به انسان میزند این است که مزهی عبادت را از او میگیرد. چرا حال نداریم؟ دو ساعت حرف زدی. خوب پنج دقیقه هم با خدا حرف بزن. اصلاً مگر خدا را دوست نداری؟ اگر خدا را دوست داری چرا با او حرف نمیزنی؟ خدا دوست داشتنی است. دیدید دو سه روز هوای تهران چه شد، داشتیم خفه میشدیم؟ دیدید اگر برف نیاید، این برفهایی که میآید، اینها هندوانهها و خربزههای تابستان ما است. کوهها مأمور هستند این برفها را نگه دارند.
بسیار خوب باقیاش بماند ولی شیوههای احسان:
8- احسان به دیگران در شکلها و شیوههای گوناگون
1- سریع احسان کنید. قرض الحسنه یکی این است که سریع، «فَاسْتَبِقُوا» (بقره/148) «یُسارِعُون» (آلعمران/114) در هر شرایطی کمک کنیم. «فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آلعمران/134) اینطور نیست که حالا خودمان هم گرفتار هستیم. اتفاقاً اگر گرفتاری باز هم کمک کن، ممکن است به خاطر همین کمک گرفتاری خودت هم حل شود. کسی آمد گفت: آقا من برای ازدواج بچهام به هر دری میزنم نمیشود. چند سال است دنبال مورد میگردم. چه کنم؟ گفتم: نذر کن که اگر موردی حل شد، یک دختر را جهازیه بدهی، یک پسری را داماد کنی حالا یا کلاً یا بعضاً. یا کمکش کنی یا مطلقا همهی خرجش را بدهی، یا مقداری خرجش را بدهی. گره را باز کن، گرهات باز میشود. گره را باز کن، گره باز میشود. سریع باشد. حتی اگر فقیر هم هستید باشد.
خدا در قرآن تعریف میکند، میگوید: حضرت موسی تحت تعقیب فرعون بود. وارد منطقهی مدین شد، دید دو خانم کنار ایستادند. گفت: چرا کنار هستید؟ گفتند: ما میخواهیم بزغالههایمان را آب بدهیم، لب چاه مرد است. تنهی ما به تنهی مردها میخورد. گفت: بده من بزغالهها را آب بدهم. خدا تعریف میکند. میگوید: ببین موسی کمک به خلق کرد. احسان کرد ولو در حال فرار! ولو غریب! ولو گرسنه!ولو دست تنها! بدون پیش شرط! بدون اینکه نگاه به دخترها کند و عاشق شود. بدون اینکه وامدار باشد. یعنی در هر شرایطی باید کمک کنیم. حتی در حال نماز، حضرت امیر در نماز انگشترش را داد. نگفت: بنشین نمازم تمام شود. حتی در حال طواف! امام طواف میکرد، یک نفر هم از بیرون طواف میکرد چنین میکرد. امام فرمود: به تو نیست؟ گفت: چرا. گفت: خوب برو ببین چه کار دارد؟ گفت: آقا در حال طواف هستم، گفت: طواف را ول کن. طوافت را بشکن و برو ببین مردم چه مشکلی دارند. حتی در حال اعتکاف، امام صادق فرمود: مردی به امام حسن مراجعه کرد، مشکلی داشت. امام اعتکاف خودش را به هم زد، دنبال او رفت. اعتکاف یعنی سه روز از مسجد بیرون نیا. دو روز و نصفی مانده، نصف دیگر از آن مانده است. اما کسی کاری دارد میگوید: بیا، طوافت را، اعتکاف را بشکن. اعتکاف را بشکن. دیگر چه چیزی را گفتیم بشکن؟طواف را بشکن. نماز را در حال رکوع انگشترت را بده. یعنی در اهمیت کمک به احسان به فقرا اینقدر مهم است.
حالا لازم نیست کمک مالی هم باشد. فرصت بده. آقا بدهکار است. «فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَة» (بقره/280) بگو: آقا من نمیتوانم پول به شما ببخشم. اما مثلاً دو ماه را سه ماه میکنم. یک ماه دیگر به شما مهلت میدهم. چیزی هم که دوست دارید بدهید. نه آن لباسهایی را که تنگ است و رنگش را نمیپسندی. از مد افتاده است. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) هرچه دوست داری بده. هرچه دوست داری بده. یا مثلاً که «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه» (انسان/8) یک چیزی را بدهید که دوست دارید داشته باشید. نه چیزی را که دوست ندارید.
گاهی هم با زبان میشود کمک مردم کرد. شما با زبانت دلالی کنی. «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً» (نساء/85) «شَفاعَةً حَسَنَةً» یعنی دلالی خیر بکنی. آدم با زبانش گاهی میتواند کمک کسی کند. به محتاج واقعی هم بدهیم. فقیر واقعی نه فقیر نما. بعضیها هستند شکمشان سیر است روی حرص فقیری میکنند. نه! «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ» (بقره/273) یعنی واقعاً فقیر است، فقیر واقعی است. به فقیر واقعی سریع، بدون منت، بدون اذیت، از مالی که دوست داریم. شب عید است، هرکس هرچه میتواند کمک کند. کسی هم نگوید: نمیتوانم کمک کنم. ببین اگر به من بگویند: چقدر میدوی؟ میگویم: من از الآن دیگر هیچی! خیلی چانه بزنی، میگویم: حالا شاید صد متر دویدم. اما یک گرگ دنبالم کند، سی کیلومتر میدوم. ببینید کسی نگوید: نمیتوانم! هیچکس نیست که نتواند. همه میتوانیم. همه میتوانیم! همه میتوانیم.
