تفسیر جزء 30 » سوره بلد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
«1» لاَ أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ «2» وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ «3» وَوَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ «4» لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِى کَبَدٍ «5» أَیَحْسَبُ أَن لَّن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ «6» یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالاً لُّبَداً «7» أَیَحْسَبُ أَن لَّمْ یَرَهُ أَحَدٌ
به این شهر (مکّه) سوگند. در حالى که تو در این شهر ساکن هستى. به پدر، و فرزندى که پدیدآورد، سوگند. همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم. آیا مىپندارد که هرگز احدى بر او قدرت ندارد؟ مىگوید: مال فراوانى تباه کردم. آیا گمان مىکند احدى او را ندیده است؟
نکتهها:
در قرآن سه بار جمله «لا اُقسم» به کار رفته است و اهل تفسیر آن را دو گونه معنا کردهاند. گروهى حرف لا را زائد دانسته و آن را (قسم مىخورم) معنا کردهاند و گروهى آن را (سوگند نمىخورم) ترجمه کردهاند، به این معنا که مسئله به قدرى روشن است که نیازى به سوگند خوردن نیست.
منظور از «بلد»، مکّه است که قبل از اسلام هم مورد احترام بوده است. مکّه حَرَم اَمن الهى و اولین خانهاى است که براى انسان قرار داده شد.
جمله «و انت حلّ» چند گونه تفسیر شده است که یک معنى را در ترجمه آوردیم و معناى دوم آن است که مردم مکّه اهانت تو را در آن حلال مىدانند، پس به شهرى که اهانت تو را حلال مىشمرند سوگند نمىخورم.(105) و معناى سوم آن است که دست تو در مورد این شهر باز است و در فتح مکّه هر تصمیمى که درباره مخالفان بخواهى مىتوانى بگیرى.
«کَبَد» به معناى سختى و «لَبَد» به معناى پشم متراکم است. البتّه بعضى کبد را به معناى راست قامت و معتدل گرفتهاند.
اینکه انسان در دل رنج و سختى آفریده شده، یعنى کامیابىهاى دنیوى آمیخته با رنج و زحمت است. «لقد خلقنا الانسان فى کبد» حضرت على علیه السلام مىفرماید: دنیا خانهاى است که با سختىها عجین شده است. «دار بالبلاء محفوفة»(106)
گرچه بعضى مفسران به مناسبت عبارت «هذا البلد» که مکّه است، مراد از «والد و ما ولد» را حضرت ابراهیم و فرزندش حضرت اسماعیل دانستهاند، ولى همان گونه که در تفسیر مجمع البیان آمده است، مراد از آن، حضرت آدم و اولیاء از نسل او است.
نقل شده است که گوینده این کلام «اهلکت مالاً لبداً» عمرو بن عبدود در جنگ خندق بوده که گفت: سرمایه زیادى را در مبارزه با اسلام تباه کردم ولى موفق نشدم.(107)
پیامها:
1- سرزمینها مىتوانند داراى قداست باشند و شهر مکّه نیز از قدیم مورد احترام و سوگند بوده است. «لا اقسم بهذا البلد»
2- تکرار گاهى نشانه عظمت و عنایت است. «هذا البلد....هذا البلد»
3- ارزش زمینها به ارزش ساکنان آنهاست. «و انت حِلّ بهذا البلد» (سوگند به مکّه به خاطر حضور پیامبر)
4- در مقام فرزندى، دختر یا پسر تفاوتى ندارد. «و ما ولد»
5 - زندگى بشر در متن مشقتها و سختىها قرار دارد. «فى کبد»
6- هر مالى که در مسیر حق صرف نشود مایه حسرت است. «اهلکت مالاً لبدا»
7- انسان تحت سیطره قدرت و علم الهى است. «ایحسب ان لن یقدر علیه احد... ایحسب ان لم یره احد»
8 - نتیجه هر محاسبهاى که جاى خدا در آن خالى باشد، پوچى و زیانکارى است. «ایحسب... ایحسب»
9- خود بزرگ بینى در برابر خدا چه معنایى دارد؟ «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»
10- کسانى که در انفاق به راه درست نروند یا مصرف آنها نابجا باشد یا نیّتشان خالص نباشد و همراه با ریا و خودنمایى و دروغ باشد، در آینده شرمنده و پشیمان خواهند شد. «اهلکت مالا لُبداً»
«8» أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ «9» وَلِسَاناً وَشَفَتَیْنِ «10» وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ «11» فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «12» وَمَآ أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ «13» فَکُّ رَقَبَةٍ «14» أَوْ إِطَعَامٌ فِى یَوْمٍ ذِى مَسْغَبَةٍ «15» یَتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ «16» أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ
آیا براى او دو چشم قرار ندادیم. و یک زبان و دو لب؟ و دو راه (خیر و شرّ) را به او نمایاندیم. امّا او در آن گردنه سخت قدم نگذاشت. و چه مىدانى که آن گردنه چیست؟ آزاد کردن برده. یا غذا دادن به روز گرسنگى. به یتیمى خویشاوند یا بینوایى خاک نشین.
