باطن قرآن
یـکـى از مـبـاحثى که از قدیم مطرح بوده است , این است که چند درصد آیات قرآن کریم , آیات الاحکام است .
اولین عالمانى که تفسیر موضوعى نوشته اند کسانى هستند که در رابطه با آیات الاحکام رساله یا کتاب نوشته اند زیرا این بحث , نوعى تفسیر موضوعى است .
آنـچه اکنون مطرح است , این است که در حدود پانصد آیه , آیات الاحکام را تشکیل مى دهد یعنى حدود یک دوازدهم آیات قرآن کریم , زیرا قرآن داراى شش هزار و دویست و سى و شش آیه است .
لـکن این بیان از جنبه اى ممکن است درست باشد ولى با توجه به واقعیت امر, صحیح نیست زیرا آنـان کـه آیـات الاحـکـام را در ایـن حدود تصور کرده اند, تنها به آیاتى توجه داشته اند که صریحا متعرض احکام و تکالیف شده است مثل : (اقیموا الصلوه و آتوا الزکاه ), (احل اللّه البیع و حرم الربا) و امـثـال ایـنها.
در حالى که به اعتقاد این جانب احکام شامل تمامى دستورات شرع , نسبت به روش زنـدگى انسان مى شود و اساسا قرآن , تمامى آیاتش , دستور العمل است و شیوه زندگى انسان را بـیان مى کند, حتى آنجا که قصه نقل مى کند.
لذا قصه ها را بریده بریده و تنها قطعه هایى از آنها را نقل مى کند که جنبه پند و موعظه و دستور زندگى دارد و مربوط به زندگى فعلى انسان است .
قـرآن کـتاب تاریخ نیست , زیرا تاریخ , حکایت مردگان است و قرآن حکایت زندگان است و تمام قـرآن دسـتـورالعمل و احکام الهى براى زندگى انسان است .
منتهى نحوه استفاده و نظر به آیات قـرآن فـرق مـى کـند.
اگر به نظر سطحى نگاه کنیم , به اینکه نقل تاریخ کرده و یا مربوط به یک حـادثـه اسـت و خـیال کنیم یک نسخه اى است براى درمان موقت و به همین قانع باشیم , در این صـورت آیات الاحکام محدود مى شود ولکن باید نگاه به آیات قرآن عوض شود و خصوصیات را الغا کـنـیـم و ببینیم هدف آیات قرآن چیست و دنبال آن هدف برویم که این بطن قرآن است و اساسا ظهر و بطن به این معناست .
ظهر یعنى آنچه به نظر سطحى و بر اساس تعبیر ظاهرى قرآن و ترجمه تحت اللفظى کلمات و با ملاحظه شان نزول ها از آیات فهمیده مى شود.
بـطـن یعنى معنایى و راى ظهر قرآن که یک معناى گسترده تر و قابل دوام و همیشگى و جاوید است .
لذا پیامبر اکرم (ص ) مى فرماید: (ما فى القرآن آیه الاولها ظهر و بطن ).
مـعـنـاى این کلام پیامبر این است که تمامى آیات قرآن ظاهرى دارد و یک هدفى در پشت پرده ظاهر, و جاویدان بودن قرآن نیز به همان معناى باطنى قرآن است .
امـام بـاقر(ع ) مى فرماید: ... لو ان الایه اذا نزلت فى قوم ثم مات اولئک القوم ماتت الایه , لما بقى من القرآن شى و لکن القرآن یجرى اوله على آخره , مادامت السماوات والارض ... اگر آیه اى که در باره قومى نازل شده است با مردن آن قوم از بین برود, دیگر از قرآن چیزى باقى نمى ماند, در صورتى که قرآن همیشه زنده و جاویدان است و مانند ستاره و ماه و خورشید جریان دارد.
آرى قـرآن همیشه قابل تطبیق است و باید از محتواى آیات یک معناى کلى , همگانى , گسترده , بـه گـسـتـردگـى زمـان و به پهناى جهان استفاده کرد وبااین دید قرآن را مطالعه کرد و مورد بـهره بردارى قرار داد.
از این نقطه نظر تمامى آیات قرآن , آیات الاحکام است , زیرا همه اش دستور زندگى انسان است و بر صاحبان اندیشه است که با دقت نظر و با یک دیدى تازه به قرآن بنگرند و موشکافى کنند و ظرافت هاى باطنى قرآن را بدست آورند.
روش ائمه (ع ) در تفسیر آیات اسـاسـا ائمه (ع ) در تفسیر قرآن کریم , نقش کلیدى دارند و اگر آیه اى را تفسیر کردند, در صدد آمـوزش روش تـفـسـیـر بودند و مواردى را به عنوان نمونه تفسیر کردند.
زیرا امامان معصوم (ع ) نـیـامـدنـد از اول تـا آخـر قرآن را تفسیر کنند, بلکه با تفسیر بعضى آیات , روش تفسیر را آموزش داده انـد.
و ایـنـکـه به اخباریها نسبت مى دهند که مى گویند هرآیه اى را که معصوم تفسیر نکرده بـاشـد مـا نمى فهمیم , این یک دروغ محض است زیرا ما نسبت به تمام آیات قرآن , تفسیر ماثور از مـعصومین (ع ) نداریم بلکه نسبت به برخى از آیات , آنهم نسبت به بعضى کلمات یا جمله ها و غالبا آیـه را بـه صورتکامل تفسیر نکرده اند.