اگر مثلاً فرض کنید که این یک جوانی است، دختری است، پسری است، هیچ کاری ندارد. هیچ پولی ندارد بدهد. خوب این پیرمرد و پیرزن دارند خانهشان را میشویند. بگو: آقا شیلنگ را به من بده من کمکت کنم. شما نمیتوانید در خانه شویی کمک کنی؟ برف آمده، آقا شما پیرزنی، پیرمردی، اجازه بده من برف پشت بام را پایین بریزم. من میروم نان بگیرم، یک نان هم برای تو میگیرم. آقا طبقهی چهارم هستیم، طبقهی سومی، کیسهی زباله رامیآوریم که کارمندهای شهرداری ببرند. در راه پلهها میبینی به طبقهی دوم رسیدیم. خوب تو که داری نایلون خودت را میبری، نایلون همسایهات را هم ببر. مگر نوکرش هستم؟ چشمش کور شود خودش بیاورد. بابا تو که داری پایین میروی، این کیسهی زباله را هم میبری، آن را هم ببر. تو که داری میروی، خوب پوست خیار را کنار بزن. مگر من کارمند شهرداری هستم؟ اِ...
من خودم اینجا، در همین تهران یکبار شهردار شدم. داشتم میرفتم دیدم این کلهپاچهای تمام استخوانها و سیراب شیردانهایی که نخورده بود را در جوی ریخت. ترمز زدم گفتم: چرا شما اینجا ریختی؟ گفت: مگر شما شهردار هستی؟ گفتم: بله شهردار هستم. چرا ریختی؟ همهی ما شهردار هستیم. اگر دیدیم یکجایی آب پنیر شور را پای درخت میریزند، درخت خشک میشود، باید نعره بکشیم. منکر است. نهی از منکر که فقط فکل نیست. این هم که درخت خیابان را میخشکاند این هم منکر انجام میدهد. البته فکل هم منکر است. حالا دخترهای فکلی نگویند: قرائتی گفت طوری نیست. نه آن هم گناه است. یک دانه مو هم نباید بیرون باشد. حکم شرعیاش این است. اما فقط آن نیست. ما خیلیوقتها مذهبی هستیم قیافهی ما هم مذهبی است، حزباللهی است ولی راحت آب پنیر شور را پای درخت میریزیم خشک میشود. راحت خیار میخوریم پوستش را میاندازیم هرکس افتاد، به درک! گاهی هم به خیال ثواب میرویم در حمام سدر میزنیم، یکی افتاد به درک که افتاد! غسل جمعه میکنیم و حال آنکه مردم غسل واجب دارد هی میگوید: آقا آفتاب زد، میگویم: صبر کن ببینم! این آقا دارد مستحب انجام میدهد، او واجبش را هی پا به زمین میزند. ما باید یک بازنگری بکنیم. باید خاک باغچه را عوض کنیم. یعنی درست و حسابی یک مسلمان واقعی شویم. فعلاً نه شرقی هستیم، نه غربی هستیم، ولی مسلمان درست و واقعی هم کار دارد تا شویم. آن مسلمانی که در قرآن گفته است.
خدایا به ما توفیق بده درست اسلام را بشناسیم. همه اسلام را بشناسیم. به همه اسلام عمل کنیم. مزهی اسلام را بچشیم و به دیگران بچشانیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- قرآن در آیهی 40 سورهی نمل، به کدام جنبهی ثروت و مال، اشاره میکند؟
1) نعمت خدا بودن
2) وسیلهی آزمایش الهی
3) مایهی قهر و عذاب
2- بر اساس قرآن، آثار کار نیک به چه کسی باز میگردد؟
1) خود انسان
2) پدران و نیاکان
3) محیط و جامعه
3- آیه 10 سورهی لیل به کدام اثر احسان به دیگران اشاره دارد؟
1) آمرزش گناهان
2) گشایش در کارها
3) آسایش و آرامش
4- بهترین راه بیمه شدن در برابر حوادث و بلایا چیست؟
1) دعا و مناجات
2) نیکی به والدین
3) کمک به فقرا
5- قرآن در انجام کار خیر، بر چه امری تأکید میورزد؟
1) سرعت و سبقت
2) انفاق از دوستداشتنیها
3) هر دو مورد
سیمای جاهلیت در قرآن
تاریخ پخش: 28/11/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون بحث در هفتهی وحدت که مربوط به میلاد پیغمبر اسلام است پخش میشود، یک نگاهی بکنیم به اینکه پیغمبر ما چه کرده است. سیمای جاهلیت در قرآن و نهجالبلاغه.
اول اینکه پیغمبر مردم را از جهل به علم، از تفرقه به وحدت، از توّحش به تمدّن، از بت به خداپرستی، از قتل به برادری، دعوت کرد.