نکتهها:
«نجد» به معناى مکان بلند، در برابر «تهامه» به معناى گود است. به فرموده امام صادقعلیه السلام به راه خیر و شر، نجدین مىگویند.(108)
تشبیه راه خیر و شر به راهى که در ارتفاعات است، شاید براى آن باشد که پیمودن راه خیر به خاطر مبارزه با هوسها و پیمودن راه شر به علّت عواقب تلخ آن، همچون عبور از راه مرتفع است. وبراى هر عاقلى مسئله خیر وشرّ مثل زمین بلند روشن وبرجسته است.
«عقبة» به معناى گردنه و گذرگاه باریک و سخت است و «اقتحام» به معناى خود را به سختى انداختن است. «مسغبة» به معناى گرسنگى، «مقربة» به معناى خویشاوندى و «متربة» از تراب به معناى خاک نشینى است.
چشم، راه نفوذ در دیگران است. تفاوت شاگردى که استاد را ببیند و در چشم او نگاه کند با شاگردى که از طریق بلندگو یا نوار سخنى را بشنود، بسیار است.
نجات دیگران از فقر و اسارت، لازم است، حتّى اگر کافر باشند. لذا در آیه، شرط آزاد کردن برده و سیر کردن فقیر، ایمان داشتن برده و فقیر نیست.
شرایط زمانى و مکانى و خصوصیات افراد ارزش کارها را تغییر مىدهد:
اطعام ارزش دارد، ولى در زمان قحطى ارزش بیشترى دارد. «فى یوم ذى مسغبة»
یتیمنوازى با ارزش، ولى یتیمى که فامیل باشد اولویّت بیشترى دارد. «ذا مقربة»
رسیدگى به فقرا مهم، بخصوص آنان که از شدّت فقر خاکنشین هستند. «ذا متربة»
دل کندن از مال به نفع فقرا همچون عبور از گردنههاست، و راه بهشت از میان این گردنهها مىگذرد.
شاید بتوان براى این آیات، مصادیق معنوى در نظر گرفت و گفت: مراد از «فکّ رقبة» آزاد کردن مردم از آتش دوزخ، با هدایت آنان و مراد از اطعام «او اطعام....» اطعام روحى نیازمندان به وسیله تعلیم و ارشاد است و مراد از «یتیماً ذا مقربة» ایتام آلمحمّدصلى الله علیه وآله هستند و مراد از «مسکیناً ذا متربة»، نیازمندان به هدایت هستند.
ناگفته نماند که براى تأکید این معانى، در حدیث مىخوانیم: مراد از آیه «فلینظر الانسان الى طعامه»(109) نظر به علمى است که انسان مىآموزد که طعام معنوى است.(110)
در حدیثى رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «عتق رقبه» آن است که شخصى خودش به تنهائى بردهاى را آزاد کند، ولى «فکّ رقبه» آن است که به آزاد کردن بردهاى کمک کند.(111)
پیامها:
1- بهترین راه خداشناسى، دقّت و مطالعه در آفریدههاى حکیمانه خداوند است. «الم نجعل له...»
2- با سؤالهاى مناسب، وجدانهاى خفته را بیدار کنید. «الم نجعل له...»