و چون نقش کلیدى داشتند و در صدد بیان روش بوده اند, تمام آیات را تفسیر نکرده اند.
مـثلا امام صادق (ع ) از یک آیه با الغا خصوصیت یک معناى عام را استفاده مى کند.
این یک روش است , از باب نمونه آیه خمس , سال سوم هجرى در جنگ بدر نازل شد و در سوره انفال هم هست : (و اعلموا انما غنمتم من شى فان للّه خمسه و للرسول ولذى القربى ) (انفال 8/41).
این آیه به مسلمانان دستور مى دهد که خمس غنایم جنگ بدر, مربوط به امام و ذى القربى است .
مفسرین آمده اند این را توسعه داده اند و گفتند اختصاص به جنگ بدر ندارد و غنایم همه جنگ ها را شامل مى شود ولى امام صادق (ع ) مى فرماید: این ان از حروف مشبهه بالفعل است و حرف تاکید است و ما موصوله است .
غنم هم در لغت عرب یعنى ربح و ربح یعنى کل سود و فایده , لذا حضرت از ایـن ایـه الغا خصوصیت کرده اند به اینکه : الخمس فى کل فائده یستفید الانسان و فى کل ربح یربحه الانسان .
مى بینیم حضرت بدون هیچ گونه تکلفى با الغا خصوصیت این را بیان کرده است و آیه تمامى ارباح مکاسب را شامل شده است .
مقصود ما از بطن قرآن هم , همین است و ما این روش را از امام صادق (ع ) یاد گرفتیم و در سایر آیات هم مانند آیه انفاق و... جارى کردیم .
در آیه انفاق مى فرماید: (و انفقوا فى سبیل اللّه ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکه ) (بقره /2/195) از ایـن آیـه استفاده مى شود که بودجه جنگى را باید مسلمانان تهیه کنند و مفسران این آیه را در بـاره جـنگ و جهاد تفسیر کرده اند و انفقوا فى سبیل اللّه یعنى فى سبیل الجهاد ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکه یعنى اگر چنانچه خوددارى بکنید و اسلام شکست بخورد خودتان را به هلاکت دچار کردید.
حـالا ما آمدیم گفتیم این (سبیل اللّه ) که اطلاق بر جهاد شده است , به این جهت است که جهاد در آن وقت مایه تثبیت پایه هاى حکومت اسلامى بوده است .
پس سبیل اللّه یعنى راه خدا.
راه تثبیت پایه هاى حکومت اسلامى , آن زمان چه چیز تثبیت کننده پایه هاى حکومت بود.
جنگ , و مردم باید تـامـیـن کننده بودجه آن باشند و اکنون حکومت اسلامى در ابعاد گوناگون اعم از بعد نظامى , سـیاسى , صنعت , تجارت و فرهنگ باید نیرومند باشد زیرا در هریک از ابعاد یاد شده اگر حکومت اسلامى ضعیف باشد شکست مى خورد و این نیرومندى را تنها مال تامین مى کند زیرا مال خودش نـیـرویـى است که قابل تبدیل به هر نیرویى خواهد بود و به تعبیر عربى این گونه است که : المال طاقه یمکنک تبدیلها باى طاقه شئت .
در هـریک از ابعاد که حکومت اسلامى بخواهد قوى و نیرومند باشد باید بودجه کافى داشته باشد تا بتواند امکانات لازم را براى تقویت بنیه هاى گوناگون و لازم حکومت به دست آورد.
این بودجه را کى باید تامین کند.
مردم (وانفقوا فى سبیل اللّه ).
ما در اینجا همان روشى را که امام صادق (ع ) در آیه خمس به کار گرفتند, بکار بردیم و روى این جهت و به عنوان حکم اولیه , وجوب پرداخت مالیات را اثبات کردیم .
یعنى بر مردم واجب است که بودجه مورد نیاز دولت را تامین کنند تا دولت بتواند در تمامى ابعاد نیرومند باشد و الا اگر دولت ضـعـیـف بـاشـد زیانش به خود مردم مى رسد.
(ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکه ).
زیرا اگر مردم در پـرداخـت مـالیات کوتاهى کنند به خودشان ضرر رساندند و تضعیف دولت در واقع تضعیف خود مردم است .
از آنـچـه به اختصار بیان شد نقش کلیدى ائمه در تفسیر قرآن تا حدودى روشن گردید البته ما بـایـد بسیار بااحتیاط این روش را بکار بگیریم زیرا کلام الهى است و خداى نخواسته نباید تحمیل نـظـریـه و راى بر قرآن باشد.
و با این دید اگر انسان به آیات قرآن توجه کند, همان طور که امیر مـومـنـان عـلـى (ع ) فرمودند: ان القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لا تفنى عجائبه ولا تنقضى غرائبه .
ترجمه : ظاهر قرآن زیبا و دل انگیز است و باطن آن ژرف و عمیق , عجایب آن پایان ندارد و غرایب آن تمام نمى شود.
یـعـنـى هیچ یک از ظرایف و نکات قرآن پایان پذیر نیست .
هرچه در قرآن عنایت و دقت بیشترى شود, مطالب ظریف تر و دقیق تر از آن استفاده مى شود.
امید آنکه با توفیق الهى ما نیز بتوانیم این نکات و ظرایف را از قرآن کریم استفاده کنیم .