1- وحدت و برادری در پرتو اسلام
قرآن میفرماید: «کُنْتُمْ أَعْداء» شما تشنهی خون همدیگر بودید. «کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّار» (آلعمران/103) لب گودی و درهی آتش بودید، «فَأَنْقَذَکُمْ» شما را نجات داد. «کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُم» (آلعمران/103) قلبهایتان را به هم نزدیک کرد، «فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» (آلعمران/103) وحدت عامل اخوت است. نعمت اتحاد بزرگترین نعمتهای الهی است. تفرقه پرتگاه و گودال آتش است. دو تا قبیله بودند، اوس و خزرج! 120 سال اینها با هم دعوا داشتند. خداوند اینها را به هم جوش داد. از تفرقه به وحدت! دیگر چه کرد؟
ارث در جاهلیت! زنها و یتیمها را از ارث محروم میدانستند. یعنی اگر کسی میمرد به زن ارث نمیدادند. به یتیم ارث نمیدادند. خودشان چپاول میکردند. قرآن میفرماید: «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا» (فجر/19) ارث را میبلعیدید، همه را یکجا جمع میکردید و قورت میدادید، بدون اینکه ببینید حق چه کسی چقدر است؟ شما نگاه کنید، چپاول حق زن، چپاول حق یتیم، رسید به جایی که شاگرد مکتب اسلام حضرت امام به قول یکی از علمای ایران، میگفت: آمد در سالن نماز بخواند، دید پشت در کفش است، گفت: بگویید: فرادی بخوانند. گفتیم: چرا؟ گفت: منتظر جماعت هستند، من خواسته باشم، بیایم باید پایم را روی کفش مردم بگذارم. و من پایم را روی کفش مردم نمیگذارم. گفتند: آقا کفشها را کنار میزنیم. بفرمایید! فرمود: کفشها را کنار بزنید که من بیایم جماعت بخوانم، وقتی برمیگردند باید دنبال لنگه کفششان بگردند. وقت مردم تلف میشود. بگویید: فرادی بخوانند. یعنی از نماز جماعت میگذرد، برای اینکه حق کسی ضایع نشود.
حتی صدای بلندگوی مسجد قرآن میگوید: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَة» (اعراف/55) دعا میکنید، یواش دعا کنید، بعد میفرماید که: «وَ لا تَعْتَدُوا» یعنی در دعا کردن تن صدایتان را بلند نکنید. من میخواهم مناجات کنم. مناجات کن! چرا پشت بلندگو؟ فقط در اذان ما اجازه داریم صدایمان بلند شود. ولو همسایهها هم بیدار شدند طوری نیست. اذان، آن هم آدم خوش صدا. قبل از اذان به اسم مناجات، به اسم قرآن، به اسم هیئت، عزاداری، با هیچ اسمی نمیشود مردم را از خواب بیدار کرد.
2- ارث زنان در دوران جاهلیت
به زنها ارث نمیدادند. به یتیمها ارث نمیدادند، «کلاََّ بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ،وَ لَا تحََضُّونَ عَلىَ طَعَامِ الْمِسْکِینِ،وَ تَأْکُلُونَ الترَُّاثَ أَکْلًا لَّمًّا» (فجر/17-19) خوب «أَکْلًا لَّمًّا»، «لمًّا» یعنی ضمیمه کردن چیزی به چیزی. یعنی همه را با هم قورت میدادند. یعنی حق و ناحق را با هم میخوردند. یعنی در درآمدهای خود باید دقت کنیم. هر نانی خوردنی نیست. هر پولی تصرف کردنی نیست.
قرآن یک آیه دارد میگوید: اگر افراد مشرک آمدند برای مسجد پول بدهند، پول آنها را قبول نکن. گاهی وقتها براساس دروغ ما یک کار خیر میکنیم. مثلاً یک قانونی است که اگر منطقهای، روستایی، شهری زکات داد. دولت هم برای تشویق همان مقداری که مردم زکات دادند، همان مقدار رویش بگذارد خرج همان روستا کنند. بعضی از این قانون سوء استفاده کردند. دروغ گفتند. یعنی چه؟ مثلاً میخواستند یک حسینیه بسازند، گفتند: آقا این بیست میلیون زکات است. دولت هم گفت: پس بیست میلیون هم من رویش میگذارم. چهل میلیون شد. چهل میلیون را حسینیه ساختند و حال آنکه اصلاً در آن منطقه زکات وجود ندارد، یعنی نه گندمی بود، نه جویی بود، نه خرمایی، نه شتری، نه گوسفندی، نه گاوی! منطقه منطقهی زکاتی نبود. به دروغ گفت: زکات که بیست میلیون از دولت بگیرد، یعنی حسینیه براساس دروغ! مسجد براساس دروغ! راه و جاده و کتابخانه براساس دروغ! البته من نمیگویم، همه. اما یکی هم نباید باشد. «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى» (توبه/108) آن مسجدی که پایههایش براساس تقوا است «أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ» (توبه/108) حق داری در آن نماز بخوانی. ممکن است کسی بگوید: من میخواهم با این پول کار خیر بکنم، این پول قابل نیست. نباید بگیریم.
پس سیمای پس از جاهلیت را بنویسم.
1- حل اختلافات 120 سالهی قبایل
2- محروم نکردن زنان و یتیمان از ارث
3- افرادی خود زن را به ارث میبردند. مثلاً زن هم مثل قالیچه میماند. مثل پول میماند. یکی از خرافات زمان جاهلیت بود. الآن هم خرافه زیاد است. در روشنفکرها خرافه است. در هیئتها، در روستاها، در شهرها، در دانشگاهها، در حوزهها، در مسجدها، هنوز هم... هرچیزی که در متن قرآن و روایات معتبر نباشد، و هرچیزی که فتوای مراجع پای آن نباشد خرافه است.