3- همه انسانها از طریق عقل یا فطرت یا راهنمایى انبیا و اوصیا و علما، خیر و شر را مىشناسند. «هدیناه النّجدین»
4- انجام وظیفه و تکلیف، همچون عبور از گردنه است. «العقبة»
5 - افراد مرفّه و راحتطلب که از انجام کار و پذیرش مسئولیّت فرار مىکنند، مورد انتقاد قرآناند. «فلا اقتحم العقبه»
6- انسان، مسائل معنوى را بدون هشدارهاى الهى درک نمىکند. «و ما ادراک ما العقبة»
7- آزاد سازى بردگان و اسیران در رأس کارهاى خیر است. «فکّ رقبة»
8 - همیشه کلى گویى مفید نیست، گاهى باید نمونهها و مصادیق را نام برد. «فکّ رقبة... اطعام»
9- براى تحریک عواطف مردم و بیدارسازى وجدانها دردها را مطرح کنید. «مسغبة... مقربة... متربة»
10- براى تشویق مردم به کارهاى خیر، ابتدا الطاف خدا را یادآور شوید. «عینین - لساناً شفتین - یتیما ذا مقربة»
11- اسلام به مسائل مادى طبقه محروم و لزوم حل مشکلات آنان تأکید و اصرار دارد. «یتیماً مسکیناً»
12- سرمایهها خرج مىشود ولى مهم مسیر خرج است. «اهلکت مالاً لُبداً... فلا اقتحم العقبة... فکّ رقبة... او اطعام...»
«17» ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ وَتَواصَوْاْ بِالْمَرْحَمَةِ «18» أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ «19» وَالَّذِینَ کَفَرُواْ بَآیَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ «20» عَلَیْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ
سپس از کسانى باشد که ایمان آورده و همدیگر را به شکیبایى و مهربانى سفارش کردهاند. آنان اصحاب یمین هستند. و کسانى که به آیات ما کفر ورزیدند اصحاب شومى و شقاوت هستند. بر آنان آتشى سرپوشیده و فراگیر احاطه دارد.
نکتهها:
عبارت «ثمّ کان من الّذین آمنوا» دو گونه معنا شده است:
الف: کارهاى خیر مثل آزاد کردن برده و سیر کردن گرسنه، بسترى براى گرایش به ایمان و سفارش دیگران به کارهاى نیک است.
ب: مقام و ارزش ایمان، بالاتر از سیر کردن گرسنه و آزادى برده است، لذا با کلمه «ثمّ» فاصله شده است.(112)
«میمنة» از یمن و یمین به معناى میمنت و مبارکى است و اصحاب میمنة یعنى کسانى که برکت دائمى، ملازم و مصاحب آنان است. گویا اصحاب میمنه همان کسانى باشند که نامه عملشان به دست راستشان داده مىشود.
«مشئمة» از شوم به معناى نامبارک است و کلمه «مؤصدة» از «ایصاد» به معناى بستن درب و محکم کردن آن است.
در قرآن، چهار بار کلمه «تواصوا» به کار رفته است: یک بار «تواصوا بالحق»، دو بار «تواصوا بالصبر» ویک بار «تواصوا بالمرحمة».
پیامها:
1- ایمان، شرط پذیرش کارهاى نیک است. «ثم کان من الّذین آمنوا»
2- همه مسلمانان باید یکدیگر را به صبر و رحمت سفارش کنند. «آمنوا و تواصوا»
3- دانستن کافى نیست، گفتن و شنیدن نیز مؤثر است. «تواصوا»
4- بهترین معروفها که باید به آن سفارش شود، صبر و رحمت است. «تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة»
5 - بعد از خودسازى باید دیگران را به کار خیر دعوت کرد. «تواصوا بالمرحمة»
6- تشکر از نعمت چشم، دیدن آیات الهى و تشکر از نعمت زبان، سفارش به دیگران است. «تواصوا»
7- ایمان و صبر و محبّت، مایه برکت است. «اولئک اصحاب المیمنة»
8 - کسى که با کفر و بخل، روى حق و رحمت را بپوشاند در قیامت در آتشى سرپوشیده قرار خواهد گرفت. «علیهم نار مؤصدة»
9- مؤمنانى که به سیر کردن گرسنه و آزادى برده موفق شوند، هم براى جامعه، مایه خیر و برکت هستند و هم آخرت خود را آباد کردهاند و چه میمنت و برکتى بالاتر از این؟ «اصحاب المیمنة»
10- هرکارى با بردبارى و پایدار به نتیجه مىرسد و لذا سفارش به صبر، مقدّم بر هر امرى است. «تواصوا بالصبر»
11- منشأ هرگونه شوى و پلیدى، به کفر و حق پوشى بازمىگردد. «والّذین کفروا... هم اصحاب المشئمة»
«والحمدللّه ربّ العالمین»
105) این معنا در حدیثى در کتاب بحار، ج24، ص284 آمده است.
106) نهجالبلاغه، خطبه 226.
107) تفسیر نور الثقلین.
108) کافى، ج1، ص163.
109) عبس، 24.
110) تفسیر اطیب البیان.
111) تفسیر مجمع البیان.
112) تفسیر نمونه.
منبع http://gharaati.ir/show.php?page=books&book=87&pages=13