3- دوری از سلیقههای فردی در امور دینی
ما نمیتوانیم دینمان را سلیقهای انجام دهیم. حالا من خوشم آمده اینطور کنم. همان که گفتند. اگر گفتند: این را یکبار بگو، مثلاً در دعای کمیل میگوید: «ظَلَمتُ نَفسی» شما هی بگو: «ظَلَمتُ نَفسی»، «ظَلَمتُ نَفسی»، «ظَلَمتُ نَفسی»، تو میخواهی خودت بگویی، بگو. ده بار بگو. اما اگر دعا میخوانی، دعا یکبار بیشتر نگفت. اگر بنا بود بیشتر بگوید، خوب خودش میگفت.گاهی ده بار به ما گفتند بگویید: «یا رب، یا رب، یا رب» خودش گفته: ده بار بگو. چشم! اگر گفتند: سی و چهار متری گنج است، شما بگو: حالا چرا سی و چهار متر؟ یک مرتبه بگو: سی و پنج متر! خوب بکنی به گنج نمیرسی. در طب آمپول را اگر در رگ بزنی، مفید است. حالا یک میلیمتر آن طرف رگ بزنی، شفا که نمیدهد دردش را هم بیشتر میکند. دستور را باید همانطور که گفتند عمل کنیم. میگوید: این قرص را بعد از غذا بخور. قبل از غذا بخوری اثر بد دارد. این قرص را بین دو غذایت بخور. فاصلهی این قرص با قرص بعدی باید چهار ساعت باشد. پنج ساعت باشد اثرش را از دست میدهد. سه ساعت هم باشد از دست میدهد. این هستی فرمول دارد. هم طبیعتش فرمول دارد. هم دینش فرمول دارد. نمیشود سلیقهای انجام داد.
ما گاهی وقتها یک کاری را میکنیم نمیدانیم ریشهاش کجاست. مثل اینکه مثلاً به سه امام سلام میکنیم. من نفهمیدم این کجاست. در جلسات اول رو به قبله میایستیم، «السلام علیک یا اباعبدالله» بسیار خوب! بعد سمت مشهد «السلام علیک یا علیبن موسی الرضا»، دو مرتبه سمت قبله برای امام زمان «السلام علیک یا مهدی یا بقیة الله» ببینم مگر ما چهارده تا معصوم نداریم؟ چرا شما به سه تا سلام میکنی؟ اگر درجهبندی است خوب مقام پیغمبر از امام حسین که بالاتر است. مقام امیرالمؤمنین و فاطمهی زهرا از امام رضا و امام حسین که بالاتر است. اگر پدر و پسری حساب میکنی، که موسیبن جعفر پدر امام رضا است. روی چه مبنایی شما فقط به سه امام سلام میکنی؟
دیروز در سازمان تبلیغات جلسهای بود. سران هیئتهای مذهبی آمدند. گفتم: وقتی سلام میدهیم به چهارده معصوم سلام کنیم ولی خلاصه، که خیلی طول نکشد. به این صورت: «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا امیرالمؤمنین، السلام علیک یا فاطمه، السلام علیک یا حسنبن علی، السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین» یکی یکی امامها را سلام بدهیم تا آخر «السلام علیک یا مهدی و رحمة الله و برکاته» زمان کمتر ولی به چهارده امام سلام کنیم. نباید گزینشی باشد.
ما هرکاری میکنیم دلیل میخواهد. امام رضا فرمود: لب من که تکان میخورد، یک چیزی میگوید. از من بپرسید این حدیثی که خواندی به چه دلیل؟ تا من بگویم حدیثهای من ریشهاش در قرآن است. یعنی چه؟ یعنی آنچه ما اهلبیت میگوییم، این ریشهاش در قرآن است. از خودمان نمیگوییم. امام رضا میگوید: حرفهای من باید ریشه در قرآن داشته باشد. ما هم باید حرفهایمان ریشه داشته باشد. یا در قرآن یا در روایات یا در فتوای مراجع!
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای مؤمنین! «لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْها» (نساء/19) خانمها را به ارث نبرید. حالا در تفاسیر دو تا معنا شده است. یا خود خانم را به ارث میبردند، میگفتند: این قالیچه برای تو، این خانم هم برای ما. زن را هم مثل قالیچه تقسیم میکردند که توهین به زن بود. یا اینکه نمیخواست با زنش زندگی کند، منتهی چون میدید زن پولدار است، میگفت: حالا یک مدتی با او زندگی کنیم، بلکه بمیرد، ارث ببریم. یعنی به خاطر ارثش...
به یک کسی گفتند: سینما فیلم چه بود؟ گفت: من نمیدانم چه بود. گفتند: پس چرا رفتی؟ گفت: من یکجای تاریک میخواستم دیدم آنجا تاریکی است، رفتم از تاریکی استفاده کنم. کار به فیلمش ندارم. بعضیها نمیخواهند با زن زندگی کنند. فقط میبینند زن پولدار است، میگویند: حالا با او زندگی کنیم، برای اینکه از پدر زن یک خیری ببینیم.یا زن بمیرد، ارثش را به ما بدهد. یا پدرش بمیرد، سهم زن را بگیریم. میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» پیغمبر چه کرد؟ «لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْها»
4- حقوق زن در اسلام
اسلام خیلی به گردن زنها حق دارد. خیلی! به گردن همه حق دارد، به گردن زنها بیشتر حق دارد. اگر ما بدانیم، اگر دخترهای ما، زنهای ما بدانند که پیغمبر چه عزتی به این خانمها داده، «وَ لِلنِّساءِ نَصیب» (نساء/7) آیهی قرآن است. «نساء» یعنی خانمها «نصیب» دارند. زنها حق دارند. حق رأی دارند. حق تحصیل دارند. حق مشورت دارند. حق انتخاب دارند. هیچ پدری حق ندارد دامادی را به دختر تحمیل کند. باید خود دختر انتخاب کند. حق درآمد دارند. میشود زن میلیاردر باشد. کسی نباید بگوید: پولت را به من بده. زن مالک است. حق مالکیت دارد. تمام حقوقی که مرد دارد، زن هم دارد. یکجاهایی ممکن است اسلام از زنها کم کرده. ولی آن هم حکیمانه است. من این را چند بار گفتم. منتهی یک چیزی را خواسته باشی تمام دخترهای ایران بفهمند، باید چند بار در چند نوبت آدم بگوید، تا هر نوبتی یکی دو میلیون، پنج میلیون، کمتر بیشتر بشنوند، تا همه فهمیده باشند.
5- حکمت نصف بودن ارث و دیهی زن
مثلاً میگویند: چرا ارث زن نصف است؟ ببینید خانم! فرض کنید کرهی زمین سی تومان پول دارد. بیست تومانش را به پسرها میدهیم، ده تومانش را به دخترها میدهیم. اینجا ممکن است دختر خانم بگوید: چرا ارث ما نصف است؟ اسلام چه میگوید؟ میگوید: دختر خانم ده تومان که داری هیچ خرجی به گردن تو نیست. این ده تومان را برو پسانداز کن. بعد به دخترها میگوید: برو با این پسر ازدواج کن، این دختر از اینجا پاک میشود و میرود کنار پسر ازدواج میکند. پسر بیست تومان داشت، این بیست تومان وارد زندگی هردو میشود. یا خانه میخرد، یا فرش میخرد، یا ماشین میخرد، نمیدانم هرچه... این پول را وارد زندگی میکند، دختر خانمی که با این پسر ازدواج کرده، از این بیست تومان ده تومان هُش میکشد.ده تومان هم یواشکی دارد. اسمش ده تومان است، منتهی ده تومانی که خرج ندارد. مثل اینکه مثلاً میگویند: یکی پنجاه لیتر بنزین دارد و دیگری صد لیتر بنزین. منتهی میگویند: برو پنجاه لیترت را پنهان کن، سوار آن ماشین شو که صد لیتر دارد.
یک مورد دیگر مثلاً میگویند چرا اگر کسی مردی را بکشد، صد تا شتر دیه دارد؟ زن را بکشد پنجاه شتر؟ نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید... مگر خون مرد رنگینتر است؟ این هم به نفع زن است. چرا؟ اگر کسی زن من را بکشد، پنجاه تا شتر به من میدهند. یعنی یک کیسهام پر از پول میشود. اما اگر کسی من را بکشد، تمام کیسههای خانم من پر از پول میشود. چون پول صد تا شتر را در جیبش میکنند. اگر خانم من را کسی بکشد، یک جیب من پر از پول میشود چون پنجاه تا شتر است. اما اگر کسی من را بکشد، پول صد تا شتر را به او میدهند. خوب این به نفع زن است. زنها نمیفهمند! (خنده حضار) به نفعش است. این هم یک مسأله.
یکجا میگویند: چرا دخترها نه سالگی نماز میخوانند، پسرها پانزده سالگی؟ میگوییم: بین نه سال، پانزده سال، خوب... این هم ماجرایش این است. دختر خانمها از دوازده سالگی تا پنجاه دو دو سالگی. البته میانگین من میگویم. میانگین چقدر میشود؟ از دوازده سالگی دخترها در ماه هفت روز، هشت روز، نمیتوانند نماز بخوانند. یا هفت روز، یا شش روز، یا پنج روز. یک چهارم ماه را نماز نمیخوانند. از دوازده سالگی شروع میشود، تا 52 سالگی. چند سال میشود؟ چهل سال! چهل سال، یک چهارمش چقدر میشود؟ ده سال. خانمها ده سال از نماز محروم هستند. یعنی هر ماهی پنج شش روز، شش هفت روز، هفت هشت روز. یک چهارم عمرشان نماز نباید بخوانند. یعنی از دوازده سالگی که آن مسأله شروع میشود تا پنجاه و دو سالگی. چهل سال هست. یک چهارم چهل سال، ده سال نماز نمیخوانند. اسلام گفته: دختر خانم ده سال نمیتوانی نماز بخوانی. اما شش سال زودتر نماز را شروع کن. مثل ماشینی که با سرعت صدو چهل میرود، یک ماشین با سرعت صد و بیست میرود. به صد و بیست میگوییم: شما یک ربع زودتر حرکت کن. دختر شش سال زودتر نماز را شروع میکند. چهار سال هم البته میانگینها، حالا یک زن زودتر بمیرد، تصادف است. معمولاً میانگین روی کرهی زمین، کار به ایران هم ندارم. در دنیا میانگین عمر زنها چهار سال بیش از مردها است. یعنی آدم قبرستان که میرود زنها سر قبر شوهرهایشان نشستند. (خنده حضار) میانگین چهار سال عمر زنها بیشتر است. چهار سال بعد از شوهرش زنده است. شش سال هم زودتر شروع میکند، شش سال زودتر یعنی از نه سالگی تا پانزده سالگی میشود شش سال، شش سال زودتر نماز را شروع کن. چهار سال هم بعداً اضافه کن، شوهرت مرده است. شش سال و چهار سال ده سال، با آن ده سال چه؟ اسلام همهی دستوراتش حکیمانه است. من یکوقت گفتم انسان انسانی را بکشد صد تا شتر. هر عضوی هم که جفت است، صد تا شتر. یعنی دو تا دست صد تا شتر. یک دست پنجاه تا. دو تا ابرو صد تا، یکی پنجاه تا. دو تا چشم صد تا، یکی پنجاه تا. دو تا گوش صد تا، دو تا کلیه، دو تا پا، هر عضوی که جفت است، جفتش را ببری صد تا شتر، یعنی پول یک انسان کامل، انسان کامل صد تا شتر. عضوهایی هم که جفت هستند، صد تا شتر است. یکی پنجاه تا! به لب که میرسد میگوید: لب بالا چهل تا شتر، لب پایین شصت تا. میگویند: اِ... خوب لب هم که جف است. چرا این جفت مثل باقی جفتها نیست؟ که دو تا صد تا، یکی پنجاه تا! میگوید: خوب بین لب پایین و بالا را ببری، لب بالا را ببری، دندانها پیدا میشود. اگر لب پایین را ببری، هم دندانها پیدا میشود و هم نمیتوانی آب بخوری. هی آبها پایین میریزد. یعنی ضربه به لب پایین بیش از لب بالا است. چون ضربه بیشتر است، لب بالا چهل تا، لب پایین... چه دارم میگویم؟ میخواهم بگویم: اسلام دستوراتش یک حکمتی دارد. گفته: خانم حجاب داشته باش. خودت را حراج نکن! کسی حق دارد به تو نگاه کند که خرجی تو را بدهد. هرکس خرج تو را داد، به تو نگاه کند. مردم الکی مفت ببینند. مگر حراجی است؟ مفت کسی نباید ما را ببیند. من خودم را میپوشانم خودم را نشان کسی نمیدهم. به نفع است. یعنی ارزش تو است. حجاب ارزش است. حجاب یعنی من نرخ دارم. اینطور نیست که الکی مثل حلوای نذری هرکسی آمد یک انگشت بخورد، اینطور که نیست. (خنده حضار) من حلوای نذری نیستم. من یک انسانی هستم، اگر کسی از من لذت ببرد، باید نوکر من هم باشد. صبح تا شب باید جان بکند، آب و گاز و خانه و زندگی... زندگی من را تأمین کند. همینطور کنار خیابان من خودم را آرایش کنم، مردم من را الکی ببینند. خوب اینکه حراجی است. حراج شدن عزت زن نیست، حجاب عزت زن است. اسلام خیلی به گردن همه حق دارد، به گردن زنها بیشتر.
6- سوء استفاده از زنان در دوران جاهلیت
خوب سراغ زمان جاهلیت برویم. عرض کنم به حضور شما «وَ لِلنِّساءِ نَصیب» کسی حق ندارد افراد تحت امرش را به فساد دستور بدهد. «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنا» (نور/33) افرادی بودند که با کمال تأسف مثل بعضی از مجرمینی که گاهی آدم میشنود، مثلاً از بچهی کوچکش، از دخترش، از پسرش، از همسرش سوء استفاده میکند، برای اینکه مثلاً به مواد برسد. یا به فلان خلاف برسد. اصلاً دخترش را زنش را به یدک میکشد برای اینکه مثلاً یکجایی بتواند از آن... میگوید: کسی حق ندارد دخترش را، کنیزش را، به کار حرام وادار کند برای اینکه مثلاً «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» (نور/33) من زبانم در تلویزیون بسته است بگویم. اجمالاً کلی میگویم. افرادی در زمان جاهلیت بودند، بچههایشان را، کنیزشان را، افراد تحت امرشان را وادار به خلافکاری میکردند که به پول برسند. افرادی هستند مثلاً سه تا بچه دارد، هر بچهاش را سر یک چهارراه میگذارد، یکی کبریت میفروشد، یکی آدامس، یکی شیشه پاک میکند. همهی بچههایش را پخش میکند به گدایی، که آخر شب یک پولی گیرش بیاید. میگوید: چرا چنین میکنید؟ بچه امانت است. چرا از افراد تحت امرتان سوء استفاده میکنید؟ اصلاً من دخترم را خانهی شما خیاطی فرستادم. چرا به او میگویید: اتاق را جارو کن؟ بچهام را فرستادم مکانیکی یاد بگیرد. چرا به او میگویی: برو ظرفها را بشوی؟ اگر کسی تحت امر شماست، برای یک کار دیگر، شما به کار دیگر وادار میکنی. ممنوع!
بت پرستی! «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُب» (مائده/3) در جاهلیت دو رقم بت داشتیم. بتهایی که شکل داشت، مثل مجسمه چشم و ابرو و گردن و دست و پا. بتهایی که شکل داشت، اینها را «اصنام» میگفتند. «صنم» بت! بتهایی که نه، سنگ خالی بود. اینها را «نُصُب» میگفتند. میآمدند گوسفندشان را قربان این سنگها میکردند و خونش را به این سنگها میمالیدند. گوشتش حرام است. «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُب»...
7- آثار طبیعی گناه در فرد و جامعه
یک سری از گناهان را علنی انجام میدهند. الآن در اروپا هم اینطور است. در آمریکا هم اینطور است. میگوید: اگر زن و مردی توافق کردند زنا کردند، مشکلی نیست. اگر تجاوز به عنف شد، مشکل است. یعنی اگر هردو راضی بودند، حرام خدا حلال میشود؟ در غرب چه تفکری است؟ که اگر دو نفر راضی بودند دیگر گناه بیگناه! چه اشکالی است؟ چه تفکری است؟ اگر دو نفر ناراضی بودند، حرام میشود؟ اگر دو نفر راضی بودند، حرام خدا حلال میشود؟ اثرات گناه سر جایش است. مثلاً سیگار تلخ است. حالا بنده راضی هستم، سیگار تلخ را به دوستم میدهم. او هم سیگار تلخ... اگر دو نفر راضی بودند سیگار تلخ به هم دادند، این سیگار شیرین میشود؟ دیگر دودش برای ریه ضرر ندارد؟ تنگی سینه نمیآورد؟ هرکس میخواهد سیگار بکشد، اسکناس آتش بزند. چون اگر اسکناس آتش بزنی، پولت از بین رفته است. اما اگر اسکناس را دادی، سیگار خریدی، سیگار آتش زدی، هم پول رفته هم ریهات رفته. چطور ما حاضر نیستیم اسکناس را آتش بزنیم؟ ولی حاضر هستیم دو برابر اسکناس آتش زدن ظلم کنیم. این پول را میدهیم سیگار میشود، سیگار تبدیل به دود میشود. یعنی یک واسطه اضافه میکنیم در عوض به جای اینکه اسکناس آتش بگیرد، هم اسکناس رفت، هم ریهمان رفت. حالا اگر توافق کنیم دیگر ریه سالم است؟ با توافق که مشکل حل نمیشود.
اگر بنده یک شرابی را بخورم. فکر کردم آب است خوردم. مست نمیشوم؟ شما اگر دست روی سیم برق گذاشتی، نمیدانی برق است. برق تو را نمیگیرد؟ آثار وضعی کار به علم و جهل ندارد. شما را برق میگیرد. چه بدانی سیم برق دارد، چه ندانی. شراب مست میکند، چه بدانی، چه ندانی. نمک شور میکند، حالا بگویی: آقا من نمیدانستم نمک است، فکر کردم شکر است. یعنی حقیقت اشیا با علم و جهل ما فرقی نمیکند. «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن» (اعراف/33) گناهان ظاهری، گناهان باطنی، ما خیلیوقتها گناهان ظاهری را انجام نمیدهیم، میگوییم: پلیس است، بایست و ترمز کن. پلیس نیست. برو! ببینید ما کاری به قانون نداریم، کار داریم جریمه شویم یا نشویم. اگر از ترس جریمه خوب شدیم، این ارزش نیست. ارزش برای کسی است که تمدن و علم و انسانیت و انصافش...
خدا دکتر بهشتی را رحمت کند. یک شب ساعت دور و بر دوازده شب بود، ایشان یک ماشینی داشت، در آن نشست و ما هم مهمانش بودیم. پشت فرمان بود. جایی میرفتیم. رسید لب یک چهارراه ایستاد. گفتم: آقای بهشتی نصف شب است، هیچ سمتی ماشین نمیآید برو! گفت: قانون میگوید: باید بایستیم. گفتم: بابا شما که نظام شاهنشاهی را قبول نداری. گفتم: من نظام را قبول ندارم. اما نظم را قبول دارم. نظام را قبول ندارم اما نظم را قبول دارم.
یک گناهان مخفی، الآن اگر به ما بگویند: گناهکار کیه؟ میگوییم: من گناهی نکردم. نه آدم کشتم و نه از دیوار کسی بالا رفتم. اما در پادگانها این غذاهایی که برای سربازها میپزند. خوب میپزند یا بد؟ اگر بد پختند جوری که سرباز تشخیص داد، که این ظرف غذا را کنار بگذارد برود نان بربری بخرد خالی بخورد، نان خالی بربری بهتر از این پلو و عدس است. این پیداست که مسئولین آشپزخانه و فرماندهانشان باید حواسشان را جمع کنند. اینها گناهان مخفی است. چاقو روی کسی نکشیدند اما همین پلو و عدسی که بد پختند، گناه است. خانمی که شیلنگ دست میگیرد آب اضافه مصرف میکند، گناه کرده است. گناه کبیره! اسراف گناه کبیره است. نمیدانم برایتان گفتم یا نگفتم؟ اگر هم گفتم یکبار دیگر میگویم.
یک گچی دست من بود، در برنامه تلویزیون روی تخته مینوشتم. یک گچ کوچک تقریباً به اندازهی یک سانت، دو سانت! این گچ افتاد. من یک گچ دیگر برداشتم. یک بچهی دبستانی نوشت: آقای قرائتی تو هم اسراف کردی! گچ افتاد خم شو گچ را بردار با باقی بنویس. بیاعتنایی کردی یک گچ نو برداشتی. پیداست تو هم اسراف میکنی. من گفتم: درست است. یک بچهی ده ساله یک شیخ شصت و پنج ساله را نصیحت کرد. اگر هم من گوش ندادم پیداست متکبر هستم. باید بگویم: حق با تو است. تو درست میگویی. هیچ اشکالی ندارد یک سرباز جرأت کند برود به فرمانده بگوید: آقا این غذای شما...
حدود شاید بیست سال پیش بود. خانهمان در پادگان بود. یکشب یک سرباز یک غذا آورد گفت: حاج آقا! ببین این غذا را میتوانی بخوری؟ من دیدم پیاز پخته است و آب زردچوبه! گفتم: گوشت ندارد. گفت: والله گوشت نداشت. گفتم: لپه ندارد؟ گفت: والله لپه نداشت. فقط آب و پیاز پخته و زردچوبه! گفتم: هرشب که اینطور نیست. حالا امشب اینطور است. گفت: بله امشب اینطور است. حالا خودت میتوانی بخوری؟ دیدم نمیشود خورد! من کاسهی آبگوشت را از این سرباز گرفتم و در خانهی فرماندهی رفتم. ساعت تقریباً یازده شب بود. بندهی خدا خوابیده بود. در را زدم، گفتم: یک سرباز این آبگوشت را آورده، و میگوید: این قابل خوردن است؟ آخر وقتی سرباز این غذا را خورد، فردا آخوند عقیدتی سیاسی سر کلاس میرود و میگوید: بحث امروز، بحث عدالت! (خنده حضار) این سرباز هم همهی سلولهای بدنش فحش میدهد. (خنده حضار) چون ببین وقتی آب پیاز خورد، آب پیاز دیگر بحث عدالت به آن نمیچسبد. کاشی وقتی میچسبد که پشتش سیمان باشد. کاشی روی کاهگل بند نمیشود. بحث عدالت روی آب زردچوبه بند نمیشود. لااقل آن شبهایی که غذای پادگان بد است، آن شب آقایان دیگر درس ندهند. (خنده حضار) عدالت!
امیرالمؤمنین خانمی را دید که دو تا بچه دارد. سه تا خرما دارد. یک خرما را به این داد، یک خرما را به دیگری داد. آن خرمای وسطی را خیلی با دقت نصف کرد. خیلی با دقت نصف کرد، نصف به این بدهد و نصف به او. حضرت امیر فرمود: خانم! تو به خاطر این روحیهی عدالتی که داری اهل بهشت هستی که میخواهی بین بچههایت... مادرها نباید بین بچههایشان فرق بگذارند. با کمال تأسف بعضی پدر و مادرها یک بچه را بیشتر از باقی بچهها دوست دارند. و از کتاب من لا یحضر حدیث بخوانم که اگر کسی بین بچههایش فرق بگذارد حتی در ارث گناه کبیره کرده است. مثلاً بگوید: به این بچه دو میلیون بده، به آن بچه یک میلیون. گناه کبیره کرده است. ما پول آب نمیدهیم ولی شما شیر آب را که برای وضو باز کردی، ببند. این شیر را باز میکند، همانطور دست و صورت را میشوید و آب هم میرود. بابا خانهی خودت هم باشد، این کار را میکنی؟ از اسراف!
8- دوری از تعصّب و لجاجت جاهلانه
تعصب، «حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّة» (فتح/26) تعصب، هم خوب داریم و هم بد. اگر روی حرف حق تعصب داشتی، این میشود غیرت دینی... روی منطق تعصب دارد. بگو: آقا دلیل من این است. چون دلیل من درست است، روی دلیلم مقاومت میکنم. این خوب است. تعصب به حق است. تعصبی که بد است این است که آدم حرف چرندی بزند، روی حرف چرندش هم پافشاری کند. اگر حرفت منطقی است، تعصب داشته باش. نگو: آقا تعصب نداشته باش، ول کن. نخیر تعصب دارم!
جاهلیت چند رقم داریم. «ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ» (آلعمران/154)،«تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّة» (احزاب/33)، «حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّة» قرآن میگوید: تفکر جاهلی، تبرج جاهلی، جلوهگری جاهلی، تعصب جاهلی. تفکر جاهلی، تعصب جاهلی، تبرج جاهلی. یعنی خودنماییهای جاهلی! چون تعصب باعث میشود که انسان حق را نپذیرد. در زمان جاهلیت روی بت تعصب داشتند. میگفتند: «اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُم» (ص/6) روی همین بتها مقاومت کنید. «صَبَرْنا عَلَیْها» (فرقان/42) روی همین بتها مقاومت میکنیم. «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ» (کافرون/3)
تقلید کورکورانه، اسلام میگوید: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» (بقره/111) دلیل بیاورید. تقلید کورکورانه! چه کسی گفت: ما این کار را بکنیم؟ فکر میکنیم جامعه شناسی و روانشناسی آنهایی را که خارج هستند ما باید دوبله کنیم. فکر میکنیم مدیریت همان کتابهای غربی است. فکر میکنیم حقوق همان حقوقی است که باید از فرانسه بیاید. اسلام را نشناختیم. دربارهی حقوق، دربارهی مدیریت، دربارهی علوم انسانی، قرآن و روایات پر از مطلب است. منتهی به ما گفتند: مگر شما میفهمید؟ الآن نیروی هوایی، نیروی زمینی، ارتش، سپاه، وزارت دفاع، این ابتکاراتی که دارد، اصلاً زمان شاه میگفتند: تو نمیفهمی! اصلاً مگر ایرانی میفهمد؟ مگر ایرانی میشود؟ در این سی سال بعد از انقلاب معلوم شد ایرانی هم خوب میفهمد. هم خیلی... یکوقتی خلبانهای ما را فقط آمریکا آموزش میداد. خلبان موفق آن کسی بود که آمریکایی باشد. بعد گفتند: پاکستانی، الآن به شکر خدا نیروی هوایی ما از صفر تا صد، یعنی تمام مراحل آموزشهایش ایرانی است و با همهی خلبانهای دنیا رقابت میکنند. این بود که به ما میگفتند: تحقیر شدیم. میگفتند: شما نمیفهمید.
خدایا، روح امام و شهدا که به ما یاد دادند میفهمیم، خوب هم میفهمیم، میتوانیم، خوب هم میتوانیم، قوی هستیم خوب هم قوی هستیم. عزیز هستیم، خوب هم عزیز هستیم. کسانی که این عزت و فهم را به ما تزریق کردند و ما را بیدار کردند، خدایا روحشان را از ما راضی و ما را پاسدار خونها و خدماتشان قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
--------------------------------------------------------------------------------
«سؤالات مسابقه»
1- آیهی 103 سورهی آل عمران به کدام نعمت وجود پیامبر اشاره دارد؟
1) آزادی از کفر و شرک
2) ایجاد الفت و وحدت
3) برقراری حکومت و عدالت
2- بر اساس قرآن، شیوهی دعا و مناجات باید چگونه باشد؟
1) با صدای آرام و آهسته
2) با صدای بلند و آهنگین
3) گاهی آرام و گاهی بلند
3- آیه 19 سورهی فجر به کدام ویژگی دوران جاهلیت اشاره دارد؟
1) رباخواری
2) چپاول اموال مردم
3) خوردن ارث یتیمان
4- آیهی 7 سورهی نساء بر چه امری تأکید دارد؟
1) حقوق مالی مردان
2) حقوق مالی زنان
3) هر دو مورد
5- قرآن، در آیهی 33 سورهی احزاب، کدام ویژگی جاهلیت را مذمت میکند؟
1) جلوهگری جاهلی
2) تفکر جاهلی
3) تعصب جاهلی